هادی سلیمی - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

feel out: با دقت و با احتیاط حرکت کردن برای د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

feel out: با دقت و با احتیاط حرکت کردن برای د ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

taken for granted: پذیرش چیزی بدون چون و چرا؛انتظار خد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

resonate with me: همصدا شدن با کسی، هم نوا شدن با،

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

neuroplastic: شکل پذیری مغز؛ انعطاف پذیری مغز

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heteronormative: نگاهی که در آن دنیا رابطه دگرجنس گر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

heteronormative: نگاهی که در آن دنیا رابطه دگرجنس گر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

heavy social drinker: مشروب خوار قهار گروهی، فردی که دوست ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

autopilot: پرواز خودکار ، پرواز بدون خلبان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

autopilot: پرواز خودکار ، پرواز بدون خلبان

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self worth: خودارزشمندی، بها دادن به خود، عزت ن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

self worth: خودارزشمندی، بها دادن به خود، عزت ن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

divvying up: تقسیم کردن، تسهیم کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

on the same page: اتفاق نظر داشتن، هم عقیده بودن، عین ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

your in laws: والدین یا خویشاوندان نزدیک همسر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

venn: ون نوعی نمودار دایره ای تو در تو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

venn: ون نوعی نمودار دایره ای تو در تو

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

in a rut: همیشه کار مشابه انجام دادن، یکنواخت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

in a rut: همیشه کار مشابه انجام دادن، یکنواخت ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

spinning wheel: کنایه از کار بیهوده، کار بدون نتیجه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

spinning wheel: کنایه از کار بیهوده، کار بدون نتیجه

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self starter: مبتکر، خودآغازگر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self starter: مبتکر، خودآغازگر

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take time outs: زمان استراحت بگیرید، توقف کنید، است ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let off the hook: فرار کردن از مخمصه، تبرئه شدن، خلاص ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

let off the hook: فرار کردن از مخمصه، تبرئه شدن، خلاص ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

being grounded: توانایی آگاهی و هوشیاری کامل در لحظ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

being grounded: توانایی آگاهی و هوشیاری کامل در لحظ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

self denying: خودانکاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

self deprecation: خودسرزنش گری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

self deprecation: خودسرزنش گری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

autopilot: انجام کاری بدون تفکر یا بدون تلاش

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

growing up: رشد کردن، بالا رفتن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

growing up: رشد کردن، بالا رفتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

credit score: امتیاز اعتباری . در کشورهای غربی فر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

credit score: امتیاز اعتباری . در کشورهای غربی فر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

filter into: رخنه کردن، نفوذ کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

quite a bit: a considerable number or amount of ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

co parent: هم پدری و هم مادری کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

affairs: عشقبازی - رابطه فرازناشویی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

gender neutral: حالتی که برای هر دو جنس زن و مرد قا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

instigator: محرک، آغازگر، فراخوان، شروع کننده

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

instigator: محرک، آغازگر، فراخوان، شروع کننده

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

wear your detective hat: کلاهتان را قاضی کنید

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leaning in: متمایل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

leaning in: متمایل

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

leaning out: نامتمایل، بی میل

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

sidelines: وقت کشی، به حاشیه راندن، متوقف کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

sidelines: وقت کشی، به حاشیه راندن، متوقف کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

taking on: دنبال کردن، ادامه دادن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

taking on: دنبال کردن، ادامه دادن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put your head down: کنایه از شروع کاری به روشی آرام

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

reactivation: فعالیت مجدد، عمل دوباره

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hamstrung: محدودیت شدید در کارایی و کارآمدی، ع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hamstrung: محدودیت شدید در کارایی و کارآمدی، ع ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

against the grain: عمل کردن بر خلاف عقیده، رفتار کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

against the grain: عمل کردن بر خلاف عقیده، رفتار کردن ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

unacknowledged: تصدیق نشده، به رسمت شناخته نشده، بی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

uncaring: ( از نظر احساسی ) بی اهمیت، بی عاطف ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

manipulative: اصطلاح دقیقش خیلی سخته و پیدا نکردم ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

individuation: تفرد، فردیت، یکتایی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go through the motions: انجام کار یا گفتن حرفی به صورت سرسر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

one foot out the door: یک پا تو بودن و یک پا بیرون بودن اش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

roller coaster: جدا از مفهوم ترن، توی تکست هایی که ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

rattled: تلو تلو خوردن، اینور و اونور رفتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

glazed look: کنایه از توجه نکردن، خسته شدن، مثلا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

miscommunication: بدفهمی

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

middle ground: موقعیت یا وضعیتی بین دو نظر مغایر ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

middle ground: موقعیت یا وضعیتی بین دو نظر مغایر ه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hang back: پشت دیگران قایم شدن، دست دست کردن ت ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

head shake: به معنای کج کردن سر به سمت چپ و مخا ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

overtalking: زیاد حرف زدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ranting: یاوه سرایی، چرت و پرت گویی، دری وری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

ranting: یاوه سرایی، چرت و پرت گویی، دری وری ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

snap back: پاسخ نیشدار و تحریک کننده به کسی دا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

subtext: مضمون، محتوای اصلی، کنه مطلب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

counterintuitive: دور از انتظار، غیر مترقبه، یهویی

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

bottom line: نتیجه نهایی، آخریک کلام، حرف آخر

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

bottom line: عوامل مهمی که در یک تصمیم یا یک موق ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

intuition: شم

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

run the show: در کنترل دیگران بودن، اینکه دیگران ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

on toes: فعال و هوشیار بودن، متمرکز و فعال ب ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

on toes: فعال و هوشیار بودن، متمرکز و فعال ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get in hot water: کنایه از توی مخمصه افتادن، عصبانی ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get in hot water: کنایه از توی مخمصه افتادن، عصبانی ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hyperalert: بسیار گوش به زنگ بودن، بسیار هوشیار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

hyperalert: بسیار گوش به زنگ بودن، بسیار هوشیار ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

overprotect: نگهداری افراطی، مراقبت بیش از حد

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

sneak up: به آرامی نزدیک شدن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

stand for: دلالت داشتن

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep your head down: فرار و اجتناب از چیزی یا کسی، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

keep your head down: فرار و اجتناب از چیزی یا کسی، کنایه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

break out: تغییر مسیر، تغییر جایگاه،

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

entranceway: مدخل، ورودی درب

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

fireback: عقب نشینی، پاسخ یا واکنش و رفتار عج ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

fireback: عقب نشینی، پاسخ یا واکنش و رفتار عج ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get one's way: به معنای ترغیب و تشویق دیگران برای ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get one's way: به معنای ترغیب و تشویق دیگران برای ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

off the mark: درست نبودن، صحیح نبودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

off the mark: درست نبودن، صحیح نبودن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

big deal: کم اهمیت جلوه دادن کاری، ناچیز شمرد ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

fake it till you make it: آنقدر وانمود کن تا به واقعیت تبدیل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥٠ رای

-

دیکشنری

-

fake it till you make it: آنقدر وانمود کن تا به واقعیت تبدیل ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

whiney: گله مند، شکایت کنان، اخمو، غرغرو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

whiney: گله مند، شکایت کنان، اخمو، غرغرو

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bristle: آماده جنگ، کسی که شمشیر از پشت کشید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

bristle: آماده جنگ، کسی که شمشیر از پشت کشید ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

go easy on something: کنایه از لطف زیادی، اینکه نباید در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

go easy on something: کنایه از لطف زیادی، اینکه نباید در ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

micromanagement: یک نوع سبک مدیریت است به این معنا ک ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

old news: هرکسی یا هرچیزی که جدید نباشد، کهنه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

woodshop: کارگاه چوب و نجاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

woodshop: کارگاه چوب و نجاری

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

seismometer: زلزله سنج، زلزله نگار

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

the birds and the bees: پرندگان و زنبورها در واقع اصطلاحی ب ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hit the ground running: آماده شدن برای انجام سریع کاری به ر ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hit the ground running: آماده شدن برای انجام سریع کاری به ر ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

windows to the soul: از چشمان طرف همه چیز رو خوندن بیانگ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

windows to the soul: از چشمان طرف همه چیز رو خوندن بیانگ ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dress the part: پوشیدن لباس مناسب ( متناسب با شغل و ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

dress the part: پوشیدن لباس مناسب ( متناسب با شغل و ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

screwing up: مرتکب اشتبه شدن، خطا کردن، خبط کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

screwing up: مرتکب اشتبه شدن، خطا کردن، خبط کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

make a face: تغییر ظواهر صورت برای بیان یک احساس ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

out to get: متحد شدن علیه کسی، عزم رو جزم کردن ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you and me against the world: من تو، شما همه؛ من و تو باهم، بقیه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

you and me against the world: من تو، شما همه؛ من و تو باهم، بقیه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

backup: گاهی معنی به عقب برگشتن و بررسی کرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

hold back: حبس کردن و عدم ابراز احساس، خفه کرد ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

foot in the door: به معنی فرصتی برای رسیدن یا انجام چ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

tease out: زیر و بم چیزی را فهمیدن to succeed ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

gripes: شکایت، غرولند ( چیز جزئی ) a compl ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

pile on: بیان هیجان یا احساسی به صورت خیلی ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

pile on: بیان هیجان یا احساسی به صورت خیلی ش ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

condone: پذیرش رفتار اشتباه، درواقع مهر تأیی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ١٥ رای

-

دیکشنری

-

condone: پذیرش رفتار اشتباه، درواقع مهر تأیی ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

treading water: شناگری که به جای عمیق رفته و درجا پ ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

mop up: انجام دادن کار یا پروژه to complete ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

argue back: جواب سربالا دادن، یا توی زبان عامیا ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

drop out of sight: دیده نشدن، پشت کاری مخفی شدن و دیده ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

copay: مثل بیمه تکمیلی هست، وقتی بیمه شون ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

partialize: ریز ریز کردن، تکه تکه کردن

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

water under the bridge: معنیش تقریبا اینه �وقتی چیزی سابقه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

over someone's head: دشوار بودن درک، عدم فهمیدن، قابل فه ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

over someone's head: دشوار بودن درک، عدم فهمیدن، قابل فه ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drop dead date: تاریخ پایانی، آخرین مهلت The drop ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

as needed basis: مبنای مورد نیاز مثلا پزشک می گوید ...

١٠ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

as needed basis: مبنای مورد نیاز مثلا پزشک می گوید ...

١٠ ماه پیش

مدال‌های هادی سلیمی