جلال نجاریزدی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

parole: زبان شناسی: گفتار فردی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

langue: نظام زبانی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

signified: مدلول

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acculturation: یکسان سازی فرهنگی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acculturation: یکسان سازی فرهنگی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

auto translation: SYN self - translation وقتی مترجم ا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

auto translation: SYN self - translation وقتی مترجم ا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sight translation: ترجمه شفاهی یک اثر مکتوب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sight translation: ترجمه شفاهی یک اثر مکتوب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alienating: زبان شناسی: بیگانه سازی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

naturalizing: طبیعی سازی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

naturalizing: طبیعی سازی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditransitive: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ditransitive: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditransitive verb: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ditransitive verb: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

homonymy: همنام به واژه هایی گفته میشود که شک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your foot in your mouth: 1. سوتی دادن 2. زیادی حرف نزن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put your foot in your mouth: 1. سوتی دادن 2. زیادی حرف نزن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let one's hair down: راحت باش

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

survival of the fittest: اصل بقای اصلح

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

malapropisms: استفاده اشتباه از یک کلمه بجای کلمه ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bidialectal: Speaking two dialects به افرادی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bidialectal: Speaking two dialects به افرادی که ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonmobile: بومی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nonmobile: بومی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coalescence: در تحلیل مقابله ای به معنای "ادغام" ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coalescence: در تحلیل مقابله ای به معنای "ادغام" ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reinterpretation: تفسیر دوباره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reinterpretation: تفسیر دوباره

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

counterpart: نقطه مقابل

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transformation: زبان شناسی: گشتار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sustenance: روزی

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

revaluate: ارزیابی مجدد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unintelligibility: غیر قابل فهم

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

free translation: ترجمه آزاد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

landed estate: کشتزار

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fief: تیول یا انعام

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

treachery: تدلیس، خیانت، نارو

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reproaching: منت گذاشتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overstating: اغراق کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overstating: اغراق کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonobservance: خلف وعده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straight as: دانشجوی معدل الف Grade A

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straight as: دانشجوی معدل الف Grade A

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tricky: غلط انداز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proofreading: تصحیح

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unselfishly: متواضعانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unselfishly: متواضعانه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transmutation: Intersemiotic translation ترجمه از ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adaptation: اقتباس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sasquatch: پاگنده: که در کوههای اورست زندگی می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give a hoot: یک جو اهمیت نمی دهد ( همیشه منفی می ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nostalgia: خاطره انگیز

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نوستالژی: خاطره انگیز

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منایی: ناشکری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

منایی: ناشکری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

explicitation: تصریح

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chuchotage: Whispering interpretation ترجمه نجو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chuchotage: Whispering interpretation ترجمه نجو ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thingamajig: ماسماسک

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countersink: همسطح کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

foreground: پیش زمینه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

charlady: خدمتکار زن، پیشخدمت زن، نظافتچی زن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cleaning woman: خدمتکار زن، پیشخدمت زن، نظافتچی زن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

working man: مرد شاغل، کارمند، کارگر، حقوق بگیر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

record breaking: رکورد شکنی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as green as grass: اصطلاح: خام و بی تجربه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as green as grass: اصطلاح: خام و بی تجربه

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

monopole: فروشنده انحصاری

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

put all one's eggs in one basket: معنی اصطلاحی: هرگز با دوپا عمق رودخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put all one's eggs in one basket: معنی اصطلاحی: هرگز با دوپا عمق رودخ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

formative: مستمر

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

passive offside: تو افساید هستی توپ میاد توپ را نمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

passive offside: تو افساید هستی توپ میاد توپ را نمی ...

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overestimate: مبالغه کردن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teletranslation: ترجمه از راه دور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

teletranslation: ترجمه از راه دور

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

illegible: ناخوانا, خرچنگ قورباغه ( در مهاوره ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

oasis: واحه

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cartouch boxes: قطار فشنگ

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cartouch boxes: قطار فشنگ

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bestrode: چیزی را کرایه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bestrode: چیزی را کرایه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

teetotaller: فردی که لب به مشروب نمی زند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

teetotaller: فردی که لب به مشروب نمی زند

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

جلال: Glory

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chasten: اصلاح کردن, تصفیه و تزکیه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chasten: اصلاح کردن, تصفیه و تزکیه کردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

learnable: قابل یادگیری

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

learnable: قابل یادگیری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extralinguistic: خارج از حوزه زبان شناسی, فراتر از ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extralinguistic: خارج از حوزه زبان شناسی, فراتر از ح ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

uncertainty: بلاتکلیفی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

risk taking: ریسک پذیری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catapulted: راه اندازی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catapulted: راه اندازی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dignity culture: Dignity culture فرهنگ شان و منزلت ( ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

honour culture: Honor culture فرهنگ عزت آبرو شرف مث ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

honour culture: Honor culture فرهنگ عزت آبرو شرف مث ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tight culture: فرهنگ مقید

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tight culture: فرهنگ مقید

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loose culture: فرهنگ پذیرنده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

loose culture: فرهنگ پذیرنده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

out of the blue: سرزده

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

like mad: خیلی سریع و با تلاش فراوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

like mad: خیلی سریع و با تلاش فراوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flat out: خیلی سریع و با تلاش فراوان

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick the bucket: مردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

take advantage of: بهره بردن, استفاده کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

change your mind: Change your decision or opinion abo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be supposed to do sth: SYN be meant to do sth کاری را بخا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be supposed to do sth: SYN be meant to do sth کاری را بخا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be supposed to: SYN be meant to do sth کاری را بخا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a piece of cake: SYN duck soup مثل آب خوردن

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stone's throw: A short distance نزدیک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stone's throw: A short distance نزدیک

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

famous last words: بابا اعتماد به نفس

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bright and early: صبح زود, آفتاب نزده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

more or less: SYN almost or approximately تقریبا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get through: Make contact with sb by phone تماس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

laugh sth off: تظاهر به خنده, خنده صوری

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't ask me: SYN INF search me نمی دونم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

don't ask me: SYN INF search me نمی دونم

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

thank heavens: خدا را شکر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

search me: SYN don't ask me من چه می دونم, نمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

search me: SYN don't ask me من چه می دونم, نمی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the main: غالبا, بطور کلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the main: غالبا, بطور کلی

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a fact of life: زندگی همین دیگه کاریشم نمیشه کرد

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pull somebody's leg: دست انداختن, مسخره کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pull somebody's leg: دست انداختن, مسخره کردن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by the way: در ضمن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it's a long story: داستانش مفصل, این قصه سر دراز دارد

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

at the last minute: دقیقه نود, آخرین لحظه, روز آخر

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at the last minute: دقیقه نود, آخرین لحظه, روز آخر

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a bundle of nerves: SYN was a bag of nerves نگران و مضط ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a bundle of nerves: SYN was a bag of nerves نگران و مضط ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

send my love to: SYN give my regards to سلام مرا برس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

send my love to: SYN give my regards to سلام مرا برس ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give my regards to: SYN send my love to سلام مرا برسون

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep out of his way: SYN stay out of his way Meaning Avo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep out of his way: SYN stay out of his way Meaning Avo ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fresh blood: SYN new blood نیروی کار جدید, نیروی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fresh blood: SYN new blood نیروی کار جدید, نیروی ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

new blood: SYN fresh blood نیروی کار جدید, نیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

new blood: SYN fresh blood نیروی کار جدید, نیر ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no chance: راه نداره, ابدا

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

no chance: راه نداره, ابدا

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lots of love: خیلی دوست داریم Meaning lots of lo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lots of love: خیلی دوست داریم Meaning lots of lo ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fallen off the back of a lorry: اصطلاح: بسته به استفاده در جمله دا ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fallen off the back of a lorry: اصطلاح: بسته به استفاده در جمله دا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch one's death of cold: Catch your death of cold سرما شدیدی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch one's death of cold: Catch your death of cold سرما شدیدی ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fallen off the back of a lorry: باد آورده

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look sth up: look for information in a book or o ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

make sth up: Invent a story or an explanation fo ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look into sth: investigate and try to discover the ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cut back on sth: کم کردن مقدار چیزی که شما می خورید, ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take back: پس دادن برای مثال The watch didn't ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall out with somebody: قهر کردن برای مثال I fell out with ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep on doing something: repeat sth many times' often in an ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep on doing something: repeat sth many times' often in an ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with something: continue doing sth, often after an ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive on: continue driving ادامه داشتن رانندگ ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

goes on: continues without changing بدون تغی ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move on sth: go on رد شدن از چیزی, ول کردن, رها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move on sth: go on رد شدن از چیزی, ول کردن, رها ...

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take it in turns: به ترتیب

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in rough: پیش نویس

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cross sth out: خط زدن

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cross sth out: خط زدن

١ سال پیش

مدال‌های جلال نجاریزدی