آزاده - جزئیات مدال‌ها

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

hellespont: نام یونانی تنگه داردانل

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

double fault: ( ورزش های با راکت مانند تنیس ) خرا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

heliacal: شمسی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

heller: ( امریکا - خودمانی ) آدم شر، آدم شر ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

helot: رعیت، بنده

٣ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket punch: بلیت سورا کن

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tick tack toe or tic tac toe: ( بازی کودکان ) چهارخانه بازی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticktack or tictac: ( صدا ) تک تک، تیک تیک، تیک تاک

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abused his office: used his position to do evil

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tickler coil: ( برق ) سیم پیچ واکنشی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abuse of law: perversion or distortion of the leg ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket of leave: ورقه مرخصی که با قیودی چند به زندان ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tick trefoil: ( گیاه شناسی ) یونجه ی هندی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abuse of confidence: خیانت در امانت

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticked: angry; annoyed

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

abuse of process: سو استفاده از قانون

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tickseed: نوعی گل زینتی است که معمولاً در باغ ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket of leave man: محکوم به زندان که به قید التزام آزا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tick fever: تب کنه ای، تیفوس کنه ای

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticktack: تیک تاک، صدای تپش دل، ضربان

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticklish: حساس، غلغلکی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticker in cylinder: استوانه تیکرین - استوانه اره ای کار ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

counteractive: خنثی کننده، بی اثر کننده، دارای عمل ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tickerin: غلتک تیکرین

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countermine: نقشه یا توطئه ی متقابل

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tick mark: علامت گذاری در طول یک ترازو برای مع ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

counter word: ( زبان شناسی ) هرز واژه ( واژه ای ک ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticklishness: quality of being sensitive to tickl ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countercheck: جلو گیری، سرزنش وتوبیخ متقابل، دفع ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticklishly: in the manner of being sensitive to ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticketless: combined form of ticket

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket controller: person who randomly checks tickets ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tick marks: علائم تیک ( چوب خط ) خطوط کوچکی که ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tickicide: داروی کنه کش

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tickler file: file intended to remind someone of ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

counterwork: ( هرچیزی که برضد چیز دیگری ساخته شو ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

counterplot: توطئه متقابل

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

tickled to death: laughed uncontrollably

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countertenor: خواننده ای که صدای بسیار بلند وغیر ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

moran dam: سد موران

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticking of the clock: pulses of a clock as it keeps time

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countrified: روستایی، روستا صفت

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

moran statistic: آماره موران

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

ticket agency: place where one can purchase ticket ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countermarch: تغییر جهت حرکت ارتش، تغییر روش، عقب ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

countrywoman: ( زن ) روستایی، دهاتی

٣ ماه پیش

حداقل ٦٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's parole: violate one's parole ( conditional ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's pace: افطار کردن، روزه گشادن، خوراک خوردن

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's word: قلب کسی را شکستن به وعده ی خود وفا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's fast: ( با زور ) آزاد یا رها شدن از قید ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

pointless appeal: request that has no chance of being ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's neck: قطع دوستی کردن، قهر کردن با

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's will: suppress one's desire

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

break one's silence: stop keeping quiet

٣ ماه پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٣ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

ثبت واژه جدید

-

دیکشنری

-

i gotta get some air: باید یه کم هوا بخورم

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded convergence theorem: قضیه همگرایی کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded below: از پایین محدود

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boundary condition of elastic curve: شرایط انتهایی منحنی الاستیک

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded above: از بالا محدود باشد به

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound charge: بار مقید باری که توسط کنش القایی با ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound circuit: مدار مقید مداری که انحراف سیگنال خر ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boundary element method: روش اجزای مرزی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baghdadite: نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Ca3 ( Zr ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound seam: سردوزی با نوار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baghdad betty: woman employed by iraq during the p ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baggies: extra large and loose clothes

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag of musk: نافه مشک

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baghamshah formation or baghamshah or baghamshah: سازند بغمشاه ( باتونین - کالووین ) ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound of a function: کران تابع

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag up: در پاکت یا کیسه قرار دادن

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound occurrence: مورد پابند

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag play: خوش خدمتی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound index: اندیس مقید

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagpiper: نوازنده ء نی انبان

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound hem: لبه مغزی دوخته

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagwig: کلاه گیس بلند که موی عقب آن در کیسه ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound from below: کران دار از پایین

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagdad: شهر بغداد ( پایتخت عراق )

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bound from above: کراندار از بالا

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagworm: کرم کیسه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

boundedly convergence sequence: دنباله ی همگرای کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baguette or baguet: جواهری که به شکل مستطیل بریده شده ب ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagginess: بادکردگی، پف کردگی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded variables: متغیر های محدود

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baggily: بطور شل و ول، کیسه دار، بطور باد کر ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded metric space: فضای متریک کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagnio: حمام عمومی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded measure space: فضای اندازه ی کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagful: یک بسته، یک کیسه، یک بقچه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded measurable function: تابع اندازه پذیر کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded linear transformation: تبدیل خطی کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bounded linear operator: عملگر خطی کراندار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bad hat: نامرد

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bad cess to you: بوی بد دهان

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bad sector: قطاع خراب

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bad job: رنج بیهوده

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bad money: پول بد

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bad condition: awful situation

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

badly adjusted: به طور ناخوشایند یا غلط یا مضر

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baddie or baddy: ( امریکا - خودمانی ) آدم بد، آدم بد ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

badarian: خبر بد زود به گوش همه می رسد

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baden: زمان گذشته ی فعل: bid، ناحیه ی بادن

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baden powell: شهر بادن - بادن ( در جنوب باختری آل ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

badderlocks: ( خودمانی ) کله خر، گردن کلفت و مزا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baden baden: ناحیه ی بادن ( در جنوب غربی آلمان ک ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

badgered: دستفروش

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

badger game: سر به سر گذاشتن، اذیت کردن، آزار کر ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagdad wool: پشم بغدادی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bagdad boil: سالک

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag of cement: کیسه سیمان

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag molding: قالبگیری کیسه ای

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag machine: ماشن کیسه پرکنی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag dam: بند کیسه ای

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

bag auger sack borer: مته ی کیسه یی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

baguet: bread baked in long narrow loaves

٣ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٣ ماه پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

badassas: زمین بکر وبایر مترادف

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal axis of a conic: محور اصلی مقطع مخروطی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal axis inertia: محور اصلی اینرسی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal axes of quadric surface: محور های اصلی رویه ی درجه ی دو

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal auditor: حسابرسی اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal argument: شناسه ی عمده

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal angle: زاویه ی اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal amount: مبلغ اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principality of andorra: andorra, principality in the easter ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal value: مقدار اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal layer: لایه اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal h plane: صفحه H اساسی صفحه ای که شامل جهت بی ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal focus: کانون اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal e palane: صفحه E اساسی صفحه ای که شامل جهت بی ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal distance: فاصله اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal section or principal or principal: مقطع اصلی، برش اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal directions of a surface: امتداد های اصلی رویه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal and interest: اصل پول و بهره

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis of earth: محور زمین خطی فرضی که قطب شمال و جن ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal diagonal of a matrix: قطر اصلی، قطر اصلی ماتریس

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis of revolution: محور دوران

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal diagonal: قطر اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal curvation: انحناء اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis of symmetry or symmetry axis or symmetry axis: محور تقارن

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal current: جریان اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis of trough trough axis synclinal axis: محور ناودیس

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal consumer: مصرف کننده اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis culmination: اوج یا همان نقطه فراز

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal components regression analysis: تحلیل رگرسیونی مولفه های اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis of action: محور بازی ( خط فرضی )

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

axis of attack: route by which military forces atta ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal components analysis: تحلیل مولفه های اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal component regression: رگرسیون مولفه اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal component method: روش تجزیه به عامل اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal circuit: مدار اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal canal: کانال اصلی نهر اصلی نهر مادر

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal branch of a function: شاخه ی اصلی تابع

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal branch: شاخه ی اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal balance: balance of a debt that has not yet ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal parts: شکل های اصلی فعل ( مصدر و مضارع و ا ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal town: شهر عمده

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal in the first degree: مجرم اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principalship: ریاست

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal clause: قضیه اصلی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal of a school: مدیر اموزشگاه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal cause: علت اصلی، جهت عمده

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

principal and profit: سر مایه و سود

٣ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

حداقل ٤٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

حداقل ٢٠٠ امتیاز در روز

-

همه

٣ ماه پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٣ ماه پیش

ثبت حداقل ٣٠ رای در روز

-

همه

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications program: برنامه ارتباطات

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications satellite corp: شرکت مخابرات ماهواره ای ( کامست ) ش ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications network: extensive system allowing for unite ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications center: location from which communication m ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication trench: trench built at an angle to a defen ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication security: measures taken to prevent the enemy ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication reciver: گیرند ه مخابراتی گیرنده ای که صدا ی ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication pore: منفذ ارتباطی یک روزنه در دیوار یا ص ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication minister: government official who is in charg ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication log: record kept of incoming information ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication and science minister: government official who oversees a ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications stallite corporation: یک شرکت تحت مالکیت خصوصی است که امت ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications decency act: u. s. law ) section of the telecomm ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication security device: وسیله ی ایمنی مخابرات نوعی مدار مجت ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication theory: نظریه ارتباطات

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication device: دستگاه ارتباطی

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communication satellites: ماهواره های رسانگر ( مخابراتی )

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications satellite: object placed into orbit around the ...

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

communications protocol: پروتکل ارتباطات

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rough spoken: شدیداللحن

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rough legged: دارای پاهای پردار

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

imitatee: person or thing that is imitated

٣ ماه پیش

پیشنهاد برای واژه بدون پیشنهاد

-

دیکشنری

-

rough bluegrass: ( گیاه شناسی ) گور گیاه

٣ ماه پیش

مدال‌های آزاده