اسم فارسی با حرف س - صفحه 3

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

سمن اندام

سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن پیکر

آن که اندامی سفید و لطف چون سمن دارد


دختر

فارسی
سمن چهر/s.-čehr/

آنکه چهره ی سفید و لطیف دارد، ( سَمن، چهر = چهره )، سمن چهره، سمن پیکر


دختر

فارسی
سمن چهره

آن که چهره ای سفید و لطیف چون سمن دارد


دختر

فارسی
سمن دخت/s.-dokht/

دختر سفید چهره و لطیف، ( سَمن، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیبارو و سفید


دختر

فارسی
سمن دیس

مانند سمن، مانند یاسمن


دختر

فارسی
سمن رو/s.-ru/

سمن چهره، ( = سمن چهر )


دختر

فارسی
سمن سیما

سمن ( فارسی ) + سیما ( عربی )، سمن چهره


دختر

فارسی
سمن گل

گل یاسمن


دختر

فارسی
سمنتا/s.-tā/

زیبارو، لطیف و خوش بو، [سَمن = یاسمن، ( به مجاز ) چهره ی سفید و لطیف، بوی خوش، تا = نظیر، مانند، لن ...


دختر

فارسی
سمنوی/samanoy/

خوشبو، معطر


دختر

فارسی
سمکنان

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در نبرد کیخسرو با افراسیاب


پسر

فارسی
سندوس/sandus/

نام خواهر خشایارشاه پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
سهره/sohre/

از شخصیتهای شاهنامه، سرخه، نام پسر افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سهی دخت/sa(o)hi dokht/

دختر راست کردار و درست رفتار، ( سَهی = درست و راست، سهی = سها ( ستاره )، دخت = دختر )، دختر درست و ...


دختر

فارسی
سهیراد/sahirād/

جوانمرد راست و بلند، ( سَهی = راست و بلند، راد = جوانمرد، آزاده، بخشنده )، جوانمرد آزاده ی راست قام ...


پسر

فارسی
سهیزاد/sahizad/

زاده بلند قامت، مرکب از سهی ( صفت سرو، راست ) + زاد


دختر

فارسی
سوتا/sevta/

همتای عشق


دختر

ترکی، فارسی
سوجا/souja/

مکان روشنایی و نور


دختر

فارسی
سوریاش/soryash/

خدای نور و خورشید


پسر

فارسی
سوریتا/suritā/

نظیر و مانند گل سرخ، ( سوری = گل سرخ، تا = نظیر، مانند، لنگه )، لنگه ی گل سرخ، ( به مجاز ) سرخ گون، ...


دختر

فارسی
سوریدخت/s.-dokht/

دختری که مثل گل سرخ است، زیبارو، ( سوری، دخت = دختر )، دختر سرخ رنگ


دختر

فارسی
سوسا/susa/

شهر های لر نشین شوش و شوشتر، مرکب از سو ( روشنایی، نور ) + سا ( پسوند شباهت و همانندی )


دختر

فارسی
سوسنک/sosanak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
سوشا/susha/

موعود آخرالزمان دین زرتشت، مترادف سوشیانت به معنی منجی، سوشیانت، نجات دهنده، نام هریک از موعودهای د ...


پسر

فارسی
سوفرا/sofra/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری اهل شیراز


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سومیا/somiya/

محبوب، دوست داشتنی


دختر

فارسی
سومیتا/somita/

لطف و محبت، مهربانی


دختر

فارسی
سی سی کام

کامروا


دختر

فارسی
سی سیماک

نام یکی از سرداران پارسی داریوش هخامنشی


پسر

فارسی
سی گل

سی عدد گل


دختر

فارسی
سیاوخش

سیاوش


پسر

فارسی
سیب گل

شکوفه سیب


دختر

فارسی
سیبویه/sibuye/

سیب کوچک یا بوی سیب، سیب کوچک، بوی سیب، ( اَعلام ) عمرو ابن عثمان: [قرن هجری] زبان شناس ایرانی، از ...


پسر

فارسی
سیتاک/sitak/

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سیرا/sirā/

عشق، ( اَعلام ) نام روستایی در شهرستان کرج در استان تهران


دختر

فارسی، ارمنی
سیرخ/sirokh/

نام یکی از سرداران سپاه وشمگیر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سیمادخت/s.-dokht/

زیبارو، ( سیما، دخت= دختر )


دختر

فارسی، عربی
سیمرخ/sim rokh/

آن که چهره ای سفید چون نقره دارد


دختر

فارسی
سیمین تن

سیم تن


دختر

فارسی
سیمین چهر/s.-čehr/

سیمین عذار، سپید گونه، ( سیمین، چهر = چهره ) ( = سیمین عذار )


دختر

فارسی
سیمین رو/s.-ru/

سیمین عذار، سپید گونه، ( = سیمین عذار )


دختر

فارسی
سیمین فر/s.-far/

دارای شکوه و جلال، ( سیمین = نقره ای، فر = شکوه و جلال ) ( به مجاز ) دارای شکوه و جلال و والا و ارز ...


دختر

فارسی
سینادخت/s.-dokht/

دختر دانا و دانشمند، دختر با علم و دانش


دختر

فارسی
سینار/sinar/

سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران س ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سینامهر/s.-mehr/

ترکیب دو اسم سینا و مهر ( سینه و صدر و محبت )، ( سینا = سینه و صدر، مهر = رحم، شفقت، محبت، عشق )، ر ...


پسر

فارسی
سیناک/sinak/

نام یکی از بزرگان فارسی در زمان اشک هجدهم پادشاه اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ساتراپ/satrap/

حاکم ایالت های ایران باستان، استاندار، داریوش هخامنشی سرزمین ایران را به ناحیه تقسیم کرده و اداره ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
سارگن/sargon/

شاه عادل


پسر

فارسی
ساویس/sāvis/

گرانمایه و با ارزش، چیز گرانمایه، نوعی پنبه


دختر

فارسی
سبزه

گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون


دختر

فارسی
سبزه قبا

سبزه ( فارسی ) + قبا ( عربی ) پرنده ای به رنگ آبی لاجوردی و دم آبی مایل به سبز


دختر

فارسی، عربی
سبزینه/sabzine/

سبزرنگ، گندمگون


دختر

فارسی
سپند/sepand/

اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسفند، اسپند، ( = اسفند


دختر، پسر

فارسی
سپندان

خردل


پسر

فارسی
سپیدار/sepidār/

درختی از خانواده بید با برگهای براق، ( در گیاهی ) نام چند نوع گیاه درختی از خانواده بید با برگ های ...


دختر

فارسی

طبیعت
ستاک/setak/

شاخه تازه رسته و نازک


دختر

فارسی
سخن/sokhan/

کلام، گفتار، ( به مجاز ) دانش ادبیات، ادب، ( در قدیم ) شعر، نظم


دختر

فارسی
سرایه/sorāye/

آواز دسته جمعی، کر، کُر، به ضم سین، آواز، ترانه


دختر

فارسی
سرخاب/sorkhab/

سهراب، گلگون، شاداب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
سرشار/saršār/

پر، لبریز، ( به مجاز ) مالامال و آکنده، فراوان، بسیار


پسر

فارسی
سرود/sorud/

هر نوع آواز آهنگین، ( در موسیقی ) نوعی شعر که در یک آهنگ مشخص به آواز خوانده شود، ( در موسیقی بلوچس ...


پسر

فارسی
سرکش/sarkesh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سغدیان/soghdiyan/

هفتمین شاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سلم/salm/

یکی از سه پسر فریدون در اوستا، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) شاهزاده ی پیشدادی، پسر بزرگ فریدون، که پدر ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
سنجه

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مر ...


پسر

فارسی
سندل/sandal/

نام نوعی درخت، نوعی سبزی


پسر

فارسی
سور/sur/

خوشی و شادمانی، سرور، ( در گیاهی ) درختی همیشه سبز از خانواده ی سرو با برگ های سوزنی، پوست قرمز و ت ...


دختر

فارسی
سیحون/seyhun/

از رودهای معروف در شمال ایران قدیم، ( اعلام ) ( = سیردریا ) رودی در قرقیزستان و قزاقستان به طول حدو ...


پسر

فارسی

طبیعت
سیرنگ/sirang/

سیمرغ


دختر

فارسی
سابود/sabod/

هاله، خرمن ماه


دختر

فارسی
ساتی/sati/

در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح


دختر

فارسی
ساوا/sāvā/

خالص و ناب، زر و سیم براده شده، ( ساو = خالص، ناب، طلای خالص، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خالص، نا ...


دختر، پسر

ترکی، فارسی
سباک/sabak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سبزارنگ

نام یکی از الحان باربد، سبزرنگ


دختر

فارسی
سبزبهار/sabz-bahar/

نام یکی از الحان قدیم ایرانی


دختر

فارسی

هنری
سبزپری/sabz-pari/

فصل بهار


دختر

فارسی
سبزک

مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب


دختر

فارسی
سپهرار

کره آتش، برساخته فرقه آذرکیوان است


پسر

فارسی
سپهرم/sepahram/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان کیکاووس، ( اَعلام ) نام یکی از پهلوانان توران است از ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ستا/setā/

اوستا کتاب مقدس زرتشتیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایران ) از الحان قدیم ایرانی، نوعی ساز قدیمی شبیه ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن، هنری
سرخه

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی


پسر

فارسی
سرگلان/sargolān/

بهترین از گل ها، ( سَر = ( به مجاز ) برتر، بهتر، با ارزش ترین بخش یا مهمترین فرد، گلان )، ( به مجاز ...


دختر

فارسی
سرناد/serenād/

نوعی ترانه و آواز عاشقانه


دختر

فارسی

هنری
سروآزاد/sarv azad/

نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

فارسی
سروبن

درخت سرو، معشوق خوش قد وقامت


دختر

فارسی
سمان/samān/

مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی، ( مخف ...


پسر، دختر

فارسی

طبیعت
سمیرامیس/semiramis/

ملکه آشور و بابل که گویند، ملکه افسانه ای آشور که به زیبایی و دانایی معروف است و باغهای معلق را همس ...


دختر

فارسی، آشوری
سنباد/sanbād/

سندباد، نام سرِدار مجوسِ ابو مسلم خراسانی، ( = سندباد )، [اگر سنباد ( = سِنباد ) تلفظ شود نام سرِدا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سندباد/sand bād/

نام پسر گشتاسب پسر لهراسب، ( اَعلام )، نام حکیمی هندی واضع «سندباد نامه» سندباد بحری قهرمان افسانه ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
سیحان/seyhān/

با آب روان، نام رودی در جنوب ترکیه، روان شدن آب بر روی زمین، رفتن در زمین جهت عبادت، ( اعلام ) ( = ...


پسر

فارسی

طبیعت
سیفور/sayfor/

پارچه ابریشمی لطیف و ظریف


دختر

فارسی
سیم تن/simtan/

دارای اندامی سفید، زیبا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) سیم اندام، آن که بدنی سفید چون نقره دارد، نام یکی ...


دختر

فارسی
سیمک

از نامهای باستانی، سفید و درخشان


پسر

فارسی
سیمیا/simiyā/

بلاغت، فصاحت، در باورِ قدما دانشی که بر مبنای آن می توان کارهای خارق العاده انجام داد، یکی از خفیه، ...


دختر

عربی، فارسی
سیکا/sika/

در گویش مازندران اردک


دختر، پسر

فارسی

پرنده



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی