کلات ( کل آت ) = اسب نر در تورکی
قلعه با تلفظ صحیح قالا ( بو قالا داشلی قالا، جین کیلی داش لی قالا ) از فعل قالاماق ( انباشتن سنگ ، گل وخاک، شن و ماسه و جین قیل ) برای ساختن قلعه ، و یک کلمه تورکی است که قالا به عربی رفته شده قلعه
کلات ( کل آت ) = اسب نر در تورکی ، کل در اسم مکان کلیبر، کلبجر، کلات، سیاهکل ( قره کل= اسب نر سیاه ) ، کلاله ( کل آله= اسب نر قرمز رنگ ) ، زهکلوت ( زه کل اوت ) اوت به معنای گیاه و علف است. مثل کهلیک اوتی، یوغوروت اوتی، ملک اوتی، اوت و علف
... [مشاهده متن کامل]
اگر لقب نادرشاه افشار، کلات باشد. که من تا حالا نشنیده ام. اشاره به استفاده نادر شاه به اسب نر است. و یا از نظر قوی بودن به اسب نر ، تشبیه شده است.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژگان باستانی در زبان مازندرانی
یکی از ویژگی های زبان مازندرانی این است که بسیاری از واژه های کهن ایرانی میانه ( ساسانی، اشکانی و سکایی ) و ایرانی باستان ( پارسی باستان، اوستا و سکایی ) را بدون تغییر اساسی در صورت و معنی در خود حفظ نموده است. علت این امر به عقیده مورخان و متخصصان این است که سرزمین مازندران ( طبرستان ) از نفوذ و تسلط اعراب به دور بوده است. این واژه ها در�فارسی�معیار امروزی یا اصلاً وجود ندارند یا دچار تحول و دگرگونی زیادی شده اند. این واژه ها در جدول زیر آورده شده اند
... [مشاهده متن کامل]
منابع ها.
نصری اشرافی، جهانگیر ( ١٣٧٧ ) . �واژه نامه بزرگ تبری. به کوشش حسین صمدی و سید کاظم مداح و کریم الله قائمی و علی اصغر یوسفی نیا و محمود داوودی درزی و محمد حسن شکوری و عسکری آقاجانیان میری و ابوالحسن واعظی و ناصر یداللهی و جمشید قائمی و فرهاد صابر و ناعمه پازوکی. تهران: اندیشه پرداز و خانه سبز. ص. �صفحه ۳۱ جلد اول.
نقش نحوی تکیهٔ اول در گویش مازندرانی، �فردوس آقاگل زاده، مجله گویش شناسی، دوره چهارم، شماره اول و دوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، سال 1386، ص 33
گویش کلاردشت ( رودبارک ) ، ایران کلباسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، سال 1376، ص 44
راهنمای زبانهای ایرانی، رودریگر اشمیت، انتشارات ققنوس، سال 1388، جلد دوم، ص 504
گویش ساری ( مازندرانی ) ، گیتی شکری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، سال 1374، ص 75
• احسن التّقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص ۳۶۸
• ↑�واژه نامهٔ طبری، صادق کیا، انتشارات دانشگاه تهران، سال 1327، ص 10
• حبیب برجیان، �متون طبری، تهران: میراث مکتوب، 1388، ص 13
• ↑�برجیان، همان، ص ۲۲
• ↑�برجیان، همان، ص 51
برجیان، حبیب ( ۱۳۸۸ ) . محبوبه محمدی، ویراستار. �متون طبری، بررسی فعل در گویش ولاترو. آینهٔ میراث = ۲۶۰.
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
قلّه و قلعه عربی از کلا، کلاه، قلا و کلات پارسی به چم نوک بالا و تاج و جای در بالا و نوک گرفته شده.
کلاته در گویش محلی راوری
به وسیله ی کهنه که کارای خودشو تقریبا از دست داده
مثلا دوچرخه کلاته ، یعنی دوچرخه ای که عمر مفیدش تمام شده
در لری بویراحمدی
کِلات - kelat
به معنای = نوک سر ، تاج خروس ، موهای جمع شده بر بالای سر
مثال:
کلات سر: موی سر
قضاته من کلاتم: درد و بلات به سرم
کِلاتین: تاج دار / کُل کلاتین: نوعی پرنده که تاج دارد ، آدم فوکولی کسی که جلوی موهاشو بالا داده یا تاب داده ومانندش
در خراسان رضوی سرباز بودم و در آنجا با لک های کلات نادری آشنا شدم واقعا برام جالب بود .
با هم خدمتی هایم به کلات رفتیم و از نزدیک با این عزیزان برخورد داشتم . مردمی دوست داشتنی و صادق و مهربانی هستن . به گفته خودشان در زمان نادرشاه افشار از کرمانشاه به خراسان کوج کرده اند . اصل اصالت لک های کلات نادری از لک های ایل بزرگ کاکاوند هرسین و کرمانشاه هستن ،
... [مشاهده متن کامل]
پایار باو لکستان
هر بژی لک ، هر بژی لکستان
قلعه از واژه پارسی ( ( کلات ) ) گرفته شده است که اگر درست بنگرید در نام بسیاری از شهر و روستاهای کشور بویژه مازندران ( همچون کلا که خود بهشهر است و یا کردی کلا ) و در سیستان و بلوچستان و خراسان و دیگر
... [مشاهده متن کامل] جاهای ایران آمده است که عربها از آن واژه ی قلعه را برساخته اند و این واژه سپس به جاهای دیگر راه پیدا کرده است . شماری از واژگانی که در زبان پارسی پهلوی دارای ک و گ به زبان عربی راه پیدا کرده اند و به ق ترادیس ( تبدیل ) شده اند را خواهم آورد. همچون سایاگ که به سیاق ( سبک ) و زندیک که به زندیق دگرگون شده اند. در شاهنامه فردوسی نیز این واژه آمده است که خود گواه دیگری بر پارسی بودن آن است: گذر بر کلات ایچ گونه مکن گر آن ره روی خام گردد سخن. . . یا دقیقی که پیش از فردوسی در پی نوشتن شاهنامه برآمد: تیر تو از کلات فرود آورد هزبر تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را. . .
کِلاته ببه معنایه قلعه در زبان لکی. زنده باد بیرانوند بزرگ
کلات یا کلاته: دژ
همخانواده با سانسکریت : کرته
زبان و نژاد مردم کلات نادری لکی است
قوم بزرگ لک قومی به پهنای ایران زمین
زنده و پایدار باد لک و لکستان بزرگ
" کلات" یک واژه پارسی است و معادل دژ به معنای سازه رزمی و دارای برج و بارو، مانند : باهوکلات ، کلات نادری که درگویش تپوری ( تبری ) کلا شده است ، مانند امیرکلا ، بیجی کلا و . . . هم چنین این واژه در زبان
... [مشاهده متن کامل] تازی" قلعه" و در ترکی" قالا یا قلا "شده است، مانند آق قلا ( سپید کلات ) ، قلعه مازیار ( کلات مازیار ) ، قلعه الموت ( کلات آله آموت=آشیانه عقاب ) و . . . .
در زبان لری بختیاری به معنی
کل::خانه. کلبه
لات::بین کوهها
خانه های بین کوه. روستا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)