کرک. [ ک َ رَ] ( اِ ) لوئی. کُخ. لُخ. دخ. دوخ. پیزر. ( یادداشت مؤلف ). پُرزهای گل این گیاه را بناها در ساروج ریزند برای جلوگیری از شکاف خوردن آن. رجوع به لوئی شود. کرک. [ ] ( اِخ ) بنابه نقل تاریخ بیهقی قلعه ای بوده است در جبال هرات : و نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی. ( تاریخ بیهقی ). و حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعه کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. ( تاریخ بیهقی ). کرک. [ ک ُ ] ( ص ) مرغ باشد بر سر خایه نشسته تا چوزه برآرد. ( فرهنگ اسدی ). ماکیانی را گویند که از بیضه کردن بازآمده و مست شده باشد. ( برهان ). کُرج. کرچ. کپ. ( حاشیه برهان چ معین ). مُقِفّه. ( آنندراج ). ماکیان را گویند که از تخم کردن و بیضه دادن بازمانده باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). مرغ مست بچه برآوردن. مرغ که به جوجه برآوردن آمده است. ( یادداشت مؤلف ) : من به خانه اندر و آن عیسی عطار شما هر دو یک جای نشینیم چو دو مرغ کرک.
ابوالعباس.
یکی آتش آید هم از سوی ترک بر آتش نشینیم چون مرغ کرک.
؟ ( از فرهنگ اسدی ).
دگر فاضلان ماکیانان کرک نیارند در پیش او خایه داد.
سوزنی سمرقندی ( از فرهنگ جهانگیری ).
طفل را نیست بهتر از دایه کرک داند نهفتن خایه.
اوحدی.
کرک. [ ک ُ ] ( اِ ) پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند. ( برهان ) ( آنندراج ). کُلک. ( فرهنگ جهانگیری ). تفتیک. پشم بسیار باریک و نرم. ( یادداشت مؤلف ) : تأثیردر لباس مرا غفلتی نبود خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
|| هر پارچه و جامه که از پشم نرم کرده باشند. ( یادداشت مؤلف ). || پوستین. پوستین نرم. پوستین از پوست گوسفند که پشم آن بر جای باشد. ( یادداشت مؤلف ). || پرز و گره هایی که بر روی مخمل و شال و کرباس بدباف نمایان باشد و آن را لاس و پرزه نیز گویند. ( آنندراج ). خَمَل. زغب. پرز. بسیار گره پیدا کرده ابریشم و غیره. ( یادداشت مؤلف ). || ریزه های پشم که از قالی و گلیم و جاجیم و جز آن ریزد. || پرز که از خاکستر خود آتش بر آتش نشیند. پرز آتش. ( یادداشت مؤلف ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان پایین شهرستاننهاوند در ۷ کیلومتری جنوب باختر نهاوند دامنه و سردسیر دارای ۱٠٠٠ تن سکنه محصول غله توتون و لبنیات . ( اسم ) ۱ - پشم نرمی که از بن موی بز روید و آنرا با شانه بر آورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن نمد و کلاه و کپنک و غیره مالند : [ تاثیر . در لباس مرا غفلتی نبود خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام ] . ( محسن تاثیر ) ۲ - مو های نازک پرندگان . ۳ - پرز میوه ها : [ میو. شلیل از هلو کوچکتر و بدون کرک است ] . ۴ - پشم یا پر بسیار نرم سرخ . احمر یقال ثوب کرک و خوج کرک
فرهنگ معین
(کُ ) (ص . ) ماکیانی که از بیضه کردن باز آمده و مست شده باشد. (کُ ) (اِ. ) پشم نرم . (کَ رَ ) (اِ. ) بدبدک ، بلدرچین ، سلوی . ( ~ . ) (اِ. ) سقف خانه . (کَ ) مرغ خانگی ، ماکیان . ( ~ . ) (اِ. ) خرچنگ .
فرهنگ عمید
= کُرچ = بلدرچین ۱. پشم یا پر بسیارنرم. ۲. پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند، گلغر، تفتیک، پت، تبت، تبد. ۳. (زیست شناسی ) از اجزای رو پوست گیاهان که عمل آن جذب مواد یا تخفیف عمل تعرق است.
فرهنگستان زبان و ادب
{fimbria} [زیست شناسی-میکرب شناسی] هریک از رشته های پروتئینی نازک بر روی سطح برخی یاخته های میکربی {trichome} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ساختار خارجی مومانندی در گیاهان
گویش مازنی
/kerk/ مرغ - برجستگی های نرم و منعطف روی قالی & گلو، حلق - چوبی که پشت سر نصب کرده و در را محکم کنند – کلون در & بخشی از محصولات لبنی & دیگ بزرگ & & اهرم & کپک
کرک (اردن). کَرَک، که در طی دوران پادشاهی اورشلیم با نام کِراک شناخته می شد، شهری است در کشوراردن امروزی که بیشتر بخاطر دژ و قلعه ای که در زمان صلیبیون در آنجا بنا نهاده شده، شهرت یافته است. این قلعه بزرگترین قلعه هایی است که این ناحیه و یکی از بزرگترین قلعه هایی است که در منطقه سوریه ساخته شده است. این شهر مرکزاستان کرک در کشور اردن است. این شهر که در فاصله ۱۴۰ کیلومتری از پایتخت اردن، امان، واقع شده در بر سیر راه پادشاهی قدیم قرار دارد. این شهر ۱۰۰۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده که در ۳ طرف آن جلگه وجود و چشم اندازی به سمت دریای مرده دارد. این شهر جمعیتی بالغ بر ۳۲ هزار نفر دارد که در واقع شهر در اطراف دژ و قلعه طی دوره امپراتوری عثمانی در قرن ۱۹ میلادی بنا شده است.
کرک (الیاف). کُرک یا کورک به تارهای ریز مو روی بدن برخی جانداران یا به طور مصنوعی روی برخی پارچه ها ( مانند مخمل ) گفته می شود. کرک ها کیفیت های بسیار مختلفی دارند. برخی از کرک های حیوانی: • کرک کشمیر • کرک شترچه • کرک گواناکو • شاهتوش • ویکی پدیای انگلیسی ( نسخهٔ ۶ ژوئیه ۲۰۰۶ ) • فراورده های جانوری • موی جانوران • نساجی • همه مقاله های خرد • مقاله های خرد زیست شناسی
کرک (بم). کُرک، روستایی در دهستان کرک و نارتیچبخشبروات شهرستان بم در استان کرمان ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۵۲۲ نفر ( ۱۷۹ خانوار ) بوده است. [ ۱]
کرک (گیاهی). کُرک ها ساختاری روی برگ های گیاهان هستند که شبیه موهای کوچکی به نظر می رسند که از سطح برگ خارج می شوند. کرک ها از سلولهای زنده تشکیل شده اند که می تواند بسیار متفاوت باشند. برخی از کُرک ها یک سلول طویل دارند. دیگر کُرک ها زنجیره ای طولانی از سلول ها هستند. آن ها ممکن است شاخه هایی داشته باشند که باعث می شود شبیه ستاره به نظر برسند. کُرک موجب می شود که برگ از نور خورشید درامان بماند. آن ها از وزیدن باد زیاد در سطح برگ جلوگیری می کنند. این مسئله موجب می شود آب زیادی از برگ خارج نشود. حیوانات ممکن است برگهای دارای تریکوم را نخورند چون از مزهٔ آن ها خوششان نمی آید. کُرک های غده ای دارای مواد شیمیایی هستند که با لمس برگ شکسته شده و بیرون می ریزند.
کرک (کشتی بادبانی). کرک ( انگلیسی: Carrack ) یک قایق بادبانی اقیانوس پیما با سه یا چهار دکل است. این کشتی در سده ۱۵ ( میلادی ) در اروپا توسعه یافته است. کرک برای اولین بار برای تجارت اروپا از مدیترانه تا دریای بالتیک استفاده شد. در اشکال پیشرفته تر آن توسط پرتغالی ها برای تجارت با سواحل آفریقا و در نهایت با آسیا و آمریکا مورد استفاده قرار گرفت.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
کِرْک (Krk) جزیره ای در شمال دریای آدریاتیک، در خلیج کوارنر، نزدیک ساحل کروآسی. حدود ۴۴۰ کیلومتر مربع مساحت و ۱۶,۴۰۰ نفر جمعیت دارد (۱۹۹۱). محصولات اصلی آن شراب و میوه است. مرکز آن، کرک، دارای کلیسای جامعی از قرن ۱۳م و چندین بنای قدیمی دیگر است.
کبک دشتی تیهوی گندمزار ـ گندمزار مرغ در میان گندم لانه می سازد به مزرعه جو الطفاتی ندارد تمام محسنات مرغ خانگی در این حیوان موجود است
در زبان گیلکی به مرغ تخم گذار ( ( کَرک ) ) می گویند و به مرغ جوان که هنوز تخم نمی گذارد یا تازه شروع به تخم گذاری کرده ( ( کاَکِت ) ) می گویند و به مرغی که مادر است و جوجه دارد ( ( کولوشکون ) ) می گویند
کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْتِج/وَرْتیج/وَرْدیج و در مازندران و برخی مرز گیلان و سمنان وَرده از نام های دیگر این پرنده است. در زبان گیلکی نیز آن را وُشُم/وُشوم می نامند ... [مشاهده متن کامل]
آید از باغ بی سرود و بازیج دستک بکراعه می برآرد ورتیج. زینتی ( از لغت نامه اسدی ) . گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر. طرطری تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک. انوری دل ز عشقت سحر مطلق میکند همچو ورتج حق یلقلق میکند. انوری هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش سحر که مدح جمالش شنیدم از وردیج.
Kark در زبان گیلکی به معنی مرغ
پشم نرم
سلمان فارسی زمانی ک با عبا و روپوش در حالی ک پوشانده بود ایرانیان میگفتند کرک امذ یعنی خیانتکار امد
کرک : ک با تلفظ ضمه بلدرچین کرک، اگر کوروک خوانده شود زمانی که مرغ روی تخم مرغ ها برای حفظ حرارت آنها و تبدیل به جوجه کراک اگر اینجوری خوانده شود ماده مخدر کراک که از مشتقات هروئین و مواد صنعتی است
در زبان گیلانی یعنی مرغ
درگویش تاتی ( karka_کرک ) به مرغ میگویند.
کرک:کرک :[ اصطلاح فرش بافی ]الیاف ظریف لابلای موی بز یا شتر است و لیکن در فرش، به الیاف ظریف و بلند پشمی ( مانند پشمهای گوسفندان نژاد مرینوس در استرالیا و یا بلوچ ) کرک گفته می شود.
روستای کرک از توابع بخش گاماسیاب شهر نهاوند است. این منطقه ی متمدن مسکن قومی بااصالت و شریف بوده و هست. ( ( طایفه زیار ) ) مهاجرینی بوده اند که از ناحیه ی زیار نشین لرستان به روستای کرک کوچ کرده بودند. بزرگان این طایفه در گذشتههمچون شیخ احمد نثاری، اسد خان نثاری، گل محمد نثاری، نور محمد نثاری بوده اند. ... [مشاهده متن کامل]
روستای کرک در بخش گاماسیاب نهاونداست. این مکان متمدن مسکن قومی با اصالت و شریف بوده. ( ( طایفه زیار ) ) مهاجرینی بوده اندکه از ناحیه ی زیار نشین لرستان به این منطقه کوچ کرده اند. بزرگان این طایفه همچون شیخ احمد نثاری، گل محمد نثاری، نورمحمد نثاری بوده اند.
کُرُک=مرغی که تب عشق کرده و از جوجه درآمده است و روی تخم و یا هرچیزی به مثل تخم مرغ حتی پیاز سفید میخسبد چون هوس مادر شدن را دارد یا باید تخم مرغ در زیرش گذارند تا جوجه شود و یا باید در اب سرد او را بیندازند تا تب عشق فرو نشیند چون درجه حرارتش از چهل درجه بالاتر شده است
کَرَک=بلدرچین کبک صحرایی پرنده گندمزار
کرک=کام است سقف دهن کرک نام دارد
شکاف بالای کام و حلق را کرک میگویند مثلا کرک گرفتگی یا کرکش افتاده است و خیلی خانم ها در قدیم تخصص گرفتن کرک و بالا دادن ان را از توی دهان شخص بیمار بلد بودند
پشمی بسیار نرم ولطیف که در زیز موی بز می روید و بسیار گران هم هست منتها باید مو و شعور ات انرا گرفته و کرک خالص باشد و کرک از پشم گرانتر است و گرمی ونرمی جامه کرکی منحصر به فرد است و لذا چون همیشه با مو ... [مشاهده متن کامل]
وارد بازار تجارت شده است در سرا ها و تیمچه های داد و ستد همیشه نام ان با مو امده است مثلا میگویند کرک ومو کیلویی چند است چه به جاییکه مو ارزش خرید و فروش امروزه ندارد چون فقدرمو در سیاه چادر های قدیم مصرف میشد چون ضد اب بود و خاصیت مو آنست که آب را عرضی عبور نمیدهد و آب از لوله باریکی که در دل مو است و امروز با علم نانو تشخیص داده شده است به سمت شیبی خود حرکت میکند
نام روستای لر نشین در شهر نهاوند استان همدان کرک::پشم در این روستا نمد و کلاه نمدی لری بافته می شود
در زبان کردی در لهجەی سورانی کورک به مرغی میگن که روی تخم نشیند برای جوجه دار شدن
کرک مرغی است که روی تخم نشنید تا جوجه آورد. واژه کهرکتاس در زبان باستان همان مرغ و کرکس می باشد. در گونه ای از لهجه محلی هنوز مرغ را کرک صدا میزنند. درود به شما
کرک به معنایی پل چوبی است
کرک ( crack ) :رجوع به کلمه ی"کراک"
[ کِ ]؛ کرک در زبان تبری ( مازنی ) به مرغ گفته می شود.