اسم فارسی با حرف ک - صفحه 2
کتایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کسری
خسرو، ( کسرا ) ( معرب از فارسیِ خسرو )، ( در اعلام ) عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی خسرو، کسرا، معر ...
پسر
فارسی کسما
نام گیاهی از نوع نخود که در سواحل شام می روید، ( اَعلام ) نام دهی در شهرستان صومعه سرا در استان گیل ...
پسر
فارسی
طبیعت کشم
نام دختر فرهاد پادشاه اشکانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کشواد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر گودرز، سردودمان گودرزیان و یکی از پهلوانان دوره فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی کشور
سرزمینی دارای مرزهای مشخص
دختر
فارسی کوه زاد
زاده کوهستان
پسر
فارسی کوه شاد
نام روستایی در استان هرمزگان
پسر
فارسی کوهرنگ
نام دره و رودخانه ای در زردکوه بختیاری
پسر
فارسی
طبیعت کوهسار
جایی که دارای کوههای متعدد است
پسر
فارسی کوهین
منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است
پسر
فارسی کوهینه
پونه
دختر
فارسی کوکب دخت
دختر زیبارو، دختری که چون کوکب است، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی کویر
شیر ژیان
پسر
فارسی کوین
از نژاد کوه
پسر
فارسی کی آذر
مرکب از کی ( پادشاه ) + آذر ( آتش )، نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
پسر
فارسی کیآرمین
آرمین، یکی از برادران کاووس و پسر کی، ) نام چهارمین پسر کیقباد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کامه
خواسته، آرزو، هدف، مراد، خواهش
دختر
فارسی کامور
کامیاب و کامروا، کامیاب و پیروزمند، بهره مند و بختیار
پسر
فارسی کامک
آرزوی کوچک
پسر
فارسی کامکار
کامروا، موفق، کامگار
پسر
فارسی کامیشا
خوشحال، سرزنده، خوش بیان، به نظر می رسد مقلوب واژه شادی کامی ( با تخفیف حرفه ی از کلمه شاد ) باشد، ...
دختر
فارسی کامینه
کامین، آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا، ( کام، ینه ( پسوند نسبت ) ) ( = کامین )
دختر
فارسی کان بیدار
نام وزیر اردوان از پادشاهان اشکانی بنا به روایتی بلعمی
پسر
فارسی کاناز
چوب ریشه خوشه خرما، ( در قدیم ) چوب انتهای خوشه ی خرما که به درخت چسبیده است، بن خوشه ی خرما آنجا ک ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن کاوان
صخره، کاویان، منسوب به کاوه
پسر
کردی، فارسی کاووش
جستجو، بررسی، تحقیق
پسر
فارسی کاوک
کاوه
پسر
فارسی کاکله
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرزندان تور و جزو سپایان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاکو
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تازی نبیره ضحاک در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی کاکی
نام پدر ماکان دیلمی
پسر
فارسی کایوس
کیوس
پسر
فارسی کبوجیه
نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کبوده
از شخصیتهای شاهنامه، مردم چوپان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی کتماره
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کدمان
نام اصلی داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کدیور
صاحب خانه، مالک خانه، کدخدا، کشاورز، زارع، باغبان، ( در متون مانوی پارتی ) به معنی دنیادار و جهاندا ...
پسر
فارسی کرا
نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
دختر
فارسی کراخان
نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی
پسر
فارسی کرانه
ساحل، کنار، سو، جهت، کران
دختر
فارسی کی آفرید
مرکب از کی ( پادشاه ) + آفرید ( آفریده )
دختر
فارسی کی آفرین
آفریننده پادشاه
دختر
فارسی کی بانو
بانوی شاه، زنی که همه از او حساب می برند
دختر
فارسی کی پیشین
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران کیقباد پادشاه کیانی
پسر
فارسی کی دخت
دختر پادشاه
دختر
فارسی کی راد
پادشاه بخشنده
پسر
فارسی کی زاد
زاده پادشاه
پسر
فارسی کی گشتاسپ
گشتاسپ
پسر
فارسی کی مند
دارای بزرگ مرتبه ای پادشاهان، ( کی، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای بلند قدری و بزرگ مرتبه ای پادشاه ...
پسر
فارسی کی منش
صاحب طبع شاهانه، شاه طبیعت، بزرگ منش، ( اَعلام ) به قول ابوریحان کی منش پسر کیقباد و جد کی لهراسب ب ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کی منوش
از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان
پسر
فارسی کیا داوود
ترکیب دو اسم کیا و داوود ( پادشاه و محبوب )، از نام های مرکب، کیا و داوود
پسر
فارسی، عبری
مذهبی و قرآنی کیا سام
ترکیب دو اسم کیا و سام ( پادشاه و آتش )، از نام های مرکب، ه کیا و سام
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیابد
نگهبان پادشاهان و بزرگان، ( کیا، بد/ bod، / ( پسوند محافظ و مسئول ) )، نگهدارنده ی سروران
پسر
فارسی کیاتن
تن شاهانه
پسر
فارسی کیاجور
عاقل، فاضل و دانا
پسر
فارسی کیاچهر
ویژگی آن که چهره اش چون بزرگان شکوهمند است، ویژگی آن که چهره اش چون سروران و پادشاهان و بزرگان شکوه ...
دختر، پسر
فارسی کیادخت
دختر پادشاه، ( کیا = پادشاه، سلطان، حاکم فرمانروا، والی، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختر دارای قدر و ...
دختر
فارسی کیارام
خو گیرنده و الفت گرفته با پادشاهان، [کیا= پادشاه، حاکم، ( به مجاز ) سرور، بزرگ، رام= مأنوس، خوبی، ا ...
پسر
فارسی کیارخ
کیاچهر، آن که دارای چهره و صورتی شاهانه است، ( = کیاچهر )
دختر، پسر
فارسی کیارزم
مرکب از کیا ( پادشاه )، رزم ( نبرد )، مرکب از کیا ( پادشاه ) + رزم ( نبرد )
پسر
فارسی کیارس
کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی، تصحیفِ [تغییر دادن یا کم و زیاد کردن ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیارنگ
رنگ پاکیزه و لطیف، پاک، پاکیزه، رنگ پاک و پاکیزه، سفید
پسر
فارسی کیازاد
زاده پادشاه، ( کیا، زاد = زاده )، بزرگ زاده و پادشاه زاده، از نژاد و گوهر پادشاهان و سروران، ( کیا ...
پسر، دختر
فارسی کیازر
طلا و زر پادشاهان و بزرگان، ( کیا، زر )، ( به مجاز ) آن که در نزدِ بزرگان و پادشاهان گرانقدر است
دختر
فارسی کیازند
پادشاه بزرگ
پسر
فارسی کیاس
بسیار زیرک و تیزهوش
پسر
فارسی کیاسا
مانند شاه
پسر
فارسی کیاسان
مانند پادشاه
پسر
فارسی کیافر
بزرگِ با شکوه
پسر
فارسی کیامرد
مرد سلطان و پادشاه، ( کیا= پادشاه، سلطان، حاکم، فرمانروا، والی، مرد )
پسر
فارسی کیامن
اندیشه ی بزرگ، ( کیا، من = اندیشه )، ( به مجاز ) بزرگ اندیش
پسر
فارسی کیان بانو
ملکه
دختر
فارسی کیان رضا
ترکیب دو اسم کیان و رضا ( پادشاهان و خشنود )، از نام های مرکب، ه کیان و رضا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیان شیر
پادشاه شجاع، نام یکی از سرداران بهمن
پسر
فارسی کیاناز
زیبایی شاهانه
دختر
فارسی کیانرخ
ویژگی آن که چهره اش مثل بزرگان و سروران است
دختر
فارسی کیانژاد
آن که نژاد او به پادشاهان می رسد، آن که نژاد و اصل و نسب او به بزرگان و سروران و پادشاهان می رسد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیانه
منسوب به کیان، پادشاهی
دختر
فارسی کیانور
ویژگی آن که دارای صفات بزرگی و سروری است، ( کیان، ور ( پسوند دارندگی ) )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیاهور
پادشاه خورشید
پسر
فارسی کیاکسار
پسر آستیاگ و دایی کوروش
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیبد
نگهبان پادشاه، ( کی، بد/ bod، / ( پسوند محافظ و مسئول ) )، ( به مجاز ) بزرگ مرتبه
پسر
فارسی کیشید
پادشاه نور و روشنی
پسر
فارسی کیقباد، کیغباد
از شخصیتهای شاهنامه، نام نخستین پادشاه کیانی ایران از نژاد فریدون
پسر
فارسی کیمان
دارای اندیشه ی بلند، اندیشمند، ( کی، مان = اندیشه )، اندیشه ی بزرگان و پادشاهان، اندیشه ی شاهانه و ...
پسر
فارسی کیمیازهرا
ترکیب دو اسم کیمیا و زهرا ( کمیاب و روشن تر )، از نام های مرکب، ه کیمیا و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی کیهان دخت
مرکب از کیهان ( دنیا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی کیهان رخ
بسیار زیبارو، ویژگی آن که چهره اش همچون جهان، گیتی و آسمان است
دختر
فارسی کیوانه
منسوب به کیوان، پادشاه گیتی، ( کیوان، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی کیور
آن که بزرگ مرتبه ایِ پادشاه را دارد، ( کی، ور ( پسوند دارندگی ) ) آن که بلند قدری و بزرگ مرتبه ایِ ...
پسر
فارسی کیوس
نام پسر قباد و برادر بزرگ انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کیومهر
مهر، محبت و دوستی زندگی، ( کیو = جان و زندگی، مهر = محبت، دوستی، مهربانی )، ( به مجاز ) ویژگی کسی ک ...
پسر
فارسی کیکاووس
دارای منبع فراوان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پادشاه کیانی، پسر کیقباد، به معنی«دارای منبع فراو ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن کاتوزا
زاهد و پارسا، ( کاتوز= زاهد و پارسا، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به کاتوز
دختر
فارسی کادوسا
از نژاد کادوس، ( کادوس = نام قوم قدیم ساکن گیلان و شمال شرقی آذربایجان، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب ب ...
دختر
فارسی کنارنگ
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
پسر
فارسی کندر
صمغی خوشبو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی سپاه ارجاسپ وزیر لهراسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی کندرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیشکار ضحاک
پسر
فارسی کهار
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی، ( اَعلام ) ( = گهار )، گهارگهانی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن