رسول حسین بگی

رسول حسین بگی

فهرست واژه ها و پیشنهادهای نوشته شده



hit a home run٠٨:١٠ - ١٤٠٠/٠٧/٠٧1. ترکوندن 2. حداکثر استفاده رو از چیزی بردن مثال: The director has hit a home run with his latest movie این کارگردان با این آخرین فیلمش واقعا ترکوند.گزارش
0 | 1
operose٢٠:٣٤ - ١٣٩٩/٠٧/٠١کسل کنندهگزارش
2 | 1
skip a beat٠٨:٠٢ - ١٣٩٩/٠٦/٣١1. شوکه نشدن، عکس العملی نشون ندادن مثال: No matter how you try to shock or annoy her, she never skips a beat هرچقدر که تلاش کنی شوکه یا دلخورش کنی ا ... گزارش
14 | 1
stoop١٥:٤٢ - ١٣٩٩/٠٦/٢٩کار ناشایست انجام دادن مثال: I didn’t expect you to stoop to lying ازت انتظار نداشتم کار ناشایست دروغ گفتن رو انجام بدی سطح خود را پایین آوردن مثال: ... گزارش
41 | 0
that being the case٠٨:١٩ - ١٣٩٩/٠٦/١٩اگه این شکلی بشه. . . ، در این صورته که . . . مثال: That being the case, nuclear power cannot be dismissed اگه این شکلی باشه، قدرت هسته ای نمیتونه ... گزارش
0 | 0
rattle on٠٩:٥٨ - ١٣٩٩/٠٣/١٧وراجی کردن، یه بند حرف زدنگزارش
12 | 0
xeriscape٢٣:٤١ - ١٣٩٩/٠٣/٠٤آبیاری قطره ایگزارش
0 | 1
unpunished٠٩:٠٤ - ١٣٩٨/٠٩/١٨معنای اول: بدون مجازات معنای دوم: بی پاداش مثال: No good deed goes unpunished هیچ کار خیری بی پاداش نمی مونهگزارش
16 | 1
discretionary income٠٩:٥٦ - ١٣٩٨/٠٦/٢٧خالص پرداختی مثال: my discretionary income is next to nothing خالص پرداختیم چیزی نزدیک به صفره ( درآمد منهای مالیات، بیمه، اقساط و . . . ) گزارش
5 | 0
go large١١:٠٢ - ١٣٩٨/٠٦/١٠حداکثر لذت رو بردن، خودت رو خفه کردن، افراط در چیزی یا کاری مثال: ?would you like to go large for just 40 cents میخوای فقط با 40 سنت خودت رو خفه کنی ... گزارش
5 | 0
well turned out٠٩:٠٦ - ١٣٩٨/٠٦/٠٤آراسته، مرتبگزارش
25 | 0
impractical٠٨:٥٤ - ١٣٩٨/٠٦/٠٤ناکارآمد، به دردنخور، نشدنیگزارش
48 | 1
savoir faire١٢:٥٣ - ١٣٩٨/٠٥/٢٠کار درست، کاردان person who has Savoir faire has the innate ability to do or say the right thing at the right timeگزارش
7 | 0
it takes two to tango١٠:٤٢ - ١٣٩٨/٠٥/٢٠مشکلی پیش بیاد پای همه گیره همه کسانی که تو ماجرا دست دارن، گیر هستن گزارش
80 | 5
conspicuous consumption٠٩:٢٦ - ١٣٩٨/٠٥/١٩مصرف گرایی تجملی، مصرف بی رویهگزارش
23 | 0
whinge١٣:٥٢ - ١٣٩٨/٠٤/٣١نق زدن، غر زدن Stop whingeing about the situation and accept it اینقدر راجب این وضعیت غر نزن و قبولش کنگزارش
2 | 0
a friend in need is a friend indeed٠٩:٢٨ - ١٣٩٨/٠٣/٢٢دوست آن باشد که گیرد دست دوست، در پریشان حالی و درماندگیگزارش
209 | 1
tip the balance١٠:٠٠ - ١٣٩٨/٠٣/١٣در نتیجه چیزی تاثیر گذاشتن مثال:The dignity and courage shown by the president may tip the balance in his party’s favour متانت و شجاعتی که از سوی رئ ... گزارش
32 | 1
at the very outside١١:٥٦ - ١٣٩٨/٠٣/١٢ماکزیمم، نهایتا مثال: It’s only a 20 - minute walk, half an hour at the very outside همش 20 دقیقه راهه، نهایتا نیم ساعتگزارش
2 | 0
no matter what١١:٤٨ - ١٣٩٨/٠٣/١٢تحت هر شرایطی مثال: I’ll call you tonight, no matter what امشب بهت زنگ میزنم، تحت هر شرایطی که شدهگزارش
267 | 1
as often as not٠٩:٠٤ - ١٣٩٨/٠٣/١١اغلب، غالبشون، بارها شده، غالب اوقاتگزارش
5 | 0
to the tune of٠٨:٢٣ - ١٣٩٨/٠٣/١١تا حدود. . . ، به میزان. . . he was in debt to the tune of forty thousand pounds تا حدود 40 هزار پوند زیر بدهی بود.گزارش
7 | 0
chutzpah١١:٣٠ - ١٣٩٨/٠٢/٣١جرات، شهامت It took a lot of chutzpah to talk to your boss like that خیلی جرات میخواد که با رئیست اینطوری حرف بزنیگزارش
9 | 1
a rolling stone gathers no moss١١:١٦ - ١٣٩٨/٠٢/٣١بر سنگ گردان نروید نَبات ( کسی که مدام از این شاخه به اون شاخه بپره چیزی نصیبش نمیشه )گزارش
37 | 0
drifter١١:٠٩ - ١٣٩٨/٠٢/٣١1. کسی که دائما و بی هدف به دنبال شغل جدیدی است someone who is always moving from one job or place to another with no real purpose 2. قایق ماهیگیری ... گزارش
12 | 0
but then again٠٨:٣٥ - ١٣٩٨/٠٢/٢٨از یه سو هم از سوی دیگه از طرف دیگهگزارش
80 | 1
funnily enough١٢:٢٧ - ١٣٩٨/٠٢/٢٤عجیب نیست. . . مسخره نیست. . . Funnily enough, I can remember what I had for lunch last Monday, but not what I had for breakfast today. مسخره نیس ... گزارش
18 | 0
take pride of place١٠:١٦ - ١٣٩٨/٠٢/٠٢از جایگاه خاصی برخوردار بودن در معرض دید همگان قرار دادن If something takes pride of place, you put it in the best position so that it can be seen ea ... گزارش
48 | 0
stand to benefit١٦:٥٠ - ١٣٩٨/٠١/٢٥سود بردن، بهره بردنگزارش
23 | 0
specialty١١:٣١ - ١٣٩٨/٠١/٢٥غذای خاص، غذای مخصوص a type of food that a person, restaurant, or area is well known forگزارش
57 | 2
make a point١٦:٣٢ - ١٣٩٨/٠١/١٨جلب توجه کردن to give one's attention to doing somethingگزارش
46 | 1
at sixes and sevens١٠:١٤ - ١٣٩٨/٠١/٠٧بهم ریخته و نامرتب in a state of total confusion or disarrayگزارش
7 | 1
house proud٠٩:٥٦ - ١٣٩٨/٠١/٠٧کسی که وقت زیادی رو صرف تمیزی خونه میکنه spending a lot of time on keeping your house clean and tidyگزارش
18 | 0
into the bargain١٠:٢٢ - ١٣٩٧/١٢/٢٥علاوه بر همه اینها مثال: I am now tired, cold, and hungry, with a headache into the bargainگزارش
14 | 1
sit well with٠٩:٢٨ - ١٣٩٧/١٢/١٨به دل کسی نشستن باب میل کسی بودن To be agreeable to one's values or sensibilitiesگزارش
25 | 0
ravish١٢:٠٢ - ١٣٩٧/١٢/١٦١. تسخیر کردن ٢. تجاوز کردن ٣. آسیب جدی وارد کردن Examples 1. Music ravishes the soul 2. the men want to ravish her 3. a landscape ravished by droughtگزارش
9 | 1
short noticed١٠:٤٠ - ١٣٩٧/١٢/١٢از قبل خبر ندادن فوری و بدون آمادگی قبلی به محض وقوع خبر دادنگزارش
0 | 0
hoard up١١:٣١ - ١٣٩٧/١٢/٠٧انبار کردن ( به ویژه برای روز مبادا ) to accumulate a large store of something against bad timesگزارش
0 | 0
saving grace١٨:٢٨ - ١٣٩٧/١١/٢٨ویژگی خوب ویژگی برجسته چیز قابل قبولگزارش
14 | 0
fine kettle of fish١١:٠٥ - ١٣٩٧/١١/٢٤وضعیت بغرنج وضعیت نگران کنندهگزارش
2 | 0
finely honed٠٨:٤١ - ١٣٩٧/١١/١٧به خوبی پرورش یافته به خوبی توسعه یافتهگزارش
5 | 0
park and ride١٠:٢٤ - ١٣٩٧/١٠/١٨پارک خودرو در پارکینگ و جابجایی مسافر با وسایل نقلیه رایگان به مراکز شلوغ شهرگزارش
30 | 1
dog eat dog٠٩:٤٢ - ١٣٩٧/١٠/١٧به هر دری زدن از سر و کول هم بالا رفتن رقابتی که مروت درش نباشهگزارش
25 | 0
get under someone's skin١٥:٣٢ - ١٣٩٧/١٠/١٥به ستوه آوردن کسی باعث دلخوری کسی شدنگزارش
12 | 0
lean picking١٥:١١ - ١٣٩٧/١٠/١٥وقتی چیزی برای انتخاب نباشه Even money - market funds offer [slim/lean/meagre] pickings these days حتی صندوق های بازار سهام این روزها چیزی برای انتخ ... گزارش
0 | 0
smooth talking٠٩:٢٨ - ١٣٩٧/١٠/١٠خوش بیان، اغواگرگزارش
18 | 0
levelheaded٠٩:١٨ - ١٣٩٧/١٠/١٠معقول، منطقیگزارش
30 | 1
self composure١٣:١٣ - ١٣٩٧/١٠/٠٩تسلط به نفسگزارش
0 | 0
fair game٠٨:٥٧ - ١٣٩٧/١٠/٠٨مصداق انتقاد ( چیزی که آماج انتقاد قرار بگیرد )گزارش
14 | 1
suspenseful١٦:٤٦ - ١٣٩٧/١٠/٠٤هیجان برانگیزگزارش
67 | 2

فهرست جمله های ترجمه شده



default١٥:٣٢ - ١٣٩٨/٠٦/١٧
• In the case of default on your home loan, the bank may end up taking possession of your property.
در صورت قصور در پرداخت وام خونتون، بانک ممکنه آخرسر ملک شما رو تصرف کنه
30 | 1
measure up١٣:٣٥ - ١٣٩٨/٠٦/٠٢
• The party did not measure up to their expectations.
این حزب/جشن در حد و حدود انتظارات اونها نبود
9 | 1
measure up١٣:٣٣ - ١٣٩٨/٠٦/٠٢
• How does the food here measure up according to your nutrition standards?
تا چه حدی غذای اینجا مطابق با استانداردهای تغذیه ای شما است؟
0 | 0
saving grace١٨:٢٨ - ١٣٩٧/١١/٢٨
• The film's saving grace is the excellent photography.
تنها ویژگی خوب این فیلم، فیلمبرداری معرکشه.
12 | 0