اسم فارسی با حرف م - صفحه 5
ترکیب دو اسم محمد و رامان ( ستوده و شاد )
پسر
فارسی، عربی محمدسامیار
ترکیب دو اسم محمد و سامیار ( ستوده و یاور آتش )
پسر
فارسی، عربی محمدسردار
ترکیب دو اسم محمد و سردار ( ستوده و رهبر )
پسر
فارسی، عربی محمدمازیار
ترکیب دو اسم محمد و مازیار ( ستوده و صاحب کوهستان )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمدهیرسا
ترکیب دو اسم محمد و هیرسا ( ستوده و پرهیزگار )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمدکارن
ترکیب دو اسم محمد و کارن ( ستوده و جنگجو )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمدکاوه
ترکیب دو اسم محمد و کاوه ( ستوده و از شخصیت های شاهنامه )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمدکسری
ترکیب دو اسم محمد و کسری ( ستوده و خسرو )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محمدیاسان
ترکیب دو اسم محمد و یاسان ( ستوده و نام یکی از پیغمبران باستانی ایران )
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی محیصا
رستگار شده، پاک و آمرزیده
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی مدریک
پسر تیز هوش، انسان فهیم، کسی که درک می کند
پسر
فارسی مدیوماه
نام پسر عموی زرتشت
پسر
فارسی مرجان چهر
ویژگی آن که چهره اش مثل مرجان سرخ گون است، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مرجان دخت
دختر مرجان گونه، دختر سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( مرجان، دخت = دختر )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مرجان رخ
مرجان چهر، زیبارو، آنکه چهره اش مانند مرجان سرخ گون باشد، ( = مرجان چهر )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت مردان شه
شاه مردان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی مردآوند
نام دختر کوچک یزدگرد پادشاه ساسانی
دختر
فارسی مردتیا
بزرگ مرد
پسر
فارسی مردو
از شخصیتهای شاهنامه، نام باغبان خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن مروئه
هویدا، پیدا، آینه
دختر
فارسی
تاریخی و کهن مسباد
از نامهای دوران هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن مشانا
منسوب به مشان، ( به مجاز ) دارای حلاوت و شیرینی، ( مشان= نوعی از بهترین خرما، ا ( پسوند نسبت ) )، ( ...
دختر
فارسی، عربی مشکاه
مکان نورانی، چراغدان، طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند
دختر
فارسی مشکین دخت
دختر مُشک آلود و معطر، یا دختر سیه موی، ( به مجاز ) جذاب و دل انگیز، ( سنسکریت ـ فارسی )، دختر مشک ...
دختر
فارسی، سانسکریت
طبیعت مشیما
منسوب به مَشیم، ( به مجاز ) زیبارو، ( عربی ـ فارسی ) ( مَشیم = باخال و دارای خال، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی مگابیز
نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی ملورینا
مروارید در صدف
دختر
فارسی ملک آفرین
ملک ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) مرکب از ملک ( سرزمین ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
فارسی، عربی ملک تاج
ملک ( عربی ) + بانو ( فارسی ) شاه بانو
دختر
فارسی، عربی ملک شاد
زیباروی شاد، فرشته روی شادمان، شاداب و زیبا
دختر
فارسی، عربی ملیله
رشته باریک فلزی طلا
دختر
فارسی منوشچهر
منوچهر
پسر
فارسی مه تابان
ماهِ تابان، ماهِ تابنده، ( به مجاز ) زیبارو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مه سارا
ماه خالص، ( مَه = ماه، سارا )، از نام های مرکب، ماه و سارا
دختر
فارسی، عبری
کهکشانی مه فروز
افروزنده نور ماه، روشن کننده ماه، ( = ماه فروز )، ماه فروز، فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا
دختر
فارسی
کهکشانی مه فروغ
روشنی ماه، تابش ماه، مهتاب، ماه فروغ، ( = ماه فروغ )، پرتو ماه
دختر
فارسی
کهکشانی مه گونه
مثل ماه، مانند ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مَه = ماه، گونه ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهابد
بزرگ
پسر
فارسی مهاوا
آوای ماه
دختر
فارسی مهدانا
دانای بزرگ، مِهتَر دانا، ( مه = بزرگ، مِهتَر، دانا )
دختر
فارسی مهدل
دختری که دلش مانند ماه روشن است
دختر
فارسی مهدونه
مانند ماه
دختر
فارسی
کهکشانی مهدی پارسا
ترکیب دو اسم مهدی پارسا ( هدایت شده و پاکدامن )، از نام های مرکب، مهدی و پارسا
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی مهدیسه
مهدیس، مانند ماه، دختر زیبا، ( مَهدیس، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدیس، منسوب به مهدیس، بانویی ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهدینا
مهدین، هم میهن، ( مَهدین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مَهدین
دختر
فارسی، عربی مهر آرتا
ترکیب دو اسم مهر و آرتا ( خورشید و مقدس )، ( مهر = مهربانی و محبت، آرتا = مقدس )، مهربانی و محبت مق ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهر آریا
ترکیب دو اسم مهر و آریا ( محبت و آزاده )
پسر
فارسی مهرآگین
همراه با محبت
دختر
فارسی مهر آیه
ترکیب دو اسم مهر و آیه ( خورشید و نشانه )، ( مهر = مهربانی و محبت، آیه = نشان، نشانه )، نشان و نشان ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی، کهکشانی مهر زهرا
ترکیب دو اسم مهر و زهرا ( خورشید و نیکو )، محبت و دوستی زهرا، ( به مجاز ) کسی که مهر، محبت و دوستی ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، مذهبی و قرآنی، کهکشانی مهر سنا
ترکیب دو اسم مهر و سنا ( خورشید و روشنایی )، ( مهر = خورشید، سَنا = روشنایی )، روشنایی خورشید، ( به ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهر سیما
ترکیب دو اسم مهر و سیما ( خورشید و چهره )، ( مهر = خورشید، سیما )، دارای سیمای چون خورشید، ( به مجا ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهر سینا
ترکیب دو اسم مهر و سینا ( خورشید و سوراخ کننده )، از نام های مرکب، مهر و سینا
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرآراد
ترکیب دو اسم مهر و آراد ( محبت و آراینده )
پسر
فارسی مهر آزاد
ترکیب دو اسم مهر و آزاد ( خورشید و رها شده )، ( اَعلام ) نام یکی از اجداد رستم، مرکب از مهر ( محبت ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی مهر آفرید
آفریده ی مهربانی، آفریده ی خورشید، ( به مجاز ) زیباروی مهربان، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، خورشید ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرآمین
خورشید استوار
پسر
فارسی، عبری مهران ستاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی خردمند و راد و جهاندیده در درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی مهران گل
( به مجاز ) ویژگی آن که زیبا، لطیف، با طراوت و مهربان است
دختر
فارسی
طبیعت، گل مهراندیش
آن که در فکر و اندیشه محبت و مهربانی است، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ویژگی آن که دارای اندیشه و ...
پسر، دختر
فارسی مهرانفر
دارای شأن و شکوه از حیث مهربانی و محبت
پسر
فارسی مهرآوا
ترکیب دو اسم مهر و آوا ( محبت و آواز )
دختر
فارسی مهراوه
پرستشگاه خورشید، مرکب از مهر ( محبت یا خورشید ) + اوه ( پسوند شباهت )
دختر
فارسی مهرآویر
خورشید سوزان
دختر
فارسی مهرآوین
ترکیب دو اسم مهر و آوین ( محبت و عشق )
دختر
کردی، فارسی مهرباز
دوستدار و طرفدار مهر و مهربانی و محبت، ( مهر= مهربانی و محبت، باز = طرفدار و دوستدار ( جزء پسین کلم ...
پسر
فارسی مهربخش
بخشنده مهر و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مِهر = مهربانی و محبت، بخش )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهربنداد
از شخصیتهای شاهنامه، نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی مهرپاد
نگهبان خورشید و مهربانی
پسر
فارسی مهرپو
پوینده ی مهر، جوینده ی مهربانی، ( مِهر = مهربانی، محبت، پو = پوینده، جستجو کننده، جوینده )، آن که ب ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرپویا
ترکیب دو اسم مهر و پویا ( محبت و پوینده )، آن که در راه مهر و محبت قدم برمیدارد
پسر
فارسی مهرپویان
ترکیب دو اسم مهر و پویان ( خورشید و جوینده )، ( مهر = مهربانی و محبت، پویان = جوینده و جستجو کننده ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرتاب
آنچه خورشید برآن میتابد
دختر
فارسی مهرثنا
ترکیب دو اسم مهر و ثنا ( مهربانی و ستایش )
پسر
فارسی، عربی
کهکشانی مهرجانان
خورشید جان
دختر
فارسی مهرجو
جوینده ی عاطفه و دوستی، خواهان محبت از سوی دیگران، ( در قدیم )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرخو
دارای خوی و عادت ملازم با محبت و مهربانی، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، خو = ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهردار
دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی، محبت، دار )، محبت + دار )، دارنده مهر ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهردیبا
دختری که مانند حریر لطیف و مانند خورشید زیباست
دختر
فارسی مهردیس
مانند خورشید، ( به مجاز ) زیباروی عزیز و گرامی، ( مهر= خورشید، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل خورشید
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرراز
خورشید و آفتاب پوشیده و پنهان، ( به مجاز ) زیباروی مستور و محجوب، [مهر = خورشید، راز = ( در قدیم ) ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهررضا
ترکیب دو اسم مهر و رضا ( محبت و خشنود )
پسر
فارسی، عربی مهرساد
طلوع زندگی، خورشید ایل
دختر
فارسی مهرسانا
همانند خورشید
دختر
فارسی مهرسو
آب درخشان
دختر
ترکی، فارسی مهرشین
خورشید نورانی
دختر
فارسی مهرشینا
ترکیب دو اسم مهر و شینا ( محبت و کوشش )
دختر
فارسی مهرفر
شکوه خورشید و محبت
پسر
فارسی مهرلقا
ترکیب دو اسم مهر و لقا ( خورشید و چهره )، معشوقی که چهره اش مانند آفتاب درخشان باشد، آفتاب لقا، ( ب ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرمان
اندیشه نیک و درخشان
پسر
فارسی مهرمانا
ترکیب دو اسم مهر و مانا ( محبت و جاوید )
دختر
فارسی مهرمس
خورشید بزرگ
پسر
فارسی مهرمنیر
خورشید روشن و درخشان، مهر ( فارسی ) منیر ( عربی ) خورشید روشن و درخشان
دختر
فارسی، عربی مهرنار
آتش مهربان
دختر
فارسی مهرنام
مشهور به مهربانی و دارندگی محبت، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، نام = ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرنرسه
نام پسر ورزاک از خاندان ساسانیان
پسر
فارسی مهرنگ
به رنگ ماه، دختر زیبا و سفید رو
دختر
فارسی مهرنور
نور خورشید، آفتاب، ( به مجاز ) زیبارو، ( مهر = خورشید، نور )
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهرنیک
خورشید و مهر نیک
دختر
فارسی مهرنیکا
ترکیب دو اسم مهر و نیکا ( مهربانی و زیبا )
دختر
فارسی