فرهنگ اسم ها
معنی: پادشاهان، بزرگان، سروران، ( به مجاز ) سروران و بزرگان، ( اَعلام ) ) کی ها، هرکدام از پادشاهان داستانی ایران از کیقباد تا دارا، پادشاهان و سلاطین، ) نام شهرستانی در شهرکرد، در استان چهارمحال و بختیاری، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران
برچسب ها: اسم، اسم با ک، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
برآمد بر آن تخت فرخ پدر
به رسم کیان بر سرش تاج زر.
فردوسی.
بدان ایزدی فر و جاه کیان ز نخجیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسپند
به ورز آورید آنچه بُد سودمند.
فردوسی.
چنین تا برآمد بر این سالیان همی تافت از شاه فر کیان.
فردوسی.
کجا آن یلان و کیان جهان از اندیشه دل دور کن تا توان.
فردوسی.
مهران بگفت معلوم است که صدمه هادم اللذات چون دررسد، کاشانه کیان و کاخ خسروان همچنان درگرداند که کومه بیوه زنان. ( مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).هرگز کس از کیان ره کعبه نرفته بود
تو رفته راه کعبه و فخر کیان شده.
خاقانی.
|| بزرگان. سروران. ( فرهنگ فارسی معین ) : در خاک خفته اند کیان گر نه مرد و زن
کردندی از پرستش تو ملک را شعار.
خاقانی.
|| به معنی اصل نیز گفته اند. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).کیان. [ ک ُ / کیا ] ( اِ ) خیمه کرد و عرب بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 354 ). بعضی گویند خیمه کردان و عربان صحرانشین باشد. ( برهان ). خیمه های کردان و تازیان بیابان نشین. ( ناظم الاطباء ). خیمه های کرد و عرب و سایر صحرانشینان. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). گیان. در پهلوی ، ویان . فرهنگها این کلمه را در کاف تازی ( کیان ) آورده اند و بیتی را از ابوشکور به شاهد آن نقل کرده اند، چنانکه کلمه پهلوی نشان می دهد صحیح با گاف پارسی است. ( فرهنگ فارسی معین : گیان ) :
از رخت و کیان خویش من رفتم و پردختم
چون کرد بماندستم تنها من و این باهو.
رودکی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
همه بازبسته بدین آسمان که بر برده بینی بسان کیان.
ابوشکور ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
با بخشش او بحر چه چیز است ، سرابی با همت او چرخ چه چیز است ، کیانی.
فرخی ( از یادداشت ایضاً ).
خرگه ترک و وثاق ترکمان بینی همه بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع کون هستیها و جودها . یا کیان ثلاثه . ۱ - روح و نفس و جسد . ۲ - آب و روغن و زمین . ۳ - زیبق و کبریت و ملح .
بودن . کون . یا هست شدن . حادث شدن .
فرهنگ معین
(کُ ) (اِ. ) خیمة گردی که به یک ستون برپا باشد.
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] بزرگان.
چه کسانی؟.
شالوده، هستی، بنیان: کیان خانواده.
طبیعت.
خیمه، چادر: همه بازبسته بدین آسمان / که بربرده بینی به سان کیان (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۴ ).
گویش مازنی
دانشنامه آزاد فارسی
ماهنامۀ فرهنگی، ادبی، هنری، اجتماعی، چاپ تهران. صاحب امتیاز مصطفی رخ صفت و مدیرمسئول رضا کفاش تهرانی بود و ماشاءالله شمس الواعظین و ابراهیم خلیفه سلطانی سردبیران آن بودند. نخستین شماره در ۱۳۷۰ منتشر شد. کیان، فراتر از نشریه ای تئوریک، عرصۀ فکری نواندیشان دینی، و سبب به وجود آمدن حلقۀ کیان شد. علاوه بر نیروهای فرهنگی، گروهی از سیاستمداران نیز به آن پیوسته بودند. در ۱۳۷۹، کیان توقیف شد.
wikijoo: کیان
پیشنهاد کاربران
در باره کیان که از ریشه ی کی در لغت نامه دهخدا
( فرهنگ فارسی معین ) . کدام هنگام. کدام زمان. چه وقت. متی. ایان. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . در اوستا، �کذه � ( چه وقت ) . هندی باستان ، �کدا� ( چه وقت ) . افغانی ، �کله � . استی ، �کد� ( هرگاه ، اگر، آیا ) . بلوچی ، �کدی � ( چه وقت ) . ایرانی باستان ، �کذا� ( چه وقت ) . کردی ، �کی � ( که ؟ کدام ؟ ) . ( حاشیه برهان چ معین )
... [مشاهده متن کامل]
بلندمرتبه و شاهنشاه. ( ناظم الاطباء ) . در اوستا، �کوی � یاد شده ، ازگاتها برمی آید که �کوی � به معنی پادشاه و امیر و فرمانده است. بسا این کلمه در گاتها درمورد شهریاران و امیران دیویسنا ( مخالف آیین زرتشت ) نیز به کار رفته ، و هم این عنوان به شهریار معاصر و حامی زرتشت یعنی گشتاسب داده شده. در دیگر قسمتهای اوستا گاهی به معنی امیر ستمکار و گمراه کننده استعمال شده و گاه نیز عنوان یکی از پادشاهان کیانی است. در �ودای � هندوان این کلمه درمورد ستایشگران دیوان ( خدایان هند ) به کار رفته است. و نیز �کوی � در اوستا نام طایفه ای است از پیشوایان کیش آریایی که آیین آنان غیر آیین زرتشتی بود و زرتشت از ایشان گله می کند. بنابر آنچه گفته شد �کوی � اساساً عنوان و لقبی بوده و بعد به عنوان اطلاق عام به خاص به یک سلسله مخصوص - که در داستانهای ایرانی پس از سلسله پیشدادی ذکر می شود - اطلاق گردیده. از برخی موارد اوستا مستفاد می شود که این عنوان از همان عهد باستانی به خاندان مخصوص ( کیانی ) تخصیص یافته ، چه در بند 71 زامیادیشت از کیقباد، کی اپیوه ، کی کاوس ، کی آرش ، کی پشین ، کی ویارش ، کی سیاوش یاد شده و در بند بعد آمده که کیانیان همه چالاک و پهلوان و پرهیزکار و بزرگ منش و بی باکند. در پهلوی ، کی ( کوی ) . ( حاشیه برهان چ معین ) . پادشاه. شاهنشاه. ج ، کیان. ( فرهنگ فارسی معین )
واژه کیوان از فارسی میانه kywʾn' ( kēwān ) ، در نهایت از اکدی𒊕𒍑 ( SAG. UŠ /kaiamānu، kayamānu، kajamānu/، "زحل"، به معنای واقعی کلمه "منظم، معمول، ثابت، ماندن، همیشه ماندن" ) .
( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . کیوان اسم ایرانی نیست و بابلی است و ظاهراً ایرانیها اسمی برای زحل نداشته اند. ( گاه شماری تألیف تقی زاده حاشیه ص 204 ) . مأخوذ از بابلی ، در الواح بابلی ، کیوانو. عبری ، کیوان. ( حاشیه برهان چ معین ) . نام ستاره هفتم از هفت سیاره است. . . و نزد منجمان نحس اکبر است. ( از فرهنگ نظام : زحل )
منبع. لغت نامه دهخدا
( فرهنگ فارسی معین ) . کدام هنگام. کدام زمان. چه وقت. متی. ایان. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . در اوستا، �کذه � ( چه وقت ) . هندی باستان ، �کدا� ( چه وقت ) . افغانی ، �کله � . استی ، �کد� ( هرگاه ، اگر، آیا ) . بلوچی ، �کدی � ( چه وقت ) . ایرانی باستان ، �کذا� ( چه وقت ) . کردی ، �کی � ( که ؟ کدام ؟ ) . ( حاشیه برهان چ معین )
... [مشاهده متن کامل]
بلندمرتبه و شاهنشاه. ( ناظم الاطباء ) . در اوستا، �کوی � یاد شده ، ازگاتها برمی آید که �کوی � به معنی پادشاه و امیر و فرمانده است. بسا این کلمه در گاتها درمورد شهریاران و امیران دیویسنا ( مخالف آیین زرتشت ) نیز به کار رفته ، و هم این عنوان به شهریار معاصر و حامی زرتشت یعنی گشتاسب داده شده. در دیگر قسمتهای اوستا گاهی به معنی امیر ستمکار و گمراه کننده استعمال شده و گاه نیز عنوان یکی از پادشاهان کیانی است. در �ودای � هندوان این کلمه درمورد ستایشگران دیوان ( خدایان هند ) به کار رفته است. و نیز �کوی � در اوستا نام طایفه ای است از پیشوایان کیش آریایی که آیین آنان غیر آیین زرتشتی بود و زرتشت از ایشان گله می کند. بنابر آنچه گفته شد �کوی � اساساً عنوان و لقبی بوده و بعد به عنوان اطلاق عام به خاص به یک سلسله مخصوص - که در داستانهای ایرانی پس از سلسله پیشدادی ذکر می شود - اطلاق گردیده. از برخی موارد اوستا مستفاد می شود که این عنوان از همان عهد باستانی به خاندان مخصوص ( کیانی ) تخصیص یافته ، چه در بند 71 زامیادیشت از کیقباد، کی اپیوه ، کی کاوس ، کی آرش ، کی پشین ، کی ویارش ، کی سیاوش یاد شده و در بند بعد آمده که کیانیان همه چالاک و پهلوان و پرهیزکار و بزرگ منش و بی باکند. در پهلوی ، کی ( کوی ) . ( حاشیه برهان چ معین ) . پادشاه. شاهنشاه. ج ، کیان. ( فرهنگ فارسی معین )
واژه کیوان از فارسی میانه kywʾn' ( kēwān ) ، در نهایت از اکدی𒊕𒍑 ( SAG. UŠ /kaiamānu، kayamānu، kajamānu/، "زحل"، به معنای واقعی کلمه "منظم، معمول، ثابت، ماندن، همیشه ماندن" ) .
( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . کیوان اسم ایرانی نیست و بابلی است و ظاهراً ایرانیها اسمی برای زحل نداشته اند. ( گاه شماری تألیف تقی زاده حاشیه ص 204 ) . مأخوذ از بابلی ، در الواح بابلی ، کیوانو. عبری ، کیوان. ( حاشیه برهان چ معین ) . نام ستاره هفتم از هفت سیاره است. . . و نزد منجمان نحس اکبر است. ( از فرهنگ نظام : زحل )
منبع. لغت نامه دهخدا
بقاء و در مورد خانواده به عدم طلاق و خوشبختی و رضایت اعضای خانواده گفته میشود .
کیان جمع کی می باشد و کی از میخوان اخذ شده ، بابلی سامی
نام کوکب زحل است که در فلک هفتم می باشد و از همه کواکب اعلی و اعظم است ، و کی به معنی بزرگ و �ون � و �وان � به معنی مانند است . ( انجمن آرا ) ( آنندراج )
... [مشاهده متن کامل]
کیوان اسم ایرانی نیست و بابلی است و ظاهراً ایرانیها اسمی برای زحل نداشته اند. ( گاه شماری تألیف تقی زاده حاشیه ص 204 ) . مأخوذ از بابلی ، در الواح بابلی ، کیوانو. عبری ، کیوان. ( حاشیه برهان چ معین ) .
نام کوکب زحل است که در فلک هفتم می باشد و از همه کواکب اعلی و اعظم است ، و کی به معنی بزرگ و �ون � و �وان � به معنی مانند است . ( انجمن آرا ) ( آنندراج )
... [مشاهده متن کامل]
کیوان اسم ایرانی نیست و بابلی است و ظاهراً ایرانیها اسمی برای زحل نداشته اند. ( گاه شماری تألیف تقی زاده حاشیه ص 204 ) . مأخوذ از بابلی ، در الواح بابلی ، کیوانو. عبری ، کیوان. ( حاشیه برهان چ معین ) .
فکر میکنم به معنای استقلال و زندگی هم باشد
کیان به معنی زندگی کامل و شایسته وثابت شده هست که درون خود کیان ۴مرحله دارد که اول روش زندگی خود ساخته اول رشد و یادگیری دوم به کار گرفتن سوم نتیجه وچهارم عشق تو حوزه تلاش چه خانواده و جامعه و درکل بار معنی زیادی داره
با واژه king در زبان انگلیسی و زبان های ژرمنی هم ریشه هست به معنای شاه، سروَر، بزرگ
کیان را باید با زبر گفت
امدن عربی از انجا که در عربی نمونه این واژگان را با زیر میگویند همه چیز را به هم زده
کیان/کدان /کدا/کیا بچم بزرگ سرور است
گیان/ویان/کیان بچم خانه /پاژه کردان از ویدان/میدان است در پارسی د به ی می گردد چون دیدار/دیار میدان به ویدان و ویان گشته و ویان /گیان و کیان شده
... [مشاهده متن کامل]
امدن عربی از انجا که در عربی نمونه این واژگان را با زیر میگویند همه چیز را به هم زده
کیان/کدان /کدا/کیا بچم بزرگ سرور است
گیان/ویان/کیان بچم خانه /پاژه کردان از ویدان/میدان است در پارسی د به ی می گردد چون دیدار/دیار میدان به ویدان و ویان گشته و ویان /گیان و کیان شده
... [مشاهده متن کامل]
کیان در پارسی ابعاد وسیعی دارد. به معنای پادشاه و تاج و تخت است و با کان به معنای خانه و جایگاه نیز هم خانواده است. در زمان باستان کیان به صورت مختصر کان هم به کار برده می شد مانند اشکانیان = کان اشک
که امروزه در ایران واژگان خان و خانه و . . از همین واژه آمده است.
که امروزه در ایران واژگان خان و خانه و . . از همین واژه آمده است.
کیان نام منطقه در ولایت ( استان ) دایکندی در ولسوالی ( شهرستان ) خدیر در افعانستان می باشد.
نام کیان از ایل و اقوام کیانیان یک امپراطوری در شرق آسیا داشتند است ، این اسم ریشه چینی دارد که واژه اصلی آن خیان یا هویان می باشد.
این کلمه مانند کلمات دیگر زبان های آلتایی مقطع است و واژه هندو اروپایی نمیباشد
این کلمه مانند کلمات دیگر زبان های آلتایی مقطع است و واژه هندو اروپایی نمیباشد
کیان ( حقوق ) :ارزش، آبرو، حریم
کیان ( سردار ایرانی ) ، سردار ایرانی همراه مختار در قیام برای خون خواهی حسین بن علی علیه السلام
کیادا - کیاندا - از اسمهای دخترانه با ریشه لری می باشد . به معنی مادری که پادشاهی و سلطنت کند و و مادری که دارای فر و بزرگی و ارزشمندی و ارجمندی و زیبایی است . وبه معنی مادر یا آفریننده وجود وهستی و طبیعت و مادر سرزمین است .
درود ُ سپاس
کیان جم کِی به چم شاه است که گمان می رود با کینگ انگلیسی و کُنت فرانسوی همریشه باشد.
کیان جم کِی به چم شاه است که گمان می رود با کینگ انگلیسی و کُنت فرانسوی همریشه باشد.
پادشاهِ پادشاهان
جستجوکننده
کیان لغتی عربی است و معادل فارسی آن نهاد و سرشت میباشد.
کیان بر وزن فعیل ساخته شده است و مصدر آن کان میباشد.
مثال:
کیان صهیونی =نهاد صهیونیست
کیان بشر =سرشت انسان ها
کیان بر وزن فعیل ساخته شده است و مصدر آن کان میباشد.
مثال:
کیان صهیونی =نهاد صهیونیست
کیان بشر =سرشت انسان ها
این اسم خیلی خوب هست
شاهان خبربدن سلامتی همه ی شاهان
به معنی تاج و تخت. . . .
پادشاه
اسم گل پسرم که تازه بدنیا اومده کیان هست نامدار باشه
اسم گل پسرم که تازه بدنیا اومده کیان هست نامدار باشه
ماهم قراره بچمون بدنیا بیاد اسمشو بذارم کیان
به معنی پادشاه
اسم یکی یدونه من که به زودی بدنیا میاد میشه کیان. . .
اسم یکی یدونه من که به زودی بدنیا میاد میشه کیان. . .
سرزمین، پادشاهی
دوستان، ( کیان قانون ) به چه معنی هست؟؟
کیان به معنی مانند پادشاه هست و ان پسوند شباهته، نمیدونم چرا تو همه ی اسم ها ان پسوند شباهت معنی میشه اما در مورد کیان پسوند جمع؟! مثل شاهان یعنی مانند پادشاه و ماهان یعنی مانند ماه
کیان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کیان" می نویسد : ( ( کَیان جمع " کی " است . کی در پهلوی و پارسی از کوی kawy در اوستایی بر آمده است. . " کَوِیان " میران و سرکردگان تیره ها و دودمان ها در ایران خاوری بوده اند و یکی از سه گروهی اند که زرتشت آنان را نفرین کرده است : کویان ؛ کَرْپانان ؛ پریکان . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( بپرسیدشان از کَیان جهان،
وزان نامداران فرّخ مِهان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214. )
بعضی گفته اند : در فارسی قدیم کی به معنی آقا و بزرگ بوده و ان نیز بر دارنده خصلت دلالت دارد چنانکه یزدان یعنی دارنده خصلت یزدی وخدائی.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کیان" می نویسد : ( ( کَیان جمع " کی " است . کی در پهلوی و پارسی از کوی kawy در اوستایی بر آمده است. . " کَوِیان " میران و سرکردگان تیره ها و دودمان ها در ایران خاوری بوده اند و یکی از سه گروهی اند که زرتشت آنان را نفرین کرده است : کویان ؛ کَرْپانان ؛ پریکان . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( بپرسیدشان از کَیان جهان،
وزان نامداران فرّخ مِهان ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214. )
بعضی گفته اند : در فارسی قدیم کی به معنی آقا و بزرگ بوده و ان نیز بر دارنده خصلت دلالت دارد چنانکه یزدان یعنی دارنده خصلت یزدی وخدائی.
کیان به معنی حیثیت و آبرو و با ارزش ترین دارایی یک فرد است
این نام نامی پسرانه است و اسم دختر میشه کیانا
منم این اسمو خیلی دوست دارم واسه پسر. ولی تو شهر ما یه خانم 60ساله اسمش کیان هست
البته جدیدا خیلی ها اسم پسر کوچکشون رو کیان گذاشتن.
این نام نامی پسرانه است و اسم دختر میشه کیانا
منم این اسمو خیلی دوست دارم واسه پسر. ولی تو شهر ما یه خانم 60ساله اسمش کیان هست
البته جدیدا خیلی ها اسم پسر کوچکشون رو کیان گذاشتن.
کیان شیک ترین و با معنی ترین نام است من یک دختر افغان فارسی زبان استم نام پسرم کیان است و کیانم را عاشقانه دوست دارم.
کیاان یک اسم شیک پسرانه اس که به معنی پادشاهان ویا پدر پادشاه نیک میباشد
پادشاه
اسم گل پسرم کیانه
اسم گل پسرم کیانه
کیان به معنی حکیم و دانشمند پادشاه و سلاطین منم اسم پسرم که هنوز به دنیا نیومده رو میخوام بزارم کیان لطفا لایک کنید تا چند نفر با این اسم موافق هستن
من چون دلم نمیخواست اسم پسرم ( یک هجائی ) باشه، اسمش رو درپنجاه و چهار سال پیش گذاشتم ( کیان وش ) یعنی مانند شاه وبعداز او اسم دخترم رو هم گذاشتم ( مـهروش ) یعنی مانند خورشید
پیشوند کی یک لقب به معنی بزرگ و بزرگ مرد است که پادشاهان اول اسمشون با این پیشوند شروع میکردن مثل کیخسرو . کیقباد . کیان جمع کی ان است . به معنی بزرگ مردان.
کیان یعنی پادشاهی وبزرگی 👑👑👑❤❤این پسر من کیان هست وخیلی هم نام زیبای هست هم ایرانیه هم تاریخی ( کیان ایرانی )
اسم گل پسرم رو کیان گذاشتم کیان یعنی بزگ خان شاه زندگی هستی وطن
کیان به معنی شیران نیز می باشد که به دلیران ایران قدیم نام کیان ایرانی یا شیران ایران نیز می گفتند اسم باشگاه ومدرسه فوتبال من کیان هست وبه شیر بچه های باشگاهم افتخار می کنم.
کیسان : کیسان اسم پسرانه ایرانی هس که موردتاییدثبت احوال کشور است . کیسان : /keysān/ کِیسان ( کی سان ( پسوند شباهت ) ) ، 1 - همانند کی، مثل کی؛ 2 - ( به مجاز ) از بزرگان، پادشاهان و سروران.
به معنی سرزمین، والبته معنی دومش پادشاهان میباشد، بسیار اسم زیبا وروانی میباشد
کیان به معنای عظمت و بزرگی، که یا به انسان الحاق میشه یا مکان.
پادشاهان با عظمت و مقدس رو کیان نامیدند.
کیان سرزمین من ایران. .
پسر کوچولوی من هم اسمش محمد کیان. . .
پادشاهان با عظمت و مقدس رو کیان نامیدند.
کیان سرزمین من ایران. .
پسر کوچولوی من هم اسمش محمد کیان. . .
کیان
معنی کیان: جمع کی [ ک َ / ک ِ ] باشد، یعنی پادشاهان جبار بزرگ. کیان : به معنی پادشاهان و سلاطین است . کیان جمع کی به معنی پادشاه است مانند کیخسرو کیقباد . کیان نام مشترک دختر وپسر است . در ثبت احوال کشور کیان برای نامگذاری پسرموردتایید است .
معنی کیان: جمع کی [ ک َ / ک ِ ] باشد، یعنی پادشاهان جبار بزرگ. کیان : به معنی پادشاهان و سلاطین است . کیان جمع کی به معنی پادشاه است مانند کیخسرو کیقباد . کیان نام مشترک دختر وپسر است . در ثبت احوال کشور کیان برای نامگذاری پسرموردتایید است .
یعنی پادشاه
کیان یعنی امپراطور اسم پسر م که امپراطور قلبم هست کیان هست
کیان یعنی پادشاه
اسم ایرانی است. اسم یکی ازیاران امام حسین علیه السلام هم کیان بود
اسم ایرانی است. اسم یکی ازیاران امام حسین علیه السلام هم کیان بود
یکی ازاسم های ایرانی است اسم یکی ازیاران امام حسین ( ع ) هم کیان بود
کیان یعنی با ارزش . کیان یک خانواده یعنی با ارزش ترین چیز اون خانواده
یعنی بزرگ ، بزرگمرد. . بزرگمنش. . اسم منم کیان . . ۱۱سالمه
کیان میتواند به معنای مامن وپناهگاه باشد
کیان یعنی پادشاه و اسم پسر من هم کیان هست که پادشاه زندگی منه همچنین کسرا کوچولو
کیان ؛شاهان بزرگان و البته اسم گل پسره خودم😍
ایران به دوران پادشاهی چندین هزاره و تاریخ خود مینازد ، و نام کیان یعنی پادشاه. پس از نام های بسیار زیبا و مقدس ایرانیان است
اسم ایرانی دوسش دارم همبن . . امروز شناسنامه گرفتم . کیان جان
کیان یعنی پادشاه ، منم اسم پسرنو کیان گذاشتم ک خیلی دوست دا م .
به معنی پادشاه
من این اسم رو خیلی دوست دارم و برای پسرم انتخاب کردم
من این اسم رو خیلی دوست دارم و برای پسرم انتخاب کردم
به معنای آسمان
پادشاه
بزرگ
پادشاه
بزرگ
کیان= کایان/آئین مذهب
ک= گاو
یان/خان/جان/شان/کان/ . . . . . =دانا
کیان=گاو دانا / آئین گذشتگان
ک= گاو
یان/خان/جان/شان/کان/ . . . . . =دانا
کیان=گاو دانا / آئین گذشتگان
پادشاه
به معنی سرزمین . وجود. پادشاه
تاج کیانی::تاج پادشاهی
لقب پادشاهی ایران سلسله کیانیان
ایل کیا نرسی بختیاری
نرسی یکی از پادشاهان ساسانی بود
ایل کیارسی*کی آرشی *بختیاروند
لقب مردان لر
کا محمد
کی طهماس
کی لهراس
کیان::کی . کا
کا:کان، خان
تاج کیانی::تاج پادشاهی
لقب پادشاهی ایران سلسله کیانیان
ایل کیا نرسی بختیاری
نرسی یکی از پادشاهان ساسانی بود
ایل کیارسی*کی آرشی *بختیاروند
لقب مردان لر
کا محمد
کی طهماس
کی لهراس
کیان::کی . کا
کا:کان، خان
در زبان لری بختیاری به معنی
چه کسانی هستند
کیا وین:چه کسانی آمدند
Ke ean
چه کسانی هستند
کیا وین:چه کسانی آمدند
کیان برابر نهاد هویت ( عربی ) است
شهری در 3 کیلومتری جنوب شرقی شهرکرد با جمعیت 14 هزار نفر محل دفن امامزاده عزیزالله فرزند گرانقدر امام حسن مجتبی - این شهر با قدمت 7 هزار سال قدیمی ترین نقطه سکونتی شناخته شده در استان چهارمحال و بختیاری
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
است نام های قدیم آن شهرک - شهر سرخ لار میباشند و خانواده هایی مثل فروزنده شهرکی از فامیل اصیل شهر میباشند.
ساختار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٢)