پیشنهادهای مینا الیاسی (١٥)
خبره، حرفه ای، کاربلد، همه فن حریف
بی معطلی، بی فکر
نقطه گزینش
فرا نظر، فراگزاره، فرا تفسیر گزاره یا نظری که فرد برای تغییر فضای گفتگو و بازگرداندن آن به حالت عادی و مسیر درست می دهد. Rock, who was hosting the ...
تجربه بدنی Felt sense is a bodily experience—endlessly describable. Felt sense is also a term, an idea, a phrase—that refers to this bodily knowing. ...
خودبازتابنده، خود بازتابی
تسلط بر خود
کنایه از شروع یک کار و پیشبرد درست و بدون اشکال آن ( پیش ترها برای مسابقه پیاده روی یا اسب دوانی استفاده می شده است ) یعنی بدون دردسر و در سکوت ، کار ...
تیزهوشی
Draw sth out چیزی را بالفعل کردن
خودْآرمان بودن، خودْآرمانی
غرقگی
وقتش رسید! Commodore has got something you to do. Here it comes, I thought, A mission
در والیبال به معنای ضربه ی نوک انگشت
شب تا صبح به چیزی فکر کردن برای سبک سنگین کردن ماجرا وتصمیم گیری درست