[ویکی الکتاب] معنی
وَجْهِ: رو- صورت - خودِ (ﭐبْتِغَاءَ وَجْهِ یعنی طلب خشنودی از آن جهت که رضایت از کسی به منزله ی رو کردن به او و عدم رضایت مانند پشت کردن به اوست .وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر ج...
معنی
لَا تَکُونَنَّ: حتماً نباش - به هیچ وجه نباش
معنی
جَنَّةِ: باغ (وجه تسمیه اش این است که پوشش درختان مانع از دیدن زمین می شود)-بهشت
معنی
وُجُوهِ: چهره ها (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی است ک...
معنی
وُجُوهَکُمْ: چهره هایتان -رویتان (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خد...
معنی
وَجْهَکَ: چهره ات -رویت (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی...
معنی
وَجْهِیَ: چهره ام -رویم - صورتم (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه ...
معنی
مُسْوَدّاً: سیاه شده (مقصود از اسوداد وجه در عبارت" وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِـﭑلْأُنثَیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً "سیاه شدن روی ، بطور کنایه خشمناک شدن است و در عبارت "وَیَوْمَ ﭐلْقِیَامَةِ تَرَی ﭐلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَی ﭐللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ "س...
معنی
مُّسْوَدَّةٌ: سیاه شده (مقصود از اسوداد وجه در عبارت" وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِـﭑلْأُنثَیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً "سیاه شدن روی ، بطور کنایه خشمناک شدن است و در عبارت "وَیَوْمَ ﭐلْقِیَامَةِ تَرَی ﭐلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَی ﭐللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ "س...
معنی
وُجُوهَهُمْ: چهره هایشان -روهایشان (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه ...
معنی
وُجُوهَهُمُ: چهره هایشان -روهایشان (حرف میم به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است .وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشی...
معنی
وَجْهَهُ: چهره اش -رویش (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی...
ریشه کلمه:
وجه (۷۸ بار)
«وَجْه» در لغت به معنای «صورت» است و گاهی به معنای «ذات» به کار برده می شود. بنابراین «وجه اللّه» یعنی ذات خدا. یعنی از آنجا که صورت آئینه روح و دل آدمی است، و حواسی که انسان را با خارج مربوط می کند، تقریباً همه در آن قرار دارد، گاهی به معنای روح، یا به معنای ذات نیز آمده است.
و در سوره «روم» منظور صورت باطنی و روی دل می باشد، بنابراین، منظور تنها توجّه با صورت نیست، بلکه توجّه با تمام وجود است، زیرا وجه و صورت، مهمترین عضو بدن و سنبل آن است.
درست است که «وَجْه» از نظر لغت، به معنای صورت است که، به هنگام مقابله با کسی با آن مواجه و روبرو می شویم، ولی هنگامی که در مورد خداوند به کار می رود، منظور ذات پاک او است. بعضی نیز «وَجْهُ رَبِّک» را در سوره «رحمان» به معنای صفات پروردگار دانسته اند که از طریق آن، برکات و نعمت ها بر انسان ها نازل می شود، همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت.
این احتمال نیز داده شده: منظور اعمالی است که به خاطر خدا انجام داده می شود، بنابراین، همه فانی می شوند، تنها چیزی که باقی می ماند اعمالی است که از روی خلوص نیت و برای رضای او انجام گرفته است. ولی معنای اول از همه مناسب تر به نظر می رسد.
«وجه» در سوره «لیل» به معنای «ذات» است، و منظور رضایت و خشنودی ذات پاک او است.