جلال نجاریزدی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

signified: مدلول

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

acculturation: یکسان سازی فرهنگی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

acculturation: یکسان سازی فرهنگی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

auto translation: SYN self - translation وقتی مترجم ا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

auto translation: SYN self - translation وقتی مترجم ا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sight translation: ترجمه شفاهی یک اثر مکتوب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sight translation: ترجمه شفاهی یک اثر مکتوب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

alienating: زبان شناسی: بیگانه سازی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

naturalizing: طبیعی سازی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

naturalizing: طبیعی سازی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditransitive: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ditransitive: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

ditransitive verb: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

ditransitive verb: فعل دوگذرا، فعل دو مفعوله

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

homonymy: همنام به واژه هایی گفته میشود که شک ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your foot in your mouth: 1. سوتی دادن 2. زیادی حرف نزن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put your foot in your mouth: 1. سوتی دادن 2. زیادی حرف نزن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

let one's hair down: راحت باش

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

survival of the fittest: اصل بقای اصلح

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

malapropisms: استفاده اشتباه از یک کلمه بجای کلمه ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bidialectal: Speaking two dialects به افرادی که ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bidialectal: Speaking two dialects به افرادی که ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonmobile: بومی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nonmobile: بومی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

coalescence: در تحلیل مقابله ای به معنای "ادغام" ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

coalescence: در تحلیل مقابله ای به معنای "ادغام" ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reinterpretation: تفسیر دوباره

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

reinterpretation: تفسیر دوباره

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

counterpart: نقطه مقابل

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transformation: زبان شناسی: گشتار

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sustenance: روزی

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

revaluate: ارزیابی مجدد

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unintelligibility: غیر قابل فهم

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

free translation: ترجمه آزاد

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

landed estate: کشتزار

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fief: تیول یا انعام

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

treachery: تدلیس، خیانت، نارو

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reproaching: منت گذاشتن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overstating: اغراق کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

overstating: اغراق کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

nonobservance: خلف وعده

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

straight as: دانشجوی معدل الف Grade A

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

straight as: دانشجوی معدل الف Grade A

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tricky: غلط انداز

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

proofreading: تصحیح

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

unselfishly: متواضعانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unselfishly: متواضعانه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

transmutation: Intersemiotic translation ترجمه از ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

adaptation: اقتباس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sasquatch: پاگنده: که در کوههای اورست زندگی می ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

give a hoot: یک جو اهمیت نمی دهد ( همیشه منفی می ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

nostalgia: خاطره انگیز

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

نوستالژی: خاطره انگیز

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

منایی: ناشکری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

منایی: ناشکری

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

explicitation: تصریح

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

chuchotage: Whispering interpretation ترجمه نجو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chuchotage: Whispering interpretation ترجمه نجو ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

thingamajig: ماسماسک

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countersink: همسطح کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

foreground: پیش زمینه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

charlady: خدمتکار زن، پیشخدمت زن، نظافتچی زن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

cleaning woman: خدمتکار زن، پیشخدمت زن، نظافتچی زن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

working man: مرد شاغل، کارمند، کارگر، حقوق بگیر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

record breaking: رکورد شکنی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as green as grass: اصطلاح: خام و بی تجربه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as green as grass: اصطلاح: خام و بی تجربه

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

monopole: فروشنده انحصاری

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

put all one's eggs in one basket: معنی اصطلاحی: هرگز با دوپا عمق رودخ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

put all one's eggs in one basket: معنی اصطلاحی: هرگز با دوپا عمق رودخ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

formative: مستمر

١١ ماه پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١١ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١١ ماه پیش

تکمیل درباره من

-

همه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

passive offside: تو افساید هستی توپ میاد توپ را نمی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

passive offside: تو افساید هستی توپ میاد توپ را نمی ...

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ١,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کاربر فعال با حداقل ٥,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

کسب هر ١٠,٠٠٠ امتیاز

-

همه

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

overestimate: مبالغه کردن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

teletranslation: ترجمه از راه دور

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

teletranslation: ترجمه از راه دور

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

illegible: ناخوانا, خرچنگ قورباغه ( در مهاوره ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

oasis: واحه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cartouch boxes: قطار فشنگ

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cartouch boxes: قطار فشنگ

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

bestrode: چیزی را کرایه کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bestrode: چیزی را کرایه کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

teetotaller: فردی که لب به مشروب نمی زند

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

teetotaller: فردی که لب به مشروب نمی زند

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

جلال: Glory

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

chasten: اصلاح کردن, تصفیه و تزکیه کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

chasten: اصلاح کردن, تصفیه و تزکیه کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

learnable: قابل یادگیری

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

learnable: قابل یادگیری

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

extralinguistic: خارج از حوزه زبان شناسی, فراتر از ح ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

extralinguistic: خارج از حوزه زبان شناسی, فراتر از ح ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

uncertainty: بلاتکلیفی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

risk taking: ریسک پذیری

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catapulted: راه اندازی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catapulted: راه اندازی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dignity culture: Dignity culture فرهنگ شان و منزلت ( ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

honour culture: Honor culture فرهنگ عزت آبرو شرف مث ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

honour culture: Honor culture فرهنگ عزت آبرو شرف مث ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

tight culture: فرهنگ مقید

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

tight culture: فرهنگ مقید

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

loose culture: فرهنگ پذیرنده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

loose culture: فرهنگ پذیرنده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

out of the blue: سرزده

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

like mad: خیلی سریع و با تلاش فراوان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

like mad: خیلی سریع و با تلاش فراوان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

flat out: خیلی سریع و با تلاش فراوان

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

kick the bucket: مردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

take advantage of: بهره بردن, استفاده کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

change your mind: Change your decision or opinion abo ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be supposed to do sth: SYN be meant to do sth کاری را بخا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

be supposed to do sth: SYN be meant to do sth کاری را بخا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

be supposed to: SYN be meant to do sth کاری را بخا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a piece of cake: SYN duck soup مثل آب خوردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

stone's throw: A short distance نزدیک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

stone's throw: A short distance نزدیک

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

famous last words: بابا اعتماد به نفس

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bright and early: صبح زود, آفتاب نزده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

more or less: SYN almost or approximately تقریبا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

get through: Make contact with sb by phone تماس ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

laugh sth off: تظاهر به خنده, خنده صوری

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't ask me: SYN INF search me نمی دونم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

don't ask me: SYN INF search me نمی دونم

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

thank heavens: خدا را شکر

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

search me: SYN don't ask me من چه می دونم, نمی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

search me: SYN don't ask me من چه می دونم, نمی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

in the main: غالبا, بطور کلی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in the main: غالبا, بطور کلی

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

a fact of life: زندگی همین دیگه کاریشم نمیشه کرد

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pull somebody's leg: دست انداختن, مسخره کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

pull somebody's leg: دست انداختن, مسخره کردن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

by the way: در ضمن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

it's a long story: داستانش مفصل, این قصه سر دراز دارد

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

at the last minute: دقیقه نود, آخرین لحظه, روز آخر

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

at the last minute: دقیقه نود, آخرین لحظه, روز آخر

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

a bundle of nerves: SYN was a bag of nerves نگران و مضط ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

a bundle of nerves: SYN was a bag of nerves نگران و مضط ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

send my love to: SYN give my regards to سلام مرا برس ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

send my love to: SYN give my regards to سلام مرا برس ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

give my regards to: SYN send my love to سلام مرا برسون

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep out of his way: SYN stay out of his way Meaning Avo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep out of his way: SYN stay out of his way Meaning Avo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fresh blood: SYN new blood نیروی کار جدید, نیروی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fresh blood: SYN new blood نیروی کار جدید, نیروی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

new blood: SYN fresh blood نیروی کار جدید, نیر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

new blood: SYN fresh blood نیروی کار جدید, نیر ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

no chance: راه نداره, ابدا

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

no chance: راه نداره, ابدا

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lots of love: خیلی دوست داریم Meaning lots of lo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

lots of love: خیلی دوست داریم Meaning lots of lo ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fallen off the back of a lorry: اصطلاح: بسته به استفاده در جمله دا ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fallen off the back of a lorry: اصطلاح: بسته به استفاده در جمله دا ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

catch one's death of cold: Catch your death of cold سرما شدیدی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

catch one's death of cold: Catch your death of cold سرما شدیدی ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fallen off the back of a lorry: باد آورده

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look sth up: look for information in a book or o ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

make sth up: Invent a story or an explanation fo ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

look into sth: investigate and try to discover the ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

cut back on sth: کم کردن مقدار چیزی که شما می خورید, ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

take back: پس دادن برای مثال The watch didn't ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

fall out with somebody: قهر کردن برای مثال I fell out with ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep on doing something: repeat sth many times' often in an ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

keep on doing something: repeat sth many times' often in an ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

get on with something: continue doing sth, often after an ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drive on: continue driving ادامه داشتن رانندگ ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

goes on: continues without changing بدون تغی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move on sth: go on رد شدن از چیزی, ول کردن, رها ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move on sth: go on رد شدن از چیزی, ول کردن, رها ...

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

take it in turns: به ترتیب

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in rough: پیش نویس

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cross sth out: خط زدن

١١ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cross sth out: خط زدن

١١ ماه پیش

مدال‌های جلال نجاریزدی