اسم - صفحه 67
آن که چهره ای زیبا و خوشایند دارد
پسر
فارسی خوشدل
راضی، خشنود، خوشحال، درحال شادمانی، پاک نیت، ( به مجاز )، راضی و خشنود، شاد، ( در قدیم ) امیدوار، د ...
دختر
فارسی خوشرو
خوش صورت، خوشگل، ( مجاز ) خندان، خنده رو، ( مجاز ) مهربان، ( به مجاز )، دارای چهره ی متبسم و مهربان ...
دختر
فارسی خوشناز
زیبا و با کرشمه
دختر
فارسی خوشنام
نکونام، صاحب حسن شهرت، صاحب شهرت نیکو، مشهور، آن که به نیکی شناخته شده است، دارای شهرت خوب
دختر
فارسی خوشناو
خوشنام، نیک نام، ( کردی )، نوعی انگور سیاه دانه بزرگ، ( اعلام ) نام یکی از طوایف کرد در ناحیهی چقلا ...
پسر
کردی خوشنواز
سازنده، مطرب، موسیقی دان، نام پادشاهی، ( در قدیم ) ماهر در نواختن ساز، خشنواز
پسر
فارسی
تاریخی و کهن خوشنود
خشنود
پسر
فارسی خوشین
خوش و زیبا
دختر
فارسی خیرالدین
آن که در دین بهترین است
پسر
عربی خیرعلی
خیری که از علی ( ع ) رسیده است، آن که خبر و نیکی اش چون خیر و نیکی علی ( ع ) است
پسر
عربی دا وار
سرزمین مادری
پسر
لری دائمه
همیشگی، جاویدان
دختر
عربی داتام
آفریننده و مخلوق، پسر کامیسار، از حکام دوران اردشیر دوم هخامنشی، ( اَعلام ) پسر کامیسار از مردم کار ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن داتامیس
والی ایرانی ' کیلیکیا ' در زمان اردشیر دوم، ( اَعلام ) استاندار ( = ساتراپ ) ایرانی کیلیکیه [حدود پ ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن داتان
مربوط به چشم، نام یکی از رؤسای یهود
پسر
عبری داد بین
نگرنده از روی عدل و داد، ( در قدیم ) حق بین، ( اَعلام ) نام حکیمی پارسی در عهد پادشاهان پیشدادی
پسر
فارسی دادار
داد دهنده، دادگر، عادل، بخشاینده، آفریننده، آفریدگار، یکی از نام ها و صفات باری تعالی، ( در قدیم ) ...
پسر
فارسی دادآفرید
آفریده شده بر مبنای عدل و داد، یکی از لحن های قدیمی موسیقی، یکی از نام های خدای تعالی، از داد آفرید ...
پسر، دختر
فارسی
هنری دادآفرین
آن که عدالت ایجاد کند، از نام ها و صفات باری تعالی، یکی از گوشه های موسیقی، ( در قدیم ) پدید آورنده ...
پسر، دختر
فارسی
هنری دادآور
داد آورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد، از نام های خداوند تعالی، ( در قدیم ) دادور، دارای عدل و ...
پسر
فارسی دادبخش
بخشندۀ عدل و داد، داد دهنده، عادل، از نام های خداوند تعالی، دادگر، ( به مجاز ) خداوند
پسر
فارسی دادبرزین
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
پسر
فارسی دادبه
دارنده ی بهترین عدل، ( در قدیم ) دارنده ی بهترین داد ( عدل، داوری، دادگری )، ( اَعلام ) دادبه ( در ...
پسر
فارسی دادجو
جوینده و خواستار عدالت و دادگری، ( در قدیم ) داد دهنده، دادرس
پسر
فارسی دادران
عدل ورزنده، عدالت گستر
پسر
فارسی دادعلی
داد ( فارسی ) + علی ( عربی )، داده علی ( ع )، آن که عدل و دادی چون علی ( ع ) دارد
پسر
فارسی، عربی دادفر
دارای فر و شکوه و عظمت، ( در قدیم ) دارای فر و شکوه و عظمت از حیث دادگری و عدل، مرکب از داد ( عدل ) ...
پسر
فارسی دادفرخ
مرکب از داد ( عدل ) + فرخ ( فرخنده، مبارک )، نام یکی از قاضیان در زمان ساسانیان
پسر
فارسی دادفروز
فروزنده عدل و داد، عادل
پسر
فارسی دادفرین
نام یکی از سرداران زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دادگر
داد دهنده، عادل، یکی از صفات باری تعالی، آن که به عدالت رفتار می کند، ( در قدیم ) خداوند، پادشاه عا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دادلی
شیرین و نمکین
دختر
ترکی دادهرمز
داده هرمز، خداداد، نام موبدی در زمان ساسانیان
پسر
فارسی دادیار
حامی قانون، مجری عدالت، مجری عدالت ( نگارش کردی
پسر
کردی دار گل
( مجاز ) زیبارو، نوعی از درخت که در هندوستان شایع است، درختِ گل، ( در گیاهی ) نوعی درخت که در سرزمی ...
دختر
فارسی
طبیعت، گل داران
عربی دنیا و آخرت
پسر
فارسی دارانا
نام روستایی در نزدیکی اهر
دختر، پسر
فارسی دارمان
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دارنوش
نام یکی از وزیران بخت نصر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن دارنیا
ارزشمند و گرانبها
دختر
فارسی داروین
نام زیست شناس انگلیسی
پسر
لاتین داریادخت
دختر دارنده، ( داریا = دارنده، دخت = دختر )
دختر
فارسی داریاو
نام یکی از شهریاران پارس در زمان سلوکیها
پسر
فارسی داریس
صورت دیگر نام داریوش به معنی دارنده ی نیکی، صورتی دیگر از کلمه داریوش به معنی دارنده ی نیکی، داریوش
پسر
فارسی دارین
منسوب به درخت
پسر
فارسی دارینا
زرگر، طلاساز، ( مجاز ) ارزشمند و گرانبها، ( در قدیم ) زر، مجازا ارزشمند و گرانبها
دختر
فارسی دارینه
نام روستایی در نزدیکی سقز
دختر
فارسی دارینوش
نام یکی از پادشاهان کیانی، ظاهراً محرف داریوش است
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سونیتا
فرهیخته، محترم
دختر
هندی سوی را
سپیده دم، سحر
دختر
گیلکی سوینا
بانوی عشق
دختر
ترکی زیبان
زیبا و خوشایند، آراسته و پیراسته، خوش نما، زیبا، خوشایند
دختر
فارسی زیتون خاتون
زیتون ( عربی ) + خاتون ( فارسی )، مرکب از زیتون + خاتون ( بانو )، نام همسر ارسلان شاه پادشاه کرمان ...
دختر
فارسی، عربی زیتونه
یکدانه زیتون، ( زیتون، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به زیتون
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی زیدان
نام نویسنده ای عرب، او نخستین نویسنده عرب است که به سبک نویسندگان اروپایی مطالب علمی و تاریخی اسلام ...
پسر
عربی زیدعلی
نام شاخه ای از طایفه بیرانوند
پسر
عربی زیرجد
نام سنگی قیمتی به رنگ سبز مایل به زرد
دختر
عربی زیما
زمین
دختر
اوستایی زینال
مخفف زین العابدین
پسر
عربی زیناوند
مسلح، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی زینب گل
زینبِ چون گل زیبا و لطیف، مرکب از زینب و گل
دختر
فارسی، عربی
گل زینت الشریعه
موجب زیبایی دین، موجب زیبایی و آراستگی دین، زینت شریعت
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی زینعلی
مرکب از زین ( آراستگی، زیبایی ) + علی
پسر
عربی زیوا
زیبا
دختر
پهلوی، اوستایی زیورتاج
آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد
دختر
فارسی زیوردخت
دختر آرایش شده
دختر
فارسی زیوین
نقره ای، نقره گون
دختر
کردی زییده
مصغر زبده، برگزیده کوچک، نام چندتن از زنان معروف عرب از جمله همسر هارو الرشید
دختر
عربی ژابیز
دارویی گیاهی، نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران ( بوی مادران ) معروف است، اشک آتش
دختر، پسر
کردی
طبیعت ژابیژ
شراره آتش، نام دیگر گیاهی به نام بومادران
دختر
فارسی ژافه
نام یکی از پسران نوح
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی ژالان
شبنم گل ها
دختر
کردی ژالانه
گیاهی زیبا و خودرو
دختر
کردی ژاله رخ
زیبارو، آن که دارای چهره ای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است
دختر
فارسی ژالیا
الهه زیبایی
دختر
کردی ژالین
شعله آتش
دختر
ترکی ژاماسب
جاماسب، جاماسپ
پسر
فارسی ژاماسپ
جاماسب، دارای اسب درخشان، ( = جاماسب )
پسر
اوستایی ژامک
از نامهای باستانی، آینه
دختر
فارسی ژان
نام روستایی در نزدیکی سنندج
دختر، پسر
کردی ژانت
خدا بخشنده است، مونث ژان ( ژان = یحیی، یوحنا، خداداد )
دختر
فرانسوی ژانیا
از نامهای باستانی
دختر
فارسی ژانیتا
هدیه ای از سوی خدا
دختر
یونانی ژانین
نام دریاچه ای در یونان
دختر
فرانسوی ژانینا
نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
دختر
فرانسوی ژاو
خالص و چکیده هر چیز
پسر
فارسی ژاوا
دریای جاوه، جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
دختر
فارسی ژاوه
نوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی
دختر
کردی ژاویا
جوینده
پسر
کردی ژاوین
سرزندگی
دختر
کردی ژاکلین
زندگی دوباره
دختر
فرانسوی ژاییز
ژاییژ
پسر
فارسی ژاییژ
شراره آتش
دختر
فارسی ژربرا
نام گلی زینتی، گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ
دختر
فرانسوی
گل ژرفا
عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
دختر
فارسی ژرفی
عمق، ژرفا
دختر
فارسی ژرفین
عمیق
دختر
فارسی ژرویرا
ژریرا
دختر
فرانسوی ژم
نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی