پیشنهادهای مریم موسوی خواه (٩)
٣٣
٤ ماه پیش
٢
Getting worse / تشدید شدن/ بدتر شدن مثال: Her financial problems were compounded when she lost her job.
٤ ماه پیش
٢
نگاهی به گذشته، ( late understanding )
١ سال پیش
١
اگر در جمله ای مثل : made my skin crawl - > استفاده بشه معنی حال بهم زدن می ده.
١ سال پیش
٢
بند آوردن خونریزی
١ سال پیش
٠
لب کلام
١ سال پیش
٣
ظاهر شدن
١ سال پیش
٠
بالا پایین کردن ( حساب کردن )
١ سال پیش
١
نحیف، برای بدن به کار می رود.
١ سال پیش
٤
احوال پرسی کردن