Mehrdad Sayehban - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go wrong: بر وفق مراد نبودن ، اشتباه پیش رفتن ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

build: بزرگ تر کردن چیزی ، افزایش دادن یا ...

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

do revision: مرور کردن

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

last but one: یکی مانده به آخر ، ما قبل آخر متراد ...

٥ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

conjunctivitis: التهاب ملتحمه یا کنژنکتیویت ( Conju ...

٦ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bedspread: روتختی

٧ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

countable: قابل حساب کردن مثال: He's not count ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

see someone: Talk to or visit someone منبع: oxfo ...

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get in: سوار شدن

٩ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

institution: آموزشگاه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

radiator: شوفاژ

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

circle: دور چیزی دایره کشیدن مثال: circle t ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

quotation marks: تفاوت Single quotation marks و Doub ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

dial: تلفن ( تماس ) گرفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

text: اس ام اس ، پیغام ، پیام ، پیامک ، م ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

jumper: تو کانادا و امریکا میگن sweater or ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

male: آقایان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drawing: تفاوت Drawing با Painting There are ...

١١ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

motivate: ایجاد انگیزه ، انگیزه دادن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

motivate: ایجاد انگیزه ، انگیزه دادن

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

adorable: بامزه، دوست داشتنی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

suit up: کت و شلوار یا لباس پوشیدن ( آقایان ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

suit up: کت و شلوار یا لباس پوشیدن ( آقایان ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

watch out: مواظب باش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

watch out: مواظب باش

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cross: از جایی گذر یا عبور کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

cross: از جایی گذر یا عبور کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

thank: شُکر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

toilet: دستشویی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

toilet: دستشویی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

male: آقایان

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

female: بانوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

female: بانوان

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let me have my say: بزار حرفم را بزنم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let me have my say: بزار حرفم را بزنم

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to make a long short: خلاصه کنم . . .

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

wanna: مخفف want to

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

wanna: مخفف want to

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

make your decision: تصمیمت را بگیر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

breakdown: از کار افتادن ( دستگاه و غیره ) مت ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

breakdown: از کار افتادن ( دستگاه و غیره ) مت ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out of work: از کار افتادن یا خراب شدن ( دستگاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out of work: از کار افتادن یا خراب شدن ( دستگاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

out of order: از کار افتادن یا خراب شدن ( دستگاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

out of order: از کار افتادن یا خراب شدن ( دستگاه ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ring: زنگ خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ring: زنگ خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

turn up: بالا بردن صدای تلویزیون یا غیره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

turn up: بالا بردن صدای تلویزیون یا غیره

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn it up: صداشو زیاد کن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

turn it up: صداشو زیاد کن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn it down: صداشو کم کن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

turn it down: صداشو کم کن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

turn it on: روشنش کن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

MOP: • اگه فعل باشه: طی کشیدن to use a m ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

MOP: • اگه فعل باشه: طی کشیدن to use a m ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

mess it up: چیزی را ریخت و پاش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

mess it up: چیزی را ریخت و پاش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

design: طراحی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

design: طراحی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

institution: آموزشگاه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

institution: آموزشگاه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

beef: گوشت قرمز، ماهیچه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

beef: گوشت قرمز، ماهیچه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cheerful: قبراق

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cheerful: قبراق

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get in: سوار شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get in: سوار شدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be back: ( از جایی ) برگرد مثال: Be back by ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

be back: ( از جایی ) برگرد مثال: Be back by ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

two more time: دو بار دیگر

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i get the point: من متوجه شدم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

i get the point: من متوجه شدم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get: متوجه شدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get: متوجه شدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

loudly: ( با صدای ) بلند تر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slowly: آرام تر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

slowly: آرام تر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

failed: شکست خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

failed: شکست خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

failed: گذشته فعل fail

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

single love: عشق یک طرفه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

actor: بازیگر مرد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

actor: بازیگر مرد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

screenwriter: نمایشنامه نویس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

screenwriter: نمایشنامه نویس

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

give up: پا پس کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

give up: پا پس کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

win over: فائق آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

win over: فائق آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

get over: فائق آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get over: فائق آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overcome: فائق آمدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overcome: فائق آمدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fundamental factor: فاکتور بنیادین

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

powerful: قدرتمند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

powerful: قدرتمند

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

disturb: مداخله کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

disturb: مداخله کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

snoop: سَرَک کشیدن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

patient: صبر و حوصله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

patient: صبر و حوصله

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

patience: صبر و حوصله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

patience: صبر و حوصله

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

well shaped: خوش فرم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pretty: خوش سیما

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pretty: خوش سیما

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

slim: خوش هیکل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

slim: خوش هیکل

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep in touch: در ارتباط باش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

keep in touch: در ارتباط باش

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

courage: جسارت

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

courage: جسارت

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pleasure: مایه افتخار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

pleasure: مایه افتخار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countable: قابل حساب کردن مثال: He's not count ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

countable: قابل حساب کردن مثال: He's not count ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

he s not countable: نمی شود روی او حساب ( باز ) کرد.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rush: عجله کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

rush: عجله کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

single: یک طرفه مثال: his love was single l ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

keep away: دوری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep away: دوری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

provide: مهیا کردن مترادف با Prepare

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

provide: مهیا کردن مترادف با Prepare

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look at: نگاه کردن به

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

look at: نگاه کردن به

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

similar: شبیه هم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

similar: شبیه هم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

malinger: کم کاری کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

around: ( عامیانه ) دُرُ بَر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

around: ( عامیانه ) دُرُ بَر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unhappily: متاسفانه مترداف با unfortunately

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unhappily: متاسفانه مترداف با unfortunately

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

jogging: پیاده روی سریع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

text: اس ام اس ، پیغام ، پیام ، پیامک ، م ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

text: اس ام اس ، پیغام ، پیام ، پیامک ، م ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hapless: دَرمانده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hapless: دَرمانده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nice: زیبا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

nice: زیبا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gorgeous: خیلی زیبا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

gorgeous: خیلی زیبا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

soccer player: فوتبالیست

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

soccer player: فوتبالیست

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

debit: قرض

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fixed price: قیمت مقطوع

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fixed price: قیمت مقطوع

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tied up: مثال: Hi's tied up او دستش بند است.

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

tied up: مثال: Hi's tied up او دستش بند است.

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

knowledgeable: با سواد

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

knowledgeable: با سواد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tough: قهار

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tough negotiator: مذاکره کننده قهار

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

permission: مجوز

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

skip: رد کردن ، صرف نظر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

skip: رد کردن ، صرف نظر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

skip: نادیده گرفتن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

helpful: به درد بخور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

helpful: به درد بخور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

terrible: افتضاح

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

survive: امرار معاش کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

arrest: دستگیر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

arrest: دستگیر کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

random: پراکنده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

random: پراکنده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

last but one: یکی مانده به آخر ، ما قبل آخر متراد ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

latter: یکی مانده به آخر ، ما قبل آخر متراد ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

latter: یکی مانده به آخر ، ما قبل آخر متراد ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

issued at: صادره از

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

declare: ارائه دادن ، ارائه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

declare: ارائه دادن ، ارائه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

entrance: درب ورودی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

eldest: پیرترین

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

applying for a visa: تقاضای ویزا

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

underground: ترن زیرزمینی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

underground: ترن زیرزمینی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

local bus: اتوبوس شهری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

how often: هر چند وقت یک بار ، با چه فواصل زما ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

how often: هر چند وقت یک بار ، با چه فواصل زما ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

interest: دیدنی مثال: the places of interest ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

interest: دیدنی مثال: the places of interest ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

charge: کرایه مثال: what's your charge for ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

charge: کرایه مثال: what's your charge for ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket office: باجه بلیط فروشی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ticket office: باجه بلیط فروشی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

office: باجه مثال: ticket office باجه بلیط ...

١ سال پیش

مدال‌های Mehrdad Sayehban