علیرضا هروی - جزئیات مدال‌ها

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

٤ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

if at all: اصلاً اگر رخ دهد. برای تأکید روی ب ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

if at all: اصلاً اگر رخ دهد. برای تأکید روی ب ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

alternatively: همچنین

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pose: ایجاد کردن ( در صورت استفاده به همر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pose: ایجاد کردن ( در صورت استفاده به همر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ground: دلیل، علت، انگیزه. ( مثال: You mu ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

vet: 1. ( فعل ) ارزیابی دقیق، مطالعه عمی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

just culture: فرهنگ عادلانه، فرهنگ خطا پذیری. ای ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lay down: وضع قانون ( Example : This regulat ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

walk around: ( در صنعت تعمیر و نگهداری ) نوعی با ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ground: تثبیت شدن. مستحکم شدن.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

criticality: میزان حیاتی بودن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

criticality: میزان حیاتی بودن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

need to know: خط مشی یا اصول سازمانی مبنی بر گفتن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

need to know: خط مشی یا اصول سازمانی مبنی بر گفتن ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

illustrative: غیر واقعی، مثالی، خیالی، مطلبی که خ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turnover: ( 1 ) گردش مالی ( 2 ) جابجایی شغلی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

placeholder: ( کسب و کار ) متصدی، سرپرست.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

delineate: تشخیص دادن، تمیز دادن. مثال: The b ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

delineate: تشخیص دادن، تمیز دادن. مثال: The b ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

shelf life: عمر مفید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

shelf life: عمر مفید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

call out: فراخوانی

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

ثبت اولین ترجمه

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های علیرضا هروی