گل
/gal/
مترادف گل: تراب، خاشاک، خاک، طین، غبرا، جدا، زمین، لای، لجن، وحل | زهر، ورد، داغ
متضاد گل: خار
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: نام زنی در منظومه ویس و رامین
برچسب ها: اسم، اسم با گ، اسم دختر، اسم اوستایی، اسم پهلوی
لغت نامه دهخدا
1- کاسه از مجموع برگهای سبزرنگ به نام کاسبرگ تشکیل یافته و در قسمت خارجی گل دیده میشود و غنچه را میپوشاند. 2- جام ، مجموع گلبرگهای یک گل جام آنرا تشکیل میدهند. 3- نافه یکی از قسمتهای اساسی گل میباشد و جزو دستگاههای مولد آن بشمار میرود و از عده زیادی میله های باریک به نام پرچم که مانند قطعات دیگر گل از تغییر شکل و برگ بوجود آمده و کلروپلاست خود را از دست داده است تشکیل یافته ومولد دانه گرده و گامت نر میباشد. 4- مادگی دستگاهی است که مانند جام و نافه از برگهای تغییر شکل یافته ای که کارپل نامیده میشوند تشکیل یافته است و مولدتخمک و گامت ماده میباشد. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی از صص 408-422 شود :
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یکجای نشکفند بهم.
شهیدبلخی.
مجلس باید بساخته ملکانه از گل و از یاسمین و خیری الوان.
رودکی.
نهاده زهر بر نوش و خار هم بر گل چنانکه باشد جیلانش از بر عناب.
بوطاهر.
باد برآمد بشاخ سیب شکفته بر سر میخواره برگ گل بفتالید.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) ( فوتبال ) درواز. فوتبال
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه .
فرهنگ معین
باقالی (گُ ) (ص . ) دارای خال ها یا لکه های رنگی در یک زمینة مشخص .
( ~ . ) [ انگ . ] (اِ. ) ۱ - دروازه ، در بازی هایی مانند فوتبال ، جایی که باید توپ داخل آن شود تا امتیاز به دست بیاید. ۲ - امتیازی که پس از عبور توپ از دروازه یا سبد یک تیم به تیم مقابل تعلق گیرد.
(گِ ) [ په . ] (اِ. ) خاک آمیخته با آب . ، در جایی را ~گرفتن کنایه از: جایی را یک باره تعطیل کردن .
(گَ ) (اِ. ) (عا. ) گردن ، گلو.
فرهنگ عمید
۱. وارد شدن توپ به دروازۀ حریف یا در حلقۀ بسکتبال.
۲. دروازه.
۱. خاک مخلوط با آب.
۲. خاک قبر.
۳. [قدیمی] خاک.
۴. [قدیمی، مجاز] ذات، سرشت.
* گل سفید: نوعی سنگ آهک به رنگ سفید که گاهی به واسطۀ وجود مواد خارجی به رنگ زرد یا سبز یا خاکستری است و هرگاه آن را در کوره حرارت بدهند و بعد بگذارند سرد شود، تبدیل به آهک می گردد.
۱. (زیست شناسی ) اندام تولیدمثل گیاهان نهان دانه که پس از مدتی به جای آن میوه به وجود می آید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.
۲. (زیست شناسی ) هریک از گیاهان بوته ای یا درختچه ای کوچک با قسمتی شبیه اندام تولیدمثل گیاهان نهان دانه: گل لاله عباسی، گل سرخ.
۳. نقش ونگار: لباس گل دار.
۴. [مجاز] قسمت مرغوب هرچیز: گل هندوانه.
۵. واحد شمارش برخی چیزها، قطعه: یک گل زغال.
۶. نوک سوختۀ فتیله.
۷. بخش کوچک و دایره مانند در سطح چیزی، لکه.
۸. مهرۀ بازی گُل یاپوچ.
۹. سگک: گل کمربند.
۱۰. [قدیمی، مجاز] رُخ، چهره.
* گل آتشی: (زیست شناسی ) = * گل سرخ
* گل ادریسی: (زیست شناسی ) گل تزیینی به شکل خوشه، سرخ کم رنگ، بنفش و سفید با برگ های بیضی درشت که بوتۀ آن همیشه سبز است.
* گل ارمنی: قسمی خاک سرخ رنگ که جنس آن آلومین، سیلیس و آهن است و در قدیم بر روی محل ورم کرده می مالیدند.
* گل استکانی: (زیست شناسی ) نوعی گل تزیینی با برگ های بزرگ، گل هایی به شکل استکان یا زنگوله که در بیابان و هم در باغچه می روید.
* گل اشرفی: (زیست شناسی ) گیاهی زینتی با گل های زرد کوچک شبیه گل همیشه بهار.
* گل برف: (زیست شناسی ) گیاهی پایا با ریزوم ضخیم، ساقۀ کوتاه، برگ های بیضی نوک تیز، و گل های سفید کوچک که برگ و گل آن برای تسکین برخی بیماری های قلبی به کار می رود، گل برفک، موگه.
* گل بهمن: (زیست شناسی ) نوعی گل سفیدرنگ، با بوتۀ پرخار، برگ های دراز و بریده، و ریشۀ شبیه زردک که در جنگل ها و کوه ها می روید و در زمستان و میان برف گل می دهد، بهمن، بهمنان.
* گل جالیز: (زیست شناسی ) = گلک
* گل جعفری: (زیست شناسی ) گلی تزیینی، زردرنگ، برگ های ریز، بوتۀ کوتاه، بوی تند و نامطبوع که چند نوع پرپر، زرد کم رنگ، و زرد پررنگ مایل به سرخ دارد
* گل چای: (زیست شناسی ) از اقسام گل محمدی با گل های پُرپَر.
* گل حنا: (زیست شناسی ) گلی تزیینی به رنگ سفید، بنفش یا سرخ کم رنگ با بوتۀ کوتاه و برگ های دندانه دار و نوک تیز.
* گل خنجری: (زیست شناسی ) گیاهی با برگ های بزرگ و ضخیم و گل های زردرنگ که در نواحی گرمسیر می روید و از برگ های آن الیافی به دست می آید.
* گل ختمی: (زیست شناسی ) گیاهی از تیرۀ پنیرکیان با ساقۀ ضخیم، برگ های پهن، و گل های درشت صورتی یا مایل به ارغوانی.
* گل زرد: (زیست شناسی ) نوعی گل کم پر به رنگ زرد و شاخه های بلند و پرخار که بیشتر در کوهستان می روید، تیغ کوهی.
* گل ساعتی: (زیست شناسی ) گیاهی زینتی دارای برگ های بیضی و گل های درشت شبیه ساعت به رنگ سرخ یا آبی.
* گل سرخ: (زیست شناسی ) گلی معطر با گلبرگ های سرخ، ساقه های ضخیم، و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، آتشی.
* گل سرسبد:
۱. گل روی سبد، گل زیبا و برگزیده.
۲. [مجاز] شخص برگزیده و عزیز.
۳. [مجاز] آن که طرف مهر و محبت مخصوص کسی باشد.
* گل سرنگون: (زیست شناسی ) = بخور * بخور مریم
* گل سنگ: (زیست شناسی ) از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اِسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند.
* گل سوری: (زیست شناسی ) گل سرخ، گل آتشی.
* گل صدتومانی: (زیست شناسی ) نوعی گل درشت و پُرپَر به رنگ های زرد و سرخ و سفید با بوتۀ پرشاخ و برگ و ریشۀ غده ای که پاجوش یا ریشۀ آن را می کارند.
* گل قاصد: (زیست شناسی ) گیاهی خودرو با برگ های بریده و سبزرنگ که ساقۀ آن دارای شیرابۀ سفیدرنگ است و در کشتزارها می روید.
* گل کاغذی:
۱. گلی که از کاغذ درست کنند.
۲. (زیست شناسی ) نوعی گل استکانی به رنگ بنفش یا سرخ کم رنگ و بسیار نازک و ظریف شبیه گلی که از کاغذ درست می کنند. بوتۀ این گیاه بزرگ و دارای ساقه های بلند و از دیوار یا پایه بالا می رود.
* گل کردن:
۱. گل درآوردن، گل دادن درخت یا بوتۀ گل.
۲. [مجاز] ظاهر شدن، نمودار گشتن، جلوه کردن.
* گل کوکب: (زیست شناسی ) = کوکب
* گل گاوزبان: (زیست شناسی ) = گاوزبان
* گل گلاب: (زیست شناسی ) = * گل محمدی
* گل گندم: (زیست شناسی ) = قنطوریون
* گل ماهور: (زیست شناسی ) گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زردرنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهوتی، خرگوشک.
* گل محمدی: (زیست شناسی ) از اقسام گل سرخ که کم پر و کم دوام است و غالباً سایر اقسام گل سرخ را به آن پیوند می زنند، گل گلاب.
* گل مریم: (زیست شناسی ) نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند.
* گل مصنوعی: گلی که از کاغذ یا مادۀ دیگر درست کنند.
* گل مولا: عنوانی برای مرد درویش، درویش.
* گل میمون: (زیست شناسی ) نوعی گل به رنگ زرد، سرخ یا سفید شبیه صورت میمون با بوتۀ کوتاه و ساقه های راست و برگ های باریک که هرگاه دو پهلوی آن را با دو انگشت فشار بدهند لب هایش از هم باز می شود.
* گل مینا: (زیست شناسی ) نوعی گل که قسمت وسط آن زردرنگ و به شکل قرص است و اطرافش گلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد.
* گل نگونسار: (زیست شناسی ) گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، بخور مریم، چنگ مریم، پنجۀ مریم، گل سرنگون، گل نگون سار، سیکلامن.
* گل نوروز: (زیست شناسی ) = پامچال
* گل یخ: (زیست شناسی ) درختی کوتاه، برگ های بزرگ و پهن و نوک تیز با گل های زردرنگ و خوش بو که در زمستان شکفته می شود.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
( گَل ) از نشانه های جمع
( گَل ) آویزان
( گَل ) جفت
( گِل ) زمین
( گَل ) سر؛ روی
( گَل ) وَندِن وا گل
( گِل ) هره
( گِل ) هَرِه
دانشنامه عمومی
گُل یا شکوفه ساختار زایشی در گیاهان گل دار یا نهان دانه است. کارکرد زیست شناختی گل به هم رسانیدن سلول زایشی نر ( اسپرم ) و سلول زایشی ماده ( تخم زا ) است. این فرایند با گرده افشانی توسط حشرات، باد یا آب می انجامد. از لقاح به تشکیل دانه می انجامد که موجب لقاح می شود. گل برای روحیهٔ انسان ها بسیار مؤثر هستند.
گل را می توان جوانه ای تصور کرد که برای تولیدمثل گیاه مادر تغییر شکل یافته است. در جریان تبدیل برگ به گل، برگ از نظر شکل و رنگ دستخوش تغییرات فراوانی می شود. این برگ های تغییرشکل یافته را گل می نامند. [ ۱]
گل ها می توانند پیوند دو نژاد را آسان کنند ( تلفیق اسپرم و تخم زا گل های مختلف در یک گونه ) یا درون گونه خود افزایش یابند ( تلفیق اسپرم و تخم زا در همان گونه ) . بعضی از گل ها بدون لقاح، دیاسپور تولید می کنند ( parthenocarpy ) . گل ها دارای اسپورانژیا هستند، جاییکه محتوی گامتوفیت می باشد. گل ها منجر به تولید میوه و دانه می شوند. بعضی از گل ها در دوره تکامل خود برای حیوانات جذاب هستند و این دلیلی است که حیوانات را عامل گرده افشانی آن ها می کند. علاوه بر تسهیل تولید مثل گیاهان گلدار، گل ها؛ مدت طولانی است که توسط انسان ها تحسین شده و برای زیباسازی محیط، نشانه ای از عشق، آیین، مذهب، پزشکی و به عنوان منبع غذایی استفاده می شوند.
یک گل، از چهار قسمت که به بالای یک ساقه کوتاه متصل شده اند، تشکیل شده است. هر کدام از این بخش ها در یک حلقه از حفره گل گیاه قرار گرفته اند. چهار حلقه اصلی ( با شروع از پایه گل یا پایین ترین گره و حرکت به سمت بالا ) به شرح زیر است:
در مجموع کاسه گل و جام گل را تشکیل می دهند.
• کاسبرگ ها:مجموعاً کاسهٔ گل گفته می شوند. کاسبرگ ها دارای ساختمانی تقریباً مشابه برگ ها می باشند و به عنوان پوششی از تبخیر سریع جلوگیری کرده و از قسمت های داخلی تر گل محافظت می کنند. رنگ بیشتر کاسبرگ ها سبز است ولی در بعضی قهوه ای و فلس مانند است و در برخی دیگر ممکن است رنگی باشد. به مجموعهٔ کاسبرگ ها و گلبرگ ها پریانت یا گلپوش گفته می شود.
• گلبرگ ها:مجموعاً جام گل گفته می شوند. آن ها با رنگ های جذاب خود حشرات را به غدد شهد که در قاعده یا نزدیک قاعده شان وجود دارد، جلب می کنند. حشرات باعث حمل گرده می شوند و بدین ترتیب در عمل گرده افشانی یا انتقال گرده از پرچم به کلاله نقش مهمی را ایفا می کنند.
گل را می توان جوانه ای تصور کرد که برای تولیدمثل گیاه مادر تغییر شکل یافته است. در جریان تبدیل برگ به گل، برگ از نظر شکل و رنگ دستخوش تغییرات فراوانی می شود. این برگ های تغییرشکل یافته را گل می نامند. [ ۱]
گل ها می توانند پیوند دو نژاد را آسان کنند ( تلفیق اسپرم و تخم زا گل های مختلف در یک گونه ) یا درون گونه خود افزایش یابند ( تلفیق اسپرم و تخم زا در همان گونه ) . بعضی از گل ها بدون لقاح، دیاسپور تولید می کنند ( parthenocarpy ) . گل ها دارای اسپورانژیا هستند، جاییکه محتوی گامتوفیت می باشد. گل ها منجر به تولید میوه و دانه می شوند. بعضی از گل ها در دوره تکامل خود برای حیوانات جذاب هستند و این دلیلی است که حیوانات را عامل گرده افشانی آن ها می کند. علاوه بر تسهیل تولید مثل گیاهان گلدار، گل ها؛ مدت طولانی است که توسط انسان ها تحسین شده و برای زیباسازی محیط، نشانه ای از عشق، آیین، مذهب، پزشکی و به عنوان منبع غذایی استفاده می شوند.
یک گل، از چهار قسمت که به بالای یک ساقه کوتاه متصل شده اند، تشکیل شده است. هر کدام از این بخش ها در یک حلقه از حفره گل گیاه قرار گرفته اند. چهار حلقه اصلی ( با شروع از پایه گل یا پایین ترین گره و حرکت به سمت بالا ) به شرح زیر است:
در مجموع کاسه گل و جام گل را تشکیل می دهند.
• کاسبرگ ها:مجموعاً کاسهٔ گل گفته می شوند. کاسبرگ ها دارای ساختمانی تقریباً مشابه برگ ها می باشند و به عنوان پوششی از تبخیر سریع جلوگیری کرده و از قسمت های داخلی تر گل محافظت می کنند. رنگ بیشتر کاسبرگ ها سبز است ولی در بعضی قهوه ای و فلس مانند است و در برخی دیگر ممکن است رنگی باشد. به مجموعهٔ کاسبرگ ها و گلبرگ ها پریانت یا گلپوش گفته می شود.
• گلبرگ ها:مجموعاً جام گل گفته می شوند. آن ها با رنگ های جذاب خود حشرات را به غدد شهد که در قاعده یا نزدیک قاعده شان وجود دارد، جلب می کنند. حشرات باعث حمل گرده می شوند و بدین ترتیب در عمل گرده افشانی یا انتقال گرده از پرچم به کلاله نقش مهمی را ایفا می کنند.
wiki: گل
گل (فیلم). گل! ( انگلیسی: Goal! ) یک فیلم در ژانر ورزشی به کارگردانی دنی کنن است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد.
• کونو بکر
• آنتونی پلنا
• آلساندرو نیوولا
• مارسل آیرس
• استیون دیلین
• آنا فریل
• کیرن اوبراین
• میریام کولون
• شان پرتوی
• گری لوئیس
• فرانسس باربر
• کونو بکر
• آنتونی پلنا
• آلساندرو نیوولا
• مارسل آیرس
• استیون دیلین
• آنا فریل
• کیرن اوبراین
• میریام کولون
• شان پرتوی
• گری لوئیس
• فرانسس باربر
wiki: گل (فیلم)
گل (چاراویماق). گل یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان چاراویماق جنوب شرقی بخش شادیان شهرستان چاراویماق واقع شده است. این روستا ۱۶۵ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
wiki: گل (چاراویماق)
گل (خاک). گِل به مخلوط شُل خاک و آب که معمولاً به حالت مایع یا نیمه مایع است گفته می شود.
در گذشته و حتی اکنون، در ساخت برخی از دیوارهای جداکننده در بعضی مناطق روستایی از گِل استفاده می شده است. هم اکنون نیز از گل برای ملات ساخت وساز استفاده می شود.
از گل برای ساخت آجر نیز استفاده می شود. کورهٔ آجرپزی مکانی است که در آنجا آجر تولید می شود.
یهودیان و سپس مسلمانان، به ساخته شدن آدم از گل باور دارند.
در گذشته و حتی اکنون، در ساخت برخی از دیوارهای جداکننده در بعضی مناطق روستایی از گِل استفاده می شده است. هم اکنون نیز از گل برای ملات ساخت وساز استفاده می شود.
از گل برای ساخت آجر نیز استفاده می شود. کورهٔ آجرپزی مکانی است که در آنجا آجر تولید می شود.
یهودیان و سپس مسلمانان، به ساخته شدن آدم از گل باور دارند.
wiki: گل (خاک)
گل (خوسف). گُل، روستایی است از توابع بخش جلگه ماژان شهرستان خوسف، واقع در استان خراسان جنوبی که بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ مرکز آمار ایران، جمعیت آن بالغ بر ۶۵۰ نفر بوده است[ ۱] .
گل با تاریخچه ای بسیار طولانی زندگی مردمان مختلفی را تجربه کرده است. گفته می شود حدود چند قرن پیش جمعیتی بسیار بیشتر از جمعیت خوسف را در خود دیده است، چرا که از لحاظ آب و هوا و میزان آب های زیر زمینی وضعیت بهتری نسبت به آن داشته است. به خاطر دور بودن از مسیرهای ترابری و خشکسالی های پی در پی و عدم توجه حاکمان به صنعت کشاورزی جمعیت آن در طول تاریخ رو به افول بوده است. سابقهٔ تاریخی آن را می توان از روی بناهای تاریخی، که هنوز بقایای آن وجود دارد، فهمید. به گفتهٔ افراد سالخوردهٔ این روستا، انگلیسی ها و روس ها در این مکان رفت وآمد داشته اند. و هنوز هم بقایای کاروانسراهایی که در آن توقف و استراحت می کرده اند، وجود دارد و متأسفانه هر سال نابودتر می شود. این روستا از معدود روستاهای خراسان جنوبی است که از سال های کهن مهد دانش و مجهز به مراکز آموزشی بوده است و مدرسه طلاب آن زبانزد خاص و عام است.
وجه تسمیه گل برگرفته از عواملی مانند خوش آب و هوا بودن منطقه، خاک حاصلخیز و رویش انواع گل های معطر، محصولات زراعی و باغی و سکونت قبیله ای به این نام در منطقه است. در ورودی روستای گل تابلو خوش آمدگویی توسط دهیاری نصب شده و میدان بهار در ابتدای روستا، نام گذاری خیابان ها و کوچه ها به نام شهدا، شعرا، بزرگان منطقه و ایران اسلامی، خیابان های آسفالت و جدول گذاری شده و نصب سطل های زباله نظر هر بیننده را جلب کرده و نمای یک شهر را در ذهن تداعی می کند و چه زیبا و بامسماست که نام این محل را گل نهاده اند.
قدمت روستای گل به قبل از اسلام برمی گردد. در ابتدا این روستا پایین دست کوه قرار داشته و سپس به محلی که اکنون باغ علیشاه نام دارد منتقل و با گذشت سالیانی دور هم به محل فعلی انتقال یافته است.
روستای گل با طول جغرافیایی ۵۹٫۱۶۸۵۶۵۳ درجه و عرض جغرافیایی ۳۲٫۶۸۷۷۵۰۹ درجه، ( ۳۲ درجه و۴۱ دقیقه و ۱۲ثانیه شمالی، ۵۹ درجه و۱۰ دقیقه و۰ ثانیه شرقی ) در فاصله مستقیم ۲۲ کیلومتر و فاصله ارتباطی ۷۵ کیلومتر از بیرجند و ۳۵ کیلومتری خوسف قرار دارد. در غرب و شرق آن روستاهای فریز و چهکند قرار گرفته اند. روستای گل به لحاظ جغرافیایی در کوهپایه جنوبی رشته کوه باقران واقع است و دشتی نسبتاً بیکران و روستاهای بی شمار و متعدد از چشم اندازهای روستا ست. روستای گل مرکز دهستان براکوه بخش خوسف، یکی از روستاهای خوش آب و هوا، کوهستانی و با موقعیت عالی و یکی از مناطق سرسبز و دارای باغ های میوه و محصولات متنوع است. از دیگر خصوصیات روستا، وجود قنوات بزرگ و طولانی به نام های پرج، پرجو، دره، سراب و. . . است.
گل با تاریخچه ای بسیار طولانی زندگی مردمان مختلفی را تجربه کرده است. گفته می شود حدود چند قرن پیش جمعیتی بسیار بیشتر از جمعیت خوسف را در خود دیده است، چرا که از لحاظ آب و هوا و میزان آب های زیر زمینی وضعیت بهتری نسبت به آن داشته است. به خاطر دور بودن از مسیرهای ترابری و خشکسالی های پی در پی و عدم توجه حاکمان به صنعت کشاورزی جمعیت آن در طول تاریخ رو به افول بوده است. سابقهٔ تاریخی آن را می توان از روی بناهای تاریخی، که هنوز بقایای آن وجود دارد، فهمید. به گفتهٔ افراد سالخوردهٔ این روستا، انگلیسی ها و روس ها در این مکان رفت وآمد داشته اند. و هنوز هم بقایای کاروانسراهایی که در آن توقف و استراحت می کرده اند، وجود دارد و متأسفانه هر سال نابودتر می شود. این روستا از معدود روستاهای خراسان جنوبی است که از سال های کهن مهد دانش و مجهز به مراکز آموزشی بوده است و مدرسه طلاب آن زبانزد خاص و عام است.
وجه تسمیه گل برگرفته از عواملی مانند خوش آب و هوا بودن منطقه، خاک حاصلخیز و رویش انواع گل های معطر، محصولات زراعی و باغی و سکونت قبیله ای به این نام در منطقه است. در ورودی روستای گل تابلو خوش آمدگویی توسط دهیاری نصب شده و میدان بهار در ابتدای روستا، نام گذاری خیابان ها و کوچه ها به نام شهدا، شعرا، بزرگان منطقه و ایران اسلامی، خیابان های آسفالت و جدول گذاری شده و نصب سطل های زباله نظر هر بیننده را جلب کرده و نمای یک شهر را در ذهن تداعی می کند و چه زیبا و بامسماست که نام این محل را گل نهاده اند.
قدمت روستای گل به قبل از اسلام برمی گردد. در ابتدا این روستا پایین دست کوه قرار داشته و سپس به محلی که اکنون باغ علیشاه نام دارد منتقل و با گذشت سالیانی دور هم به محل فعلی انتقال یافته است.
روستای گل با طول جغرافیایی ۵۹٫۱۶۸۵۶۵۳ درجه و عرض جغرافیایی ۳۲٫۶۸۷۷۵۰۹ درجه، ( ۳۲ درجه و۴۱ دقیقه و ۱۲ثانیه شمالی، ۵۹ درجه و۱۰ دقیقه و۰ ثانیه شرقی ) در فاصله مستقیم ۲۲ کیلومتر و فاصله ارتباطی ۷۵ کیلومتر از بیرجند و ۳۵ کیلومتری خوسف قرار دارد. در غرب و شرق آن روستاهای فریز و چهکند قرار گرفته اند. روستای گل به لحاظ جغرافیایی در کوهپایه جنوبی رشته کوه باقران واقع است و دشتی نسبتاً بیکران و روستاهای بی شمار و متعدد از چشم اندازهای روستا ست. روستای گل مرکز دهستان براکوه بخش خوسف، یکی از روستاهای خوش آب و هوا، کوهستانی و با موقعیت عالی و یکی از مناطق سرسبز و دارای باغ های میوه و محصولات متنوع است. از دیگر خصوصیات روستا، وجود قنوات بزرگ و طولانی به نام های پرج، پرجو، دره، سراب و. . . است.
wiki: گل (خوسف)
گل (فیلم ۱۹۹۳). گل ( به هندی: Phool ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۳ و به کارگردانی سینگیتام سرینیواسا رائو است. در این فیلم بازیگرانی همچون سونیل دات، مادهوری دیکشیت، کومار گارو، راجندرا کومار، شاکتی کاپور، تیکو تالسانیا ایفای نقش کرده اند.
wiki: گل (فیلم ۱۹۹۳)
گل (فیلم ۲۰۰۷). گل ( به هندی: Goal ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۷ و به کارگردانی ویویک آگنیهوتری است. در این فیلم بازیگرانی همچون جان آبراهام، بیپاشا باسو، آرشاد وارسی، شرناز پاتل، بومان ایرانی، دالیپ تاهیل، راجندرانات زوتشی، سنا خان ایفای نقش کرده اند.
wiki: گل (فیلم ۲۰۰۷)
گل (فیلم ۲۰۱۸). گل ( به انگلیسی: The Flower ) یک فیلم درام، فانتزی و موزیکال آرژانتینی محصول سال ۲۰۱۸ به نویسندگی و کارگردانی ماریانو لیناس است. این فیلم با طول ۸۰۸ دقیقه بدون در نظر گرفتن فواصل، ( این فیلم دارای شش فصل می باشد ) طولانی ترین فیلم تاریخ سینمای آرژانتین محسوب می شود. [ ۱] [ ۲]
wiki: گل (فیلم ۲۰۱۸)
گل (مراغه). گل یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سراجوی شمالی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع شده است.
wiki: گل (مراغه)
گل (وبگاه). وب گاه گل یکی از وب گاه های خبری در زمینهٔ فوتبال است. این وب گاه در سال ۲۰۰۴ راه اندازی شد. در حال حاضر این سایت متعلق به گروه دازن است. گل بزرگ ترین وبسایت مکتوب فوتبال آنلاین در جهان است، و دومین وبسایت ورزشی آنلاین پس از ای اس پی ان است. بایگانی شده در ۱ دسامبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine سایت گل با ۱۹ بخش زبانی بیش از ۵۰ کشور را پوشش می دهد و یکی از بزرگ ترین بنگاه های خبر پراکنی فوتبال جهان به شمار می رود. این وب سایت از طریق وب سایت تعاملی، برنامه های تلفن همراه و کانال های اجتماعی خود، امتیازات زنده و آخرین اخبار باشگاه های فوتبال را به کاربران ارائه می دهد. این سایت اخبار فوری، نتایج هم زمان مسابقات، خلاصهٔ دیدارها و اخبار لحظه به لحظهٔ تیم های بزرگ فوتبال را خبر رسانی می کند. اما در بخش فارسی آن روزنامه نگارانی چون محمد نوری فر، علی اکبر، بهنام صفرزاده، علی مغانی، غزال زیاری، حمید کشاورز، هادی رجب، مهدی حاجی خانی، محمد حاجی خانی در تحریریه سایت گل ( کشور ایران ) حضور داشتند. [ نیازمند منبع]
بخش فارسی سایت گل در تاریخ ۲۶ اسفند ۸۷ در ایران راه اندازی شد و سردبیری آن به پژمان راهبر که یکی از شناخته شده ترین روزنامه نگاران ورزشی بود سپرده شد. راهبر و تیم رسانه ای اش با ایده های جذاب و نگاه متفاوت به فوتبال نویسی تغییری عمیق در فضای آنلاین به وجود آوردند که بسیاری از سایت های امروزی آنلاین ایران مسیر این سایت ورزشی را در پیش گرفتند. یکی از معروف ترین مصاحبه های این سایت که در بسیاری از رسانه های مهم جهان بازتاب داشت گفتگوی محمد حاجی خانی و مهدی حاجی خانی با ساندرو راسل مدیر عامل وقت بارسلونا در مراسم گلدن گلوب بود. بخش فارسی سایت گل از اسفند ۸۷ تا سوم اسفند ۹۲ مهم ترین و بی رقیب ترین سایت فوتبال ایران بود اما به یکباره و با اعلام پژمان راهبر در یک خبر فوری تعطیلی سایت گل رسانه ای شد و دلیل این اتفاق تحریم های آمریکا بیان شد. بخش فارسی این سایت در سال ۲۰۱۴ فعالیت خود را در ایران تعطیل کرد. [ نیازمند منبع]
از امکانات این سایت ورزشی می توان وجود بخش انجمن، گزارش خبری در مورد حواشی فوتبال جهان و اعلام نتایج مسابقات لیگ ها را نام برد.
بخش فارسی سایت گل در تاریخ ۲۶ اسفند ۸۷ در ایران راه اندازی شد و سردبیری آن به پژمان راهبر که یکی از شناخته شده ترین روزنامه نگاران ورزشی بود سپرده شد. راهبر و تیم رسانه ای اش با ایده های جذاب و نگاه متفاوت به فوتبال نویسی تغییری عمیق در فضای آنلاین به وجود آوردند که بسیاری از سایت های امروزی آنلاین ایران مسیر این سایت ورزشی را در پیش گرفتند. یکی از معروف ترین مصاحبه های این سایت که در بسیاری از رسانه های مهم جهان بازتاب داشت گفتگوی محمد حاجی خانی و مهدی حاجی خانی با ساندرو راسل مدیر عامل وقت بارسلونا در مراسم گلدن گلوب بود. بخش فارسی سایت گل از اسفند ۸۷ تا سوم اسفند ۹۲ مهم ترین و بی رقیب ترین سایت فوتبال ایران بود اما به یکباره و با اعلام پژمان راهبر در یک خبر فوری تعطیلی سایت گل رسانه ای شد و دلیل این اتفاق تحریم های آمریکا بیان شد. بخش فارسی این سایت در سال ۲۰۱۴ فعالیت خود را در ایران تعطیل کرد. [ نیازمند منبع]
از امکانات این سایت ورزشی می توان وجود بخش انجمن، گزارش خبری در مورد حواشی فوتبال جهان و اعلام نتایج مسابقات لیگ ها را نام برد.
wiki: گل (وبگاه)
گل (ورزش). گُل ( به انگلیسی: Goal ) اشاره به یک روش امتیازدهی دارد که در بسیاری از ورزشها مورد استفاده قرار میگیرد. واژه گُل همچنین میتواند به ساختارِ فیزیکیِ واقع در محل بازی که امتیازدهی در آن صورت میگیرد گفته شود. در برخی از ورزشها هر گل ارزش یکسانی دارد و تنها معیار برای سیستم امتیازدهی به حساب می آید بنابراین امتیاز نهاییِ هر تیم بستگی به تعداد گلهای دارد که در طول بازی بدست می آورد. اما در برخی دیگر از ورزشها تنها شمارش تعداد گلها یگانه معیار برای امتیازدهی به حساب نمی آید بلکه بسته به شرایط، هر گل میتواند ارزش امتیازگیری متفاوتی را داشته باشد. برای مثال در رشته ی فوتبال هر گل معادل یک امتیاز است اما در رشته ی بسکتبال هر گل می تواند یک امتیاز ( ضربات پنالتی ) ، دو امتیاز و سه امتیاز داشته باشد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: گل (ورزش)
دانشنامه آزاد فارسی
گل (flower)
واحد تولیدمثلی گیاه نهاندانه یا گیاه گل دار. معمولاً از چهار حلقه برگ های تغییرشکل یافته تشکیل می شود: کاسبرگ، گلبرگ ، پرچم، و برچه. این اجزا روی محوری مرکزی (نهنج) قرار می گیرند. تنوع بسیار در اندازه، رنگ، تعداد، و آرایش این اجزا با روش گرده افشانی ارتباط نزدیک دارد. گل های سازش یافته برای گرده افشانی با باد معمولاً دارای گلبر گ ها و کاسبرگ های تحلیل رفته یا فاقد این اجزایند و کلاله های پرمانندی دارند که به منظور به دام انداختن گرده های منتقل شده با باد به سمت بیرون گل آویزان شده اند. به عکس، گلبرگ های گل هایی که با حشرات گرده افشانی می شوند، معمولاً بسیار مشخص و رنگین اند.
ساختار. کاسبرگ ها و گلبرگ ها به ترتیب کاسۀ گل و جام گل، و این دو با یکدیگر گلپوش را تشکیل می دهند که وظیفۀ آن حفاظت از اجزای گل و جلب موجودات گرده افشان است. پرچم در میان گلبرگ ها قرار دارد. هر پرچم پایه ای آویخته دارد که در انتها دارای میلههای حاوی دانۀ گرده است. به مجموعۀ پرچم های گل نافه گل (اندام نر) می گویند. حلقۀ درونی گل شامل برچه هاست که هریک متشکل از یک تخمدان حاوی تخمک و یک کلاله در انتهای پایه ای نازک (خامه) است. به مجموعۀ برچه ها مادگی (اندام ماده) می گویند.
انواع گل. گل ها از نظر اندازه بسیار متنوع اند. ممکن است مانند عدسک آبی آن قدر کوچک باشند که با چشم غیر مسلح به سختی دیده شوند یا مانند گل های غول پیکر رافلزیای مالزیایی آن قدر بزرگ باشند که قطر تنه آن ها به یک متر برسد. گل ممکن است روی گل آذین به صورت منفرد یا مجتمع قرار داشته باشد. به پایۀ گل آذین پایک، و به پایۀ گل منفرد دُمگل می گویند. گلی که هر دوی اندام های تولیدمثلی نر و ماده را داشته باشد نر ـ ماده (هرمافرودیت) است. اگر اندام های نر و ماده روی یک گیاه، اما به صورت مجزا قرار داشته باشند، آن گیاه را یک پایه می نامند و اگر اندام های نر روی یک گیاه و اندام ماده روی گیاه (پایۀ) دیگر قرار داشته باشند، آن گیاه دو پایه نامیده می شود.
واحد تولیدمثلی گیاه نهاندانه یا گیاه گل دار. معمولاً از چهار حلقه برگ های تغییرشکل یافته تشکیل می شود: کاسبرگ، گلبرگ ، پرچم، و برچه. این اجزا روی محوری مرکزی (نهنج) قرار می گیرند. تنوع بسیار در اندازه، رنگ، تعداد، و آرایش این اجزا با روش گرده افشانی ارتباط نزدیک دارد. گل های سازش یافته برای گرده افشانی با باد معمولاً دارای گلبر گ ها و کاسبرگ های تحلیل رفته یا فاقد این اجزایند و کلاله های پرمانندی دارند که به منظور به دام انداختن گرده های منتقل شده با باد به سمت بیرون گل آویزان شده اند. به عکس، گلبرگ های گل هایی که با حشرات گرده افشانی می شوند، معمولاً بسیار مشخص و رنگین اند.
ساختار. کاسبرگ ها و گلبرگ ها به ترتیب کاسۀ گل و جام گل، و این دو با یکدیگر گلپوش را تشکیل می دهند که وظیفۀ آن حفاظت از اجزای گل و جلب موجودات گرده افشان است. پرچم در میان گلبرگ ها قرار دارد. هر پرچم پایه ای آویخته دارد که در انتها دارای میلههای حاوی دانۀ گرده است. به مجموعۀ پرچم های گل نافه گل (اندام نر) می گویند. حلقۀ درونی گل شامل برچه هاست که هریک متشکل از یک تخمدان حاوی تخمک و یک کلاله در انتهای پایه ای نازک (خامه) است. به مجموعۀ برچه ها مادگی (اندام ماده) می گویند.
انواع گل. گل ها از نظر اندازه بسیار متنوع اند. ممکن است مانند عدسک آبی آن قدر کوچک باشند که با چشم غیر مسلح به سختی دیده شوند یا مانند گل های غول پیکر رافلزیای مالزیایی آن قدر بزرگ باشند که قطر تنه آن ها به یک متر برسد. گل ممکن است روی گل آذین به صورت منفرد یا مجتمع قرار داشته باشد. به پایۀ گل آذین پایک، و به پایۀ گل منفرد دُمگل می گویند. گلی که هر دوی اندام های تولیدمثلی نر و ماده را داشته باشد نر ـ ماده (هرمافرودیت) است. اگر اندام های نر و ماده روی یک گیاه، اما به صورت مجزا قرار داشته باشند، آن گیاه را یک پایه می نامند و اگر اندام های نر روی یک گیاه و اندام ماده روی گیاه (پایۀ) دیگر قرار داشته باشند، آن گیاه دو پایه نامیده می شود.
wikijoo: گل
گل (صنایع دستی). نگارۀ گُل در متن فرش و در دیگر هنرهای سنتی بسیار به کار می رود. نمایش گل و نقش های گوناگون آن در زندگی ایرانیان به ویژه در قالی های ایرانی فراوان است. معروف ترین گل در طراحی نقشۀ فرش، گل شاه عباسی است. طراحی گل های شاه عباسی را هنرمندان دوران صفویه رواج دادند و آن ها را به صورت تک گل یا با تزییناتی در درون، زیر، و سر گل، و در دو سو نشان می دادند. به این ترتیب، نگاره دارای گل های چهارپر، هشت پر، چند گل بر یک بوته، تک گل، یا گل های پیوسته به اسلیمی و ختایی است.
wikijoo: گل_(صنایع_دستی)
گل (مردم شناسی). گُل (مردم شناسی)(Gaul)
اقوام سلتی زبان ساکن در فرانسه و بلژیک، در دورۀ امپراتوری روم. محل سکونت آنان نیز به همین نام بود. برخی از گل ها در حدود ۴۰۰پ م به ایتالیا هجوم بردند، شهر رُم را در ۳۸۷پ م اشغال کردند و در نواحی بین کوه های آلپ و آپنن ساکن شدند. این منطقه، که به گُلِ سیزالپین شهرت یافت، در حدود ۲۲۵پ م به تسخیر روم درآمد. رومی ها در حدود ۱۲۰پ م نواحی جنوبی گُل، از سلسله کوه های آلپ تا درۀ رون را نیز تسخیر کردند و این منطقه را گالیای ناربوننسیس نامیدند. منطقۀ باقی مانده، از اقیانوس اطلس تا راین، را یولیوس سِزار در جنگ های گالیایی (۵۸ تا ۵۱پ م) فتح کرد و تحت سلطه درآورد. این منطقه بعداً در امپراتوری روم به سه استان تقسیم شد که عبارت بودند از آکویتانیا در غرب، بلژیکا در شمال، و لوگدوننسیس در مرکز و شمال غربی، امروزه فرانسه.
اقوام سلتی زبان ساکن در فرانسه و بلژیک، در دورۀ امپراتوری روم. محل سکونت آنان نیز به همین نام بود. برخی از گل ها در حدود ۴۰۰پ م به ایتالیا هجوم بردند، شهر رُم را در ۳۸۷پ م اشغال کردند و در نواحی بین کوه های آلپ و آپنن ساکن شدند. این منطقه، که به گُلِ سیزالپین شهرت یافت، در حدود ۲۲۵پ م به تسخیر روم درآمد. رومی ها در حدود ۱۲۰پ م نواحی جنوبی گُل، از سلسله کوه های آلپ تا درۀ رون را نیز تسخیر کردند و این منطقه را گالیای ناربوننسیس نامیدند. منطقۀ باقی مانده، از اقیانوس اطلس تا راین، را یولیوس سِزار در جنگ های گالیایی (۵۸ تا ۵۱پ م) فتح کرد و تحت سلطه درآورد. این منطقه بعداً در امپراتوری روم به سه استان تقسیم شد که عبارت بودند از آکویتانیا در غرب، بلژیکا در شمال، و لوگدوننسیس در مرکز و شمال غربی، امروزه فرانسه.
wikijoo: گل_(مردم_شناسی)
جدول کلمات
مترادف ها
افترا، گل، لجن
خاک رس، گل، رس، سفال، خاک کوزه گری
طبقه، گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور
شکوفه، گل
سر، شکوفه، گل، نخبه، درخت گل
کف، گل، درده، ته مانده، لجن، لای
گل، لجن، ادم نامرتب و کثیف، ادم کثیف و ژولیده
خوی، گل، گلیز، لجن، بزاق، اب دهان، گریه بچگانه
گل، لجن، مشروب لزج، غذای چسبناک
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گل. [ گ َ ] ( اِ ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن .
- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن.
- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن.
- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن.
|| گریبان. یقه ( در لهجه قزوینی ) .
... [مشاهده متن کامل]
اقتباس از دیکشنری آبادیس در ذیل لغت نامه دهخدا سطر 359.
ضمناٌ قزوینی ها ترک زبان هستند.
- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن.
- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن.
- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن.
|| گریبان. یقه ( در لهجه قزوینی ) .
... [مشاهده متن کامل]
اقتباس از دیکشنری آبادیس در ذیل لغت نامه دهخدا سطر 359.
ضمناٌ قزوینی ها ترک زبان هستند.
گل در زبان لری بختیاری به معنی بهترین
جمله لری بختیاری
تو گل همی دودمونی=تو بهترین هستی در بین دودمان من
جمله لری بختیاری
تو گل همی دودمونی=تو بهترین هستی در بین دودمان من
گَل: به تلفظ فتحه در ابتدا به معنای همراه شدن و در کنار هم بودن است. کلمه گلاویز هم از این کلمه گرفته شده است که به معنای درگیری و نزدیک شدن زیاد و در نهایت تماس فیزیکی است که در اثر عصیبانیت یا دعوای
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
لفظی ایجاد می شود. ضرب المثلی هست که در مورد افراد عجول یا شلخته می گویند: فلانی وقتی راه می ره، پاهاش میفته گَلِ همدیگه
گل "GAL" به معنای یقه است مانند گل آویز شدن که معنی گرفتار و درگیر بودن با چیزی را هم می دهد مانند زن باردار که گل است و حتی بر اساس دهخدا گلندوک دهات اطراف تهران "گل هم هستند دو رودک" دو رود هستند که به هم می پیوندند و احتمالاٌ این کلمه تر کی است.
واژه گل[ گ ُ ] ( اِ ) در اوراق مانوی ( به پارتی ) ور ( گل سرخ ) ، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد ، معرب �وَرد�، قیاس کنید با ارمنی ، وردژس ، کردی ، گول ( گل سرخ ) ، گول ، ( خار ) زازا ویل ، گیلکی گول ، به عربی ورد خوانند. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ) . هر جا که لفظ گل بلااضافت به اسم درختی مذکور شود خاص گل سرخ مراد باشد که بعربی ورد گویند و اگر مضاف باشد بسوی درختی در آن صورت عام است ، چنانکه گل سوسن و گل نرگس. ( غیاث ) . کل گلها را گل گویند به اضافه نام مثل گل سوسن و نرگس و خیری و امثال آن ولی چون گل مطلق گویند گل سرخ است که بعربی ورد خوانند. ( آنندراج ) . گل عبارت از اندامی است که ازبرگهای تغییر شکل یافته ساخته شده و در آن سلولهای نر و سلولهای ماده تشکیل میشود بتوسط نوع گیاه تکثیریافته از بین نمیرود. رجوع به فیزیولوژی گل تألیف زاهدی شود. گل از دو قسمت متمایز به نام پریانت و دستگاه مولد تشکیل یافته است. پریانت عبارت از برگه های سبز و یا رنگینی است که دستگاه مولد نبات را احاطه نموده است و برای نظافت آن به کار میرود. پریانت و دستگاه مولد نبات نیز هر یک از دو جزء تشکیل یافته اند جام و کاسه اجزای پریانت و نافه و مادگی اجزاء دستگاه مولد بشمار میروند.
... [مشاهده متن کامل]
1 - کاسه از مجموع برگهای سبزرنگ به نام کاسبرگ تشکیل یافته و در قسمت خارجی گل دیده میشود و غنچه را میپوشاند. 2 - جام ، مجموع گلبرگهای یک گل جام آنرا تشکیل میدهند. 3 - نافه یکی از قسمتهای اساسی گل میباشد و جزو دستگاههای مولد آن بشمار میرود و از عده زیادی میله های باریک به نام پرچم که مانند قطعات دیگر گل از تغییر شکل و برگ بوجود آمده و کلروپلاست خود را از دست داده است تشکیل یافته ومولد دانه گرده و گامت نر میباشد. 4 - مادگی دستگاهی است که مانند جام و نافه از برگهای تغییر شکل یافته ای که کارپل نامیده میشوند تشکیل یافته است و مولدتخمک و گامت ماده میباشد. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی از صص 408 - 422 شود :
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یکجای نشکفند بهم.
شهیدبلخی.
مجلس باید بساخته ملکانه
از گل و از یاسمین و خیری الوان.
رودکی.
نهاده زهر بر نوش و خار هم بر گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب.
بوطاهر.
باد برآمد بشاخ سیب شکفته
بر سر میخواره برگ گل بفتالید.
عماره.
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و بسبزه کرده آهنگ.
عماره.
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و بسبزه کرده آهنگ.
عماره.
اگر گل کارد او صد برگ ابازیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و خار است.
خسروی.
آن زنگی زلفین بر آن رنگین رخسار
چون سار سیاه است و گل اندر دهن سار.
مخلدی.
زن شیر [ گردیه خواهر بهرام چوبینه ] از آن نامه شهریار
چو رخشنده گل شد به وقت بهار.
فردوسی.
به گل ننگرد آنکه او گل خور است
اگرچه گل از گل ستوده تر است.
فردوسی.
گلی که از وی گلاب گیرند اهل فارس او را آزاد گل گویند. ( ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ) .
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
فرخی.
با رخ رنگین چون لاله و گل
با لب شیرین چون شهد و شکر.
فرخی.
باغ پرگل شد و صحرا همه پرسوسن
آبها تیره و می تلخ و خوش و روشن.
فرخی.
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا.
منوچهری.
ماه فروردین بگل چم ماه دی بر بادرنگ
مهر جان بر نرگس و فصل خزان بر سوسنه.
منوچهری.
ناید زور هزبر و پیل ز پشه
ناید بوی عبیر و گل ز سماروغ.
عنصری.
شجر شناس دلم را و شعر من گل او
گل شکفته شنیدی که بازشد به شجر.
عنصری.
گل صد گنبد آزاده سوسن
خداوند من و کام دل من.
( ویس و رامین ) .
کمان آزفنداک شد ژاله تیر
گل غنچه پیکان زره آبگیر.
اسدی.
هزارت صف گل دمیده ز سنگ
ز صدبرگ و دوروی وز هفت رنگ.
اسدی.
تا ز تحسر مرا نباید گفتن
آه که بر گل نهاد یار بنفشه.
رفیعالدین مرزبان پارسی.
شدش گرمی از مغز یک سر برون
چو گل گشت رویش که بد همچو خون.
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
بهشتی گل و ارغوان و سمن
شکفته بهار دل و جان من.
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
همه دشت گلرخ همه باغ پرگل
رخ گل معصفر گل رخ مزعفر.
ناصرخسرو.
و اسفرمهای معتدل به کار باید داشت چون مورد و گل و شاهسفرم. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
و کیومرث. . . گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد. ( نوروزنامه ) .
گر کند خُلق ترا شاعر مانند به گل
نه پیاده دمد از شاخ گلی نی رعنا.
مختاری.
بی شدت فنا نبود راحت لقا
آری شکفته گل نبود بی خلنده خار.
عبدالواسع جبلی.
نشکفت همه جهان فضلم
نشکفته یکی گل از هزارم.
سیدحسن غزنوی.
با گل گفتم بنفشه در خاک بخفت
گل دیده پرآب کرد و با یاران گفت
آری نتوان گرفت با گیتی جفت
بنمای گلی که ریختن را نشکفت.
انوری.
لاله گهر سوده و فیروزه گل
یک نفسه لاله و یک روز گل
گل چو سپر خسته پیکان خویش
بید به لرزه شده بر جان خویش.
نظامی.
از چمن باغ یکی گل بچید
خواند فسونی و بر آن گل دمید.
نظامی.
به خروارها ریاحین از گل و بنفشه و شنبلید و نسترن و نسرین و نرگس و یاسمین. ( تاریخ طبرستان ) .
ترا که چهره بکردار ارغوان و گل است
چه غم ز رنگ رخی همچو زعفران و زریر.
به خروارها ریاحین از گل و بنفشه و شنبلید و نسترن و نسرین و نرگس و یاسمین. ( تاریخ طبرستان ) .
ترا که چهره بکردار ارغوان و گل است
چه غم ز رنگ رخی همچو زعفران و زریر.
هندوشاه نخجوانی.
صبر برجور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست.
سعدی.
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ.
سعدی ( گلستان ) .
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است.
سعدی.
بیا کز وصل من کارت برآید
به باغ من گل از خارت برآید.
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ.
سعدی ( گلستان ) .
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است.
سعدی.
بیا کز وصل من کارت برآید
به باغ من گل از خارت برآید.
اوحدی.
صبحدم مرغ سحر با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت.
حافظ.
یارب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است.
حافظ.
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است.
حافظ.
- امثال :
گل شکفتن ؛ مثل گل از هم بازشدن.
مثل گل آتشی ؛ مثل گل انار.
که خار جفت گل است و خمار جفت نبیذ.
سنایی.
گل در دامن خاراست و زر در کیسه خارا.
سلمان ساوجی.
از صد گل یک گلش نشکفته یا گلی از هزار گلش نشکفته .
اگر گل به دست داری مبوی ؛ شتاب کن. عجله کن.
از گل بویی از خرس مویی .
از گل خار بهره داشتن .
از گل نازکتر به کسی نگفتن .
از گل کسی برخوردن ؛ از شفاعت کسی فایده بردن و از دولت کسی بهره مند گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ) .
از گل ها چه گل ؛ یعنی از کدام اصل و خاندان. ( آنندراج ) .
از یک گل بهار نمیشود.
پهلوی هر گل نهاده خاری است .
گل از خار است و ابراهیم از آزر.
سعدی.
گل از خار برآمدن .
گل با خار است و صاف با دردی .
سعدی.
گل باید پیش گل باشد و پیش گل برود.
گل بریزد به وقت سیرابی .
گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
گل به بوستان بردن .
گل بی خار جهان مردم صاحب نظرند.
گل بیخار نچیده ست کسی .
جامی.
گل بی عیب خداست .
گل راضی ، بلبل راضی ، باغبان رضانیست .
گل سرسبد.
گل شود زر ز تابش خورشید.
گل کاغذین بوی ندهد.
( از مجمومه امثال چ هند ) .
گل کاغذین را به شبنم چه کار.
گل گفتن و گل شنفتن .
گل مپندار که بی زحمت خاری باشد.
اوحدی.
هر جا گل است خار است .
هر جا گلی است خاردر پهلوی اوست . ( جامع التمثیل ) .
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
از صفات گل :
بیرنگ. بلبل شکار. بیخار. پیش رس. تازه. تازه رس. تردامن. خودرای. خوشرنگ. دست خورده. سحرخیز. سیراب. شبنم فروش. شبنم فریب. شوخ چشم. نیم رنگ. هرزه درای. ( آنندراج ) .
و از تشبیهات :
اطلس گل :
یارب آن شعر سیاه تو چه خوش بافته ست
کش حریر سمن و اطلس گل آستر است.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
پیاله گل :
صبا شراب صفا ریخت در پیاله گل
به یک پیاله مل گشت روی گلناری.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
پیکان گل :
پیش پیکان گل و خنجر بید از پی آن
تا نسازند نگین ونسگالند جدل.
انوری ( از آنندراج ) .
پیمانه گل :
صحبت نیکان بود اکسیر ناقص طینتان
میشود یاقوت در پیمانه گل ژاله ها.
صائب ( از آنندراج ) .
جام گل :
شب در خمار باده وصل تو بود مهر
در جام گل کشید ز شبنم شراب صبح.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ) .
سبوی گل :
آبی نزد بر آتش بلبل در این بهار
خالی است از گلاب مروت سبوی گل.
صائب ( از آنندراج ) .
سفره گل :
سعی کن کزسفره گل هم به برگی میرسی
کز چمن زد بلبل سرمست گلبانگ صلا.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
شیشه گل :
از صاف رنگ و بوی تو دُردی که مانده بود
در شیشه گل و قدح لاله ریختند.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ) .
صفحه گل :
صفحه گل در چمن گویا نقاب یار بود
میگذارد دست رد بر سینه ام از بوی خود.
ملا قاسم مشهدی ( از آنندراج ) .
عروس گل :
درون حجره زنگار هر سپیده دمی
عروس گل شود از بانگ بلبلان بیدار.
جلال الدین عضدی ( از آنندراج ) .
کاسه گل :
شراب سرخ و زرد آمیز درهم بهر یکرنگی
دورنگی را همه در کاسه گلهای رعنا کن.
خواجه آصفی ( از آنندراج ) .
گنبد گل :
نهاد گنبد گل بین که از زمرد و لعل
نهاده اند و در او میکنند گلکاری.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
گوش گل :
در گلستانی که زاغان نغمه پردازی کنند
گوش گل را گوشواره بهتر از سیماب نیست.
صائب ( از آنندراج ) .
مخمل گل :
از بلبل خاموش دل باغ گرفته ست
او را چه کند مخمل گل دیرتر آید.
عرفی ( از آنندراج ) .
مصحف گل :
کند تا صبح محشر شاد روح پاک بلبل را
کسی یکبار اگر بخشد ثواب مصحف گل را.
سراج المحققین ( از آنندراج ) .
مهتاب گل :
مهتاب گل از هم بشکافد قصب شاخ
وز لمعه او سیب قمر لعل تر آید.
عرفی ( از آنندراج ) .
ترکیب ها:
- گلاب . گلاویز. گل افشان. گل افشانی. گل اندام. گل انگبین. گل باران. گل باره. گل باقلی. گلبانگ. گل بته. گل بدن. گل برگ. گل بوی. گل بهی. گل پایگان. گل پر. گل تپه. گل چهر. گل چهره. گلچین. گلچینی. گل خانه. گل خنده. گل خیر. گل دار. گلدان. گل در چمن. گل دسته. گل دوزی. گل رخ. گل رنگ. گل ریز. گل ریزان. گلزار. گل زرد. گل زریون. گلستان. گل طاوسی. گلغونه. گل فام. گل فروش. گل فروشی. گل قند. گل گنده. گل گون. گل گونه. گل گیر. گلنار. گل ناز. گله. گلی. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
اقسام گل :
گل آسمان. گل آفتاب گردان. گل اربه. گل ارغوان. گل اشرفی. گل اطلسی. گل اورنگ. گل بافرمان. گل بنفشه. گل بی فرمان. گل پارسی. گل پیاده. گل تر. گل جرت. گل جعفری. گل حجر. گل حنا. گل خروسی. گل خطمی. گل خیار. گل خیرا. گل خیرو یا خیری. گل دورنگ. گل رعنا. گل زبان در قفاء. گل زرد. گل زنبق. گل سرخ. گل ساعت. گل سنبل. گل سوری. گل سوسن. گل شاه پسند. گل شب بو. گل صدبرگ. گل عباسی. گل عجایب. گل فرنگ. گل قحبه. گل کاجیله. گل کاچیره. گل کاغاله. گل کافشه. گل کوزه ( گلی که در کوزه گذارند ) . گل گاوزبان. گل گلایل. گل گیتی. گل لادن. گل لاله. گل لاله عباسی. گل مخمل. گل مریم. گل مشکین. گل مکرز. گل میخک. گل میموزا. گل میمون. گل نرگس. گل نسترن. گل نسرین. گل نیلوفر. گل یاس. گل یاسمن. گل یوسف. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
|| مجازاًرنگ رخسار. طراوات چهره. شادابی :
مرا سال بر پنجه ویک رسید
چو کافور شد مشک و گل ناپدید. فردوسی.
|| بطریق کنایه افاده معنی دولت هم میکند، چنانکه گویند: از گل تو اینها را میشنوم ؛ یعنی به دولت تو. ( برهان ) ( آنندراج ) . || نتیجه. ( غیاث ) . نتیجه و فایده. ( آنندراج ) :
صد گل تازه شکفته است ز گلزار رخش
گل گل افتاده برو از می نابش نگرید.
وحشی ( از آنندراج ) .
گله نیامدنها گل وعده هاست ورنه
به همین خوش است عرفی که تو نامه میفرستی.
عرفی ( از آنندراج ) .
صد دشنه خورد عقل که خاری کشد از پای
اینها گل آن است که بیگانه عشق است.
عرفی ( از آنندراج ) .
|| داغ بمجاز شهرت گرفته. ( آنندراج ) .
|| رنگ سرخ. ( برهان ) ( آنندراج ) . || اخگر آتش. ( برهان ) ( غیاث ) . || بهتر و خوب. ( غیاث ) ( آنندراج ) . || فضول سوخته فتیله شمع. سیاهی وسوخته که بر فتیله گرد آید و مانع خوب روشنایی دادن آن شود: گل فتیله را با مقراض گرفت. || نخبه. برگزیده از هر چیزی : گل نخودچی ؛ گل پسرهایم فلان است. || راه گل ، نام نوائی است در موسیقی :
قمریان راه گل و نوش لبینا راندند
صُلصُلان باغ سیاووشان با سروسِتاه.
( منوچهری ) .
|| گله. نقطه. لکه : گفته امشب شیخ در این گل زمین بسر کرده که مطلقاً برف به آنجا نرسیده بود بسر. ( مزارات کرمان ص 19 ) .
گل. [ گ ِ ] ( اِ ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. ( ازحاشیه برهان قاطع چ معین ) . خاک به آب آمیخته. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . طین. وَحَل. عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک. طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک. صلصال ؛ گل نیکو. ( منتهی الارب ) .
سرانشان به شمشیر برکرد چاک
گل انگیخت از خون ایشان ز خاک.
فردوسی.
زدی گیو بیداردل گردنش
به زیر گل و خاک کردی تنش.
فردوسی.
از سر کوه بادی اندرجست
گل من کرد زیر گل پنهان.
فرخی.
به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی.
فرخی.
از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم
کردم سر خمتان به گل و ایمن گشتم
بنگشت خطی گرد گل اندر بنوشتم
گفتم که شما را نبود زین پس بازار.
منوچهری.
مانده همیشه به گل اندر درخت
باز روان جانوران چپ و راست.
ناصرخسرو.
بموم و روغن و گل شوخ زخمه گه کن نرم
که تا بدست بزرگان دین ضرر نبود.
سوزنی.
وز گل راه و که دیوار او
مشتری بام مسیح اندای باد.
خاقانی.
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 12 ) .
در همسایگی آن زن گرمابه ای است هم آنجا برویم و از گنده پیر گل و شانه خواهیم. . . شما همین جای باشید تا من گل و شانه آرم. ( سندبادنامه ص 294 ) .
ز اولین گل که آدمش بفشرد
صافی او بود دیگران همه دُرد.
نظامی.
هست خشنود هر کس از دل خویش
نکند کس عمارت گل خویش.
نظامی.
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت.
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت.
مولوی.
یکی بنده خویش پنداشتش
زبون دید و در کار گل داشتش.
سعدی.
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی.
حافظ.
هم نان کسان حلال خورده
هم خورده خود حلال کرده.
امیرخسرو.
|| گاهی بمعنی خاک منجمد و خشک شده نیز باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ) . || خاک :
همیشه تا ز گل و باد و آب و آتش هست
نهاد خلق جهان را طبایع و ارکان.
عنصری.
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل.
سعدی ( بوستان ) .
گر خود از اصل بنگریم او را
آب و گل مادر و پدر باشد.
؟
|| خلقت. طینت. مایه. فطرت :
گفت ای گلت از وفا سرشته
نقشت فلک از وفا نوشته.
مسعودسعد.
بختی است خود این طایفه را کز گل ایشان
گر کوزه کنی آب شود خشک به کاریز.
سوزنی.
- امثال :
کار دل است کار خشت و گل نیست .
گاو کی داند که در گل گوهر است .
گل زن و شوهر از یک تغار برداشته اند.
ندهد گل بگل خورنده طبیب .
هر کس که او گل کند گل خورد.
- خورشید به گل یا آفتاب اندودن و پوشیدن ؛ کنایه از کار بزرگ و مشهودی را مخفی کردن :
چنین داد، پاسخ بت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی به گل.
اسدی.
کسی کو با من اندر علم و حکمت همسری جوید
همی خواهد که گل بر آفتاب روشن انداید.
ناصرخسرو.
چون بشکلت نظر کنم گویم
کس به گل آفتاب انداید.
انوری.
با عشق مزن دم صبوری
خورشید فلک به گل میندای.
ابن یمین.
کی به گل پنهان توان کردن فروغ آفتاب.
ابن یمین.
- در گل فرورفتن ؛ به کاری درماندن. به مشکلی دچار شدن :
نه سعدی در این گل فرورفت و بس
که آنانکه بر روی دریا روند.
سعدی ( طیبات ) .
- در گل ماندن ؛ کنایه از درماندن و عاجز شدن. سرگردان و حیران شدن :
مشو با زبون افکنان گاودل
که مانی در اندوه چون خر به گل.
نظامی
غریق غم شدم افتاده در دل
بماندم چون خری رنجور در گل.
نظامی.
هرکه به گل دربماند تا بنگیرند دست
هرچه کند سعی بیش پای فروتر شود.
سعدی ( طیبات ) .
- گل بر سر داشتن و نشستن ؛ شتاب کردن. عجله کردن :
که گر گل بسرداری اکنون مشوی
یکی تیز کن مغز و بنمای روی.
فردوسی.
گل. [ گ َ ] ( اِ ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن .
- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن.
- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن.
- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن.
|| گریبان. یقه ( در لهجه قزوینی ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِ ) سپیدی که بر ناخن افتد. فوفه. ( زمخشری ) .
گل. [ گ ُ ] ( انگلیسی ، اِ ) دروازه فوتبال.
- گل زدن ؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل کردن.
- گل شدن ؛ وارد شدن توپ به دروازه حریف.
- گل کردن ؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل زدن.
گل کردن ؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل زدن.
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری خوسف. هوای آن معتدل و دارای 236 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است و باغات زعفران نیز دارد. شغل اهالی زراعت و قالی و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی جنوب خاوری خوسف ، سر راه شوسه عمومی خوسف. هوای آن معتدل و دارای 976 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن زعفران ، پنبه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان کرباس بافی می باشد و راه مالرو دارد. دارای دبستان نیز هست. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مراغه و هزارگزی جنوب ارابه رو مراغه به قره آغاج و سراسکند. هوای آن معتدل و دارای 331 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، چغندر و نخود است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزارگزی شمال راه شوسه نقده به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 347 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزارگزی شمال راه شوسه نقده به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 347 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4هزارگزی خاور راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. هوای آن معتدل و دارای 627 تن سکنه است. آب آن از قوریچای و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) . گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) ( چشمه ٔ. . . ) در ناحیه جاوی از بلوک ممسنی و در نیم فرسخی شمالی چوگان واقع است. ( فارسنامه ناصری ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی خاور مهاباد و هزارگزی باختر راه شوسه بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای 268 تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات ، حبوبات ، توتون و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. از راه شوسه اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 55هزارگزی شمال خاوری راه شوسه شاهین دژ به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای 106 تن سکنه است. آب آن از رودخانه آیدوغموش و محصول آن غلات ، نخود، بزرک و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. دارای راه مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
منابع ها. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
1 - کاسه از مجموع برگهای سبزرنگ به نام کاسبرگ تشکیل یافته و در قسمت خارجی گل دیده میشود و غنچه را میپوشاند. 2 - جام ، مجموع گلبرگهای یک گل جام آنرا تشکیل میدهند. 3 - نافه یکی از قسمتهای اساسی گل میباشد و جزو دستگاههای مولد آن بشمار میرود و از عده زیادی میله های باریک به نام پرچم که مانند قطعات دیگر گل از تغییر شکل و برگ بوجود آمده و کلروپلاست خود را از دست داده است تشکیل یافته ومولد دانه گرده و گامت نر میباشد. 4 - مادگی دستگاهی است که مانند جام و نافه از برگهای تغییر شکل یافته ای که کارپل نامیده میشوند تشکیل یافته است و مولدتخمک و گامت ماده میباشد. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی از صص 408 - 422 شود :
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یکجای نشکفند بهم.
شهیدبلخی.
مجلس باید بساخته ملکانه
از گل و از یاسمین و خیری الوان.
رودکی.
نهاده زهر بر نوش و خار هم بر گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب.
بوطاهر.
باد برآمد بشاخ سیب شکفته
بر سر میخواره برگ گل بفتالید.
عماره.
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و بسبزه کرده آهنگ.
عماره.
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و بسبزه کرده آهنگ.
عماره.
اگر گل کارد او صد برگ ابازیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و خار است.
خسروی.
آن زنگی زلفین بر آن رنگین رخسار
چون سار سیاه است و گل اندر دهن سار.
مخلدی.
زن شیر [ گردیه خواهر بهرام چوبینه ] از آن نامه شهریار
چو رخشنده گل شد به وقت بهار.
فردوسی.
به گل ننگرد آنکه او گل خور است
اگرچه گل از گل ستوده تر است.
فردوسی.
گلی که از وی گلاب گیرند اهل فارس او را آزاد گل گویند. ( ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ) .
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
فرخی.
با رخ رنگین چون لاله و گل
با لب شیرین چون شهد و شکر.
فرخی.
باغ پرگل شد و صحرا همه پرسوسن
آبها تیره و می تلخ و خوش و روشن.
فرخی.
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا.
منوچهری.
ماه فروردین بگل چم ماه دی بر بادرنگ
مهر جان بر نرگس و فصل خزان بر سوسنه.
منوچهری.
ناید زور هزبر و پیل ز پشه
ناید بوی عبیر و گل ز سماروغ.
عنصری.
شجر شناس دلم را و شعر من گل او
گل شکفته شنیدی که بازشد به شجر.
عنصری.
گل صد گنبد آزاده سوسن
خداوند من و کام دل من.
( ویس و رامین ) .
کمان آزفنداک شد ژاله تیر
گل غنچه پیکان زره آبگیر.
اسدی.
هزارت صف گل دمیده ز سنگ
ز صدبرگ و دوروی وز هفت رنگ.
اسدی.
تا ز تحسر مرا نباید گفتن
آه که بر گل نهاد یار بنفشه.
رفیعالدین مرزبان پارسی.
شدش گرمی از مغز یک سر برون
چو گل گشت رویش که بد همچو خون.
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
بهشتی گل و ارغوان و سمن
شکفته بهار دل و جان من.
شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
همه دشت گلرخ همه باغ پرگل
رخ گل معصفر گل رخ مزعفر.
ناصرخسرو.
و اسفرمهای معتدل به کار باید داشت چون مورد و گل و شاهسفرم. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
و کیومرث. . . گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد. ( نوروزنامه ) .
گر کند خُلق ترا شاعر مانند به گل
نه پیاده دمد از شاخ گلی نی رعنا.
مختاری.
بی شدت فنا نبود راحت لقا
آری شکفته گل نبود بی خلنده خار.
عبدالواسع جبلی.
نشکفت همه جهان فضلم
نشکفته یکی گل از هزارم.
سیدحسن غزنوی.
با گل گفتم بنفشه در خاک بخفت
گل دیده پرآب کرد و با یاران گفت
آری نتوان گرفت با گیتی جفت
بنمای گلی که ریختن را نشکفت.
انوری.
لاله گهر سوده و فیروزه گل
یک نفسه لاله و یک روز گل
گل چو سپر خسته پیکان خویش
بید به لرزه شده بر جان خویش.
نظامی.
از چمن باغ یکی گل بچید
خواند فسونی و بر آن گل دمید.
نظامی.
به خروارها ریاحین از گل و بنفشه و شنبلید و نسترن و نسرین و نرگس و یاسمین. ( تاریخ طبرستان ) .
ترا که چهره بکردار ارغوان و گل است
چه غم ز رنگ رخی همچو زعفران و زریر.
به خروارها ریاحین از گل و بنفشه و شنبلید و نسترن و نسرین و نرگس و یاسمین. ( تاریخ طبرستان ) .
ترا که چهره بکردار ارغوان و گل است
چه غم ز رنگ رخی همچو زعفران و زریر.
هندوشاه نخجوانی.
صبر برجور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست.
سعدی.
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ.
سعدی ( گلستان ) .
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است.
سعدی.
بیا کز وصل من کارت برآید
به باغ من گل از خارت برآید.
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ.
سعدی ( گلستان ) .
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است.
سعدی.
بیا کز وصل من کارت برآید
به باغ من گل از خارت برآید.
اوحدی.
صبحدم مرغ سحر با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت.
حافظ.
یارب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است.
حافظ.
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است.
حافظ.
- امثال :
گل شکفتن ؛ مثل گل از هم بازشدن.
مثل گل آتشی ؛ مثل گل انار.
که خار جفت گل است و خمار جفت نبیذ.
سنایی.
گل در دامن خاراست و زر در کیسه خارا.
سلمان ساوجی.
از صد گل یک گلش نشکفته یا گلی از هزار گلش نشکفته .
اگر گل به دست داری مبوی ؛ شتاب کن. عجله کن.
از گل بویی از خرس مویی .
از گل خار بهره داشتن .
از گل نازکتر به کسی نگفتن .
از گل کسی برخوردن ؛ از شفاعت کسی فایده بردن و از دولت کسی بهره مند گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ) .
از گل ها چه گل ؛ یعنی از کدام اصل و خاندان. ( آنندراج ) .
از یک گل بهار نمیشود.
پهلوی هر گل نهاده خاری است .
گل از خار است و ابراهیم از آزر.
سعدی.
گل از خار برآمدن .
گل با خار است و صاف با دردی .
سعدی.
گل باید پیش گل باشد و پیش گل برود.
گل بریزد به وقت سیرابی .
گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
گل به بوستان بردن .
گل بی خار جهان مردم صاحب نظرند.
گل بیخار نچیده ست کسی .
جامی.
گل بی عیب خداست .
گل راضی ، بلبل راضی ، باغبان رضانیست .
گل سرسبد.
گل شود زر ز تابش خورشید.
گل کاغذین بوی ندهد.
( از مجمومه امثال چ هند ) .
گل کاغذین را به شبنم چه کار.
گل گفتن و گل شنفتن .
گل مپندار که بی زحمت خاری باشد.
اوحدی.
هر جا گل است خار است .
هر جا گلی است خاردر پهلوی اوست . ( جامع التمثیل ) .
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
از صفات گل :
بیرنگ. بلبل شکار. بیخار. پیش رس. تازه. تازه رس. تردامن. خودرای. خوشرنگ. دست خورده. سحرخیز. سیراب. شبنم فروش. شبنم فریب. شوخ چشم. نیم رنگ. هرزه درای. ( آنندراج ) .
و از تشبیهات :
اطلس گل :
یارب آن شعر سیاه تو چه خوش بافته ست
کش حریر سمن و اطلس گل آستر است.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
پیاله گل :
صبا شراب صفا ریخت در پیاله گل
به یک پیاله مل گشت روی گلناری.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
پیکان گل :
پیش پیکان گل و خنجر بید از پی آن
تا نسازند نگین ونسگالند جدل.
انوری ( از آنندراج ) .
پیمانه گل :
صحبت نیکان بود اکسیر ناقص طینتان
میشود یاقوت در پیمانه گل ژاله ها.
صائب ( از آنندراج ) .
جام گل :
شب در خمار باده وصل تو بود مهر
در جام گل کشید ز شبنم شراب صبح.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ) .
سبوی گل :
آبی نزد بر آتش بلبل در این بهار
خالی است از گلاب مروت سبوی گل.
صائب ( از آنندراج ) .
سفره گل :
سعی کن کزسفره گل هم به برگی میرسی
کز چمن زد بلبل سرمست گلبانگ صلا.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
شیشه گل :
از صاف رنگ و بوی تو دُردی که مانده بود
در شیشه گل و قدح لاله ریختند.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ) .
صفحه گل :
صفحه گل در چمن گویا نقاب یار بود
میگذارد دست رد بر سینه ام از بوی خود.
ملا قاسم مشهدی ( از آنندراج ) .
عروس گل :
درون حجره زنگار هر سپیده دمی
عروس گل شود از بانگ بلبلان بیدار.
جلال الدین عضدی ( از آنندراج ) .
کاسه گل :
شراب سرخ و زرد آمیز درهم بهر یکرنگی
دورنگی را همه در کاسه گلهای رعنا کن.
خواجه آصفی ( از آنندراج ) .
گنبد گل :
نهاد گنبد گل بین که از زمرد و لعل
نهاده اند و در او میکنند گلکاری.
خواجه سلمان ( از آنندراج ) .
گوش گل :
در گلستانی که زاغان نغمه پردازی کنند
گوش گل را گوشواره بهتر از سیماب نیست.
صائب ( از آنندراج ) .
مخمل گل :
از بلبل خاموش دل باغ گرفته ست
او را چه کند مخمل گل دیرتر آید.
عرفی ( از آنندراج ) .
مصحف گل :
کند تا صبح محشر شاد روح پاک بلبل را
کسی یکبار اگر بخشد ثواب مصحف گل را.
سراج المحققین ( از آنندراج ) .
مهتاب گل :
مهتاب گل از هم بشکافد قصب شاخ
وز لمعه او سیب قمر لعل تر آید.
عرفی ( از آنندراج ) .
ترکیب ها:
- گلاب . گلاویز. گل افشان. گل افشانی. گل اندام. گل انگبین. گل باران. گل باره. گل باقلی. گلبانگ. گل بته. گل بدن. گل برگ. گل بوی. گل بهی. گل پایگان. گل پر. گل تپه. گل چهر. گل چهره. گلچین. گلچینی. گل خانه. گل خنده. گل خیر. گل دار. گلدان. گل در چمن. گل دسته. گل دوزی. گل رخ. گل رنگ. گل ریز. گل ریزان. گلزار. گل زرد. گل زریون. گلستان. گل طاوسی. گلغونه. گل فام. گل فروش. گل فروشی. گل قند. گل گنده. گل گون. گل گونه. گل گیر. گلنار. گل ناز. گله. گلی. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
اقسام گل :
گل آسمان. گل آفتاب گردان. گل اربه. گل ارغوان. گل اشرفی. گل اطلسی. گل اورنگ. گل بافرمان. گل بنفشه. گل بی فرمان. گل پارسی. گل پیاده. گل تر. گل جرت. گل جعفری. گل حجر. گل حنا. گل خروسی. گل خطمی. گل خیار. گل خیرا. گل خیرو یا خیری. گل دورنگ. گل رعنا. گل زبان در قفاء. گل زرد. گل زنبق. گل سرخ. گل ساعت. گل سنبل. گل سوری. گل سوسن. گل شاه پسند. گل شب بو. گل صدبرگ. گل عباسی. گل عجایب. گل فرنگ. گل قحبه. گل کاجیله. گل کاچیره. گل کاغاله. گل کافشه. گل کوزه ( گلی که در کوزه گذارند ) . گل گاوزبان. گل گلایل. گل گیتی. گل لادن. گل لاله. گل لاله عباسی. گل مخمل. گل مریم. گل مشکین. گل مکرز. گل میخک. گل میموزا. گل میمون. گل نرگس. گل نسترن. گل نسرین. گل نیلوفر. گل یاس. گل یاسمن. گل یوسف. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
|| مجازاًرنگ رخسار. طراوات چهره. شادابی :
مرا سال بر پنجه ویک رسید
چو کافور شد مشک و گل ناپدید. فردوسی.
|| بطریق کنایه افاده معنی دولت هم میکند، چنانکه گویند: از گل تو اینها را میشنوم ؛ یعنی به دولت تو. ( برهان ) ( آنندراج ) . || نتیجه. ( غیاث ) . نتیجه و فایده. ( آنندراج ) :
صد گل تازه شکفته است ز گلزار رخش
گل گل افتاده برو از می نابش نگرید.
وحشی ( از آنندراج ) .
گله نیامدنها گل وعده هاست ورنه
به همین خوش است عرفی که تو نامه میفرستی.
عرفی ( از آنندراج ) .
صد دشنه خورد عقل که خاری کشد از پای
اینها گل آن است که بیگانه عشق است.
عرفی ( از آنندراج ) .
|| داغ بمجاز شهرت گرفته. ( آنندراج ) .
|| رنگ سرخ. ( برهان ) ( آنندراج ) . || اخگر آتش. ( برهان ) ( غیاث ) . || بهتر و خوب. ( غیاث ) ( آنندراج ) . || فضول سوخته فتیله شمع. سیاهی وسوخته که بر فتیله گرد آید و مانع خوب روشنایی دادن آن شود: گل فتیله را با مقراض گرفت. || نخبه. برگزیده از هر چیزی : گل نخودچی ؛ گل پسرهایم فلان است. || راه گل ، نام نوائی است در موسیقی :
قمریان راه گل و نوش لبینا راندند
صُلصُلان باغ سیاووشان با سروسِتاه.
( منوچهری ) .
|| گله. نقطه. لکه : گفته امشب شیخ در این گل زمین بسر کرده که مطلقاً برف به آنجا نرسیده بود بسر. ( مزارات کرمان ص 19 ) .
گل. [ گ ِ ] ( اِ ) پهلوی گیل . رجوع به هوبشمان ص 927 شود. ( ازحاشیه برهان قاطع چ معین ) . خاک به آب آمیخته. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . طین. وَحَل. عثیر؛ گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک. طِآة رَبدیا رَبَد؛ گل تنک. صلصال ؛ گل نیکو. ( منتهی الارب ) .
سرانشان به شمشیر برکرد چاک
گل انگیخت از خون ایشان ز خاک.
فردوسی.
زدی گیو بیداردل گردنش
به زیر گل و خاک کردی تنش.
فردوسی.
از سر کوه بادی اندرجست
گل من کرد زیر گل پنهان.
فرخی.
به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی.
فرخی.
از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم
کردم سر خمتان به گل و ایمن گشتم
بنگشت خطی گرد گل اندر بنوشتم
گفتم که شما را نبود زین پس بازار.
منوچهری.
مانده همیشه به گل اندر درخت
باز روان جانوران چپ و راست.
ناصرخسرو.
بموم و روغن و گل شوخ زخمه گه کن نرم
که تا بدست بزرگان دین ضرر نبود.
سوزنی.
وز گل راه و که دیوار او
مشتری بام مسیح اندای باد.
خاقانی.
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی
چگونه کرد شخص عازر احیا.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 12 ) .
در همسایگی آن زن گرمابه ای است هم آنجا برویم و از گنده پیر گل و شانه خواهیم. . . شما همین جای باشید تا من گل و شانه آرم. ( سندبادنامه ص 294 ) .
ز اولین گل که آدمش بفشرد
صافی او بود دیگران همه دُرد.
نظامی.
هست خشنود هر کس از دل خویش
نکند کس عمارت گل خویش.
نظامی.
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت.
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت.
مولوی.
یکی بنده خویش پنداشتش
زبون دید و در کار گل داشتش.
سعدی.
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی.
حافظ.
هم نان کسان حلال خورده
هم خورده خود حلال کرده.
امیرخسرو.
|| گاهی بمعنی خاک منجمد و خشک شده نیز باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ) . || خاک :
همیشه تا ز گل و باد و آب و آتش هست
نهاد خلق جهان را طبایع و ارکان.
عنصری.
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل.
سعدی ( بوستان ) .
گر خود از اصل بنگریم او را
آب و گل مادر و پدر باشد.
؟
|| خلقت. طینت. مایه. فطرت :
گفت ای گلت از وفا سرشته
نقشت فلک از وفا نوشته.
مسعودسعد.
بختی است خود این طایفه را کز گل ایشان
گر کوزه کنی آب شود خشک به کاریز.
سوزنی.
- امثال :
کار دل است کار خشت و گل نیست .
گاو کی داند که در گل گوهر است .
گل زن و شوهر از یک تغار برداشته اند.
ندهد گل بگل خورنده طبیب .
هر کس که او گل کند گل خورد.
- خورشید به گل یا آفتاب اندودن و پوشیدن ؛ کنایه از کار بزرگ و مشهودی را مخفی کردن :
چنین داد، پاسخ بت دل گسل
که خورشید پوشید خواهی به گل.
اسدی.
کسی کو با من اندر علم و حکمت همسری جوید
همی خواهد که گل بر آفتاب روشن انداید.
ناصرخسرو.
چون بشکلت نظر کنم گویم
کس به گل آفتاب انداید.
انوری.
با عشق مزن دم صبوری
خورشید فلک به گل میندای.
ابن یمین.
کی به گل پنهان توان کردن فروغ آفتاب.
ابن یمین.
- در گل فرورفتن ؛ به کاری درماندن. به مشکلی دچار شدن :
نه سعدی در این گل فرورفت و بس
که آنانکه بر روی دریا روند.
سعدی ( طیبات ) .
- در گل ماندن ؛ کنایه از درماندن و عاجز شدن. سرگردان و حیران شدن :
مشو با زبون افکنان گاودل
که مانی در اندوه چون خر به گل.
نظامی
غریق غم شدم افتاده در دل
بماندم چون خری رنجور در گل.
نظامی.
هرکه به گل دربماند تا بنگیرند دست
هرچه کند سعی بیش پای فروتر شود.
سعدی ( طیبات ) .
- گل بر سر داشتن و نشستن ؛ شتاب کردن. عجله کردن :
که گر گل بسرداری اکنون مشوی
یکی تیز کن مغز و بنمای روی.
فردوسی.
گل. [ گ َ ] ( اِ ) در تداول عامه با یکدیگر برابری توانستن .
- از گل هم برآمدن ؛ از پس هم برآمدن.
- گل هم انداختن ؛ بیکدیگربند کردن.
- گل هم کردن ؛ بیکدیگر پیوستن.
|| گریبان. یقه ( در لهجه قزوینی ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِ ) سپیدی که بر ناخن افتد. فوفه. ( زمخشری ) .
گل. [ گ ُ ] ( انگلیسی ، اِ ) دروازه فوتبال.
- گل زدن ؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل کردن.
- گل شدن ؛ وارد شدن توپ به دروازه حریف.
- گل کردن ؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل زدن.
گل کردن ؛ توپ را وارد دروازه حریف کردن. گل زدن.
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 50هزارگزی جنوب خاوری خوسف. هوای آن معتدل و دارای 236 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است و باغات زعفران نیز دارد. شغل اهالی زراعت و قالی و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در 37هزارگزی جنوب خاوری خوسف ، سر راه شوسه عمومی خوسف. هوای آن معتدل و دارای 976 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن زعفران ، پنبه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان کرباس بافی می باشد و راه مالرو دارد. دارای دبستان نیز هست. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مراغه و هزارگزی جنوب ارابه رو مراغه به قره آغاج و سراسکند. هوای آن معتدل و دارای 331 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، چغندر و نخود است. شغل اهالی زراعت و صنایعدستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزارگزی شمال راه شوسه نقده به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 347 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نقده و چهارهزارگزی شمال راه شوسه نقده به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 347 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه ، واقع در 52هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 4هزارگزی خاور راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ. هوای آن معتدل و دارای 627 تن سکنه است. آب آن از قوریچای و محصول آن غلات و نخود است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) . گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) ( چشمه ٔ. . . ) در ناحیه جاوی از بلوک ممسنی و در نیم فرسخی شمالی چوگان واقع است. ( فارسنامه ناصری ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی خاور مهاباد و هزارگزی باختر راه شوسه بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای 268 تن سکنه است. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات ، حبوبات ، توتون و چغندر است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. از راه شوسه اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
گل. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 55هزارگزی شمال خاوری راه شوسه شاهین دژ به میاندوآب. هوای آن معتدل و دارای 106 تن سکنه است. آب آن از رودخانه آیدوغموش و محصول آن غلات ، نخود، بزرک و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. دارای راه مالرو میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
منابع ها. لغت نامه دهخدا
گل ریشه ترکی داره و از g�lmek میاد به معنای خندیدن
نمیتونه از زبان دیگری وارد شده باشه چون اگه از زبان دیگه ای وارد شده بود باید با فعل کمکی etmek یا elemk به کار میرفت
نمیتونه از زبان دیگری وارد شده باشه چون اگه از زبان دیگه ای وارد شده بود باید با فعل کمکی etmek یا elemk به کار میرفت
گل، غُل، جُل مفهومی از چرخش ، گردی و دایره در خود دارد.
گلوله ( گُلّه، گاله )
گُل
گلاله
غُل ( غلتیدن ) به معنای هر چیز گرد
قله ( کلّه، کلاه )
گاله
جلّه
گلوله ( گُلّه، گاله )
گُل
گلاله
غُل ( غلتیدن ) به معنای هر چیز گرد
قله ( کلّه، کلاه )
گاله
جلّه
gaal/در گویش مازنی یعنی موش = عروس گل = سنجاب یا - عروسک گل یا اوشگول = سنجاب
گل نگاه کنید به کتاب از کامرون تا تهران در گویش هرمزگانی این واژه پول تلفظ میشود اما هم ریشه های این واژه بول آلت مرد همچنین پو و بو در زبان مالایی بیرون زده برجسته گل در این زبان بونگ همچنین ونه در پشتو
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
به معنی درخت بونه هم در فارسی معنی نهال میده اما ونگهئوش vanghaush و در اوستا به معنی انفجار یا تراوش در هستی در گردون هست همه این واژه ها از یک ریشه هستند و امکان تبدیل به یکدیگر رو دارند اما همه به معنی چیز بیرون زده برجسته یا شکفتن هستند تمام موارد یاد شده کاربرد این اجسام هستند که به نام تبدیل شده
در انگلیسی به گلاب rose water می گویند که برگردان همان گلاب در پارسی است.
همچنین به مربای گل، گلکند می گویند که از گل قند ( کند ) پدید آمده.
این که اروپاییان گل و واژگان برساخته از آن را، از پارسی گرفته اند نشان می دهد گل و مشتقات آن از ایران به سراسر دنیا وارد شده است.
همچنین به مربای گل، گلکند می گویند که از گل قند ( کند ) پدید آمده.
این که اروپاییان گل و واژگان برساخته از آن را، از پارسی گرفته اند نشان می دهد گل و مشتقات آن از ایران به سراسر دنیا وارد شده است.
گل ( مخدر ) Cannabis
گل مژه Stye
گل به فتح گاف به ترکی، فکر کنم یعنی بیا!!
گل مژه Stye
گل به فتح گاف به ترکی، فکر کنم یعنی بیا!!
اگر در فارسی گ وجود ندارد پس چرا میگن گرفتن و نمیگن غرفتن
چرا میگن گِل چرا نمیگن غِل
چرا میگن گُل چرا نمیگن غُل
چرا میگن گریستن چرا نمیگن غریستن
قاف هم در برخی گویش های زبان فارسی وجود دارد مثلا یزدی ها دقیقا از حرف قاف استفاده میکنند مگر اینکه منظورتون از فارس بودن فارس تهرانی باشد چون فارس ها تیره های زیادی دارند و زبان فارسی هم گویش های فراوانی دارد
... [مشاهده متن کامل]
برخی گویش های فارسی مثل کرمانی و سیستانی بالای 12 مصوت دارند در حالی که فارسی تهرانی فقط 6 مصوت دارد
برخی فارس ها به گریستن میگن برمیدن به گریه هم میگن برمه
افعال زبان فارسی مکان به مکان فرق دارد
برخی فارس ها به رفتم میگن برفتم یا بشدم یا شدم
قرار نیست همه ی گویش های فارسی مثل فارسی تهرانی باشد
برخی گویش های فارسی میگن دارم می آیم ولی برخی گویش های زبان فارسی میگن آمدم دارم
برخی گویش های فارسی میگن نمیتونم بروم ولی برخی گویش های زبان فارسی میگن رفتن نمیتوانم
مِرَم - مُرُم - میروم - مِی روم - روم - رم = میروم ( در گویش های مختلف زبان فارسی )
مِرَفتم - مُرُفتم - میرفتم - مِی رفتم - رفتم - رتم = میرفتم ( در گویش های مختلف زبان فارسی )
زبان فارسی را محدود به لهجه تهرانی نکنید. لهجه تهرانی یکی از هزاران لهجه زبان فارسی هست.
قوم فارس را محدود به تهران نکنید. فارس ها ازغرب چین تا شرق اروپا حضور داشتند.
چرا میگن گِل چرا نمیگن غِل
چرا میگن گُل چرا نمیگن غُل
چرا میگن گریستن چرا نمیگن غریستن
قاف هم در برخی گویش های زبان فارسی وجود دارد مثلا یزدی ها دقیقا از حرف قاف استفاده میکنند مگر اینکه منظورتون از فارس بودن فارس تهرانی باشد چون فارس ها تیره های زیادی دارند و زبان فارسی هم گویش های فراوانی دارد
... [مشاهده متن کامل]
برخی گویش های فارسی مثل کرمانی و سیستانی بالای 12 مصوت دارند در حالی که فارسی تهرانی فقط 6 مصوت دارد
برخی فارس ها به گریستن میگن برمیدن به گریه هم میگن برمه
افعال زبان فارسی مکان به مکان فرق دارد
برخی فارس ها به رفتم میگن برفتم یا بشدم یا شدم
قرار نیست همه ی گویش های فارسی مثل فارسی تهرانی باشد
برخی گویش های فارسی میگن دارم می آیم ولی برخی گویش های زبان فارسی میگن آمدم دارم
برخی گویش های فارسی میگن نمیتونم بروم ولی برخی گویش های زبان فارسی میگن رفتن نمیتوانم
مِرَم - مُرُم - میروم - مِی روم - روم - رم = میروم ( در گویش های مختلف زبان فارسی )
مِرَفتم - مُرُفتم - میرفتم - مِی رفتم - رفتم - رتم = میرفتم ( در گویش های مختلف زبان فارسی )
زبان فارسی را محدود به لهجه تهرانی نکنید. لهجه تهرانی یکی از هزاران لهجه زبان فارسی هست.
قوم فارس را محدود به تهران نکنید. فارس ها ازغرب چین تا شرق اروپا حضور داشتند.
در این� بیت مولانا:
باغ سلام می کند سرو قیام می کند
سبزه پیاده می رود غنچه سوار می رسد
گل سوار بر شاخه خواهد رسید یا گل سرخ به لحاظ اینکه نسبت به سایر گیاهان بوته بلندتری دارد سواره ودیگر گیاهان کوتاه قامت پیاده دیده شده اند.
باغ سلام می کند سرو قیام می کند
سبزه پیاده می رود غنچه سوار می رسد
گل سوار بر شاخه خواهد رسید یا گل سرخ به لحاظ اینکه نسبت به سایر گیاهان بوته بلندتری دارد سواره ودیگر گیاهان کوتاه قامت پیاده دیده شده اند.
درود
در پاسخ به کاربر بالا
اینکه [در پارسی گل باید غُل می شد] را از کجا آوردی؟
واژه " غُل"، بن و ریشه بنواژه "غُلیدن" است و پیوندی با گل ندارد.
همانگونه که دوستان در بالا گفته اند گل در زبان پهلوی " وُل" و "گل" بوده که بر پایه همان قانون دگرش /و/ به /گ/ به گل دگردیس شده است نمونه های فراوانی از این دگرش میان پهلوی و پارسی هست که دوستان در بالا گفته اند و نیاز به بازگویی ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
[منیم گولیم] هم شد مثال؟
هم منش پارسی بود هم گلش، هم ضمیر پیوسته ی - م.
نیاکان پهلوی زبان آذربایگان، نه تنها واژگان بسیار فراوانی را از زبان پهلوی در زبان نوآمده ی ترکی درون کردند بلکه با شکستن ساختار آلتایی زبان ترکی، آن را در آذربایگان ایرانیک نمودند.
در پاسخ به کاربر بالا
اینکه [در پارسی گل باید غُل می شد] را از کجا آوردی؟
واژه " غُل"، بن و ریشه بنواژه "غُلیدن" است و پیوندی با گل ندارد.
همانگونه که دوستان در بالا گفته اند گل در زبان پهلوی " وُل" و "گل" بوده که بر پایه همان قانون دگرش /و/ به /گ/ به گل دگردیس شده است نمونه های فراوانی از این دگرش میان پهلوی و پارسی هست که دوستان در بالا گفته اند و نیاز به بازگویی ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
[منیم گولیم] هم شد مثال؟
هم منش پارسی بود هم گلش، هم ضمیر پیوسته ی - م.
نیاکان پهلوی زبان آذربایگان، نه تنها واژگان بسیار فراوانی را از زبان پهلوی در زبان نوآمده ی ترکی درون کردند بلکه با شکستن ساختار آلتایی زبان ترکی، آن را در آذربایگان ایرانیک نمودند.
اولا حرف "قاف" دو نقطه مخصوص زبان ترکی و عربی هستش و این حرف توی زبان فارسی و کردی و بیشتر زبانها نیست و نمی تونن این حرف رو درست تلفظ کنند
مثلا کردها به قاسم میگن کاسیم و به قربان میگن کربان
و هم چنین فارسهای عزیز توی تلفظ حرف غین و گاف رو با قاف اشتباه تلفظ می کنند
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ایی به نام گُل در فارسی نداریم اگر داشتیم تلفظ صحیحش به فارسی باید غُل می شد
اصل این کلمه کاملا ترکی هستش و تلفظ صحیح آن گول می باشد مثل منیم گولیم یعنی گل من
کما اینکه تلفظ گوگوش هم کاملا اشتباه است و تلفظ صحیحش قوقوش می باشد که اسم پرنده می باشد و پدرش این اسم رو بهش هدیه داده بود.
و هر وقت سایر اقوام اگه تونستند تلفظ صحیح کلمه های گل و قل و غل رو ادا کنند اونموقع خیلی چیزها مشخص میشود
مثلا کردها به قاسم میگن کاسیم و به قربان میگن کربان
و هم چنین فارسهای عزیز توی تلفظ حرف غین و گاف رو با قاف اشتباه تلفظ می کنند
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ایی به نام گُل در فارسی نداریم اگر داشتیم تلفظ صحیحش به فارسی باید غُل می شد
اصل این کلمه کاملا ترکی هستش و تلفظ صحیح آن گول می باشد مثل منیم گولیم یعنی گل من
کما اینکه تلفظ گوگوش هم کاملا اشتباه است و تلفظ صحیحش قوقوش می باشد که اسم پرنده می باشد و پدرش این اسم رو بهش هدیه داده بود.
و هر وقت سایر اقوام اگه تونستند تلفظ صحیح کلمه های گل و قل و غل رو ادا کنند اونموقع خیلی چیزها مشخص میشود
گل رز سبز
َگل: [ اصطلاح کفتر بازی ] به کبوتران دسته شده توسط کبوتر دار َگل می گویند ونگهدارنده کبوترها را گله دار میگویند
درود
واژه وُل به چم گل در گویش پهلوی بابا طاهر همدانی:
مسلسل زلف بر رو ریته دیری / ول و سنبل به هم آمیته دیری
پریشان چون کری آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویته دیری.
چمار:
زنجیره مو بر رویت ریخته داری / گل و سنبل به هم آمیخته داری
... [مشاهده متن کامل]
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویخته داری
واژه وُل به چم گل در گویش پهلوی بابا طاهر همدانی:
مسلسل زلف بر رو ریته دیری / ول و سنبل به هم آمیته دیری
پریشان چون کری آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویته دیری.
چمار:
زنجیره مو بر رویت ریخته داری / گل و سنبل به هم آمیخته داری
... [مشاهده متن کامل]
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویخته داری
در پارسی باستان واژه �ورد� بوده است
و در پارسی میانه به ول تبدیل شده
در پارسی واژه هایی که با �و� آغاز میشده معمولا به �گ� تبدیل شده مانند
ورک به گرگ
وراز به گراز
ول به گل
ورز به گرز
... [مشاهده متن کامل]
ویناس به گناه
همچنین در پارسی نوین معمولا واکه�ر� به واکه �ل� تلفظ میشود مانند
برگ به بلگ
ورد به ول و سپس گل
سردار به سالار
و در پارسی میانه به ول تبدیل شده
در پارسی واژه هایی که با �و� آغاز میشده معمولا به �گ� تبدیل شده مانند
ورک به گرگ
وراز به گراز
ول به گل
ورز به گرز
... [مشاهده متن کامل]
ویناس به گناه
همچنین در پارسی نوین معمولا واکه�ر� به واکه �ل� تلفظ میشود مانند
برگ به بلگ
ورد به ول و سپس گل
سردار به سالار
دوستان به زیبایی ریشه یِ واژه یِ ( گُل ) را بازگو کردند:
( وَرد ) در زبانِ اوستایی به ( وَل ) و سپس با دگرگونیِ آواییِ ( وَ/گُ ) به ( گُل ) دگرریخته شده است.
( وَل ) را در واژه یِ ( تاوَل ) نیز می بینیم که به دیسه یِ ( تاب. وَل ) به چمِ ( گُلِ آتش ) بوده است.
( وَرد ) در زبانِ اوستایی به ( وَل ) و سپس با دگرگونیِ آواییِ ( وَ/گُ ) به ( گُل ) دگرریخته شده است.
( وَل ) را در واژه یِ ( تاوَل ) نیز می بینیم که به دیسه یِ ( تاب. وَل ) به چمِ ( گُلِ آتش ) بوده است.
درود ُ سپاس
دگرش واج "و" به " گ" در زبان پهلوی، پدیده ای روامند و پرکاربرد بود که نمونه هایی از آن در زیر می آید:
[ویزاردن به گزاردن]، [ویداختن به گداختن]، [ویریختن به گریختن]، [ویزیدن به گُزیدن]، [ویستردن به گُستردن]، [ورکه به گرگ]، [ورسگ به گرسگ و گرسنه]، وشه ( خوانساری ) و وشنا ( مازنی ) به گشنه و. . .
... [مشاهده متن کامل]
بر پایه همین فرایند، دگرش ول به گل نیز انجام پذیر و گواهمند است.
گذشته از این، هردو واژه های ول و گل در بنمایه های نزدیک به دو هزار ساله پهلوی دیده می شود که آریایی بودن این واژه را به خوبی استوار می سازد و چون زبان پهلوی، زبان پیشین و روامند در آذربایگان بوده، بودن چنین واژگان ایرانی در زبان مردم این دیار، چیز شگفت آوری نیست.
دگرش واج "و" به " گ" در زبان پهلوی، پدیده ای روامند و پرکاربرد بود که نمونه هایی از آن در زیر می آید:
[ویزاردن به گزاردن]، [ویداختن به گداختن]، [ویریختن به گریختن]، [ویزیدن به گُزیدن]، [ویستردن به گُستردن]، [ورکه به گرگ]، [ورسگ به گرسگ و گرسنه]، وشه ( خوانساری ) و وشنا ( مازنی ) به گشنه و. . .
... [مشاهده متن کامل]
بر پایه همین فرایند، دگرش ول به گل نیز انجام پذیر و گواهمند است.
گذشته از این، هردو واژه های ول و گل در بنمایه های نزدیک به دو هزار ساله پهلوی دیده می شود که آریایی بودن این واژه را به خوبی استوار می سازد و چون زبان پهلوی، زبان پیشین و روامند در آذربایگان بوده، بودن چنین واژگان ایرانی در زبان مردم این دیار، چیز شگفت آوری نیست.
نسبت دادن ول ، ورت ، ورد . . . . به گل جز یک استدلال غلط که فقط سعی در ربط دادن شکل گل ( ترکی ) به ورد ، ول و. . . ( یونانی : که آن نیز بیشتر برای سبز و سبزینگی به کار می رود ) به یکدیگر دارد ، چیزی دیگری نیست .
... [مشاهده متن کامل]
گ یک حرف پشت کامی - زبانی است که با کمک گیری از زبان در بخش عقب کام فوقانی تولید می شود
اما " و" یک حرف لبی - دندانی است که در بخش جلوی دهان تولید می شود
یاحتی " و" به مانند ( w ) یک حرف می باشد که با لب و در جلوی دهان تولید می شود
یعنی این دوحرف از لحاظ محل ساخت آنقدر باهم متفاوت هستند که تبدیل آن ها به هم یک امر نامحتمل یا کم محتمل می باشد .
به عنوان مثال تبدیل حروف ب ، پ، و، ف به یکدیگر امری طبیعی و منطقی است چون از لحاط شکل و محل ساخت به یکدیگر نزدیک هستند ( لبی ، لبی - دندانی، نوک زبانی ) و به همین خاطر هم در زبان های مختلف تبدیل این حروف به یکدیگر را به کرات مشاهده می کنیم .
اما اگر بگوییم که در داخل یک زبان کلمه ای وجود داشته که دارای حرف مثلا " ز" ( نوک زبانی ) بوده و این حرف مثلا به حرف
" ق" ( پشت کامی ، پس کامی ) تبدیل شده و از یک طرف هم این تبدیل با خود ایجاد سختی در تلفظ را به همراه آورده این استدلال از دیدگاه آواشناختی متناقض بوده و با روند طبیعی زبان که همواره به سمت ساده شدن و راحت تر شدن می رود مغایرت دارد.
اما وقتی گفته می شود که " آک" و " آچ" و " آی" اشکال متفاوتی از یک ریشه می باشند این امر کاملا از لحاظ آواشناختی قابل درک است چون حروف ک، ق، گ، غ و ی دارای محل ساخت نزدیک به هم بوده و شیوه ساخت آن ها مشابه به یکدیگر است به همین خاطر تبدیل این حروف به یکدیگر امری طبیعی و محتمل است
همچنین حرف ک ( نوک زبانی ) و چ نیز دارای محل ساخت و شیوه ساخت نزدیک به هم بوده و می توانند بر حسب جایگاهشان در چیدمان حروفی یک واژه در راستای ساده شوی و سهولت بیان و تلفظ و یا علل دیگر به یکدیگر تبدیل شوند ( مانند کردن و چرتن و. . . . )
... [مشاهده متن کامل]
گ یک حرف پشت کامی - زبانی است که با کمک گیری از زبان در بخش عقب کام فوقانی تولید می شود
اما " و" یک حرف لبی - دندانی است که در بخش جلوی دهان تولید می شود
یاحتی " و" به مانند ( w ) یک حرف می باشد که با لب و در جلوی دهان تولید می شود
یعنی این دوحرف از لحاظ محل ساخت آنقدر باهم متفاوت هستند که تبدیل آن ها به هم یک امر نامحتمل یا کم محتمل می باشد .
به عنوان مثال تبدیل حروف ب ، پ، و، ف به یکدیگر امری طبیعی و منطقی است چون از لحاط شکل و محل ساخت به یکدیگر نزدیک هستند ( لبی ، لبی - دندانی، نوک زبانی ) و به همین خاطر هم در زبان های مختلف تبدیل این حروف به یکدیگر را به کرات مشاهده می کنیم .
اما اگر بگوییم که در داخل یک زبان کلمه ای وجود داشته که دارای حرف مثلا " ز" ( نوک زبانی ) بوده و این حرف مثلا به حرف
" ق" ( پشت کامی ، پس کامی ) تبدیل شده و از یک طرف هم این تبدیل با خود ایجاد سختی در تلفظ را به همراه آورده این استدلال از دیدگاه آواشناختی متناقض بوده و با روند طبیعی زبان که همواره به سمت ساده شدن و راحت تر شدن می رود مغایرت دارد.
اما وقتی گفته می شود که " آک" و " آچ" و " آی" اشکال متفاوتی از یک ریشه می باشند این امر کاملا از لحاظ آواشناختی قابل درک است چون حروف ک، ق، گ، غ و ی دارای محل ساخت نزدیک به هم بوده و شیوه ساخت آن ها مشابه به یکدیگر است به همین خاطر تبدیل این حروف به یکدیگر امری طبیعی و محتمل است
همچنین حرف ک ( نوک زبانی ) و چ نیز دارای محل ساخت و شیوه ساخت نزدیک به هم بوده و می توانند بر حسب جایگاهشان در چیدمان حروفی یک واژه در راستای ساده شوی و سهولت بیان و تلفظ و یا علل دیگر به یکدیگر تبدیل شوند ( مانند کردن و چرتن و. . . . )
ریشه باستانی واژه گُل ، وُل و پیش از آن وَرد بوده است. هر چند هر سه شکل آن در منابع فارسی میانه آمده اند. ( وَرد به زبان عربی نیز راه پیدا کرده است )
دگرگونی وُل به گُل از جنس دگرگونی ورگ به گرگ و نیز وشنه به گشنه است. ( هنوز در زبان های کردی و مازندرانی به گرگ، ورگ گفته می شود. در زبان مازندرانی و لکی به گشنه، وشنا و ویسنه گفته می شود. )
... [مشاهده متن کامل]
همچنین در سروده هُمام تبریزی به زبان آذریِ پهلوی، از واژه وُل استفاده شده است.
دگرگونی وَرد به وُل نیز از جنس دگرگونی، پَرد به پُل و آمَرد به آمُل است. ( هنوز در لکی و کردی به پُل، پرد گفته می شود. )
دگرگونی وُل به گُل از جنس دگرگونی ورگ به گرگ و نیز وشنه به گشنه است. ( هنوز در زبان های کردی و مازندرانی به گرگ، ورگ گفته می شود. در زبان مازندرانی و لکی به گشنه، وشنا و ویسنه گفته می شود. )
... [مشاهده متن کامل]
همچنین در سروده هُمام تبریزی به زبان آذریِ پهلوی، از واژه وُل استفاده شده است.
دگرگونی وَرد به وُل نیز از جنس دگرگونی، پَرد به پُل و آمَرد به آمُل است. ( هنوز در لکی و کردی به پُل، پرد گفته می شود. )
هم واژه ( گُل ) و هم واژه ( ورد ) از واژگان ایرانی هستند؛ چنانکه در رویه یِ 38 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچکِ پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است: ( زبان پهلوی )
گل به هیچ عنوان ترکی نیست
در فارسی باستان ورد بوده که واکه های �ر� و �د� به ل تبدیل شده و در پارسی میانه ول بوده و همچنین در پارسی نوین واکه �و� به گ تبدیل شده مانند واژه گراز و . . .
در ترکی واژه های بیگانه را ترکیزه میکننند مثلا تراکتور را تیراختور میخوانند همچنین ضمه را در واژه های بیگانه به او تبدیل میکنند مانند
... [مشاهده متن کامل]
گل به گول
دکتر به دوکتور
لطفا به لوطفا
در فارسی باستان ورد بوده که واکه های �ر� و �د� به ل تبدیل شده و در پارسی میانه ول بوده و همچنین در پارسی نوین واکه �و� به گ تبدیل شده مانند واژه گراز و . . .
در ترکی واژه های بیگانه را ترکیزه میکننند مثلا تراکتور را تیراختور میخوانند همچنین ضمه را در واژه های بیگانه به او تبدیل میکنند مانند
... [مشاهده متن کامل]
گل به گول
دکتر به دوکتور
لطفا به لوطفا
در فارسی و به خصوص در شیراز به قسمت اصلی یا بهترین هر چیزی گل گفته میشه
گل زمینو= بهترین قسمت یک قطعه زمین
گل کار= بهترین قسمت یا قسمت اصلی یک کار
گل گفتی= بهترین حرف رو زدی
گل کاشتی= کاری رو به بهترین نحو انجام دادن
سرگل= بهترین قسمت هر چیزی
گل زمینو= بهترین قسمت یک قطعه زمین
گل کار= بهترین قسمت یا قسمت اصلی یک کار
گل گفتی= بهترین حرف رو زدی
گل کاشتی= کاری رو به بهترین نحو انجام دادن
سرگل= بهترین قسمت هر چیزی
پارسی باستان= �ورد�
در پارسی میانه معمولا حروف �رد� هرجا پشت سرهم بودند به �ل� تبدیل شدند
بخاطر همین در پارسی میانه �ول�گفته میشده
که در پارسی نوین به �گل� تبدیل شده
در پارسی میانه معمولا حروف �رد� هرجا پشت سرهم بودند به �ل� تبدیل شدند
بخاطر همین در پارسی میانه �ول�گفته میشده
که در پارسی نوین به �گل� تبدیل شده
گل در پارسی میانه ول بوده
شما برو ببین مغول به گل چی میگه بعد بیا اینجا بنویس گل از ریشه. . .
آخه تو چمیدونی ریشه چیه
شما برو ببین مغول به گل چی میگه بعد بیا اینجا بنویس گل از ریشه. . .
آخه تو چمیدونی ریشه چیه
گل از ریشه ak که امروزه به ach ( آچ ) و ay ( آی ) تغییر کرده و امروزه به معنی جدا شدن ( شکل امروزی aymak : جدا شدن و ayırmak : جدا کردن ) و بازکردن و شکفتن ( achmak ) از هم تفکیک شده است .
از شکل قدیمی ak با معنی باز شدن ، شکفتن و. . . مشتق akul با حذف a ، به شکل kul به دست آمده که در شکل نرم آن به شکل kul با " او نرم" به معنی شکفتگی ، باز شدگی می باشد و به طور خاص به " بخش گل گیاه " گفته می شود .
... [مشاهده متن کامل]
شکل قدیمی kul ( با تلفظ نرم ) به شکل gul ( با تلفظ نرم ) به کار می رود که به شکل " گُل" از دوره پهلوی وارد فارسی شده است و قبل از دوره پهلوی چنین کلمه ای در فارسی وجود نداشته ولی آن را به ریشه لاتین " ورت" ( vert ) نسبت می دهند.
همچنین واژه گل با واژه چیچک ( گل ) از یک ریشه می باشد و چیچک از شکل ach و از فعل achmak به معنی شکفتن مشتق شده است.
از این فعل مشتق " آچئچاک" به معنی شکفتگی کوچک به دست می آید که با حذف " آ " و در شکل نرم کلمه به شکل چیچَک تلفظ می شود و آن نیز به طور خاص به معنی گل به کار می رود.
یعنی نحوه شکل گیری گل و چیچک در زبان ترکی به این شکل می باشد
از شکل قدیمی ak با معنی باز شدن ، شکفتن و. . . مشتق akul با حذف a ، به شکل kul به دست آمده که در شکل نرم آن به شکل kul با " او نرم" به معنی شکفتگی ، باز شدگی می باشد و به طور خاص به " بخش گل گیاه " گفته می شود .
... [مشاهده متن کامل]
شکل قدیمی kul ( با تلفظ نرم ) به شکل gul ( با تلفظ نرم ) به کار می رود که به شکل " گُل" از دوره پهلوی وارد فارسی شده است و قبل از دوره پهلوی چنین کلمه ای در فارسی وجود نداشته ولی آن را به ریشه لاتین " ورت" ( vert ) نسبت می دهند.
همچنین واژه گل با واژه چیچک ( گل ) از یک ریشه می باشد و چیچک از شکل ach و از فعل achmak به معنی شکفتن مشتق شده است.
از این فعل مشتق " آچئچاک" به معنی شکفتگی کوچک به دست می آید که با حذف " آ " و در شکل نرم کلمه به شکل چیچَک تلفظ می شود و آن نیز به طور خاص به معنی گل به کار می رود.
یعنی نحوه شکل گیری گل و چیچک در زبان ترکی به این شکل می باشد
گل ( gol ) :در زبان مغولی به معنی رودخانه است
گل یک واژه ی فارسی است.
و در فارسی اوستایی و پهلوی هم آمده است.
واقعا مضحک و خنده دار است که این واژه را به زبان ترکی میزنند.
ترکی گل ( گول ) میشود=چیچک
ترکی گولمک ( خندیدن ) میشود=قیرجانماخ یا هیریلداماخ.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین واژه ی گل در فارسی و زبان های آریای ( کوردی، لری و بلوچی و مازنی ) استفاده ی زیادی داردمانند=گل و گیاه - خوشگل ( خوشگُل ) بوده - گلرو ( زیبا ) و. .
همانطور که میبینید گل ، گشاد و باز است پس👇
گل با فتحه گ به معنای گردن می آید و و به معنای گشاد. چنانچه گل و گوش یا گل و گردن گفته میشود و گل و گشاد هم استفاده میشود.
در فارسی بیشتر چیز هایی که با طبیعت در ارتباط هستند از یک ریشه هستند=گل، گیاه، برگ وگلشن و. . . . . .
اگر با زبان ترکی آشنایی داشته باشید، می فهمید که هرچه گفتن و دارن میگن چرت و پرت است، وبه جایی بند نیست ، وبیشترش را از خودشان در آوردن ( جناب ع ) .
این واژه به هیچ وجه ترکی نیست.
و در فارسی اوستایی و پهلوی هم آمده است.
واقعا مضحک و خنده دار است که این واژه را به زبان ترکی میزنند.
ترکی گل ( گول ) میشود=چیچک
ترکی گولمک ( خندیدن ) میشود=قیرجانماخ یا هیریلداماخ.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین واژه ی گل در فارسی و زبان های آریای ( کوردی، لری و بلوچی و مازنی ) استفاده ی زیادی داردمانند=گل و گیاه - خوشگل ( خوشگُل ) بوده - گلرو ( زیبا ) و. .
همانطور که میبینید گل ، گشاد و باز است پس👇
گل با فتحه گ به معنای گردن می آید و و به معنای گشاد. چنانچه گل و گوش یا گل و گردن گفته میشود و گل و گشاد هم استفاده میشود.
در فارسی بیشتر چیز هایی که با طبیعت در ارتباط هستند از یک ریشه هستند=گل، گیاه، برگ وگلشن و. . . . . .
اگر با زبان ترکی آشنایی داشته باشید، می فهمید که هرچه گفتن و دارن میگن چرت و پرت است، وبه جایی بند نیست ، وبیشترش را از خودشان در آوردن ( جناب ع ) .
این واژه به هیچ وجه ترکی نیست.
گل یک واژه ی فارسی است. و در فارسی اوستایی و پهلوی هم آمده است.
واقعا مضحک و خنده دار است که این واژه را به زبان ترکی میزنند.
ترکی گل ( گول ) میشود=چیچک
ترکی گولمک ( خندیدن ) میشود=قیرجانماخ یا هیریلداماخ.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین واژه ی گل در فارسی هم استفاده ی زیادی دارد. مانند=گل وگیاه - خوشگل ( خوشگُل ) بوده - گلرو ( زیبا ) و. .
گل با فتحه گ به معنای گردن می آید و و به معنای گشاد. چنانچه گل و گوش یا گل و گردن گفته میشود و گل و گشاد هم استفاده میشود.
خود واژه ی گل هم از گیاه می آید.
این واژه به هیچ وجه ترکی نیست
واقعا مضحک و خنده دار است که این واژه را به زبان ترکی میزنند.
ترکی گل ( گول ) میشود=چیچک
ترکی گولمک ( خندیدن ) میشود=قیرجانماخ یا هیریلداماخ.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین واژه ی گل در فارسی هم استفاده ی زیادی دارد. مانند=گل وگیاه - خوشگل ( خوشگُل ) بوده - گلرو ( زیبا ) و. .
گل با فتحه گ به معنای گردن می آید و و به معنای گشاد. چنانچه گل و گوش یا گل و گردن گفته میشود و گل و گشاد هم استفاده میشود.
خود واژه ی گل هم از گیاه می آید.
این واژه به هیچ وجه ترکی نیست
گُل:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "گل " می نویسد : ( ( گل با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است. ریختی کهن تر از آن ورته warta می بایست می بوده است که از آن، وَرْد به یادگار مانده است که در زبان تازی نیز کاربرد یافته است: در زبان های ایرانی، و به گ / ر به ل / ت به د
... [مشاهده متن کامل]
دیگر می شود:همخوان های پایانی نیز مانند "د " در دیگر گونی واژه و رسیدن آن به ریخت فرجامین، سترده می آیند. می انگارم که گل در سرنوشت و سرگذشت زبانشناختی خویش با دل یکسان است. ) )
( ( گل بهره ی من به جز خار نیست
بدین، با جهاندار پیکار نیست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص۳۹۸ . )
دکتر کزازی در مورد واژه ی "گل " می نویسد : ( ( گل با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است. ریختی کهن تر از آن ورته warta می بایست می بوده است که از آن، وَرْد به یادگار مانده است که در زبان تازی نیز کاربرد یافته است: در زبان های ایرانی، و به گ / ر به ل / ت به د
... [مشاهده متن کامل]
دیگر می شود:همخوان های پایانی نیز مانند "د " در دیگر گونی واژه و رسیدن آن به ریخت فرجامین، سترده می آیند. می انگارم که گل در سرنوشت و سرگذشت زبانشناختی خویش با دل یکسان است. ) )
( ( گل بهره ی من به جز خار نیست
بدین، با جهاندار پیکار نیست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص۳۹۸ . )
گُل در پهلوی ساسانی با دو ریخت vart و gul بکار میرفته.
گِل در پهلوی ساسانی با ریخت gil بکار میرفته.
پیرس: فرهنگ واژگان فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی ص ۴۳۳ و ۴۳۴
گِل در پهلوی ساسانی با ریخت gil بکار میرفته.
پیرس: فرهنگ واژگان فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی ص ۴۳۳ و ۴۳۴
�i�ek یعنی گل . غنچه زیبا از بوته گیاهان
زده می شود و در فصل بهار هم درختان برای میوه کردن گل می دهند
اما بعضی وقت ها کلمهg�lهم به گوش می خرد که این هم به معنای گل هست یا در بعضی جاها به معنای گل سرخ آمده است🌺🌻🌼🌷🌹🌸
زده می شود و در فصل بهار هم درختان برای میوه کردن گل می دهند
اما بعضی وقت ها کلمهg�lهم به گوش می خرد که این هم به معنای گل هست یا در بعضی جاها به معنای گل سرخ آمده است🌺🌻🌼🌷🌹🌸
انگلیسی" flower"
فرانسوی"fleur"
فرانسوی"fleur"
لغت نامه دهخدا
گل. [ گ ُ ] ( اِ ) در اوراق مانوی ( به پارتی ) ور ( گل سرخ ) ، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد
در اوستا " وردا" در پهلوی "ورتا" چگونه یکهو در پهلوی گول شده اگر این واژه vol بوده و بعدا گل شده چرا در پهلوی gool بوده!
... [مشاهده متن کامل]
حالا اصلا اینها به کنار جالب اینجاست در لغتنامه ها هم نوشته به معنی گل سرخ، اگر این واژه از " وردا" تبدیل شده پس - - >"وردا" یعنی گل سرخ!
خب به بقیه ی گل ها در فارسی چه میگفتند؟
از هر زاویه ای تضاد میبارد.
گول با تلفظ [گ] در ترکی به معنی خنده است از مصدر گولمک یعنی خندیدن، این اسم را به گل سرخ داده اند چون چهره اش همانند لب خندان است. و به بقیه گل ها در ترکی "چیچک" گفته میشود.
گل. [ گ ُ ] ( اِ ) در اوراق مانوی ( به پارتی ) ور ( گل سرخ ) ، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد
در اوستا " وردا" در پهلوی "ورتا" چگونه یکهو در پهلوی گول شده اگر این واژه vol بوده و بعدا گل شده چرا در پهلوی gool بوده!
... [مشاهده متن کامل]
حالا اصلا اینها به کنار جالب اینجاست در لغتنامه ها هم نوشته به معنی گل سرخ، اگر این واژه از " وردا" تبدیل شده پس - - >"وردا" یعنی گل سرخ!
خب به بقیه ی گل ها در فارسی چه میگفتند؟
از هر زاویه ای تضاد میبارد.
گول با تلفظ [گ] در ترکی به معنی خنده است از مصدر گولمک یعنی خندیدن، این اسم را به گل سرخ داده اند چون چهره اش همانند لب خندان است. و به بقیه گل ها در ترکی "چیچک" گفته میشود.
۱ - کاسه از مجموع برگ های سبز برگ به نام کاسبرگ تشکیل یافته و در قسمت خارجی گل دیده میشود و
غنچه را می پوشاند
غنچه را می پوشاند
گل با فتحه گ به معنای گردن می آید و و به معنای گشاد. چنانچه گل و گوش یا گل و گردن گفته میشود و گل و گشاد هم استفاده میشود. در زبان ترکی گل به عنوان فعل امر آمدن استفاده میشود. یعنی "بیا".
سرگذشت واژه ی گل
گل در مرز و بوم ایران سابقه ای بس دراز دارد و اگر می بینیم که در شعر و ادب پارسی بیش تر از دیگر سرزمین ها سخن از گل می رود، برای آن است که مردم این سرزمین از دوران های کهن به گل عشق می ورزیده اند و ایران زمین مهد پرورش گل بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
اگر نگاهی به کتاب "تاریخ طبیعی" اثر پلین Pline بیاندازیم، می بینیم که این کتاب چقدر بوی گل و گیاه سرزمین گل خیز ایران را می دهد. میراثی که مغرب زمین از گل و گیاه گوناگون ایران برده است، خود شایان گفتاری دیگر است.
در میان گل ها، گل سرخ ( گل سوری ) بیش تر مورد توجه ایرانیان بوده و هنوز بوته های وحشی این گل در گوشه و کنار روستاهای ایران به فراوانی دیده می شود و گلاب از زمان های بسیار قدیم شناخته شده بوده و در مراسم مذهبی و نیز در پزشکی به کار می رفته است و هنوز هم به کار می رود و در جشن ها، عروسی ها و میهمانی ها هنوز گلاب می گردانند.
واژه ی مرکب گلاب خود می رساند که مراد از گل، همان گل سرخ است و در ادبیات فارسی نیز گل بیش تر به گل سرخ گفته می شود و شکل های گوناگون این واژه در دوران های پیش از اسلام نیز به معنی گل سرخ است.
بررسی های ریشه شناختی نشان می دهد که واژه ی گل خود شکل تغییر یافته ی واژه ی دیگری است که در زبان فارسی برای این گیاه وجود داشته است و ما رد آن را خواهیم گرفت.
به ریشه ی واژه ی گل نخست در اوستا برمی خوریم. این ریشه به صورت وَرذ vardda چندین بار در اوستا آمده است که در فارسی باستان به شکل وَرد varda و در دوره ی فارسی میانه در پهلوی ساسانی به صورت وَرت vart و� وَرد vard در آمده و در فرهنگ های فارسی به همین صورت " وَرد " باقی مانده است.
واژه ی� " وَرد " ( به معنای امروزی گل ) در نام بسیاری از آبادی های ایران باقی مانده است که از آن جمله می توان از " ورد آورد " نام برد که روستایی در نزدیکی تهران است به معنی گل آورد و همچنین در نام روستای " سُهروَرد " در نزدیکی زنجان که زادگاه شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است. بخش نخست این کلمه یعنی سُهر suhr ( یا سُخر suxr ) صورت قلب شده ی واژه ی سرخ surx است و کلمه ی سُهروَرد بر روی هم به معنی سرخ گل یا گل سرخ است.
واژه ی پهلوی وَرت vart در دوره ی اشکانیان به ارمنستان راه می یابد و در آن جا به معنی گل سرخ به کار می رود. از مشتقات این واژه می توان نام خاص نو اَرت Nevart را نام برد که از دو وازه ی ایرانی nev به معنی نو و� vartبه معنی گل سرخ ساخته شده است و معنی آن بر روی هم یعنی "نو گل" یا "غنچه گل" است که امروز هم نام زنان ارمنی است.
واژه ی پهلوی وَرد vard از سوی دیگر به زبان آرامی راه یافته و از آن جا به زبان های دیگر سامی از جمله به زبان عربی رفته است و در این زبان به معنی گل سرخ و رنگ سرخ به کار رفته است و امروز نیز به کار می رود.
واژه ی باستانی وَرد varda در اوایل دوره ی اشکانی بنا بر قاعده ی زبان شناسی تطبیقی ایرانی، یعنی تحول rd به l به صورت وال vala تحول یافته است که بعدها با افتادن وایل a به صورتval� و سپس vol و vel درآمده است.
در برهان قاطع وَل val به معنی شکوفه، به ویژه شکوفه ی انگور، آمده است.
بابا طاهر� این واژه را به معنی گل به کار برده است:
مساسل زلف بر رو ریته داری / ول و سنبل بهم آمیته داری
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویته داری
یعنی:
مسلسل زلف بر رو ریخته داری / گل و سنبل بهم آمیخته داری
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویخته داری
در ترانه های روستایی نیز این واژه به معنی گل و نیز گلی که بدان عشق می ورزند ( یعنی یار و معشوق ) آمده است:
شب تاریک و ره باریک و ول مست / کمون از دست من افتاد و بشکست
کمون دارون کمون از نو بسازید / ولم یاغی شده مشکل دهد دست
در برخی فرهنگ ها نیز از ترکیب وال val با واژه ی دیگر فارسی یعنی گونه gona واژه ی " والغونه " به معنی سرخاب� آمده است
در زبان شناسی تطبیقی ایرانی همواره یک v قدیمی با ترکیب با وایل بعدی خود به صورتgu در می آید، مانند vištāsp که guštāsp ( گشتاسپ ) یا vehrk که gurg ( گرگ ) شده است.
بدین ترتیب واژه ی کهن اوستایی vardda که بعدها همان گونه که گفتیم به صورت های varda ، vard، val و سراتجام vel و vol در آمده بود، بنا بر قاعده ی بالا به صورت gul ( گل ) در آمد.
صورت اوستایی vardda� از سوی دیگر از شرق به غرب رفته و در اطراف دریای سیاه و مدیترانه به همین صورت رایج شده است و یونانیان آن را به صورت wrodon و بعد ها با حذف w به صورت rodon پذیرفته اند. به گفته ی " میه " Meilet زبان شناس فرانسوی، زبان لاتینی نیز این واژه را از تمدن مدیترانه ای گرفته است.
و این همان واژه ای است که نه در یونانی و نه در لاتینی جزو لغات مشترک هند و اروپایی نیست و از لهجه های شرقی ایران یعنی از پارت ها وام گرفته شده است.
سرانجام واژه ی rodon یونانی نیز با افتادن n که فقط یک جزء صرفی است به صورت rodo و سپس rod تحول یافت و سپس در همه ی کشورها ی اروپایی به صورت Rosa و Rose ( به معنی گل سرخ ) در آمد.
" کورنی " شاعر بزرگ دوره ی کلاسیک فرانسه نمایش نامه ی معروفی دارد با نام " رودوگون " Rodogune که شرح حال شاهزاده خانمی ایرانی با این نام از عهد اشکانی است. نام "رودو گون" مرکب است از واژه ی " رودو " rodo به معنی گل سرخ ( که تحول آن در بالا نشان داده شد ) و گون gune که همان گونه است و نام این شاهزاده خانم بر روی هم به معنی گل گونه یا کسی است که گونه اش به رنگ گل سرخ است و نامش با این نمایشنامه در ادبیات فرانسه شهرت یافته است.
بدین ترتیب� واژه ی اوستایی vardda به معنی گل سرخ، با تحول خود و به طریقی که گفته شد به سراسر جهان و همه ی زبان های دنیای متمدن راه یافت و این نمونه ای از یک برگ زرین از تمدن باستانی ما است.
گل در مرز و بوم ایران سابقه ای بس دراز دارد و اگر می بینیم که در شعر و ادب پارسی بیش تر از دیگر سرزمین ها سخن از گل می رود، برای آن است که مردم این سرزمین از دوران های کهن به گل عشق می ورزیده اند و ایران زمین مهد پرورش گل بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
اگر نگاهی به کتاب "تاریخ طبیعی" اثر پلین Pline بیاندازیم، می بینیم که این کتاب چقدر بوی گل و گیاه سرزمین گل خیز ایران را می دهد. میراثی که مغرب زمین از گل و گیاه گوناگون ایران برده است، خود شایان گفتاری دیگر است.
در میان گل ها، گل سرخ ( گل سوری ) بیش تر مورد توجه ایرانیان بوده و هنوز بوته های وحشی این گل در گوشه و کنار روستاهای ایران به فراوانی دیده می شود و گلاب از زمان های بسیار قدیم شناخته شده بوده و در مراسم مذهبی و نیز در پزشکی به کار می رفته است و هنوز هم به کار می رود و در جشن ها، عروسی ها و میهمانی ها هنوز گلاب می گردانند.
واژه ی مرکب گلاب خود می رساند که مراد از گل، همان گل سرخ است و در ادبیات فارسی نیز گل بیش تر به گل سرخ گفته می شود و شکل های گوناگون این واژه در دوران های پیش از اسلام نیز به معنی گل سرخ است.
بررسی های ریشه شناختی نشان می دهد که واژه ی گل خود شکل تغییر یافته ی واژه ی دیگری است که در زبان فارسی برای این گیاه وجود داشته است و ما رد آن را خواهیم گرفت.
به ریشه ی واژه ی گل نخست در اوستا برمی خوریم. این ریشه به صورت وَرذ vardda چندین بار در اوستا آمده است که در فارسی باستان به شکل وَرد varda و در دوره ی فارسی میانه در پهلوی ساسانی به صورت وَرت vart و� وَرد vard در آمده و در فرهنگ های فارسی به همین صورت " وَرد " باقی مانده است.
واژه ی� " وَرد " ( به معنای امروزی گل ) در نام بسیاری از آبادی های ایران باقی مانده است که از آن جمله می توان از " ورد آورد " نام برد که روستایی در نزدیکی تهران است به معنی گل آورد و همچنین در نام روستای " سُهروَرد " در نزدیکی زنجان که زادگاه شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی است. بخش نخست این کلمه یعنی سُهر suhr ( یا سُخر suxr ) صورت قلب شده ی واژه ی سرخ surx است و کلمه ی سُهروَرد بر روی هم به معنی سرخ گل یا گل سرخ است.
واژه ی پهلوی وَرت vart در دوره ی اشکانیان به ارمنستان راه می یابد و در آن جا به معنی گل سرخ به کار می رود. از مشتقات این واژه می توان نام خاص نو اَرت Nevart را نام برد که از دو وازه ی ایرانی nev به معنی نو و� vartبه معنی گل سرخ ساخته شده است و معنی آن بر روی هم یعنی "نو گل" یا "غنچه گل" است که امروز هم نام زنان ارمنی است.
واژه ی پهلوی وَرد vard از سوی دیگر به زبان آرامی راه یافته و از آن جا به زبان های دیگر سامی از جمله به زبان عربی رفته است و در این زبان به معنی گل سرخ و رنگ سرخ به کار رفته است و امروز نیز به کار می رود.
واژه ی باستانی وَرد varda در اوایل دوره ی اشکانی بنا بر قاعده ی زبان شناسی تطبیقی ایرانی، یعنی تحول rd به l به صورت وال vala تحول یافته است که بعدها با افتادن وایل a به صورتval� و سپس vol و vel درآمده است.
در برهان قاطع وَل val به معنی شکوفه، به ویژه شکوفه ی انگور، آمده است.
بابا طاهر� این واژه را به معنی گل به کار برده است:
مساسل زلف بر رو ریته داری / ول و سنبل بهم آمیته داری
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویته داری
یعنی:
مسلسل زلف بر رو ریخته داری / گل و سنبل بهم آمیخته داری
پریشان چون کنی آن تار زلفان / به هر تاری دلی آویخته داری
در ترانه های روستایی نیز این واژه به معنی گل و نیز گلی که بدان عشق می ورزند ( یعنی یار و معشوق ) آمده است:
شب تاریک و ره باریک و ول مست / کمون از دست من افتاد و بشکست
کمون دارون کمون از نو بسازید / ولم یاغی شده مشکل دهد دست
در برخی فرهنگ ها نیز از ترکیب وال val با واژه ی دیگر فارسی یعنی گونه gona واژه ی " والغونه " به معنی سرخاب� آمده است
در زبان شناسی تطبیقی ایرانی همواره یک v قدیمی با ترکیب با وایل بعدی خود به صورتgu در می آید، مانند vištāsp که guštāsp ( گشتاسپ ) یا vehrk که gurg ( گرگ ) شده است.
بدین ترتیب واژه ی کهن اوستایی vardda که بعدها همان گونه که گفتیم به صورت های varda ، vard، val و سراتجام vel و vol در آمده بود، بنا بر قاعده ی بالا به صورت gul ( گل ) در آمد.
صورت اوستایی vardda� از سوی دیگر از شرق به غرب رفته و در اطراف دریای سیاه و مدیترانه به همین صورت رایج شده است و یونانیان آن را به صورت wrodon و بعد ها با حذف w به صورت rodon پذیرفته اند. به گفته ی " میه " Meilet زبان شناس فرانسوی، زبان لاتینی نیز این واژه را از تمدن مدیترانه ای گرفته است.
و این همان واژه ای است که نه در یونانی و نه در لاتینی جزو لغات مشترک هند و اروپایی نیست و از لهجه های شرقی ایران یعنی از پارت ها وام گرفته شده است.
سرانجام واژه ی rodon یونانی نیز با افتادن n که فقط یک جزء صرفی است به صورت rodo و سپس rod تحول یافت و سپس در همه ی کشورها ی اروپایی به صورت Rosa و Rose ( به معنی گل سرخ ) در آمد.
" کورنی " شاعر بزرگ دوره ی کلاسیک فرانسه نمایش نامه ی معروفی دارد با نام " رودوگون " Rodogune که شرح حال شاهزاده خانمی ایرانی با این نام از عهد اشکانی است. نام "رودو گون" مرکب است از واژه ی " رودو " rodo به معنی گل سرخ ( که تحول آن در بالا نشان داده شد ) و گون gune که همان گونه است و نام این شاهزاده خانم بر روی هم به معنی گل گونه یا کسی است که گونه اش به رنگ گل سرخ است و نامش با این نمایشنامه در ادبیات فرانسه شهرت یافته است.
بدین ترتیب� واژه ی اوستایی vardda به معنی گل سرخ، با تحول خود و به طریقی که گفته شد به سراسر جهان و همه ی زبان های دنیای متمدن راه یافت و این نمونه ای از یک برگ زرین از تمدن باستانی ما است.
به معنای آبی است که با خاک مخلوط شده.
و اگر 《 ِ 》نداشت به معنای گیاهی زیباست.
و اگر 《 ِ 》نداشت به معنای گیاهی زیباست.
گِل: در پهلوی با همین ریخت کاربرد داشته است . و هزوارش آن TYNA بوده است .
( ( هرانچ از گل آمد چو بشناختند
سبک ، خشت را ، کالبد ساختند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 267. )
( ( هرانچ از گل آمد چو بشناختند
سبک ، خشت را ، کالبد ساختند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 267. )
از ریشه گولمک در ترکی گرفته شده یعنی خندیدن، در ترکی به گل سرخ گولg�l گفته میشه چون شبیه لب و خندیدن هست به بقیه گلها چیچک میگن
گل gal: [اصطلاح صنایع دستی]ساق جوراب
گل به گوهر خریدن: کنایه از معامله ی سفیهانه، مبادله ی چیز گرانقیمت با کالای بی ارج
( ( مال دادی به باد چون تو همی
گل به گوهر خری و خر به خیار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۵. )
( ( مال دادی به باد چون تو همی
گل به گوهر خری و خر به خیار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۷۵. )
( اِ ) خاک مخلوط شده با آب که در بنایی کاربرد دارد. این کلمه بیشتر با شُل آمده و بصورت اسم مرکب گل و شُل کاربرد پیدا می کند.
گل :با فتحه [گ] و کسر [ل] در زبان بهابادی وقتی در حالت مضاعف قرار گیرد و ۱ - مضاعف الیه اسم باشد به اطراف و دور چیزی گفته می شود مانند گل دست ( gale dast ) ، گل پا ، گل گردن ( حلقه ی گل را انداخت گل گردنش
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
) و گل شاخه ی درخت ، در اصل از مصدر گلیدن۲_ مضاعف الیه ضمیر شخصی پیوسته باشد همراه با افعال ۱ - خوردن و زدن معنی [به] می دهد مانند تیر خوردگلش ( به او ، بهش ) ٢ - شدن و بودن معنی [داخل] می دهد مانند توی آجیل فندق هم گلش بود.
میشه FIOWER این برای گل است
یا
میشهBIOOSAM این برای شکوفه است
لطفا لایک کنید ممنون میشم با تشکر لایک یادتون نره دوست عزیز😇
یا
میشهBIOOSAM این برای شکوفه است
لطفا لایک کنید ممنون میشم با تشکر لایک یادتون نره دوست عزیز😇
در گویش بختیاری یکی دیگر از معانی گل، بهترین نیز میباشد، مانند، کنایه از گل غذا راخوردن، گل چای را خوردن، یعنی هم بهترین غذا را خوردن وهم اول دم شده چای راخوردن
گل هیرو::گل خورشید در مناطق سکونت ایل لر بختیاری
در زبان لری بختیاری به معنی
بالا. شاخه
gal
بنس گل دار::آویزان کن به شاخه درخت
بالا. شاخه
بنس گل دار::آویزان کن به شاخه درخت
در زبان لری بختیاری به معنی
آویزان. همراه
شولادر گل مه::شلوار به میخ آویزان است
گل گرهد با همو کر لیشه::
با همان پسر بده همراه شد
gal
آویزان. همراه
شولادر گل مه::شلوار به میخ آویزان است
گل گرهد با همو کر لیشه::
با همان پسر بده همراه شد
در زبان لری بختیاری به معنی
خاک. زمین.
تونه گلمالی کرد::خانه را با گل
تعمیر کرد
Gel. gelmali
خاک. زمین.
تونه گلمالی کرد::خانه را با گل
تعمیر کرد
گَل با فتحه «گ» در زبان مازنی به موش گفته می شود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)