کلاردشت
/kelArdaSt/
لغت نامه دهخدا
کلاردشت. [ ک َ دَ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش کلاردشت شهرستان نوشهراست. این دشت کوچک باموقعیت خاصی در دامنه کوه تخت واقع است. قسمت عمده آبادیهای این دهستان در دامنه ارتفاعات مسلط به این دشت قرار دارد و از هر نقطه ٔدشت آبادیها مشاهده می شود. رودخانه سرد آبرود که سرچشمه اصلی آن چشمه سارهای کوه تخت سلیمان است از وسطدشت عبور میکند و برخی از قرای مرکزی دشت را مشروب میسازد. قصر زیبای سلطنتی در روی تپه مسلط به دشت بنا شده و عمارات دولتی نوساز و ویلاهای متعدد از آثاردوره رضاشاه در اراضی حسن کیف واقع گردیده و بزیبایی طبیعی دشت افزوده است. آب قرای دامنه از چشمه سارهاتأمین میشود و محصول عمده دهستان ، غلات ، حبوب ، و لبنیات است. این دهستان از 25 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود ده هزار تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبه حسن کیف و قراء مهم آن کردی چال. لاهو، کله اجابیت و پیشنبوراست. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه عمومی
شهر کلاردشت در ۴۸ کیلومتری شهر چالوس است و ۱۳۰ کیلومتر با تهران[ ۳] و ۱۶۰ کیلومتر با کرج[ ۴] فاصله دارد. کلاردشت دارای ۵ منطقه لاهو، حسنکیف، رودبارک، ولوال و کردیچال است. [ ۵] بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵، جمعیت شهرستان کلاردشت ۲۳٬۶۴۸ نفر و ۸٬۰۶۷ خانوار بوده است. از این تعداد ۱۰۲۴۷ نفر در شهر کلاردشت و تعداد ۱۳۴۰۱ نفر نیز در روستاهای کلاردشت سکونت دارند. [ ۶]
کلاردشت دشتی بر فراز کوه ها است. این ناحیه از جنوب به کوه های تخت سلیمان تا حدود گردنهٔ کندوان، از شمال به شهر عباس آباد و دریای خزر، از شرق به شهر مرزن آباد چالوس و بخش کجور نوشهر و از غرب به سه هزار تنکابن محدود است.
اکثریت مردم بومی و غیر مهاجر در کلاردشت از قومیت طبری هستند[ ۷] و به زبان مازندرانی[ ۸] [ ۹] [ ۱۰] [ ۱۱] [ ۱۲] سخن می گویند. عده ای از مردم کلاردشت هم به زبان کردی لکی[ ۱۳] صحبت میکنند. [ ۱۴]
کلاردشت دو جاده ارتباطی مهم دارد. جاده نخست در جاده چالوس از مرزن آباد در ۲۵ کیلومتری جنوب چالوس منشعب شده و با مسیری ۲۰ کیلومتری که از میان تپه هایی که بر دامنه شان گندم و جو کاشت می شود به کلاردشت می رسد. جاده دوم از عباس آباد واقع در جاده کناره خزر، در بین راه چالوس و تنکابن منشعب شده و با طول ۲۵ کیلومتر پس از گذشتن از جنگل های متراکم و بسیار زیبا در ناحیه مکارود به شمال غرب کلاردشت می رسد.
در شهرستان کلاردشت ۴۵ قله با ارتفاع بیش از ۴۰۰۰ متر قرار دارد و علم کوه با ارتفاع ۴۸۵۰ متر، بلندترین آن هاست. [ ۱۵]
کلاردشت دشتی است در میان دره ای باز و گسترده که ییلاقات و آبادی های فراوانی را دربر گرفته است. مرکز کلاردشت «حسن کیف» بوده و در ده زیبای رودبارک در زیر قله علم کوه با رودخانه ای پرآب و زیبا و ویلاهای متعدد از محل های مهم و جاذبه های گردشگری ویژه منطقه به شمار می رود. کلاردشت در ایران به بهشت گمشده معروف شده و هرساله به دلیل زیبایی طبیعی و بی نظیر و آب و هوای بسیار مطبوع و به ویژه درفصل تابستان پذیرای هزاران گردشگر داخلی و خارجی است.
شهرهای آمل، چالوس، کلار، سعیدآباد و رویان جزئی از سرزمین قوم تپوری بودند. [ ۱۶] کَلار ( kalār ) شهری در غرب طبرستان و در ناحیه رویان و رستمدار بوده و به گفته مورخان صدر اسلام فاصله ناتل تا چالوس یک منزل و فاصله چالوس تا کلار یک منزل و فاصله کلار تا دیلم یک منزل بوده است. همچنین کلار نام دژی در فراسوی رود چالوس در کنار رود سردآبرود بوده که مرزهای کوهستانی رویان و طبرستان را از حمله دیلمیان محفوط می داشت. شهر کَلار در دوران اسپهبد شهریار سال ۱۳۶ هجری مرکز رویان و مرکز بخش کوهستانی طبرستان بوده است. شهر کلار و چالوس در سال ۱۴۴ قمری توسط عمر بن علاء عامل خلافت عباسی فتح شد. [ ۱۷] [ ۱۸] نخستین بار در قرن سوم نام کَلار به عنوان ناحیتی در طبرستان در متون تاریخی ثبت شده است. ابن خردادبه شهرهای ساریه، آمل و چالوس را جز شهرهای جلگه ای طبرستان و شهرهای رویان و کلار را جز شهرهای کوهستانی طبرستان دانسته است. [ ۱۹] ابن خردادبه می نویسد: در طبرستان شهرهای رویان، آمل، ساریه، شالوس، لارز، شرز، طمیس، دهستان، کلار، گیلان و بدشوارگر می باشد. [ ۲۰] اصطخری مورخ قرن سوم می نویسد: آمل، ناتل، سالوس، کلار، رویان، میله، برجی، چشمهٔ الهم، ممطیر، ساری، مهروان، لمراسک و تمیشه در شمار طبرستان است. [ ۲۱] ابن رسته[ ۲۲] مورخ قرن سوم، طبرستان از جانب مشرق به گرگان و قومس و از طرف مغرب به دیلم و از طرف شمال به دریا و از طرف جنوب به به بعضی از نواحی قومس و ری محدود می شود. به گفته ابن رسته مراکز و بخش های طبرستان چهارده تا است و خورهٔ آمل که کرسی و مرکز آن ناحیت است و شهرهایش عبارتند از: ساری و مامطیر و تُرنجه و روُبست و میله و مرارکدیه ( کدح ) و مِهروان و طَمیس و تَمار و ناتل و شالوس و رویان و کلار. [ ۲۳] واژه کَلار ( kalār ) دگرگون گشته واژه کَلاک ( kalāk ) و کَلات ( kalāt ) در مفهوم قلعه هست که در زبان مازندرانی به صورت کَلا ( kalā ) و کُلا ( kolā ) تلفظ می شود و در مفهوم دژ و آبادی مجهز به جایگاه دفاعی می باشد و این واژه در اکثر نام روستاهای مازندران از تنکابن تا گرگان دیده می شود. [ ۲۴]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفکلاردشت دشتی بر فراز کوه ها است. این ناحیه از جنوب به کوه های تخت سلیمان تا حدود گردنهٔ کندوان، از شمال به شهر عباس آباد و دریای خزر، از شرق به شهر مرزن آباد چالوس و بخش کجور نوشهر و از غرب به سه هزار تنکابن محدود است.
اکثریت مردم بومی و غیر مهاجر در کلاردشت از قومیت طبری هستند[ ۷] و به زبان مازندرانی[ ۸] [ ۹] [ ۱۰] [ ۱۱] [ ۱۲] سخن می گویند. عده ای از مردم کلاردشت هم به زبان کردی لکی[ ۱۳] صحبت میکنند. [ ۱۴]
کلاردشت دو جاده ارتباطی مهم دارد. جاده نخست در جاده چالوس از مرزن آباد در ۲۵ کیلومتری جنوب چالوس منشعب شده و با مسیری ۲۰ کیلومتری که از میان تپه هایی که بر دامنه شان گندم و جو کاشت می شود به کلاردشت می رسد. جاده دوم از عباس آباد واقع در جاده کناره خزر، در بین راه چالوس و تنکابن منشعب شده و با طول ۲۵ کیلومتر پس از گذشتن از جنگل های متراکم و بسیار زیبا در ناحیه مکارود به شمال غرب کلاردشت می رسد.
در شهرستان کلاردشت ۴۵ قله با ارتفاع بیش از ۴۰۰۰ متر قرار دارد و علم کوه با ارتفاع ۴۸۵۰ متر، بلندترین آن هاست. [ ۱۵]
کلاردشت دشتی است در میان دره ای باز و گسترده که ییلاقات و آبادی های فراوانی را دربر گرفته است. مرکز کلاردشت «حسن کیف» بوده و در ده زیبای رودبارک در زیر قله علم کوه با رودخانه ای پرآب و زیبا و ویلاهای متعدد از محل های مهم و جاذبه های گردشگری ویژه منطقه به شمار می رود. کلاردشت در ایران به بهشت گمشده معروف شده و هرساله به دلیل زیبایی طبیعی و بی نظیر و آب و هوای بسیار مطبوع و به ویژه درفصل تابستان پذیرای هزاران گردشگر داخلی و خارجی است.
شهرهای آمل، چالوس، کلار، سعیدآباد و رویان جزئی از سرزمین قوم تپوری بودند. [ ۱۶] کَلار ( kalār ) شهری در غرب طبرستان و در ناحیه رویان و رستمدار بوده و به گفته مورخان صدر اسلام فاصله ناتل تا چالوس یک منزل و فاصله چالوس تا کلار یک منزل و فاصله کلار تا دیلم یک منزل بوده است. همچنین کلار نام دژی در فراسوی رود چالوس در کنار رود سردآبرود بوده که مرزهای کوهستانی رویان و طبرستان را از حمله دیلمیان محفوط می داشت. شهر کَلار در دوران اسپهبد شهریار سال ۱۳۶ هجری مرکز رویان و مرکز بخش کوهستانی طبرستان بوده است. شهر کلار و چالوس در سال ۱۴۴ قمری توسط عمر بن علاء عامل خلافت عباسی فتح شد. [ ۱۷] [ ۱۸] نخستین بار در قرن سوم نام کَلار به عنوان ناحیتی در طبرستان در متون تاریخی ثبت شده است. ابن خردادبه شهرهای ساریه، آمل و چالوس را جز شهرهای جلگه ای طبرستان و شهرهای رویان و کلار را جز شهرهای کوهستانی طبرستان دانسته است. [ ۱۹] ابن خردادبه می نویسد: در طبرستان شهرهای رویان، آمل، ساریه، شالوس، لارز، شرز، طمیس، دهستان، کلار، گیلان و بدشوارگر می باشد. [ ۲۰] اصطخری مورخ قرن سوم می نویسد: آمل، ناتل، سالوس، کلار، رویان، میله، برجی، چشمهٔ الهم، ممطیر، ساری، مهروان، لمراسک و تمیشه در شمار طبرستان است. [ ۲۱] ابن رسته[ ۲۲] مورخ قرن سوم، طبرستان از جانب مشرق به گرگان و قومس و از طرف مغرب به دیلم و از طرف شمال به دریا و از طرف جنوب به به بعضی از نواحی قومس و ری محدود می شود. به گفته ابن رسته مراکز و بخش های طبرستان چهارده تا است و خورهٔ آمل که کرسی و مرکز آن ناحیت است و شهرهایش عبارتند از: ساری و مامطیر و تُرنجه و روُبست و میله و مرارکدیه ( کدح ) و مِهروان و طَمیس و تَمار و ناتل و شالوس و رویان و کلار. [ ۲۳] واژه کَلار ( kalār ) دگرگون گشته واژه کَلاک ( kalāk ) و کَلات ( kalāt ) در مفهوم قلعه هست که در زبان مازندرانی به صورت کَلا ( kalā ) و کُلا ( kolā ) تلفظ می شود و در مفهوم دژ و آبادی مجهز به جایگاه دفاعی می باشد و این واژه در اکثر نام روستاهای مازندران از تنکابن تا گرگان دیده می شود. [ ۲۴]
wiki: کلاردشت
دانشنامه آزاد فارسی
کِلاردشت
نمایی از تپه شهری در استان مازندران، شهرستان چالوس، و مرکز اداری بخش کلاردشت. با ارتفاع ۱,۱۵۰ متر، در منطقه ای کوهستانی و نیمه جنگلی، در ۱۶۷کیلومتری غرب جنوبی ساری و ۲۸کیلومتری جنوب غربی چالوس، سر راه مرزن آباد به عباس آباد قرار دارد. سرداب رود از کنار این شهر می گذرد. اقلیم این شهر معتدلِ مایل به سرد و مرطوب و جمعیت آن ۵,۱۳۰ نفر است.
نمایی از تپه شهری در استان مازندران، شهرستان چالوس، و مرکز اداری بخش کلاردشت. با ارتفاع ۱,۱۵۰ متر، در منطقه ای کوهستانی و نیمه جنگلی، در ۱۶۷کیلومتری غرب جنوبی ساری و ۲۸کیلومتری جنوب غربی چالوس، سر راه مرزن آباد به عباس آباد قرار دارد. سرداب رود از کنار این شهر می گذرد. اقلیم این شهر معتدلِ مایل به سرد و مرطوب و جمعیت آن ۵,۱۳۰ نفر است.
wikijoo: کلاردشت
پیشنهاد کاربران
کلاردشت ؛ کلمه کلاردشت یک کلمه ی دو کلمه ای که کلمه ی کلار آن یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی کال آر می باشد. آر در کلمه کلار به مفهوم انرژی و نیرو معنا و مفهوم دارد.
با توجه به وجود یک زبان مشترک در تمدن بشر درک بهتر مفهوم کلمه ی کلاردشت مرتبط با تشریح کلمات زیر می باشد؛
... [مشاهده متن کامل]
کالیوْ؛ برگرفته از کلمه ی خُل و خالی مرتبط با کلمه ی کَلّه و کُلاه به معنا و مفهوم تُهی و چیز میان دار به انسانهای دارای هوشیاری کم، و انسان های کَلّه کال یا گِردمغز و دیوانه با ضریب هوشی کم، کالیو گفته می شود.
در فرهنگ و زبان محلی مازندرانی ها به کوچه و خیابان و گذر، و محل عبور و مرور، محله کُلا گفته می شود. که کلمه ی کُلا مرتبط با مفهوم کلمه کال و کُلاه می باشد به معنی یک فضای خالی جهت عبور و مرور.
کالب ؛ کلمه ی کالِب یا غالب و قال به مفهوم سوراخ و مرتبط با کلمه ی کالبد به مفهوم غالبی برای روح. در زبان های محلی به سوراخ و حُفره، قال نیز گفته می شود. حتی کلمه ی قلب به مفهوم عضوی که دارای حفره می باشد و حتی کلمه ی تَقَلُّب به مفهوم خالی بالا آمدن به لحاظ راسته ی مفاهیم مرتبط با این کلمه می باشد. حتی در فرهنگ عرب به سگ از آن جهت کَلْب می گویند که فقط سر و صدا و واق واق می کند و نسبت به گرگ و کفتار و پلنگ و شیر و خرس قدرتی ندارد. و با سر و صدا کردن خودش را بر شرایط غالب می کند و در حالت تنها بودن این حیوان، خالی از قدرت می باشد و بیشتر حالت آژیر خطر می باشد تا یک محافظ قدرتمند.
اصطلاح میوه ی کال، یعنی میوه ای که هنوز پُر نشده و نرسیده است. و هنوز خالی از جذب شدن املاح و عناصر برای رشد و تعالی در میوه می باشد.
به مسیر عبور جریان آب هم که در سطح زمین شکاف ایجاد کرده و خالی کرده باشد و آب نداشته باشد کال گویند. اصطلاح کالشور در نمک زارها و کویرهای ایران بسیار نام گذاری گردیده است. کلمه کالیمانی و کالیمانجارو نیز مرتبط با این مفهوم می باشد.
کالیبر ؛ کلمه ی کالیبر نیز به کال یا کالب و قطر و فضای داخلی لوله ی تفنگ که گلوله در آن حرکت می کند گویند. مثل کال آبی که جریان آب از آن عبور کند. کلمه کُلْت نیز مرتبط با همین راسته ی مفهومی می باشد.
کالیبره ؛ اصطلاح کالیبره کردن با نگارش calibration نیز به مفهوم تنظیم کردن به تناسب یک حالت استاندارد و مرجع و لقّی گیری و پُر کردن فضای خالی در صنعت، جهت جلوگیری از ارتعاش حاصله از بازی و حرکت قطعه دَوّار در فضای خالی یک اصطلاح رایج می باشد.
کالیمبا ؛ اصطلاح کالیمبا در هنر موسیقی نیز به نوعی ساز که دارای جعبه تو خالی با تیغه هایی نصب شده بر روی آن گفته می شود.
کالِج یا کالوج یا کالوچ ؛ با توجه به ذات حرف ( ج یا چ ) در انتهای کلمه که نمایانگر یک جریان زاینده مثل چشمه از درون به بیرون می باشد و با ترجمه و برگردان دانشکده و آموزشگاه به مفهوم محلی یا کلاسی برای پُر شدن و صدور علم به لحاظ علمی و فرهنگی یا فکری.
کلید؛ کلمه ی کالج و کالوج به لحاظ راسته ی مفاهیم کلمات مرتبط با کلمه ی کلید به مفهوم پُر کننده ی حُفره با تفسیر کلید حل مشکلات می باشد.
و کلمه ی کالچر با نگارش culture با ترجمه و برگردان فرهنگ و تمدن و سلول به مفهوم یک کار نرم افزاری و فکری و آموزشی یا پُر نمودن تفکر برای ساختن فرهنگ، ترجمه سلول نیز یک ترجمه موازی و غیرانطباقی برای کلمه ی کالچر می باشد.
کِلْک ؛ کلمه و اصطلاح کِلْک شکردار نیز به نِی تو خالی که داخلش شیره ای شیرین دارد گویند.
کَلَکْ ؛ اصطلاح کَلَک زدن نیز به مفهوم جیب بری و خالی کردن و فریب دادن یک اصطلاح رایج امروزی می باشد.
اصطلاح کَلَکْ هم که روی آب می اندازند به مفهوم قایق و تَشتَکی تو خالی که روی آب قرار بگیرد مفهوم دارد.
کالبد ؛ کلمه ی کالبد به معنی کالِب یا غالبی برای روح، کلمه ای مرتبط که در یک جایگاه کاربردی دیگر با ترجمه و برگردان جسد در زبان رایج فارسی امروزی در حال استفاده می باشد.
اصطلاح کالون یا گالون به مفهوم پیت و دَبّه و یا پارچ در حال استفاده امروزی می باشد.
کلمه ی کالری یا گالری تحت عنوان پوشه و پوشاندن یا فولدر به مفهوم فضایی برای پُر کردن و گالری ماشین نیز اصطلاح رایج قابل استفاده در زمان ما می باشد. حتی کلمه کالری و کِلوین که واحد سنجش دما و حرارت و گرما و انرژی می باشد مرتبط با این مفهوم می باشد.
میانکاله ؛ این کلمه نیز یک کانسپت کلامی با دو مفهوم موازی در یک کلمه می باشد. تحت عنوان نام شهر و مکانی که در میان یک کال قرار گرفته باشد.
کالسکه؛ نوعی از گاری که دارای یک فضای خالی و درون دار باشد.
حرف ک قابل تبدیل به حرف خ در قوانین کلمات است. این دو حرف با توجه به نزدیک بودن محل صدور آوایشان قابل تغییر در کلمات می باشند. مثل مکان و خانه. مثل کروش و خروش یا کورشید و خورشید و فراوان از این دست کلمات.
کلمه ی خَلْته و خِلار به مفهوم کیسه ی کوچک و بزرگ نیز مرتبط با مفهوم خالی بودن و فضا داشتن می باشد. البته کلمه ی خَلته برای اشیاء کوچک و سنگین و خِلار برای چیزهای سبک و پر حجم مثل پنبه و کاه در حال استفاده ی امروزی نیز می باشد.
از زاویه ی قانون تلاطم و چرخش و پخته شدن حروف و تغییر شکل حروف در پاتیل کلمات مرتبط با کلمه ی کَوَلْ نیز می باشد. اصطلاح کور و کَوَل نیز به صورت فیزیکی در اندام انسان در حال استفاده و به صورت معنایی به انسانهای نادان اطلاق می شود. در قنات ها و صنعت فاضلاب نیز اصطلاح کَوَل گذاری یا گلوگذاری برای جلوگیری از ریزش دیواره در فضای خالی چاه نیز یک اصطلاح رایجی می باشد.
اصطلاح باغ کولیدن به مفهوم خالی کردن مسیر آب و جوب نیز در زمانی استفاده می شود که باغبان مسیر عبور آب را با بیل در جوب بخواهد تمیز کند و خالی از چیزهای زائدی که مسیر آب را در جوب بند می آورد کند.
گالیله یا کالیله و کالیستنس ؛ صفتی برای انسان های دانشمند که به مرحله ای از علم می رسند که متوجه نادانی و کال بودن خود می شوند. انسان هایی که مانند یک میوه ی کال که دائماً در حال پُر کردن خود می باشند و دائماً در حال یادگیری و علم آموزی و تشنه ی علم هستند.
گیلاس؛ گیلاس چای به معنی لیوان چای که حرف ( ک گ خ ) قابل تبدیل به هم در قوانین کلمات می باشند. مثل مکان، خانه، سمنگان ( به مفهوم مکان دارای سمن و سما به مفهوم گرما مثل سماور و سماوات ) . و مرتبط با کلمه ی کِیْل و کیله و کیلو کردن نیز می باشد.
کالیسون؛ نوعی شیرینی سنتی فرانسوی به مفهوم شیرینی یا کلوچه و کیکی که با ادویه ها و مغزها، کوله و کلاسش پُر شده باشد.
کالیسَر؛ این کلمه به نوعی دیگر به ریخت کیاسر خودمان می باشد. و مفهوم این کلمه اشاره به جای بلندی مانند کوه و صخره دارد که مُشرف به یک دَرّه و روخانه و کال باشد.
کوکاکولا ؛ به مفهوم کوک کننده ی کول انسان. یا انرژی زا و نیرو بخش. کول از زاویه قانون مصوت ها و ذات حرف ( و ) مرتبطه با کوله پشتی که زاد و توشه ای در آن ذخیره شود می باشد.
کالیگولا؛ مرتبط و قابل تبدیل به کلمه ی کالی کول به مفهوم کسی که کوله اش خالی از چیزی باشد و برای انسان های کم خرد و نادان و سفیه و قصی القب استفاده می شود. این کلمه صفتی برای انسان های بسیار بی رحم و خونریز می باشد.
کالا؛ با توجه به ذات تعالی گونه و آوایی حرف ( آ ) در وسط و انتهای این کلمه، به مفهوم فرآورده و محصول با کیفیت . یعنی محصولی که کال نیست بلکه کالا شده است. مانند میوه ی کالی که هنوز نرسیده باشد ولی با کول شدن کوله ی آن کالا گردیده باشد یعنی به محصولی با کیفیت تبدیل شده باشد که بتوان آن را به بازار ارائه داد.
کال به مفهوم میوه ی نارس و در حال رشد و آر به مفهوم انرژی و نیرو و قدرت.
کالار؛ کال آر ، آر به معنی نیرو و انرژی، اصطلاح کالار شدن به مفهوم تنومند شدن و نیرومند شدن و قوی شدن می باشد. به بُز و قوچ تنومند که جوان باشد نیز کالار گویند. در بُعد انرژی مرتبط با کلمه ی کالاری و کالاراب به مفهوم رودخانه ی وحشی با جریان و سرعت آب زیاد.
کلارا
کالاهاری ؛ با توجه به ذات حرف ( آ ) در میان کلمه ی هار که یک ذات رو به افزایش و تعالی در عالم واقع می باشد به مفهوم هور و حرارت زیاد در کال. در بیابان های بی آب و علفی که بر اثر شدت حرارت زیاد، بی آب و علف و خالی از سرسبزی شده باشد. هار به مفهوم حُرم و حرارت و گرما و انرژی زیاد.
کَلْهُر ؛ کلمه ی کَلْهُر نیز که نام یک طایفه ی بزرگ و قدیمی کُرد از هموطنان عزیرمان در غرب ایران در منطقه ی هورامانات یا اورامانات است و دارای فرهنگ و تمدن و تاریخ غنی می باشند و در کرمانشاه و ایلام و لرستان زندگی می کنند. کلمه ی کلهر با توجه به حقیقت و ذات لطیف رفتاری و آوایی حرف ( ه ) در معنای کاربردی کلمات منطبق با عالم واقع که از ابزارهای صدور و ایجاد آوا و حروف و کلمات در کام و دهان انسان به مفهوم دانشمند و عارف و حکیم دارای مفهوم می باشد. یعنی کالی که هور و حرارت داشته باشد. با توجه به ذات آوایی حرف ( ه ) که به ابعاد لطیف در عالم ماده و معنا در عالم واقع اشاره دارد به مفهوم گرمای وجود و حیات و دانایی و معرفت و تفکر و علم و فرهنگ و اینگونه موارد اشاره دارد.
کالار بام ؛ به خانه هایی با سقف شیروانی و شیب دار که در میانه ی شیب بام آن حفره ها و نورگیرها و پنجره هایی در آن تعبیه می شود گویند.
کالاراوا یا کالارابا؛ به محل و سرزمین یا منطقه ای مسکونی گویند که دارای یک کال پر آب جریان دار یا روخانه ی دائمی و پُر آب باشد. نام منطقه ای مسکونی در سریلانکا. همچنین کِلارآباد شهری از توابع بخش کلار شهرستان عباس آباد و کلاردشت یکی از بخش های شهرستان نوشهر در استان مازندران در ایران است.
کلارا ؛ نامی دخترانه که در بُعد فیزیکی به مفهوم دختر شاد و پرانرژی و در بُعد علمی به مفهوم دختر دانشمند و فرهیخته و در بُعد معنوی به مفهوم دختر با وقار و متین.
کالوخ یا کُلوخ ؛ با توجه به ذات آوایی و رفتاری حرف ( خ ) از محل صدور آن از ابزارهای کلامی دهان مثل ( لب دندان زبان حلق سقف ) منطبق بر عالم واقع در انتهای این کلمه، به مفهوم خاک خشکی که نرم نباشد ولی سفت هم نشده باشد. یعنی مثل میوه ی کالی که نرسیده باشد و به اوج تعالی خود نرسیده باشد در کلمه ی کلوخ نیز در یک بُعد دیگر به مفهوم خاک سفت نشده مفهوم می رساند.
اگر از قانون مُصَوِّت ها هم به این کلمه ورود کنیم کلماتی از قبیل کَل کال کول کیل کوله کیله، باز هم حوزه ی مفاهیم را گسترده تر می کند.
با توجه به وجود یک زبان مشترک در تمدن بشر درک بهتر مفهوم کلمه ی کلاردشت مرتبط با تشریح کلمات زیر می باشد؛
... [مشاهده متن کامل]
کالیوْ؛ برگرفته از کلمه ی خُل و خالی مرتبط با کلمه ی کَلّه و کُلاه به معنا و مفهوم تُهی و چیز میان دار به انسانهای دارای هوشیاری کم، و انسان های کَلّه کال یا گِردمغز و دیوانه با ضریب هوشی کم، کالیو گفته می شود.
در فرهنگ و زبان محلی مازندرانی ها به کوچه و خیابان و گذر، و محل عبور و مرور، محله کُلا گفته می شود. که کلمه ی کُلا مرتبط با مفهوم کلمه کال و کُلاه می باشد به معنی یک فضای خالی جهت عبور و مرور.
کالب ؛ کلمه ی کالِب یا غالب و قال به مفهوم سوراخ و مرتبط با کلمه ی کالبد به مفهوم غالبی برای روح. در زبان های محلی به سوراخ و حُفره، قال نیز گفته می شود. حتی کلمه ی قلب به مفهوم عضوی که دارای حفره می باشد و حتی کلمه ی تَقَلُّب به مفهوم خالی بالا آمدن به لحاظ راسته ی مفاهیم مرتبط با این کلمه می باشد. حتی در فرهنگ عرب به سگ از آن جهت کَلْب می گویند که فقط سر و صدا و واق واق می کند و نسبت به گرگ و کفتار و پلنگ و شیر و خرس قدرتی ندارد. و با سر و صدا کردن خودش را بر شرایط غالب می کند و در حالت تنها بودن این حیوان، خالی از قدرت می باشد و بیشتر حالت آژیر خطر می باشد تا یک محافظ قدرتمند.
اصطلاح میوه ی کال، یعنی میوه ای که هنوز پُر نشده و نرسیده است. و هنوز خالی از جذب شدن املاح و عناصر برای رشد و تعالی در میوه می باشد.
به مسیر عبور جریان آب هم که در سطح زمین شکاف ایجاد کرده و خالی کرده باشد و آب نداشته باشد کال گویند. اصطلاح کالشور در نمک زارها و کویرهای ایران بسیار نام گذاری گردیده است. کلمه کالیمانی و کالیمانجارو نیز مرتبط با این مفهوم می باشد.
کالیبر ؛ کلمه ی کالیبر نیز به کال یا کالب و قطر و فضای داخلی لوله ی تفنگ که گلوله در آن حرکت می کند گویند. مثل کال آبی که جریان آب از آن عبور کند. کلمه کُلْت نیز مرتبط با همین راسته ی مفهومی می باشد.
کالیبره ؛ اصطلاح کالیبره کردن با نگارش calibration نیز به مفهوم تنظیم کردن به تناسب یک حالت استاندارد و مرجع و لقّی گیری و پُر کردن فضای خالی در صنعت، جهت جلوگیری از ارتعاش حاصله از بازی و حرکت قطعه دَوّار در فضای خالی یک اصطلاح رایج می باشد.
کالیمبا ؛ اصطلاح کالیمبا در هنر موسیقی نیز به نوعی ساز که دارای جعبه تو خالی با تیغه هایی نصب شده بر روی آن گفته می شود.
کالِج یا کالوج یا کالوچ ؛ با توجه به ذات حرف ( ج یا چ ) در انتهای کلمه که نمایانگر یک جریان زاینده مثل چشمه از درون به بیرون می باشد و با ترجمه و برگردان دانشکده و آموزشگاه به مفهوم محلی یا کلاسی برای پُر شدن و صدور علم به لحاظ علمی و فرهنگی یا فکری.
کلید؛ کلمه ی کالج و کالوج به لحاظ راسته ی مفاهیم کلمات مرتبط با کلمه ی کلید به مفهوم پُر کننده ی حُفره با تفسیر کلید حل مشکلات می باشد.
و کلمه ی کالچر با نگارش culture با ترجمه و برگردان فرهنگ و تمدن و سلول به مفهوم یک کار نرم افزاری و فکری و آموزشی یا پُر نمودن تفکر برای ساختن فرهنگ، ترجمه سلول نیز یک ترجمه موازی و غیرانطباقی برای کلمه ی کالچر می باشد.
کِلْک ؛ کلمه و اصطلاح کِلْک شکردار نیز به نِی تو خالی که داخلش شیره ای شیرین دارد گویند.
کَلَکْ ؛ اصطلاح کَلَک زدن نیز به مفهوم جیب بری و خالی کردن و فریب دادن یک اصطلاح رایج امروزی می باشد.
اصطلاح کَلَکْ هم که روی آب می اندازند به مفهوم قایق و تَشتَکی تو خالی که روی آب قرار بگیرد مفهوم دارد.
کالبد ؛ کلمه ی کالبد به معنی کالِب یا غالبی برای روح، کلمه ای مرتبط که در یک جایگاه کاربردی دیگر با ترجمه و برگردان جسد در زبان رایج فارسی امروزی در حال استفاده می باشد.
اصطلاح کالون یا گالون به مفهوم پیت و دَبّه و یا پارچ در حال استفاده امروزی می باشد.
کلمه ی کالری یا گالری تحت عنوان پوشه و پوشاندن یا فولدر به مفهوم فضایی برای پُر کردن و گالری ماشین نیز اصطلاح رایج قابل استفاده در زمان ما می باشد. حتی کلمه کالری و کِلوین که واحد سنجش دما و حرارت و گرما و انرژی می باشد مرتبط با این مفهوم می باشد.
میانکاله ؛ این کلمه نیز یک کانسپت کلامی با دو مفهوم موازی در یک کلمه می باشد. تحت عنوان نام شهر و مکانی که در میان یک کال قرار گرفته باشد.
کالسکه؛ نوعی از گاری که دارای یک فضای خالی و درون دار باشد.
حرف ک قابل تبدیل به حرف خ در قوانین کلمات است. این دو حرف با توجه به نزدیک بودن محل صدور آوایشان قابل تغییر در کلمات می باشند. مثل مکان و خانه. مثل کروش و خروش یا کورشید و خورشید و فراوان از این دست کلمات.
کلمه ی خَلْته و خِلار به مفهوم کیسه ی کوچک و بزرگ نیز مرتبط با مفهوم خالی بودن و فضا داشتن می باشد. البته کلمه ی خَلته برای اشیاء کوچک و سنگین و خِلار برای چیزهای سبک و پر حجم مثل پنبه و کاه در حال استفاده ی امروزی نیز می باشد.
از زاویه ی قانون تلاطم و چرخش و پخته شدن حروف و تغییر شکل حروف در پاتیل کلمات مرتبط با کلمه ی کَوَلْ نیز می باشد. اصطلاح کور و کَوَل نیز به صورت فیزیکی در اندام انسان در حال استفاده و به صورت معنایی به انسانهای نادان اطلاق می شود. در قنات ها و صنعت فاضلاب نیز اصطلاح کَوَل گذاری یا گلوگذاری برای جلوگیری از ریزش دیواره در فضای خالی چاه نیز یک اصطلاح رایجی می باشد.
اصطلاح باغ کولیدن به مفهوم خالی کردن مسیر آب و جوب نیز در زمانی استفاده می شود که باغبان مسیر عبور آب را با بیل در جوب بخواهد تمیز کند و خالی از چیزهای زائدی که مسیر آب را در جوب بند می آورد کند.
گالیله یا کالیله و کالیستنس ؛ صفتی برای انسان های دانشمند که به مرحله ای از علم می رسند که متوجه نادانی و کال بودن خود می شوند. انسان هایی که مانند یک میوه ی کال که دائماً در حال پُر کردن خود می باشند و دائماً در حال یادگیری و علم آموزی و تشنه ی علم هستند.
گیلاس؛ گیلاس چای به معنی لیوان چای که حرف ( ک گ خ ) قابل تبدیل به هم در قوانین کلمات می باشند. مثل مکان، خانه، سمنگان ( به مفهوم مکان دارای سمن و سما به مفهوم گرما مثل سماور و سماوات ) . و مرتبط با کلمه ی کِیْل و کیله و کیلو کردن نیز می باشد.
کالیسون؛ نوعی شیرینی سنتی فرانسوی به مفهوم شیرینی یا کلوچه و کیکی که با ادویه ها و مغزها، کوله و کلاسش پُر شده باشد.
کالیسَر؛ این کلمه به نوعی دیگر به ریخت کیاسر خودمان می باشد. و مفهوم این کلمه اشاره به جای بلندی مانند کوه و صخره دارد که مُشرف به یک دَرّه و روخانه و کال باشد.
کوکاکولا ؛ به مفهوم کوک کننده ی کول انسان. یا انرژی زا و نیرو بخش. کول از زاویه قانون مصوت ها و ذات حرف ( و ) مرتبطه با کوله پشتی که زاد و توشه ای در آن ذخیره شود می باشد.
کالیگولا؛ مرتبط و قابل تبدیل به کلمه ی کالی کول به مفهوم کسی که کوله اش خالی از چیزی باشد و برای انسان های کم خرد و نادان و سفیه و قصی القب استفاده می شود. این کلمه صفتی برای انسان های بسیار بی رحم و خونریز می باشد.
کالا؛ با توجه به ذات تعالی گونه و آوایی حرف ( آ ) در وسط و انتهای این کلمه، به مفهوم فرآورده و محصول با کیفیت . یعنی محصولی که کال نیست بلکه کالا شده است. مانند میوه ی کالی که هنوز نرسیده باشد ولی با کول شدن کوله ی آن کالا گردیده باشد یعنی به محصولی با کیفیت تبدیل شده باشد که بتوان آن را به بازار ارائه داد.
کال به مفهوم میوه ی نارس و در حال رشد و آر به مفهوم انرژی و نیرو و قدرت.
کالار؛ کال آر ، آر به معنی نیرو و انرژی، اصطلاح کالار شدن به مفهوم تنومند شدن و نیرومند شدن و قوی شدن می باشد. به بُز و قوچ تنومند که جوان باشد نیز کالار گویند. در بُعد انرژی مرتبط با کلمه ی کالاری و کالاراب به مفهوم رودخانه ی وحشی با جریان و سرعت آب زیاد.
کلارا
کالاهاری ؛ با توجه به ذات حرف ( آ ) در میان کلمه ی هار که یک ذات رو به افزایش و تعالی در عالم واقع می باشد به مفهوم هور و حرارت زیاد در کال. در بیابان های بی آب و علفی که بر اثر شدت حرارت زیاد، بی آب و علف و خالی از سرسبزی شده باشد. هار به مفهوم حُرم و حرارت و گرما و انرژی زیاد.
کَلْهُر ؛ کلمه ی کَلْهُر نیز که نام یک طایفه ی بزرگ و قدیمی کُرد از هموطنان عزیرمان در غرب ایران در منطقه ی هورامانات یا اورامانات است و دارای فرهنگ و تمدن و تاریخ غنی می باشند و در کرمانشاه و ایلام و لرستان زندگی می کنند. کلمه ی کلهر با توجه به حقیقت و ذات لطیف رفتاری و آوایی حرف ( ه ) در معنای کاربردی کلمات منطبق با عالم واقع که از ابزارهای صدور و ایجاد آوا و حروف و کلمات در کام و دهان انسان به مفهوم دانشمند و عارف و حکیم دارای مفهوم می باشد. یعنی کالی که هور و حرارت داشته باشد. با توجه به ذات آوایی حرف ( ه ) که به ابعاد لطیف در عالم ماده و معنا در عالم واقع اشاره دارد به مفهوم گرمای وجود و حیات و دانایی و معرفت و تفکر و علم و فرهنگ و اینگونه موارد اشاره دارد.
کالار بام ؛ به خانه هایی با سقف شیروانی و شیب دار که در میانه ی شیب بام آن حفره ها و نورگیرها و پنجره هایی در آن تعبیه می شود گویند.
کالاراوا یا کالارابا؛ به محل و سرزمین یا منطقه ای مسکونی گویند که دارای یک کال پر آب جریان دار یا روخانه ی دائمی و پُر آب باشد. نام منطقه ای مسکونی در سریلانکا. همچنین کِلارآباد شهری از توابع بخش کلار شهرستان عباس آباد و کلاردشت یکی از بخش های شهرستان نوشهر در استان مازندران در ایران است.
کلارا ؛ نامی دخترانه که در بُعد فیزیکی به مفهوم دختر شاد و پرانرژی و در بُعد علمی به مفهوم دختر دانشمند و فرهیخته و در بُعد معنوی به مفهوم دختر با وقار و متین.
کالوخ یا کُلوخ ؛ با توجه به ذات آوایی و رفتاری حرف ( خ ) از محل صدور آن از ابزارهای کلامی دهان مثل ( لب دندان زبان حلق سقف ) منطبق بر عالم واقع در انتهای این کلمه، به مفهوم خاک خشکی که نرم نباشد ولی سفت هم نشده باشد. یعنی مثل میوه ی کالی که نرسیده باشد و به اوج تعالی خود نرسیده باشد در کلمه ی کلوخ نیز در یک بُعد دیگر به مفهوم خاک سفت نشده مفهوم می رساند.
اگر از قانون مُصَوِّت ها هم به این کلمه ورود کنیم کلماتی از قبیل کَل کال کول کیل کوله کیله، باز هم حوزه ی مفاهیم را گسترده تر می کند.
کلاردشت اسم یک منطقه هستش! کلاردشت معنی خودشو داره بعد تیره حسنکی بختیاری حتی به نواحی شمال کشور هم رحم نمیکنید؟؟؟ خواجه وندها هم لک های کرمانشاه هستن! خودشون هم به صراحت بارها اعلام کرده اند!
تیره کلار ایل حسنکیف ( حسنکی ) ایل بختیاروند قوم بزرگ لر
شهر قلعه خواجه محل سکونت خواجه وند های طایفه مال احمدی ایل منجزی ایل بختیاروند ( بهداروند )
شهر قلعه خواجه محل سکونت خواجه وند های طایفه مال احمدی ایل منجزی ایل بختیاروند ( بهداروند )
تیره کلارستاقی از تیره های مهم قوم تبری مازندران
مردم کلاردشت از قوم طبری و خواجوند هست و طبری های کلاردشت به مازندرانی و طالقانی تقسیم میشوند و خواجوند ها به سه دسته لک و لر و کرد تقسیم میشوند.
گویش کلاردشتی گویشی از زبان طبری ( مازندرانی ) میباشد و گویش خواجوندی گویشی از زبان لکی میباشد. برخی از خواجوند های بازارسر کلاردشت به زبان ترکی صحبت میکنند و اصالتا ترک هستند.
... [مشاهده متن کامل]
گویش کلاردشتی گویشی از زبان طبری ( مازندرانی ) میباشد و گویش خواجوندی گویشی از زبان لکی میباشد. برخی از خواجوند های بازارسر کلاردشت به زبان ترکی صحبت میکنند و اصالتا ترک هستند.
... [مشاهده متن کامل]
ما کلاردشتی ها از لحاظ فرهنگی به مردم مرزن آباد و چالوس و عباس آباد شباهت داریم. زبان مازندرانی کلاردشت جز اصیل ترین و بکر ترین گویش های مازندرانی هست. مثلا ما کلاردشتی ها میگیم بیمامه یعنی آمدم ولی بقیه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مازندرانی ها میگن بیمونه. مردم کلاردشت به دو گروه مازندرانی و خواجوند تقسیم میشوند و خواجوند ها تلفیقی از اقوام کرد و لر و لک هستند و به گویش لکی صحبت میکنند که بهش خواجوندی گفته میشه.
شهر کلاردشت محل سکونت قوم لر آریایی
****
بعضی از پانها سعی در تفرقه افکنی در بین اقوام ایران را دارند
گروهی از لرها از خوزستان به شمال لرستان کوچ داده شدند و زیر مجموعه ایل زلکی لر بختیاری قرار گرفتند
... [مشاهده متن کامل]
ایل زلکی چهارلنگ لر بختیاری با جمعیتی بیش از یک میلیون نفر ساکن لرستان. همدان. ایلام. مرکزی. خوزستان. بختیاری. اصفهان
زلکی ( zaLeki )
لک ( Lek ) در زبان لری به معنی شاخه ( تیره. طایفه. . )
طوایف ملحق شده
طایفه یوسف وند از ایل یوسفی ایل لر لیراوی
طایفه باجولوند از نسل باجول خان موگویی فرمانده صفوی از ایل موگویی
تیره بیژنوند از طایفه بیژنی ایل بهمئی ایل لیراوی
تیره شیراوند از ایل شیرالی ایل لیراوی
تیره مالمیر از شهر لرنشین ایذه ( مالمیر )
****
طایفه سرلک ( sarLek ) ایل آسترکی دورکی لر بختیاری
طایفه لک ایل بابادی لر بختیاری ( Lek )
اولین بار نام طایفه جلکی ایل حسنکیفا ایل لر بختیاروند در کتاب شرفنامه بدلیسی کرد به میان آمد
ایل حسنکی ایل لر بختیاروند
تیره کلار
شهر حسن کیف ترکیه
شهر کلار کردستان عراق
کوه کلار بختیاری
ایل لر کوچک ( لک ) Lok
تیره خواجه وند ایل موگویی چهارلنگ لر بختیاری
تیره خواجه وند طایفه گندلی دورکی لر بختیاری
تیره خواجه طایفه اورک ایل دینارونی لر بختیاری
تیره خواجه وند طایفه مال احمدی ایل منجزی بختیاروند
تیره خواجه وند طایفه اسیوند ایل دورکی بختیاری
****
بعضی از پانها سعی در تفرقه افکنی در بین اقوام ایران را دارند
گروهی از لرها از خوزستان به شمال لرستان کوچ داده شدند و زیر مجموعه ایل زلکی لر بختیاری قرار گرفتند
... [مشاهده متن کامل]
ایل زلکی چهارلنگ لر بختیاری با جمعیتی بیش از یک میلیون نفر ساکن لرستان. همدان. ایلام. مرکزی. خوزستان. بختیاری. اصفهان
زلکی ( zaLeki )
لک ( Lek ) در زبان لری به معنی شاخه ( تیره. طایفه. . )
طوایف ملحق شده
طایفه یوسف وند از ایل یوسفی ایل لر لیراوی
طایفه باجولوند از نسل باجول خان موگویی فرمانده صفوی از ایل موگویی
تیره بیژنوند از طایفه بیژنی ایل بهمئی ایل لیراوی
تیره شیراوند از ایل شیرالی ایل لیراوی
تیره مالمیر از شهر لرنشین ایذه ( مالمیر )
****
طایفه سرلک ( sarLek ) ایل آسترکی دورکی لر بختیاری
طایفه لک ایل بابادی لر بختیاری ( Lek )
اولین بار نام طایفه جلکی ایل حسنکیفا ایل لر بختیاروند در کتاب شرفنامه بدلیسی کرد به میان آمد
ایل حسنکی ایل لر بختیاروند
تیره کلار
شهر حسن کیف ترکیه
شهر کلار کردستان عراق
کوه کلار بختیاری
ایل لر کوچک ( لک ) Lok
تیره خواجه وند ایل موگویی چهارلنگ لر بختیاری
تیره خواجه وند طایفه گندلی دورکی لر بختیاری
تیره خواجه طایفه اورک ایل دینارونی لر بختیاری
تیره خواجه وند طایفه مال احمدی ایل منجزی بختیاروند
تیره خواجه وند طایفه اسیوند ایل دورکی بختیاری
قوم بزرگ لر از دو ایل بزرگ تشکیل شده
1 - ایل لر کوچک *لک*
لر فیلی
لر کلهر
لر گوران
لر پاپی
لر ثلاث
لر مافی
لر مینجایی
لر ملکشاهی
لر چگنی
لر باجولوند
لر بیرانوند
... [مشاهده متن کامل]
لر دیناروند
لر زند
2 - لر بزرگ *بختیاری *
لر بختیاروند
لر دورکی
لر دینارونی
لر بویری
لر ملکشاهی
لر کیارسی
لر کرمنجزی
لر کرمانج
لر شوهان
لر شبانکاره
لر زنگنه
لر بابادی
لر کیانرسی
لر موگویی
لر زلکی
لر محمد صالح
لر بتوندی
لر گتوندی
لر ممیوند*میوند*
لر سیوند
لر کهمره
لر کمزاری
لر کوه پنجی
لر کرشولی
لر دارشولی
لر حیات داوودی
لر لیراوی
لر ممسنی
لر شهرکی
لر اسماعیل زهی
لر براهویی
لر سرابندی
لر جا کی چهاربنیچه
لر بویراحمد
لر دشمن زیاری
لر رستم
لر بکش
لر جاوید
لر آقاجری
لر سلیمانی
لر ی
لر گله دار
لر بور کی
1 - ایل لر کوچک *لک*
لر فیلی
لر کلهر
لر گوران
لر پاپی
لر ثلاث
لر مافی
لر مینجایی
لر ملکشاهی
لر چگنی
لر باجولوند
لر بیرانوند
... [مشاهده متن کامل]
لر دیناروند
لر زند
2 - لر بزرگ *بختیاری *
لر بختیاروند
لر دورکی
لر دینارونی
لر بویری
لر ملکشاهی
لر کیارسی
لر کرمنجزی
لر کرمانج
لر شوهان
لر شبانکاره
لر زنگنه
لر بابادی
لر کیانرسی
لر موگویی
لر زلکی
لر محمد صالح
لر بتوندی
لر گتوندی
لر ممیوند*میوند*
لر سیوند
لر کهمره
لر کمزاری
لر کوه پنجی
لر کرشولی
لر دارشولی
لر حیات داوودی
لر لیراوی
لر ممسنی
لر شهرکی
لر اسماعیل زهی
لر براهویی
لر سرابندی
لر جا کی چهاربنیچه
لر بویراحمد
لر دشمن زیاری
لر رستم
لر بکش
لر جاوید
لر آقاجری
لر سلیمانی
لر ی
لر گله دار
لر بور کی
مردم کلاردشت به زبان مازندرانی و لهجه طبری کلارستاقی گویش می کنند
کتاب گویش کلاردشت و رودبارک خانم دکتر ایران کلباسی مهمترین کتاب راجب زبان مردم کلارستاق به ویژه مردم کلاردشت هست
کتاب گویش کلاردشت و رودبارک خانم دکتر ایران کلباسی مهمترین کتاب راجب زبان مردم کلارستاق به ویژه مردم کلاردشت هست
ایل حسنکیفا از ایل لر بختیاروند دارای
13 طایفه بود که این طوایف در سراسر
کشور پراکنده هستند
مانند ::
شوهان
آسترکی
شقاقی ( شاقی. شاکی. شکاکی )
جلکی*جلکان*
خندقی
بجنوی *بجنوردی *
... [مشاهده متن کامل]
کشکی*کی اشکی*
. .
. .
. .
****
تیره های امروزی
ایل حسنکیفا*حسنکی. اسنکی. استکی*
از ایل لر بختیاروند
تیره کلار
تیره کاید
تیره حیدری
تیره جافر*زفر*
تیره کلوری*کلهری*
تیره کی وران*گوران. گهوران*
***
شجرنامه
تالون
کی فا
حسن
13 طایفه بود که این طوایف در سراسر
کشور پراکنده هستند
مانند ::
شوهان
آسترکی
شقاقی ( شاقی. شاکی. شکاکی )
جلکی*جلکان*
خندقی
بجنوی *بجنوردی *
... [مشاهده متن کامل]
کشکی*کی اشکی*
. .
. .
. .
****
تیره های امروزی
ایل حسنکیفا*حسنکی. اسنکی. استکی*
از ایل لر بختیاروند
تیره کلار
تیره کاید
تیره حیدری
تیره جافر*زفر*
تیره کلوری*کلهری*
تیره کی وران*گوران. گهوران*
***
شجرنامه
تالون
کی فا
حسن
تیره کلار در طایفه حسنکی بهداروند *بختیاروند *
در بخش چلاو*چال چیلوس* - قلعه خواجه - اسنکی - در اندیکا
مسجدسلیمان
کوه کلار
در بخش چلاو*چال چیلوس* - قلعه خواجه - اسنکی - در اندیکا
مسجدسلیمان
کوه کلار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)