اسم - صفحه 46
حرکت باد، فرشته مأمور باد، فرشتة مأمور باد ( نگارش کردی
دختر
کردی بادرام
کشاورز
پسر
فارسی بادلیس
کنایةاز همیشه مست، نام شهری درکردستان ( نگارش کردی
پسر
کردی بادینان
بهدینان، مۆمنان، نام عشیرةایی معروف در کردستان، نام منطقةای درکردستان، یکی از لهجةهای زبان کردی ( ن ...
پسر
کردی باذان
نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بارانا
ای باران
دختر
فارسی بارانه
منسوب به باران، باران، ه ( پسوند نسبت ) )، نام رستنی [گیاهی] است، بادرنجبویه، بادرنگبویه
دختر
فارسی بارانک
بارانی که قطره های آن کوچک است و به آرامی فرو می بارد، ( در گیاهی ) گیاهی درختی و جنگلی از خانواده ...
دختر
مازندرانی
طبیعت باراک
رعد
پسر
عبری بارسین
منسوب به پارس، ایرانی، ( = فارسین، پارسین )، ( اعلام ) ( فارسینج، فارسین ) نام روستایی در شهرستان ه ...
پسر
فارسی، آشوری
تاریخی و کهن بارش
بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان، ( اسم مصدر از باریدن ) عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ، ( ا ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت بارشین
نام نوعی درختچه، در اصطلاح مردم فارس، درختچه
پسر
فارسی
طبیعت بارقه
پرتو، نور، روشنی
دختر
عربی
طبیعت بارلی
میوه دار، سودمند، بار ( فارسی ) + لی ( ترکی ) میوه دار
دختر
ترکی، فارسی بارنگ
ریزش باران همراه باد، ریزش باران همراة باد ( نگارش کردی
دختر
کردی بارنک
نام درختی است
دختر
فارسی باروشه
بادبزن ( نگارش کردی
دختر
کردی اونیک
مطیع خدا
پسر
ارمنی آوه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اوکتای
نامدار، مشهور، اکتای
پسر
ترکی، مغولی اویان
بیدارشو
پسر
ترکی اویتا
بی همتا، بی همتاتک
دختر
پهلوی، اوستایی آویده
مشتاق، خواهان
دختر
فارسی آویر
آتش
پسر
کردی آویز
گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به ...
دختر
فارسی آویژه
معشوق، دلبر، خاص، خالص، ویژه، پاکیزه
دختر
فارسی اویسا
آویسا، پاک و تمیز مانند آب
دختر
فارسی آویشا
آویشن، ( آویش = آویشن، ا ( پسوند نسبت یا اسم ساز ) )، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن
دختر
فارسی
طبیعت آویشار
مانند آب زلال
پسر
فارسی آویشه
آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی اوینار
عشق آتشین، عشق و دوست داشتن در حد کمال
دختر
کردی آکاشا
فضا
دختر
لاتین آکای
ماه روشن و درخشان
پسر
ترکی اکدش
معشوق، محبوب، دورگه
پسر
ترکی اکسیر
کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می دهد و کامل تر سازد
دختر
عربی، یونانی
تاریخی و کهن اکلیا
نام پسری در شعر نیما یوشیج
پسر
فارسی اکلیل
تاج
دختر
عربی آکو
قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
پسر
کردی اکو
انعکاس، بوم
پسر
فارسی اکوان
مخلوقات، موجودات، هست شدن ها
پسر
عربی
تاریخی و کهن آی
ماه
دختر
ترکی آی اوز
ماهرخ، ماهرو
دختر
ترکی آی بی بی
ماه بی بی
دختر
ترکی آی پری
ماه پری، آی ( ترکی ) + پری ( فارسی ) ماه پری
دختر
ترکی، فارسی آی خانم
ماه بانو
دختر
ترکی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی آی گوزل
ماه زیبا
دختر
ترکی آی میرا
فدایی ماه
دختر
ترکی، فارسی آی نشان
آی ( ترکی ) + نشان ( فارسی ) دارای نشان ماه
دختر
فارسی، ترکی آیاتای
زیبارو، به معنی مانند ماه، مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست بانوی درخشان
دختر
ترکی باشن
خوب است عالی است، خوب است عالی است ( نگارش کردی
دختر
کردی باشو
در گویش خوزستان بچه ای که تقاضای ماندنش را از خداوند دارند
پسر
فارسی باشوان
نام کوهی در بانة، آشیانه ( نگارش کردی
پسر
کردی باشور
جنوب ( نگارش کردی
پسر
کردی باشوک
نوعی پرنده شکاری، نوعی پرنده شکاری ( نگارش کردی
پسر
کردی
پرنده باشیلا
خانه به دوش ( نگارش کردی
دختر
کردی باغان
چند باغ میوة که در کنار یکدیگر قرار دارند، نام روستایی در کردستان ( نگارش کردی
دختر
کردی باغبان
باغبان ( نگارش کردی
پسر
کردی بافرین
بآفرین لایق تحسین، درخور آفرین
دختر
فارسی باگرو
تند باد
پسر
کردی باگه
نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بال بان
نوعی پرنده شکاری ( نگارش کردی
پسر
کردی بالا
قیافه ( نگارش کردی
پسر
کردی بالاچ
از سرداران بلوچ
پسر
بلوچی بالان
بالنده، رشد کننده، نمو کننده
دختر
فارسی
تاریخی و کهن بالنده
آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است، ( صفت فاعلی از بالیدن )، ویژگی آن که یا آن چه در حال ...
دختر
فارسی بالوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از یاران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن بالویز
سفیر، سفیر ( نگارش کردی
پسر
کردی بالک
استخوان کتف، نام کوهی در کردستان، نام منطقةایی در کردستان، نام قبیلةایی در کردستان، نام روستایی در ...
پسر
کردی بالیده
رشد و نمو کرده
دختر
فارسی بالین
کمکی دیوار و ستون، چوبی که پشت در نهند، کلون ( نگارش کردی
دختر
کردی بامک
بامداد، صبح
دختر
فارسی بامین
صورت دیگری از بامی، ( = بامی )، بامی، لقب شهر بلخ و نام جایی در هرات افغانستان بامی، نام روستایی در ...
دختر
فارسی بامیک
بامی، درخشان، لقب شهر بلخ، صورت پهلوی بامی، ( پهلوی ) صورت پهلوی بامی لقب شهر بلخ بامی
دختر
پهلوی، اوستایی بامیکا
زیبا و با طراوت و درخشان، [بامیک ( پهلوی ) = بامدادی، درخشان، باشکوه، زیبا، روشن، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
پهلوی بانری
بانوی بانوان
دختر
فارسی بانگ
خبرکردن مردم، اذان، اذان ( نگارش کردی
پسر
کردی بانل
بانوی بزرگوار
دختر
بلوچی بانو
خانم، ملکه، عنوانی احترام آمیز برای زنان، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سا ...
دختر
فارسی بانو گشسب
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه و همسر گیو و مادر بیژن
دختر
فارسی
تاریخی و کهن بانواز
باخبر ساختن مردم با صدای بلند ( نگارش کردی
دختر
کردی آق گل
گل سفید، آق ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سفید
دختر
ترکی، فارسی
گل آقاجان
آقا ( مغولی ) + جان ( فارسی ) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ
پسر
فارسی، مغولی اقاقی
اقاقیا، درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد
دختر
یونانی اقاقیا
درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد، ( معرب از یونانی ) ( در گیاهی ) درختی است از راسته ی ...
دختر
یونانی
طبیعت، گل آقاگل
آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان
پسر
فارسی، مغولی آقامیر
آقا ( مغولی ) + میر ( ازعربی ) سلطان بزرگ، امیر والامقام، نام روستایی در نزدیکی بیرجند
پسر
عربی، مغولی اقبال علی
آن که بخت و اقبال از علی ( ع ) یافته است
پسر
عربی آق بانو
بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )
دختر
ترکی، فارسی اقدم
پیش تر، مقدم تر، قدیمی تر
پسر
عربی اقشین
معنی اسم را در این قسمت بنویسید
پسر
فارسی اقلیمیا
اقلیما، نام دختر آدم ( ع )
دختر
یونانی
مذهبی و قرآنی آگا
آگاه، مطلع، با خبر
پسر
کردی بانی
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود ( ع ) بوده است
پسر
عربی بانیپال
نام بزرگترین پادشاه آشور
پسر
فارسی، آشوری
تاریخی و کهن بانیه
بنا کننده، مؤسس، بنیانگذار
دختر
عربی باهرام
بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز ...
پسر
فارسی باهوز
گردباد ( نگارش کردی
پسر
کردی باهک
نام جد آذرباد ماراسپند
پسر
فارسی باهیف
بادام ( نگارش کردی
پسر
کردی