Farhad Khoshkhouie - جزئیات مدال‌ها

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

up and through: تماما، کلا، تا آخر مثال: He worked ...

١ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

off and around: اینجا و آنجا دور و بر دور و اطراف

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cut something off something: جدا کردن چیزی از چیزی بزرگتر

٣ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be out of your mind: You must be out of your mind. . . ...

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be fresh out of something: به تازگی تموم کردن چیزی

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be bored to tears: سر رفتن حوصله از شدت کسالت

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be in a good cause: سبب خیر شدن

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

at the very most: حداکثر پر پرش در بیشترین حالت

٥ روز پیش

ثبت حداقل ١٠٠ رای

-

همه

٥ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

add something up: جمع کردن چیزی

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

add sth up: جمع کردن چیزی

٦ روز پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

be careful with money: در خرج کردن پول دقت کنید.

١ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put the shopping away: خریدا رو بذار تو جاشون

٢ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

steer clear of sth or sb: از چیزی یا کسی دوری کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

stay clear of sth or sb: از چیزی یا کسی دوری کردن

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

far off the rails: از حدو حدود خارج شدن

٣ هفته پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

distant cousin: بیشتر به این معنی است که افرادی مان ...

٣ هفته پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

twice the person: یعنی دو برابر جربزه داشتن یا شجاع ب ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i'll take care of it: من ردیفش می کنم/ من حلش می کنم

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put someone on his ass: به حساب کسی رسیدن/ کسی را سر جاش نش ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put somebody on his ass: به حساب کسی رسیدن/ کسی را سر جاش نش ...

١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

move your schedule around for: یعنی به خاطرش برنامه تو تغییر بدی

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

duh doy: no kiding

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

closet racist: نژاد پرست مخفی کسی که در ظاهر خودش ...

٢ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

cramped room: اتاق تنگ

٢ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

once for once: برای یکبار هم که شده

٤ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

look your best: تا حد امکان جذاب به نظر رسیدن

٨ ماه پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

move on: I can't come back there again Move ...

١٠ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't jump a gift shark in the mouth: You use the phrase 'Don't jump a gi ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

doing just fine: Things are going well اوضاع خوبه/او ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drop a ball: Make an error - miss an opportunity ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cramped room: اتاق تنگ

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

distant cousin: بیشتر به این معنی است که افرادی مان ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

develop a friendship: دوست شدن/دوست پیدا کردن/تشکیل دوستی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

form a friendship: دوست شدن/دوست پیدا کردن/تشکیل دوستی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cement a friendship: پایدار کردن دوستی

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

knock them dead meaning: to impress people a great deal, esp ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it keeps darkening: یعنی شرایط داره بدتر میشه/اوضاع وخی ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sanest: عاقل ترین

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

put a dent in the overhead: یعنی هزینه های اضافی رو آرام آرام ک ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

strain of: سویه

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

swipe off: To steal or snatch دزدی یا قاپیدن

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

to stand back up: To rise back up again after somethi ...

١١ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i have a pitch for you: Say or do something in support of s ...

١١ ماه پیش

انتخاب عکس پروفایل

-

همه

١ سال پیش

اولین لایک کردن

-

همه

١ سال پیش

اولین دیسلایک کردن

-

همه

١ سال پیش

کاربر فعال با حداقل ٢٠٠ امتیاز

-

همه

١ سال پیش

پیشنهاد با حداقل ٥ رای

-

دیکشنری

-

get on top of: کنترل یا رسیدگی و انجام دادن کاری ک ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

look your best: تا حد امکان جذاب به نظر رسیدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

let a dog have one day: used to say that every person has a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

confetti gun: نوعی ابزار شادی در مناسبات که کاغذ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sleep it off: برای مدتی بری بخوابی تا بتونی یک رو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

your money is no good here: زمانی به کار می رود که می خواهیم صو ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not my table: یعنی مشکل من نیست - به من ربطی ندار ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

no need to resort to over the top: لازم نیست که زیاده روی شود. resort ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

divide between: شکاف - فاصله طبقاتی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

nut someone up: با کله به سر کسی ضربه زدن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take something for granite: در واقع این یک غلط املایی است و درس ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

sweet death: مرگ بر اثر خفگی یا مرگ شیرین در برخ ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

crawling traffic: ترافیک آرام ترافیک لاکپشتی

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

breaking the deadlock: شکست بن بست در توافق

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

the big eye: giving the big eye meaning a flirt ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

it’s written all over your face: از چهره ات معلومه که. . . it’s wri ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

learn the hang of: قلق کاری یا چیزی را آموختن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

big step for the big cheese: قدم بزرگ برای یه آدم کله گنده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

came out wrong: سوء تفاهم شده اشتباه از آب در اومده

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

getting ass whipped: اصطلاح: به طرز شدیدی شکست خوردن Whi ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

keep it in your pants: To refrain from trying to have sex ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

drag off: drag someone off / drag something o ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get settled: if you settle yourself somewhere or ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

take care of business: to do what needs to be done به کاری ...

١ سال پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

meet head on: if two moving vehicles meet head - ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

charging into: to rush forward in or as if in assa ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

lumbering around: to move slowly and awkwardly آهسته ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

don't even trip: means don't worry or don't stress a ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

hanging from a thread: to be in a very dangerous situation ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

cart off: Cart off = Take away = Haul away = ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

dicks out: let's save the measuring for when o ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

have a horse in the race: to be personally involved in or aff ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get down on hands and knees: افتادن با چهار دست و پا به شکلی که ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

get a slam: یه لقمه غذایی گرفتن

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

not cleared to land: یعنی: مجوز ATC برای فرود هواپیما دا ...

١ سال پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

you called it: یعنی حدست یا پیش بینیت درست بود. O ...

١ سال پیش

ثبت اولین پیشنهاد

-

دیکشنری

-

١ سال پیش

مدال‌های Farhad Khoshkhouie