اسم پسر فارسی با حرف ا - صفحه 5
انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آبو
آبی، نیلوفرآبی، دایی
پسر
فارسی آخش
قیمت بها ارزش، نام موبدی در ایران قدیم
پسر
فارسی اخشاد
نام پادشاه فرغانه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اخشید
نام پادشاه سمرقند، ( اَعلام ) نام دلاور و راد مردی از طبرستان
پسر
فارسی آداد
خدای هوا، توفان و باران، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
پسر
فارسی آدارایل
خداوند یاریگر
پسر
فارسی، آشوری آدخ
خوب نغز خجسته مبارک، ( به فتح ت ) خوب نغز خجسته مبارک میمون، برامدگی های کوچک تپه مانند روی زمین ( ...
پسر
فارسی آدلی
مشهور، نامدار، صاحب اسم و جاه، نام، نامور
پسر
ترکی، فارسی آدور
خار تیغ گیاهان
پسر
فارسی آدورا
کمک کننده، مددکار، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
پسر
فارسی، آشوری ادیان
کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه
پسر
فارسی آدیش
آتش، اخگر، شراره آتش، آذر، ( عامیانه ) آتیش
دختر، پسر
فارسی آذربهرام
ترکیب دو اسم آذر و بهرام ( آتش و پیروزمند )، نام پسر آذرنوش
پسر
فارسی آذرمهربرزین
مرکب از آذر+ مهر+ برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از ...
پسر
فارسی آذرنرسی
نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آذرکیوان
نام موبدی زرتشتی، مؤسس آیین خاصی به همین نام
پسر
فارسی آذرآباد
نام آتشکده ای در تبریز
دختر، پسر
فارسی آثویه
روح کامل و درستکار، صورت دیگر آبتین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آجیر
محتاط، کوشا، آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط
پسر
فارسی استانس
پسر داریوش دوم، ( اَعلام ) پسر داریوش دوم و برادر اردشیر دوم هخامنشی، [داریوش سوم نبیره ی استانِس ب ...
پسر
فارسی استرا
در گویش سمنان ستاره، نام همسر یهودی انوشیروان که مدفن او در همدان است
پسر
فارسی آستیاژ
نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاگس، استیاگ و ایشتوویگو )، ( در فارسی باستان، arštivaiga )، نیزه اندا ...
پسر
فارسی آستیاگ
آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسدین
نام موبدی در سده دهم یزگردی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آیتونا
زیبا و درخشان مانند ماه، در ترکی به معنای زیبا و درخشان مانند ماه و در فارسی به معنای حالا، در حال ...
پسر
ترکی، فارسی آذرافروز
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...
دختر، پسر
فارسی آذرافزا
آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود
دختر، پسر
فارسی آذران
منسوب به آتش، جمع آذر ( آتش ) ( به مجاز ) دارنده ی عواطف تند، ( آذر، ان ( پسوند نسبت و علامت جمع ) ...
پسر
فارسی آذراوغلی
پسر آذربایجان
پسر
ترکی، فارسی آذرآیین
نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان
پسر
فارسی آذربابا
پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت
پسر
فارسی آذرباد
پابنده و نگهبان آتش، ( اَعلام ) ( = آذرپاد = آذربادمارسپندان ) موبد موبدان زمان ساسانی [قرن میلادی] ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذربان
نگهبان آتش
پسر
فارسی آذربد
نگهبان آتش، [ ( آذر= آتش، بد/، bod/ و/، bad/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) ] نگهبان آتش
پسر
فارسی آذربرزین
آتش باشکوه، آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آذر ( آتش ) + برزین ( با شکوه )
پسر
فارسی آذربه
بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان
پسر
فارسی آذرپاد
آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد
پسر
فارسی آذرپی
دارای قدمی چون آتش
پسر
فارسی آذرتاش
دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند، آذر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند
پسر
ترکی، فارسی آذرتوس
صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
پسر
فارسی آذرجوش
پهلوانی در داستان سمک عیار
پسر
فارسی آذرچهر
دارای چهره ای چون آتش، نام پدر آذرداد از خاندان کیانیان، آن که رویی سرخ چون آتش دارد، ( به مجاز ) د ...
دختر، پسر
فارسی اذرخش
آذرخش، صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر
پسر
فارسی آذرداد
داده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان
پسر
فارسی آذردیس
مانند آتش
دختر، پسر
فارسی آذررخ
دارای چهره ای چون آتش
دختر، پسر
فارسی آذرشب
فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، ( تصحیف آذرشُست )، به معنی شسته در آتش، نام سمندر و پنبه کوه ...
دختر، پسر
فارسی آذرشسب
مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده
پسر
فارسی آذرشست
( به ضم شین ) پاک منزه شده در آتش، پنبه کوهی
دختر، پسر
فارسی آذرشن
نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه، آفتاب پرست سمندر
پسر
فارسی آذرطوس
صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذرفر
دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذرفرنبغ
یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت
پسر
فارسی آذرفروز
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...
دختر، پسر
فارسی آذرفزا
آذرافزا، آتش افروز، وسیله ای سفالین که جهت شعله ور کردن آتش از آن استفاده می شود
دختر، پسر
فارسی آذرگشسب
مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش
پسر
فارسی آذرگشسپ
مخفف آذرگشنسب، یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان، نام فرشته موکل آتش
پسر
فارسی آذرمان
آذرمن، دارای فکر روشن، ( = آذرمن )
پسر
فارسی آذرماهان
ماه آتشین
پسر
فارسی آذرمن
دارای فکر و اندیشه روشن، ( آذر = آتش، من/مان = اندیشه و فکر )، ( اَعلام ) نام سردار صاحب آوازه انوش ...
پسر
فارسی آذرمهر
مرکب از آذر+ مهر، محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده ...
دختر، پسر
فارسی آذرنگ
روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن
دختر، پسر
فارسی آذروان
آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده
پسر
فارسی آذرکار
آتشکار
پسر
فارسی آذرکیش
آتش پرست، دارای دین زرتشتی
پسر
فارسی آذرین
آتشین، گرم و سوزان، منسوب به آذر، ( در گیاهی ) نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه ی گاوچشم است ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن، گل آذین فر
پسر باشکوه و آراسته
پسر
فارسی آراج
آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
پسر
فارسی اراد
آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شو ...
پسر
فارسی آرازش
صدقه انفاق در راه خدا
پسر
فارسی آراسب
نام یکی از سرداران کوروش، همان آراسپ، ( اَعلام ) نام یکی از سرداران کوروش از ماد که از کودکی دوست و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اراسب
از بزرگان ماد، ( اراسپ، معتمد خاص کوروش
پسر
فارسی آراسپ
آراسب، نام یکی از سرداران کوروش، ( = آراسب )
پسر
فارسی اراسپ
دارنده ی اسب تندرو
پسر
فارسی آراستی
بنا به روایات نام عموی زرتشت
دختر، پسر
فارسی آناگ
نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آوش
مانند آب پاک و زلال
پسر
فارسی اوشهنگ
هوشنگ، پسر سیامک پادشاه پیشدادی ایران
پسر
فارسی آوگان
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولجایتو
از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آوه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آویشار
مانند آب زلال
پسر
فارسی اکلیا
نام پسری در شعر نیما یوشیج
پسر
فارسی اکو
انعکاس، بوم
پسر
فارسی ایدون
این گونه، همچنین
پسر
فارسی ایراث
میراث
پسر
فارسی آیراد
ماه جوانمرد
پسر
ترکی، فارسی
کهکشانی ایرانیار
یار ایران
پسر
فارسی ایریک
آریایی
پسر
فارسی ایزد پناه
آن که خداوند پناه و حامی اوست، نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی ایزدبخش
بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی ایزدبد
نام یکی از سرداران زمان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدداد
عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدراد
آن که صفات جوانمردی، آزادگی را از خدا گرفته است، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدگشسب
خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ایزدگشسپ
از شخصیتهای شاهنامه، نام دبیر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ایزدمهر
دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن