پیشنهادهای علی سیریزی (٣,٦٠٢)
چوم در گویش کرمانی "چه میدانم"
آخوند، ملا، واژه ای است برای روحانی مذهبی در اسلام به العموم در کشورهای آذربایجان، افغانستان و ایران و به الخصوص واژه کاربردی برای روحانیون در محاورا ...
نام پسرانه. بی مرگ. جاودانه. جاویدان
دوباره کاری ، از سرگیری، دوباره انجام دادن، بازگویی، واگویی، بازگو کردن، بازگفتن، در ایران باستان پبید ، آم رد، سبدال
واک ، واج ، وات ، ، بندواژه ، حرف ( حرف ها )
پرندگان زمانی که در تالار ، ایوان و یا بالکن یک خانه ، آشیانه می سازند؛ سر و صدا و قیل و قال دارند؛ از این رو هرگاه یکی آشیانه ایشان را خراب کند یا ب ...
خسته کننده ، جلوگیری از نفس کشیدن
در گویش افغانستانی یعنی کیسه، گونی
عمل گرایی یا پراگماتیسم ( به انگلیسی: Pragmatism ) ، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقع گرایی و مصلحت گرایی معنی می دهد
یَتا در گویش یزدی یعنی یک تا یک عدد یک دانه ، یکی
اَپاریک، تمدید، پی جویی و ادامه
تخمه، ریشه، نسل، دودمان، تبار، نژاد، گوهر ، تَنُخمَن در زبان اوستایی در زبان پارسی باستانی : تَئوما و در زبان سنسکریت: توکمَنَ
واژه ترند در شبکه های اجتماعی از صنعت مد و فشن گرفته شده است. ساده ترین معنای ترند فراگیر شدن و رواج یافتن یک بحث است. درواقع هر چیزی که در یک بازه ...
نیکاس، شکل ، ریخت، نقش، رخیار، رخ، قیافه، صورت، گونه، چهره
رنگ فیروزه ای از ترکیب رنگ های زرد کم رنگ با رنگ آبی به وجود می آید.
دو نقطه : دو نقطه با شکل ( : ) یک نشانه سَجاوَندی یا سَگاوَندی یا نقطه گذاری که برای روشن کردن معنی و آغاز و انجام عبارت ها و جمله ها و بندها در نگا ...
دوشیارا، خکسالی ، نایابی
ادویه Garam Masala: واژه Garam به معنی گرم است و معمولاً از ترکیب ادویه های گرم مانند: دارچین و هل ساخته میشود. ترکیبات این ادویه در مناطق مختلف جهان ...
شیهه
دکمه، دگمه ، کلید ( ( وسیله کوچکی جهت بستن طرفین یک جامه و سر آستین و یقه_ وسیله جهت قطع و وصل جریان برق ) )
شامباوی مودراShambhaviMudra - تمرین بالا کشیدن چشم ها بسمت نقطۀ بین ابروها درحالیکه در این ناحیه شیار مختصری ایجاد کرده ایم. این شیار مختصر در بین اب ...
کماندار که از نام آرش کماندار ایرانی گرفته شده است. در اوستا از ارش با نام ارخشه یاد شده است.
در گویش افغانستانی یعنی کیف
مانتیس یا آخوندک حشره ای است باریک به مانند ملخ به رنگ سبز با پاهای دراز، سر بزرگ و دو جفت بال و هنگامی که آرام می ایستد پاهای خود را مانند دو دست به ...
رنگ ارغوانی ، رنگ ترکیبی از رنگهای آبی زرد سفید می باشد.
سری به معنای سریال به اردو و پشتو ، سیریز می شود.
نوار
بنا به مصوب فرهنگستان، برابر پارسی آن واژه پروندان است.
در برخی نقاط یزد و کرمان به باجناق گویند.
زننده و شکست دهنده دشمن. نام یکی از شخصیت های رمان ( اسلام چگونه وارد ایران شد )
کوروش بزرک از سلسله و دودمان هخامنشیان ، برابر با نشانه های دینی و روایتی همان ذوالقرنین یعنی کسی که اندامی درشت و حکمرانی دادگستر و مردی نیکوست، می ...
درنگ , درنگ با شکل ( , ) یک نشانه سَجاوَندی یا سَگاوَندی یا نقطه گذاری که برای روشن کردن معنی و آغاز و انجام عبارت ها و جمله ها و بندها در نگارش به ...
بها بازار
در گویش مردم شهرستان زرند بیب کور
سوراخ . در گویش مردم کرمان به سوراخ کت می گویند.
به گروهی از دعانویس هایی که مدعیند از مجهولات عالم و خیر و شر، خبر دارند، رمال نامیده می شوند.
ریال واحد ملی پول ایران که به ۱۰۰ دینار تقسیم شده ، می باشد که با بی ارزش بودن این واحد پول نه تنها در ایران بلکه در جهان ، دینار یعنی پول خرد ، پول ...
اسپری، مایع افشان : ( آب افشان برای آب ) ( عطرافشان برای عطر ) ( رنگ افشان برای رنگ )
به مجموعه اساطیر و آموزه هایی است که به یونان باستان مربوط است و دربارهٔ خدایان و قهرمانان آنان، طبیعت جهان و ریشه های آن و اهمیت مکتب و آیین آن ها س ...
پست مدرنیسم، پسانوگرایی یا پسامدرنیسم ( همچنین: پساتجدد، مابعد تجدد ) ( به انگلیسی: Postmodernism ) به سیر تحولات گسترده ای در نگرش انتقادی، فلسفه، م ...
نام استانی در جنوب مصر و در راستای جریان رود نیل است.
به کارگاه یا محل تولید و ضبط صدا، موسیقی و فیلم است. و هرگز این واژه را مترادف استادیوم یا استودیوم نپنداریم.
زلّه یا جیرجیرک دشتی، که در کرمان به آن چنزو و در خراسان به آن چز گویند. خویشاوند زنجرک ها که بیش از ۲۰۰۰۰ گونه آن شناسی شده است.
شهریار، پادشاه، سلطان و شاهنشاه ( نام یک نوع از کارت های چهارگانه ۵۲ عددی پاسور )
حروف جمع حرف است، حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است، پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی م ...
تماماً، جملگی، کلاً، واقعاً ، همگی ، سرومندانه
همان بسیج است.
تو بَحرش رفتم ، یک اصطلاح در گویش یزدی به این مفهوم است: به دقت در او نگریستم، با دقت او را نگاه کردم.
در گویش یزدی با کاربرد مترادف یعنی مقعد
در گویش یزدی راچینه