دکل

/dakal/

مترادف دکل: تیرکشتی، دگل، زمخت، ستبر، گنده، نتراشیده نخراشیده

معنی انگلیسی:
mast, pole

لغت نامه دهخدا

دکل. [ دَ ] ( ع مص ) فراهم آوردن گل را بدست تا بینداید. || پاسپر کردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دکل. [ دَ ک َ ] ( ص ) امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد. ( برهان ). امردی راگویند که دست و پای بزرگ لک و گنده داشته باشد و خطش هنوز ندمیده ، و آنرا «تکل » نیز گویند. ( آنندراج ). امرد ضخم. || سخت درشت اندام و قوی. زن و مرد فربه و بلندبالا و بزرگ استخوان. سخت بزرگ جثه. زن یا مرد چارشانه و بلند. تنومند و بلند. بلندبالا و تنومند، و آنرا بیشتر در پسران و دختران جوان گویند. بلند و پهن شانه و درشت استخوان. سخت بزرگ خلقت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). زمخت. گنده. ستبر، در آدمی. ( از فرهنگ فارسی معین ). دگل. و رجوع به دگل شود :
مشت دکلان و کله پوشان
قربوقربوزنان و جوشان.
امیرخسرو ( در مذمت مغولان ، از آنندراج ).
دکله پر رشک بر پشت دکل.
امیرخسرو ( ازآنندراج ).
|| کسی ، خاصه پسری که در سنین بالا و پس از برآمدن ریش به فعل بد تن دردهد و مفعول واقع شود. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دکل باز ؛ که امردان پرسال را دوست گیرد. آنکه با غلامان بیش سال و بزرگ جثه بازد. غلام باره که غلامان بزرگ دوست گیرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). غلام باره که بیشتر متمایل به جوانان بدکار بزرگ سال و دکل است. این لفظ را در برابر بچه باز بکار می برند. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
- دکل بازی ؛ عمل دکل باز. رجوع به دکل باز شود.
- دکل پسند ؛ آنکه دکل را پسندد. رجوع به دکل و نیز به دکل باز در همین ترکیبات شود.
|| ( اِ ) درخت تنه بزرگ عموماً، و نخل خرمای بزرگ تنه خصوصاً. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). || چوب بزرگ وسط کشتی که شراع را بر آن بندند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ). تیر کشتی. ( فرهنگ فارسی معین ). دگل. رجوع به دگل شود. || قسمی از خرمای بدکه دانه آن بزرگ باشد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

دکل. [ دَ ک َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

تیربلندوستبرکه درزیرزمین برپاکنندمانندستون
( صفت ) ۱ - زمخت گنده ستبر ( آدمی ) . ۲ - امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد .
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم .

فرهنگ معین

(دَ کَ ) (اِ. ) ۱ - تیر بلندی در عرشة کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند. ۲ - تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع .
( ~. ) (ص . ) = دگل : ۱ - زمخت ، گنده . ۲ - امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد.

فرهنگ عمید

۱. تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند، مانند ستون خیمه که چادر بر روی آن قرار می گیرد، دیرک.
۲. ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند.

فرهنگستان زبان و ادب

{mast} [حمل ونقل دریایی] تیرکی عمودی یا کمی مایل که در گذشته نقش تکیه گاه بادبان را داشته است، اما در کشتی های امروزی به عنوان پایه ای برای نصب آنتن های مخابراتی و رادار و پرچم و چراغ های ناوبَری و جز آن به کار میرود
{spar} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] تیر چوبی یا فلزی که تجهیزات بافه ای را برای اتصال به یکی از چند سامانۀ حمل ونقل بافه ای به آن میبندند

گویش مازنی

/de kel/ شخم دوم زمین & درکل – به تمامی - هرگز – به هیچ وجه

دانشنامه عمومی

دکل (دریانوردی). در دریانوردی دکل ستون چوبی یا فلزی یا ساخته شده از مواد سبک ( مانند فیبر کربن پلیمری تقویت شده ) است که در بادبان بندی قایق رانی بادبانی برای برپا نگهداشتن یا پشتیبانی از بادبان استفاده می شود. دکل شامل بوم و دکل می شود. هر دو این بخش ها مانند تیر جلوی کشتی و تیر نگهدارنده بادبان برای برای برپا نگهداشتن بادبان و مقاومت در برابر نیروهای فشار و خمش استفاده می شوند.
در کشتی های بزرگ عصر دریانوردی، دکل های یدکی با طناب به هم بسته می شدند تا یک سطح موقت به نام "عرشه دکلی" بسازند. از این سطح به عنوان جایی برای انجام تعمیرات موقت عرشه اصلی یا سکوی اضافی برای کالاها یا افراد استفاده می شد. "عرشه دکلی" نامی غیر رسمی برای سینه گاه یا عرشه کوچک پشت کشتی است. زیرا این قسمت ها جایی بودند که دکل های یدکی با روی هم قرار دادن روبروی عرشه اصلی کشتی نگهداری می شدند. امروزه عبارت "عرشه دکلی" برای نامیدن جلویی ترین بخش عرشه فلاش کشتی استفاده می شود. [ ۱]
عکس دکل (دریانوردی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

واژه مست
معادل ابجد 500
تعداد حروف 3
تلفظ mast
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: دکل]
مختصات ( مُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی mast
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ لغت معین
خیلی مسخره این واژه دکل صد درصد مال زبان دیگر قوم دیگر دانست.

دکل = نشانه
از کارواژه دکلیستن یا دکلستن مازندرانی گرفته شده به معنای ریخته شده یا نارس
اگر کل یا بی مو را نوعی نشانه بدانیم پس ریخته شدن یا دکلیستن را از دکل و نارس بودن می دانیم چرا که کسی که به حد رشد نرسیده باشد گویا دچار ریختگی شده و اصطلاح کال یا نرسیده نیز از همین کل یا کال با بی مو میتواند آمده باشد - پر در همه این موارد دکلیستن = دکل = کل = بی مو یا ریخته و دارای نشان یا نارسیده ( کال )
...
[مشاهده متن کامل]

برو آنجا کل بکار = برو آنجا نشانی را قرار بده ( برای مفهوم نشان دار شدن )

دکل کلمه ترکی برگرفته از کلمه پایه دیک به معنی بلندى میباشد
دکل ( Mast ) [اصطلاح دریانوردی] :لوله ای آهنی که از ورق درست شده و سربالائی آن دارای قطر کمتری نسبت به سر پائین میباشد . این لوله در روی خط مرکزی کشتی نصب میگردد . در کشتی های جدید از دکل برای نصب آنتن
...
[مشاهده متن کامل]
های تجهیزات ناوبری و مخابری ، نصب پرچمهای مخابراتی و دریانوردی و سایر موارد مشابه استفاده میشود . کشتی ها بسته به نوع و ساختمان ممکن است چند دکل داشته باشند .

در پارسی " فرسپ " ، همچنین تیرک یا دیرک .
فرسپ نفتی = دکل نفتی

دیرک

بپرس