اسم دختر فارسی با حرف ب - صفحه 2

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

بهاور/bahāvar/

قیمتی، گران بها، پر ارزش، مرکب از بها ( ارزش ) + پسوند دارندگی


پسر، دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بهترین/behtarin/

زیباترین، قشنگ ترین، دارای بیشترین ارزش، خوبترین، شایسته ترین


دختر

فارسی
بهرو/beh ru/

خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره، خوبرو و نیک منظر، ( به مجاز ) زیبا


دختر

فارسی
بهینه/behine/

نیکوترین، بهترین، برگزیده، خوبترین، مطلوب ترین وضعیت ممکن برای چیزی با در نظر گرفتن همه ی عوامل مثب ...


دختر

فارسی
بی بی گل

بی بی ( ترکی ) + گل ( فارسی )، بی بی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده


دختر

فارسی، ترکی
بیدمشک/mešk bid/

درختی شبیه درخت بید با شکوفه های معطر و دارویی، ( در گیاهی )، نوعی بید که گل های معطر آن در اواخر ا ...


دختر

فارسی

طبیعت
بارانه/bārāne/

منسوب به باران، باران، ه ( پسوند نسبت ) )، نام رستنی [گیاهی] است، بادرنجبویه، بادرنگبویه


دختر

فارسی
بایسته/bāyeste/

سزاوار، شایسته، مناسب، لازم، ضروری، واجب


دختر

فارسی
بارش/bāreš/

بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان، ( اسم مصدر از باریدن ) عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ، ( ا ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
بالان/bālān/

بالنده، رشد کننده، نمو کننده


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بالنده/bālande/

آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، ( صفت فاعلی از بالیدن )، ویژگی آن که یا آن چه در حال ...


دختر

فارسی
بانو/bānu/

خانم، ملکه، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سا ...


دختر

فارسی
برفی/barfi/

سفید و زیبا مانند برف


دختر

فارسی
برگ

به ضم ب، ابرو


دختر

فارسی
برکه/berke/

استخر طبیعی، آب گیر، گودی کوچک و کم عمقی از زمین که در آن آب جمع شده باشد، ( در قدیم ) استخر


دختر

فارسی

طبیعت
بلورین/bolurin/

شفاف و درخشان مانند بلور، بلوری، به شکل بلور، ساخته شده از بلور، ( به مجاز ) شفاف و درخشان، بلور ( ...


دختر

فارسی، عربی
بلوط/balut/

گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است، ( در گیاهی )، گیاهی درختی و جنگلی که چوب سخت دارد و میوه ...


دختر

فارسی

طبیعت
بهانه/bahane/

دلیل، علت


دختر

فارسی
بوسه/buse/

لمس محبت آمیز توسط لب ها


دختر

فارسی
بویه/boye/

آرزو


دختر

فارسی
به سان/behsān/

چون خوب، به مانند نیک، ( به، سان ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی
بسنده/basande/

کافی، کامل، خشنود، شایسته


دختر

فارسی
بافرین/bāfarin/

بآفرین لایق تحسین، درخور آفرین


دختر

فارسی
بانو گشسب/banu-goshasb/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
برسین/barsin/

زاده خداوند ماه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
برهون/barhon/

هاله، خرمن ماه


دختر

فارسی
بسارنگ

نام سلطانی در زمان رودکی


دختر، پسر

فارسی
بمانی/bemani/

نامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند


دختر

فارسی
به آفرید/beh āfarid/

نیکو آفریده، آفریده ی خوب، زیبا، خوش سیما، ( اَعلام ) نام خواهر اسفندیار در روایات ملی، به ( بهتر، ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
به آیین

دارای آیین بهتر


دختر

فارسی
بهان/behān/

منسوب به خوبی و نیکی، خوبان، جمع به


دختر، پسر

فارسی
بهرامه/bahrāme/

ابریشم، بیدمشک


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
بهروزه/behruze/

خوشبخت، سعادتمند، ( بهروز، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز، م بهروز، بلور کبود و شفاف، ( بهروز + ...


دختر

فارسی
بهستان/behestān/

نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی، ( به، ستان ( پسوند مکان ) )، جای خوبان و نیکان، ( اَع ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بوران دخت

پوران دخت


دختر

فارسی
بوژنه/bozhne/

شکوفه، غنچه


دختر

فارسی
بیدخت/bidoxt/

سیاره زهره، ناهید، ( در نجوم ) زهره، ( اَعلام ) ) زنی زیبا که هاروت و ماروت فریفته ی او شدند، ) شهر ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
بیدگل/bid gol/

نوعی گیاه، نام شهری از بخش آران شهرستان کاشان


دختر

فارسی

طبیعت
بیژه/bizhe/

ویژه، خالص


دختر

فارسی
بیسان/bisan/

بی همتا، بی مانند، جالیز ( نگارش کردی


دختر

فارسی، کردی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی