فرهنگ اسم ها
معنی: نام ماه دومین ماه بهار، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم پسر، اسم فارسی، اسم سریانی
لغت نامه دهخدا
من آنگاه سوگند نیسان خورم
که زین مملکت رخت بیرون برم.
بوشکور ( از انجمن آرا ).
نیسان. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) نام ماه هفتم است از ماههای رومیان . ( غیاث اللغات ) ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). ماه دوم بهار. ( السامی ). به سریانی نام ماه دویم باشد از سه ماه بهار. ( برهان قاطع ). ماه هفتم از سال سریانی میان آذار وایار، و آن ماه دوم بهار است مطابق اردیبهشت فارسی و ثور عرب و تقریباً مطابق است با آوریل فرانسوی و آن 30 روز است. ( یادداشت مؤلف ). و باران این ماه را نیز مجازاً نیسان گویند. ( غیاث اللغات ) :
آنچا که جحیم خشم تو آذر
آنجا که نسیم صلح تو نیسان.
منجیک.
تا نرگس اندر آید با کانون تا سوسن اندر آید با نیسان.
فرخی.
چون برف بود به جای سبزه دی ماه بود نه ماه نیسان.
ناصرخسرو.
به نیسان همی قرطه سبز پوشیددرختی که آبان برون کرد ازارش.
ناصرخسرو.
این تیره و بی نور تن امروز به جان است آراسته چون باغ به نیسان و به آزار.
ناصرخسرو.
گر خزان است حال من شایدفکرت من نگر که نیسان است.
مسعودسعد.
به گاه خدمت بر دستها چو بوسه دهم چنان بگریم گویی که ابر نیسانم.
مسعودسعد.
ز تو باغ گردد کشفته به آذرز تو راغ گردد شکفته به نیسان.
جبلی.
وقت طرب است و روز عشرت ایام گل است و فصل نیسان.
خاقانی.
شاه ریاحین بساخت لشکرگاه از چمن نیسان کآن دید کرد لشکری از ضیمران.
خاقانی.
آب چون نار هم از پوست خورم چون نیابم نم نیسان چه کنم.
خاقانی.
همان رونق ز خوبیش آن طرف راکه از باران نیسانی صدف را.
نظامی.
شد از ابر نیسان صدف باردارپدیدار شد لؤلؤ شاهوار.
نظامی.
نه ابر از ابر نیسان درفشان تربیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ماه هفتم از تقویم سریانی مطابق ماه آوریل سال رومی (( فرودین و اردیبهشت ) و آن دارای ۳٠ روز است : ((گرچه نیسانم خزان آردمن اندر ذهن و طبع آتش نیسان و بل کاب خزان آورده ام . ) ) ( خاقانی . سج . ۲۵۸ ) یا باران نیسان . بارانی که در ماه نیسان بارد . توضیح قطرات باران نیسان را جمع میکردند و بر آن دعاهایی میخواندند و بقصد سلامت و استشفا مینوشیدند .
خلاف . مخالفت . مرادف انیسان است . مخفف انیسان است . عدم موافقت دروغ و هنگام شکستن عهد و پیمان .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] بهار.
نی مانند، شبیه نی.
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
نیسان موتور کورپوریشن ( به ژاپنی: 日産自動車株式会社 ) شرکت خودروسازی ژاپنی چندملیتی است، که دفتر مرکزی آن در شهر یوکوهاما قرار دارد. ریشه های تأسیس این شرکت به زمان راه اندازی شرکت خودروسازی داتسون بازمی گردد، در پی خریداری شرکت داتسون توسط یوشیسوکه آیکاوا، وی داتسون را در شرکت خوشه ای و تازه تأسیس خود، یعنی؛ گروه نیسان ادغام نمود و بخش خودروسازی جدید را نیسان نامید.
شرکت نیسان همانند تویوتا و هوندا که به ترتیب برندهای لکسوس و آکورا را در آمریکای شمالی راه اندازی کردند، برند اینفینیتی را برای بازار آمریکای شمالی خود تأسیس کرد. از سال ۱۹۹۹ شرکت رنو به یکی از سهام داران اصلی نیسان تبدیل شد، به طوری که تا سال ۲۰۰۸ مالک ۴۴٪ از سهام آن گردید، در مقابل هم اکنون نیسان نیز ۱۵٪ از سهام رنو را در اختیار دارد. اکنون کارلوس غصن به طور هم زمان، مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره هر دو شرکت نیسان و رنو می باشد[ ۳] و از طریق شرکت رنو - نیسان آلیانس که حاصل مشارکت استراتژیک این دو خودروساز می باشد، سکان رهبری رنو، نیسان و چند خودروساز دیگر را در دست دارد. در سال ۲۰۱۲ نیسان پس از شرکت های جنرال موتورز، تویوتا، گروه فولکس واگن، گروه هیوندای موتور و فورد، به عنوان ششمین خودروساز بزرگ جهان شناخته شد.
در سال ۱۹۱۱ ماسوجیرو هاشیموتو، شرکت کوایشینشا موتور کار ورکس ( به انگلیسی: Kwaishinsha Motor Car Works ) را تأسیس کرد و در ۱۹۱۴ این شرکت با سرمایه گذاری سه بازرگان ژاپنی، نخستین خودروی خود را طراحی و تولید نمود.
این وسیله نقلیه ۲ سیلندری که تنها ۱۰ اسب بخار قدرت داشت، دات نامیده شد، که از حروف اول نام خانوادگی سه سرمایه گذار آن، گرفته شده بود. سرمایه گذاران این پروژه عبارت بود از:
• کنجیرو دین ( به انگلیسی: Kenjiro Den )
• روکارو آویاما ( به انگلیسی: Rokuro Aoyama )
• میتارو تاکئوچی ( به انگلیسی: Meitaro Takeuchi )
این شرکت در سال ۱۹۱۸ به کوایشینشا موتور کو تغییر نام داد و شروع به تولید کامیون های نظامی نمود.
در سال ۱۹۱۹ شرکت جیتسایو جیدوشا، به عنوان شرکت تابعه شرکت کوبوتا، در شهر اوساکا راه اندازی شد. این شرکت بلافاصله شروع به تولید کامیون های سایز کوچک نمود، که قطعات مورد نیاز آن ها را، از ایالات متحده آمریکا وارد و در ژاپن مونتاژ می کرد.
در سال ۱۹۲۵ شرکت کوایشینشا موتور به دات موتور کار تغییر نام پیدا کرد. [ ۴] یک سال بعد در ۱۹۲۶ شرکت دات موتور و جیتسایو جیدوشا با هم ادغام شدند.





شرکت نیسان همانند تویوتا و هوندا که به ترتیب برندهای لکسوس و آکورا را در آمریکای شمالی راه اندازی کردند، برند اینفینیتی را برای بازار آمریکای شمالی خود تأسیس کرد. از سال ۱۹۹۹ شرکت رنو به یکی از سهام داران اصلی نیسان تبدیل شد، به طوری که تا سال ۲۰۰۸ مالک ۴۴٪ از سهام آن گردید، در مقابل هم اکنون نیسان نیز ۱۵٪ از سهام رنو را در اختیار دارد. اکنون کارلوس غصن به طور هم زمان، مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره هر دو شرکت نیسان و رنو می باشد[ ۳] و از طریق شرکت رنو - نیسان آلیانس که حاصل مشارکت استراتژیک این دو خودروساز می باشد، سکان رهبری رنو، نیسان و چند خودروساز دیگر را در دست دارد. در سال ۲۰۱۲ نیسان پس از شرکت های جنرال موتورز، تویوتا، گروه فولکس واگن، گروه هیوندای موتور و فورد، به عنوان ششمین خودروساز بزرگ جهان شناخته شد.
در سال ۱۹۱۱ ماسوجیرو هاشیموتو، شرکت کوایشینشا موتور کار ورکس ( به انگلیسی: Kwaishinsha Motor Car Works ) را تأسیس کرد و در ۱۹۱۴ این شرکت با سرمایه گذاری سه بازرگان ژاپنی، نخستین خودروی خود را طراحی و تولید نمود.
این وسیله نقلیه ۲ سیلندری که تنها ۱۰ اسب بخار قدرت داشت، دات نامیده شد، که از حروف اول نام خانوادگی سه سرمایه گذار آن، گرفته شده بود. سرمایه گذاران این پروژه عبارت بود از:
• کنجیرو دین ( به انگلیسی: Kenjiro Den )
• روکارو آویاما ( به انگلیسی: Rokuro Aoyama )
• میتارو تاکئوچی ( به انگلیسی: Meitaro Takeuchi )
این شرکت در سال ۱۹۱۸ به کوایشینشا موتور کو تغییر نام داد و شروع به تولید کامیون های نظامی نمود.
در سال ۱۹۱۹ شرکت جیتسایو جیدوشا، به عنوان شرکت تابعه شرکت کوبوتا، در شهر اوساکا راه اندازی شد. این شرکت بلافاصله شروع به تولید کامیون های سایز کوچک نمود، که قطعات مورد نیاز آن ها را، از ایالات متحده آمریکا وارد و در ژاپن مونتاژ می کرد.
در سال ۱۹۲۵ شرکت کوایشینشا موتور به دات موتور کار تغییر نام پیدا کرد. [ ۴] یک سال بعد در ۱۹۲۶ شرکت دات موتور و جیتسایو جیدوشا با هم ادغام شدند.






wiki: نیسان
نیسان (عبری). نیسان ( به عبری: נִיסָן ) نخستین ماه سال مدنی و هفتمین ماه مذهبی در تقویم عبری است. نام این ماه از نام های بابلی ماهها گرفته شده است. در تورات نام این ماه آویو است که به معنی این است که در این ماه جو می رسد. آشوریان این ماه را ماه شادی می دانستند. نیسان معمولاً در تقویم میلادی معادل آوریل - مه و در تقویم فارسی معادل سال نو و اردیبهشت است. تنها کتابی در عهد عتیق که از ماه نیسان یاد شده است کتاب استر می باشد.
• ۱ نیسان - خاب نیسان - نخستین روز سال در تقویم آشوری
• ۱۴ نیسان - روزه نخست زاده - اگر ۱۴ روز شبات باشد این روزه در روز ۱۲ نیسان است.
• ۱۵ تا ۲۱ نیسان - عید پسح - در بیرون از اسراییل ۲۲ نیسان نیز حساب می شود.
• ۲۷ نیسان - یوم هاشواه - اگر این روز با شبات تداخل کند در ۲۶ یا ۲۸ حساب می شود.
• ۱ نیسان ( ۳۷۶۱ قبل از میلاد ) ایجاد دنیا بر پایه بعضی نظرها - تلمود دو نظر در مورد زمان ایجاد دنیا دارد. بر اساس نظر ربی الیزر "دنیا در ماه تیشری ایجاد شد" که روز ششم آفرینش است که در آن آدم و حوا ایجاد شدند که به عنوان روش هاشانا جشن گرفته می شود. بر اساس نظر ربی یوشع "دنیا در ماه نیسان ایجاد شد". بر اساس نظر کابالیستها و یهودیان حسیدی دنیا ابتدا در مرحله فکر در ماه تیشری ایجاد شد و در ماه نیسان در مرحله عملی ایجاد شد. ولیکن بعضی ربیهای لوباویچ مانند مناخیم مندل اشنیرسون اعتقاد داشتند که دنیا به صورت عملی در تیشری ایجاد شد و به صورت ذهنی در نیسان.
• ۱ نیسان ( ۲۱۰۰ - ۱۸۰۰ قبل از میلاد ) - شه پدران از دنیا رفتند. بر اساس نظر تلمود سه شه پدر دین یهودی، ابراهیم ( ۱۸۱۳ - ۱۶۳۸ قبل از میلاد ) ، اسحاق ( ۱۷۱۳ - ۱۵۳۳ قبل از میلاد ) و یعقوب ( ۱۶۵۳ - ۱۵۰۶ قبل از میلاد ) همگی در ماه نیسان متولد شدند و از دنیا رفتند.
• ۱ نیسان ( ۱۴۵۶ قبل از میلاد ) - اولین میتزواه. در اول نیسان سال ۲۴۴۸ ( ۱۴۵۶ پیش از میلاد دو هفته قبل از خروج ) بر اساس نوشته کتاب خروج ۱۲:۱ - ۲ "خدا با موسی و هارون در سرزمین مصر صحبت کرد" و به آنان در مورد تقویم عبریان دستور داد "این ماه برای شما راس ماهها خواهد بود و اولین ماه سال قرار خواهد گرفت". این به عنوان اولین میتزواه ( دستور الهی ) می باشد که به فرزندان اسراییل داده شد.
• ۱ نیسان ( ۱۴۵۵ قبل از میلاد ) میشکان افتتاح شد. در روز هشتم بعد از هفت روز آزمایش و تمرین میشکان قابل حمل ( تبرنکل یا چادر محل حضور خدا در بین اسراییل ) که توسط فرزندان اسراییل در صحرای سینا ساخته شده بود افتتاح شد. هارون و فرزندانش به عنوان اولین کاهنان وظایف خود را شروع کردند و خدا حضور خود را در بین فرزندان اسراییل قرار داد. برای خداوند در میشکان قربانی داده می شد.
• ۱ نیسان ( ۱۴۵۵ قبل از میلاد ) مرگ نداف و آویهو. وقتی که میشکان افتتاح شد بر اساس لاویان ۱۰:۱ - ۲ "نداف و آویهو فرزندان هارون معطرکن را گرفتند و بر روی آن آتش قرار دادند و عرق معطر ریختند و آتش نادرستی در برابر خدا ایجاد کردند که خدا به آنان دستور نداده بود. آتشی از جانب خدا آمد و آنها را گرفت و آنها در برابر خدا جان دادند"
• ۳ نیسان ( ۱۴۹۲ میلادی ) اخراج یهودیان از اسپانیا. دستور الحمبرا که بر اساس آن یهودیان از اسپانیا اخراج شدند در ۳۱ مارس ۱۴۹۲ که معادل ۳ نیسان بود اعلام شد.
• ۷ نیسان ( ۱۴۱۶ قبل از میلاد ) جاسوسان در جریکو. ۳۰ روز بعد از مرگ موسی در ۷ آدار یوشع بن نون دو جاسوس به رود اردن و جریکو فرستاد تا اطلاعات جمع کنند و اسراییل اولین حمله خود را برای تصاحب ارض موعود آغاز کند.
• ۱۰ نیسان ( ۱۴۱۷ قبل از میلاد ) درگذشت میریام خواهر موسی. میریام خواهر موسی که گفته می شود در سن ۱۲۶ سالگی از دنیا رفت.
• ۱۰ نیسان ( ۱۴۱۶ قبل از میلاد ) اسراییلیها از رود اردن عبور می کنند.
• ۱۳ نیسان ( ۴۷۴ قبل از میلاد ) دستور هامان. در ۱۲ امین سال حکمرانی آهاسوئروس ( خشایارشا ) پادشاه پارس وزیر اوهامان دستوری را که قرار بود ۱۱ ماه بعد در ۱۳ ام آدار اعلام کند که بر اساس آن تمامی یهودیان کشته نابود و از بین روند را آماده کرد. این دستور مقدماتی به تمامی ۱۲۷ استان امپراتوری پارس اعلام شد. موردخای به استر گفت که به نزد پادشاه رود و از او درخواست تغییر این دستور را کند. استر دستور داد که یهودیان ۳ روز روزه بگیرند ( نیسان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ که شامل دو روز اول عید پسح نیز می شود ) . او به یهودیان گفت که توبه کنند و برای موفق شدن او در نقشه خود دعا کنند.
• ۱۵ نیسان ( ۱۷۱۳ قبل از میلاد ) اسحاق به دنیا آمد. بر اساس نوشته کتاب پیدایش ۲۱:۱ - ۶ "خداوند سارا را به یاد داشت و خدا همانگونه که قول داده بود رفتار کرد. و سارا حامله شد و برای ابراهیم در سن کهنسالی فرزند پسری به دنیا آورد. و سارا گفت "خداوند خنده برای من اورد تا باشد که هر که بشنود با من بخندد ( ایتزهاک به معنی خندیدن در عبری ) .
• ۱۵ نیسان ( ۱۴۵۶ قبل از میلاد ) خروج. در نیمه شب ۱۵ نیسان در سال عبری ۲۴۴۸ که بعد از ۲۱۰ سال از وارد شدن یعقوب به مصر بود خداوند ۱۰ امین بلا را به مصریان وارد کرد و تمامی فرزندان اول آنان را کشت. در چندین ساعت قبل از آن اسراییلیها اولین سدار تاریخ را انجام دادند که در آن گوشت عید پسح را خوردند و خون قربانی را بر درهای خانه های خود پاشیدند تا علامتی باشد که فرشته عذاب از روی خانه آن ها گذر کند. بر اثر این بلا فرعون تسلیم شد و اجازه داد که فرزندان اسراییل بروند و سپس به دنبال آن رفت. ۶۰۰۰۰۰ نفر مرد بالغ و جمعیت زیادی از غیریهودیان به همراه آنان از مصر حرکت کردند و مسیر ۵۰ روزه به سمت سینا و ارض موعود را طی کردند.
• ۱۶ نیسان ( ۱۲۷۳ قبل از میلاد ) من ( نان بهشتی ) تمام می شود. در روز ۱۶ نیسان سال ۲۴۸۸ عبری شش روز بعد از اینکه فرزندان اسراییل تحت فرماندهی یوشع بن نون وارد ارض مقدس شدند ذخیره نان الهی آن ها تمام شد. بعد از اینکه مردم قربانی اومر را در معبدی که در گیلگال ایجاد کرده بودند آوردند اولین نان بدون مخمر تولید شد.
• ۱۶ نیسان ( ۴۷۴ قبل از میلاد ) - استر در برابر خشایارشا حاضر می شود. در روز سوم روزه که موردخای دستور داده بود ملکه استر بدون وقت قبلی به پیش خشایارشا رفت که در نزد دربار کار بسیار بدی بود. ولیکن پادشاه او را پذیرفت و اجازه داد وارد شود. استر درخواست کرد که پادشاه با او وهامان به یک جشن شراب برود ( بر اساس نوشته تلمود نقشه استر این بود که خشایارشا را از دوستی خود باهامان حسود کند و سپس هر دو را به قتل برساند تا بتواند قوم یهود را از دستورهامان نجات دهد ) .
• ۱۷ نیسان ( ۲۴۰۰ سال قبل از میلاد ) کشتی نوح بر کوه آرارات نشست. در روز ۱۷ ماه هفتم ( که قبل از نزول تورات ماه نیسان بود ) کشتی نوح بر کوه آرارات فرونشست.
• ۱۷ نیسان ( ۴۷۴ قبل از میلاد ) هامان آویخته شد. در دومین جشن شرابی که استر برای خود و خشایارشا وهامان تدارک دیده بود هویت واقعی خود را آشکار کرد و برای مردم خود درخواست بخشش کرد و به هامان به عنوان فرد شیطانی اشاره نمود. وقتی چارووناه که یک خدمتکار دربار بود دربارهٔ چیزهایی که هامان برای موردخای آماده کرده بود گفت شاه دستور داد که هامان بر آن ها آویخته شود و در برای رهایی یهودیان از دستورهامان باز شد. ( کتاب استر فصل هفتم )
• ۲۶ نیسان ( ۱۳۸۶ قبل از میلاد ) مرگ یوشع بن نون. یوشع بن نون ( ۱۴۹۶ - ۱۳۸۶ قبل از میلاد ) که رهبری فرزندان اسراییل را بعد از موسی بر عهده داشت در ارض مقدس از دنیا رفت.
• ۲۸ نیسان ( ۱۴۱۵ قبل از میلاد ) فتح جریکو. اولین شهری که در حمله فرزندان اسراییل به ارض مقدس به دست آن ها افتاد شهر جریکو بود. اسراییلها به مدت هفت روز در اطراف شهر چرخیدند و تابوت عهد را به همراه کوهنها و شیپور چرخاندند. در روز هفتم دیوارهای شهر فروریخت و شهر فتح شد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف• ۱ نیسان - خاب نیسان - نخستین روز سال در تقویم آشوری
• ۱۴ نیسان - روزه نخست زاده - اگر ۱۴ روز شبات باشد این روزه در روز ۱۲ نیسان است.
• ۱۵ تا ۲۱ نیسان - عید پسح - در بیرون از اسراییل ۲۲ نیسان نیز حساب می شود.
• ۲۷ نیسان - یوم هاشواه - اگر این روز با شبات تداخل کند در ۲۶ یا ۲۸ حساب می شود.
• ۱ نیسان ( ۳۷۶۱ قبل از میلاد ) ایجاد دنیا بر پایه بعضی نظرها - تلمود دو نظر در مورد زمان ایجاد دنیا دارد. بر اساس نظر ربی الیزر "دنیا در ماه تیشری ایجاد شد" که روز ششم آفرینش است که در آن آدم و حوا ایجاد شدند که به عنوان روش هاشانا جشن گرفته می شود. بر اساس نظر ربی یوشع "دنیا در ماه نیسان ایجاد شد". بر اساس نظر کابالیستها و یهودیان حسیدی دنیا ابتدا در مرحله فکر در ماه تیشری ایجاد شد و در ماه نیسان در مرحله عملی ایجاد شد. ولیکن بعضی ربیهای لوباویچ مانند مناخیم مندل اشنیرسون اعتقاد داشتند که دنیا به صورت عملی در تیشری ایجاد شد و به صورت ذهنی در نیسان.
• ۱ نیسان ( ۲۱۰۰ - ۱۸۰۰ قبل از میلاد ) - شه پدران از دنیا رفتند. بر اساس نظر تلمود سه شه پدر دین یهودی، ابراهیم ( ۱۸۱۳ - ۱۶۳۸ قبل از میلاد ) ، اسحاق ( ۱۷۱۳ - ۱۵۳۳ قبل از میلاد ) و یعقوب ( ۱۶۵۳ - ۱۵۰۶ قبل از میلاد ) همگی در ماه نیسان متولد شدند و از دنیا رفتند.
• ۱ نیسان ( ۱۴۵۶ قبل از میلاد ) - اولین میتزواه. در اول نیسان سال ۲۴۴۸ ( ۱۴۵۶ پیش از میلاد دو هفته قبل از خروج ) بر اساس نوشته کتاب خروج ۱۲:۱ - ۲ "خدا با موسی و هارون در سرزمین مصر صحبت کرد" و به آنان در مورد تقویم عبریان دستور داد "این ماه برای شما راس ماهها خواهد بود و اولین ماه سال قرار خواهد گرفت". این به عنوان اولین میتزواه ( دستور الهی ) می باشد که به فرزندان اسراییل داده شد.
• ۱ نیسان ( ۱۴۵۵ قبل از میلاد ) میشکان افتتاح شد. در روز هشتم بعد از هفت روز آزمایش و تمرین میشکان قابل حمل ( تبرنکل یا چادر محل حضور خدا در بین اسراییل ) که توسط فرزندان اسراییل در صحرای سینا ساخته شده بود افتتاح شد. هارون و فرزندانش به عنوان اولین کاهنان وظایف خود را شروع کردند و خدا حضور خود را در بین فرزندان اسراییل قرار داد. برای خداوند در میشکان قربانی داده می شد.
• ۱ نیسان ( ۱۴۵۵ قبل از میلاد ) مرگ نداف و آویهو. وقتی که میشکان افتتاح شد بر اساس لاویان ۱۰:۱ - ۲ "نداف و آویهو فرزندان هارون معطرکن را گرفتند و بر روی آن آتش قرار دادند و عرق معطر ریختند و آتش نادرستی در برابر خدا ایجاد کردند که خدا به آنان دستور نداده بود. آتشی از جانب خدا آمد و آنها را گرفت و آنها در برابر خدا جان دادند"
• ۳ نیسان ( ۱۴۹۲ میلادی ) اخراج یهودیان از اسپانیا. دستور الحمبرا که بر اساس آن یهودیان از اسپانیا اخراج شدند در ۳۱ مارس ۱۴۹۲ که معادل ۳ نیسان بود اعلام شد.
• ۷ نیسان ( ۱۴۱۶ قبل از میلاد ) جاسوسان در جریکو. ۳۰ روز بعد از مرگ موسی در ۷ آدار یوشع بن نون دو جاسوس به رود اردن و جریکو فرستاد تا اطلاعات جمع کنند و اسراییل اولین حمله خود را برای تصاحب ارض موعود آغاز کند.
• ۱۰ نیسان ( ۱۴۱۷ قبل از میلاد ) درگذشت میریام خواهر موسی. میریام خواهر موسی که گفته می شود در سن ۱۲۶ سالگی از دنیا رفت.
• ۱۰ نیسان ( ۱۴۱۶ قبل از میلاد ) اسراییلیها از رود اردن عبور می کنند.
• ۱۳ نیسان ( ۴۷۴ قبل از میلاد ) دستور هامان. در ۱۲ امین سال حکمرانی آهاسوئروس ( خشایارشا ) پادشاه پارس وزیر اوهامان دستوری را که قرار بود ۱۱ ماه بعد در ۱۳ ام آدار اعلام کند که بر اساس آن تمامی یهودیان کشته نابود و از بین روند را آماده کرد. این دستور مقدماتی به تمامی ۱۲۷ استان امپراتوری پارس اعلام شد. موردخای به استر گفت که به نزد پادشاه رود و از او درخواست تغییر این دستور را کند. استر دستور داد که یهودیان ۳ روز روزه بگیرند ( نیسان ۱۴، ۱۵ و ۱۶ که شامل دو روز اول عید پسح نیز می شود ) . او به یهودیان گفت که توبه کنند و برای موفق شدن او در نقشه خود دعا کنند.
• ۱۵ نیسان ( ۱۷۱۳ قبل از میلاد ) اسحاق به دنیا آمد. بر اساس نوشته کتاب پیدایش ۲۱:۱ - ۶ "خداوند سارا را به یاد داشت و خدا همانگونه که قول داده بود رفتار کرد. و سارا حامله شد و برای ابراهیم در سن کهنسالی فرزند پسری به دنیا آورد. و سارا گفت "خداوند خنده برای من اورد تا باشد که هر که بشنود با من بخندد ( ایتزهاک به معنی خندیدن در عبری ) .
• ۱۵ نیسان ( ۱۴۵۶ قبل از میلاد ) خروج. در نیمه شب ۱۵ نیسان در سال عبری ۲۴۴۸ که بعد از ۲۱۰ سال از وارد شدن یعقوب به مصر بود خداوند ۱۰ امین بلا را به مصریان وارد کرد و تمامی فرزندان اول آنان را کشت. در چندین ساعت قبل از آن اسراییلیها اولین سدار تاریخ را انجام دادند که در آن گوشت عید پسح را خوردند و خون قربانی را بر درهای خانه های خود پاشیدند تا علامتی باشد که فرشته عذاب از روی خانه آن ها گذر کند. بر اثر این بلا فرعون تسلیم شد و اجازه داد که فرزندان اسراییل بروند و سپس به دنبال آن رفت. ۶۰۰۰۰۰ نفر مرد بالغ و جمعیت زیادی از غیریهودیان به همراه آنان از مصر حرکت کردند و مسیر ۵۰ روزه به سمت سینا و ارض موعود را طی کردند.
• ۱۶ نیسان ( ۱۲۷۳ قبل از میلاد ) من ( نان بهشتی ) تمام می شود. در روز ۱۶ نیسان سال ۲۴۸۸ عبری شش روز بعد از اینکه فرزندان اسراییل تحت فرماندهی یوشع بن نون وارد ارض مقدس شدند ذخیره نان الهی آن ها تمام شد. بعد از اینکه مردم قربانی اومر را در معبدی که در گیلگال ایجاد کرده بودند آوردند اولین نان بدون مخمر تولید شد.
• ۱۶ نیسان ( ۴۷۴ قبل از میلاد ) - استر در برابر خشایارشا حاضر می شود. در روز سوم روزه که موردخای دستور داده بود ملکه استر بدون وقت قبلی به پیش خشایارشا رفت که در نزد دربار کار بسیار بدی بود. ولیکن پادشاه او را پذیرفت و اجازه داد وارد شود. استر درخواست کرد که پادشاه با او وهامان به یک جشن شراب برود ( بر اساس نوشته تلمود نقشه استر این بود که خشایارشا را از دوستی خود باهامان حسود کند و سپس هر دو را به قتل برساند تا بتواند قوم یهود را از دستورهامان نجات دهد ) .
• ۱۷ نیسان ( ۲۴۰۰ سال قبل از میلاد ) کشتی نوح بر کوه آرارات نشست. در روز ۱۷ ماه هفتم ( که قبل از نزول تورات ماه نیسان بود ) کشتی نوح بر کوه آرارات فرونشست.
• ۱۷ نیسان ( ۴۷۴ قبل از میلاد ) هامان آویخته شد. در دومین جشن شرابی که استر برای خود و خشایارشا وهامان تدارک دیده بود هویت واقعی خود را آشکار کرد و برای مردم خود درخواست بخشش کرد و به هامان به عنوان فرد شیطانی اشاره نمود. وقتی چارووناه که یک خدمتکار دربار بود دربارهٔ چیزهایی که هامان برای موردخای آماده کرده بود گفت شاه دستور داد که هامان بر آن ها آویخته شود و در برای رهایی یهودیان از دستورهامان باز شد. ( کتاب استر فصل هفتم )
• ۲۶ نیسان ( ۱۳۸۶ قبل از میلاد ) مرگ یوشع بن نون. یوشع بن نون ( ۱۴۹۶ - ۱۳۸۶ قبل از میلاد ) که رهبری فرزندان اسراییل را بعد از موسی بر عهده داشت در ارض مقدس از دنیا رفت.
• ۲۸ نیسان ( ۱۴۱۵ قبل از میلاد ) فتح جریکو. اولین شهری که در حمله فرزندان اسراییل به ارض مقدس به دست آن ها افتاد شهر جریکو بود. اسراییلها به مدت هفت روز در اطراف شهر چرخیدند و تابوت عهد را به همراه کوهنها و شیپور چرخاندند. در روز هفتم دیوارهای شهر فروریخت و شهر فتح شد.

wiki: نیسان (عبری)
دانشنامه آزاد فارسی
نِیسان
ماه هفتم سال در گاه شماری (تقویم) سریانی بین آذار و ایار، و ماه نخست در گاه شماری یهودی و ماه چهارم در تقویم رومی. نیسان در تقویم سریانی، ماه دوم بهار یا مطابق با اردیبهشت ایرانی و ثور عربی است. هم اکنون در برخی از کشورهای عربی این ماه ۳۰روزه را معادل آوریل میلادی قرار داده اند.
ماه هفتم سال در گاه شماری (تقویم) سریانی بین آذار و ایار، و ماه نخست در گاه شماری یهودی و ماه چهارم در تقویم رومی. نیسان در تقویم سریانی، ماه دوم بهار یا مطابق با اردیبهشت ایرانی و ثور عربی است. هم اکنون در برخی از کشورهای عربی این ماه ۳۰روزه را معادل آوریل میلادی قرار داده اند.
wikijoo: نیسان
پیشنهاد کاربران
قصیدهٔ مرآت الصفا، در حکمت و تکمیل نفس
جستجو در متن
دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش
دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش
نه هر زانو دبستان است و هر دم لوح تسلیمش
نه هر دریا صدف دار است و هر نم قطره نیسانش
... [مشاهده متن کامل]
سر زانو دبستانی است چون کشتی نوح آن را
که طوفان جوش درد اوست جودی گرد دامانش
خود آن کس را که روزی شد دبستان از سر زانو
نه تا کعبش بود جودی و نی تا ساق طوفانش
نه مرد این دبستان است هرگز جنبشی در وی
بهر دم چار طوفان نیست در بنیاد ارکانش
دبستان از سر زانوست خاص آن شیر مردی را
که چون سگ در پس زانو نشاند شیر مردانش
کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانو
به زانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش
کسی کاین خضر معنی راست دامن گیر چون موسی
کف موسی و آب خضر بینی در گریبانش
همه تلقینش آیاتی که خاموشی است تاویلش
همه تعلیمش اشکالی که نادانی است برهانش
مرا بر لوح خاموشی الف، ب، ت نوشت اول
که درد سر زبان است و ز خاموشی است درمانش
نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش
چو ماندم بی زبان چون نای جان در من دمید از لب
که تا چون نای سوی چشم رانم دم به فرمانش
چنان در بوتهٔ تلقین مرا بگداخت کاندر من
نه شیطان ماند و وسواسش نه آدم ماند و عصیانش
به گوش من فرو گفت آنچه گر نسخت کنم شاید
صحیفه صفحهٔ گردون و دوده جرم کیوانش
نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرهٔ طفلان
نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک و چهره هزمانش
چو از برکردم این ابجد که هست از نیستی سرش
ز یادم شد معمائی که هستی بود عنوانش
چو دیدم کاین دبستان راست کلی علم نادانی
هر آنچم حفظ جزوی بود شستم ز آب نسیانش
زهی تحصیل دانائی که سوی خود شدم نادان
که را استاد دانا بود چون من کرد نادانش
چو طوطی کینه بیند شناسد خود بیفتد پی
چو خود در خود شود حیران کند حیرت سخندانش
در این تعلیم شد عمر و هنوز ابجد همی خوانم
ندانم کی رقوم آموز خواهم شد به دیوانش
هنوزم عقل چون طفلان سر بازیچه می دارد
که این نارنج گون حقه به بازی کرد حیرانش
نظاره می کنم ویحک در این هنگامهٔ طفلان
که مشکین مهره آسوده است و نیلی حقه گردانش
به پایان آمد این هنگامه کاینک روز آخر شد
بود هر جا که هنگامه است شب هنگام پایانش
خرد ناایمن است از طبع ز آن حرزش کنم حیرت
چو موسی زنده در تابوت از آن دارم به زندانش
خرد بر راه طبع آید که مهد نفس موسی را
گذر بر خیل فرعون است و ناچار است ز ایشانش
هوا می خواست تا در صف بالا برتری جوید
گرفتم دست و افکندم به صف پای ماچانش
به اول نفس چون زنبور کافر داشم لیکن
به آخر یافتم چون شاه زنبوران مسلمانش
مگر می خواست تا مرتد شود نفس از سر عادت
مرا این سر چو پیدا شد بریدم سر به پنهانش
میان چار دیواری به خاکش کردم و از خون
سر گورش بیند و دم چو تلقیم کردم ایمانش
که گور کشتگان باشد به خون اندوده بیرون سو
ولیکن ز اندرون باشد به مشک آلوده رضوانش
نترسم زآنکه نباش طلیعت گور بشکافد
که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش
ز گور نفس اگر بر رست خار الحمدلله گو
برون سوخار دیدستی درون سو بین گلستانش
مرا همت چو خورشید است شاهنشاه زند آسا
که چرخش زیر ران است و سر عیساست بر رانش
بلی خود همت درویش چون خورشید می باید
که سامانش همه شاهی و او فارغ ز سامانش
سلیمانی است این همت به ملک خاص درویشی
که کوس رب هب لی می زنند از پیش میدانش
دو بت بینی جهان و جان فتاده در لگد کوبش
دو سگ بینی نیاز و آز بسته پیش دربانش
زهی خضر سکندر دل هوا تخت و خرد تاجش
زهی سرمست عاقل جان، بقا نزل و رضا خوانش
دو خازن فکر و الهامش دو حارس شرع و توفیقش
دو ذمی نفس و آمالش دو رسمی چرخ و کیهانش
نه چون چیپال هند از جور تختی کرده طاغوتش
نه چون خاقان چین از ظلم تاجی داده طقیانش
ز بهر مطبخ تسلیم هیمه تخت چیپالش
برای مرکب اخلاص نعل از تاج خاقانش
چو در میدان آزادی سواریش آرزو کردی
سر آمال بودی گوی و پای عقل چوگاتنش
دلم قصر مشبک داشت همچون خان زنبوران
برون ساده درو بام و درون نعمت فراوانش
نه خان عنکبوت آسا سرا پرده زده بیرون
درون ویرانه و برخوان مگس بینند بریانش
نه چون ماهی درون سو صفر و بیرون از درم گنجش
که بیرون چون صدف عور و درون سو از گهر کانش
برفتم پیش شاهنشاه همت تا زمین بوسم
اشارت کرد دولت را که بالا خوان و بنشانش
به خوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجا
که اشکم چون نمک بود و رخ زرین نمکدانش
به دستم دوستکانی داد جام خاص خرسندی
که خاک جرعه چین شد خضر و جرعه آب حیوانش
کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش
کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش
مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل
دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش
مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصر دیده کس چه باید قحط کنعانش
بن دامان شبستان کن به شرط آنکه هر روزی
بساطی سازی از رخسار و جارویی ز مژگانش
چو براند اسب عمرت را عوانان فلک سخره
چه جوئی زین علف خانه که قحط افتاد درد خانش
نیابی جو خنوری را که دوران سوخت بنگاهش
نبینی نان تنوری راکه طوفان کرد ویرانش
بدیدی جو به جو گیتی ندارد جو در این خرمن
مخر چون ترک جو گفتی به یک جو ناز دهقانش
چو صرع آمیخت با عقلی نه سر ماند نه دستارش
چو دزد آویخت بر باری نه خر ماند نه پالانش
فلک هم تنگ چشمی دان که بر خوان دفع مهمان را
ز روز و شب دو سگ بسته است خوانسالار دورانش
نترسی زین سگ ابلق که دریده است پیش از تو
بسی شیران دندان خای و پی کرده است دندانش
به چرخ گندناگون بر دو نان بینی ز یک خوشه
که یک دیگ تو را گشنیز ناید زان دو تا نانش
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزهٔ عیسی است خشکاری در انبانش
نماز مرده کن بر حرص لیکن چون وضو سازی
که بی آبی است عالم را و در حیضند سکانش
وگر گویم تیمم کن به خاکی چون کنی کانجا
به خون کشتگان آبوده شد خاک بیابانش
نهاد تن پرستان را گل خندان گلخن دان
درون سو خبث و ناپاکی، برونسو در و مرجانش
سگان آز را عید است چون میر تو خوان سازد
تو شیری روزه میدار و مبین در سبع الوانش
نعیم پاک بستاند، چو کرد آلوده بسپارد
نه شرم از آبدست آید نه ننگ از آب دستانش
دریغا کاش دانستی که در گلخن می افزاید
ز چندین خوردن خون رزان و خون حیوانش
بگو با میر کاندر پوست سگ داری و هم جیفه
سگ از بیرون در گردد تو هم کاسه مگردانش
کشف در پوست میرد لیک افعی پوست بگذارد
تو کم ز افعی نه ای در پوست چون ماندی بجامانش
سلیمانی مکن دعوی نخست این دیوانی را
بکش یا بند کن یا کار فرما یا برون رانش
چو جان کار فرمایت به باغ خلد خواهد شد
حواس کار کن در حبس تن مگذار و برهانش
که خوش نبود که شاهنشه ز غربت باز ملک آید
به مانده خاصگان در بند او فارغ در ایوانش
سفر بیرون ازین عالم کن و بالای این عالم
که دل زین هر دو مستغنی است برتر زین وزان دانش
دو عالم چیست دو کفه است میزان مشیت را
وزین دو کفه بیرون است هر کو هست وزانش
زنی باشد نه مردی کز دو عالم خانه ای سازد
که ناهید است نی کیوان که باشد خانه میزانش
ز خاک پای مردان کن چو بخت حاسبان تاجت
وگر تاج زرت بخشند سر درد زد و مستانش
نه درویش است هرکش تاج سلطانی کند سغبه
که درویش آنکه سلطانی و درویشی است یکسانش
دگر صف خاص تر بینی در او درویش سلطان دل
که خاک پای درویشان نماید تاج سلطانش
نه خود سلطان درویشان خاص است احمد مرسل
که از نون والقلم طغر است بر منشور فرقانش
چو درویشی به درویشان نظر به کن که قرص خور
به عریانان دهد زربفت و خود بینند عریانش
سخا هنگام درویشی فزون تر کن که شاخ زر
چو درویش خزان گردد پدید آید زر افشانش
سخا بهر جزا کردن ربا خواری است در همت
که یک بدهی و آنگه ده جزا خواهی زیز دانش
ز بدگر نیکوی ناید تو عذرش ز آفرینش نه
که معذور است مار ار نیست چون نحل عسل شانش
و گرچه نحل وقتی نوش بارد نیش هم دارد
تو آن منگر که اوحی ربک آمد وحی در شانش
میالای ار توانی دست ازین آلایش گیتی
که دنیا سنگ استنجاست و آلوده است شیطانش
رقمهائی که مرموز است اندر خرقه از بخیه
رقوم لوح محفوظ است اگر خوانی به ایقانش
همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم ایرا
غم معشوق سگ دل هست بر عشاق سگ جانش
بدین اقبال یک هفته که بفزاید مشو غره
که چون ماه دو هفته است آن کز افزونی است نقصانش
به چالاکی به بید انجیر منگر در مه نیسان
بدان افتادگی بنگر که بینی ماه آبانش
ز چرخ اقبال بی ادبار خواهی او ندارد هم
که اقبال مه نو هست با ادبار سرطانش
بقائی نیست هیچ اقبال را چند آزمودستی
خود اینک لابقا مقلوب اقبال است برخوانش
بترس از تیرباران ضعیفان در کمین شب
که هر کو هست نالان تر قوی تر زخم پیکانش
حذر کن ز آه مظلومی که بیدار است و خون باران
تو شب خفته به بالین تو سیل آید ز بارانش
ز تعجیل قضای بد، پناهی ساز کاندر پی
به خاک افکنده ای داری که لرزد عرش ز افغانش
چون بیژن داری اندر چه مخسب افراسیاب آسا
که رستم در کمین است و کمندی زیر خفتانش
تو همچون کرم قزمستی و خفته و آنکش آزردی
چو کرمی کن به شب تابد ببین بیدار و سوزانش
سگی کردی کنون العفو می گو گر پشیمانی
که سگ هم عفو می گوید مگر دل شد پشیمانش
اگر پیری گه مردن چرا بیفتد نالانت
که طفل آنک گه زادن همی بینند گریانش
تو را از گوسفند چرخ دنیا می نهد دنبه
توبر گاو زمین برده اساس قصر و بنیانش
زمین دایه است و تو طفلی، تو شیرش خورده او خونت
همه خون تو زان شیری که خوردستی ز پستانش
مخور باده که آن خونی است کز شخص جوانمردان
زمین خورده است و بیرون داده از تاک رز ستانش
زمین از شخص جباران چو نفس ظالم رعنا
درون سو هست گورستان و بیرون سوست بستانش
خراسان گر حرم بود و بهین کعبه ملک شاهش
سمرقند ار فلک بود و مهین اختر قدخانش
قدر خان مرد چون روزی نگرید خود سمرقندش
ملک شه رفت چون وقتی نموید خود خراسانش
ملک شه آب و آتش بود رفت آن آب و مرد آتش
کنون خاکستر و خاکی است مانده در سپاهانش
نه بر سنجر شبیخون برد ز اول گورخان و آخر
شبیخون کرد اجل تا گور خانه شد شبستانش
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش
تویی خاقانیا طفلی که استاد تو دین بهتر
چه جای زند و استا هست بازر دشت و نیرانش
هدایت ز اهل دین آموز و قول فلسفی مشنو
که طوطی کان ز هند آید نجوید کس به خزرانش
فرایض ورز و سنت جوی، اصول آموز و مذهب خوان
محبسطی چیست و اشکالش قلیدس کیست و اقرانش
نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ارنه
نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش
نمازی نیست گرچه هفت دریا اندرون دارد
کسی کاندر پرستش هست هفت اندام کسلانش
نمازی کز سه علم آرد فلاطون پیر زن بینی
که یک دم چار رکعت کرد حاصل شد دو چندانش
فقیهی به ز افلاطون که آن کش چشم درد اید
یکی کحال کابل به ز صد عطار کرمانش
دو کون امروز دکانی است کحال شریعت را
که خود کحل الجواهر یافتند انصار و اعوانش
ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دستهٔ هاون
به پیش آنکه ارواحند هاون کوب دکانش
همه گیتی است بانگ هاون اما نشنود خواجه
که سیماب ضلالت ریخت در گوش اهل خذلانش
فلک هم هاونی کحلی است کرده سرنگون گوئی
که منع کحل سائی را نگون کردند این سانش
جستجو در متن
دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش
دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش
نه هر زانو دبستان است و هر دم لوح تسلیمش
نه هر دریا صدف دار است و هر نم قطره نیسانش
... [مشاهده متن کامل]
سر زانو دبستانی است چون کشتی نوح آن را
که طوفان جوش درد اوست جودی گرد دامانش
خود آن کس را که روزی شد دبستان از سر زانو
نه تا کعبش بود جودی و نی تا ساق طوفانش
نه مرد این دبستان است هرگز جنبشی در وی
بهر دم چار طوفان نیست در بنیاد ارکانش
دبستان از سر زانوست خاص آن شیر مردی را
که چون سگ در پس زانو نشاند شیر مردانش
کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانو
به زانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش
کسی کاین خضر معنی راست دامن گیر چون موسی
کف موسی و آب خضر بینی در گریبانش
همه تلقینش آیاتی که خاموشی است تاویلش
همه تعلیمش اشکالی که نادانی است برهانش
مرا بر لوح خاموشی الف، ب، ت نوشت اول
که درد سر زبان است و ز خاموشی است درمانش
نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی
چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زبان دانش
چو ماندم بی زبان چون نای جان در من دمید از لب
که تا چون نای سوی چشم رانم دم به فرمانش
چنان در بوتهٔ تلقین مرا بگداخت کاندر من
نه شیطان ماند و وسواسش نه آدم ماند و عصیانش
به گوش من فرو گفت آنچه گر نسخت کنم شاید
صحیفه صفحهٔ گردون و دوده جرم کیوانش
نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرهٔ طفلان
نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک و چهره هزمانش
چو از برکردم این ابجد که هست از نیستی سرش
ز یادم شد معمائی که هستی بود عنوانش
چو دیدم کاین دبستان راست کلی علم نادانی
هر آنچم حفظ جزوی بود شستم ز آب نسیانش
زهی تحصیل دانائی که سوی خود شدم نادان
که را استاد دانا بود چون من کرد نادانش
چو طوطی کینه بیند شناسد خود بیفتد پی
چو خود در خود شود حیران کند حیرت سخندانش
در این تعلیم شد عمر و هنوز ابجد همی خوانم
ندانم کی رقوم آموز خواهم شد به دیوانش
هنوزم عقل چون طفلان سر بازیچه می دارد
که این نارنج گون حقه به بازی کرد حیرانش
نظاره می کنم ویحک در این هنگامهٔ طفلان
که مشکین مهره آسوده است و نیلی حقه گردانش
به پایان آمد این هنگامه کاینک روز آخر شد
بود هر جا که هنگامه است شب هنگام پایانش
خرد ناایمن است از طبع ز آن حرزش کنم حیرت
چو موسی زنده در تابوت از آن دارم به زندانش
خرد بر راه طبع آید که مهد نفس موسی را
گذر بر خیل فرعون است و ناچار است ز ایشانش
هوا می خواست تا در صف بالا برتری جوید
گرفتم دست و افکندم به صف پای ماچانش
به اول نفس چون زنبور کافر داشم لیکن
به آخر یافتم چون شاه زنبوران مسلمانش
مگر می خواست تا مرتد شود نفس از سر عادت
مرا این سر چو پیدا شد بریدم سر به پنهانش
میان چار دیواری به خاکش کردم و از خون
سر گورش بیند و دم چو تلقیم کردم ایمانش
که گور کشتگان باشد به خون اندوده بیرون سو
ولیکن ز اندرون باشد به مشک آلوده رضوانش
نترسم زآنکه نباش طلیعت گور بشکافد
که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش
ز گور نفس اگر بر رست خار الحمدلله گو
برون سوخار دیدستی درون سو بین گلستانش
مرا همت چو خورشید است شاهنشاه زند آسا
که چرخش زیر ران است و سر عیساست بر رانش
بلی خود همت درویش چون خورشید می باید
که سامانش همه شاهی و او فارغ ز سامانش
سلیمانی است این همت به ملک خاص درویشی
که کوس رب هب لی می زنند از پیش میدانش
دو بت بینی جهان و جان فتاده در لگد کوبش
دو سگ بینی نیاز و آز بسته پیش دربانش
زهی خضر سکندر دل هوا تخت و خرد تاجش
زهی سرمست عاقل جان، بقا نزل و رضا خوانش
دو خازن فکر و الهامش دو حارس شرع و توفیقش
دو ذمی نفس و آمالش دو رسمی چرخ و کیهانش
نه چون چیپال هند از جور تختی کرده طاغوتش
نه چون خاقان چین از ظلم تاجی داده طقیانش
ز بهر مطبخ تسلیم هیمه تخت چیپالش
برای مرکب اخلاص نعل از تاج خاقانش
چو در میدان آزادی سواریش آرزو کردی
سر آمال بودی گوی و پای عقل چوگاتنش
دلم قصر مشبک داشت همچون خان زنبوران
برون ساده درو بام و درون نعمت فراوانش
نه خان عنکبوت آسا سرا پرده زده بیرون
درون ویرانه و برخوان مگس بینند بریانش
نه چون ماهی درون سو صفر و بیرون از درم گنجش
که بیرون چون صدف عور و درون سو از گهر کانش
برفتم پیش شاهنشاه همت تا زمین بوسم
اشارت کرد دولت را که بالا خوان و بنشانش
به خوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجا
که اشکم چون نمک بود و رخ زرین نمکدانش
به دستم دوستکانی داد جام خاص خرسندی
که خاک جرعه چین شد خضر و جرعه آب حیوانش
کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش
کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش
مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل
دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش
مرا دل گفت گنج فقر داری در جهان منگر
نعیم مصر دیده کس چه باید قحط کنعانش
بن دامان شبستان کن به شرط آنکه هر روزی
بساطی سازی از رخسار و جارویی ز مژگانش
چو براند اسب عمرت را عوانان فلک سخره
چه جوئی زین علف خانه که قحط افتاد درد خانش
نیابی جو خنوری را که دوران سوخت بنگاهش
نبینی نان تنوری راکه طوفان کرد ویرانش
بدیدی جو به جو گیتی ندارد جو در این خرمن
مخر چون ترک جو گفتی به یک جو ناز دهقانش
چو صرع آمیخت با عقلی نه سر ماند نه دستارش
چو دزد آویخت بر باری نه خر ماند نه پالانش
فلک هم تنگ چشمی دان که بر خوان دفع مهمان را
ز روز و شب دو سگ بسته است خوانسالار دورانش
نترسی زین سگ ابلق که دریده است پیش از تو
بسی شیران دندان خای و پی کرده است دندانش
به چرخ گندناگون بر دو نان بینی ز یک خوشه
که یک دیگ تو را گشنیز ناید زان دو تا نانش
بدین نان ریزه ها منگر که دارد شب برین سفره
که از دریوزهٔ عیسی است خشکاری در انبانش
نماز مرده کن بر حرص لیکن چون وضو سازی
که بی آبی است عالم را و در حیضند سکانش
وگر گویم تیمم کن به خاکی چون کنی کانجا
به خون کشتگان آبوده شد خاک بیابانش
نهاد تن پرستان را گل خندان گلخن دان
درون سو خبث و ناپاکی، برونسو در و مرجانش
سگان آز را عید است چون میر تو خوان سازد
تو شیری روزه میدار و مبین در سبع الوانش
نعیم پاک بستاند، چو کرد آلوده بسپارد
نه شرم از آبدست آید نه ننگ از آب دستانش
دریغا کاش دانستی که در گلخن می افزاید
ز چندین خوردن خون رزان و خون حیوانش
بگو با میر کاندر پوست سگ داری و هم جیفه
سگ از بیرون در گردد تو هم کاسه مگردانش
کشف در پوست میرد لیک افعی پوست بگذارد
تو کم ز افعی نه ای در پوست چون ماندی بجامانش
سلیمانی مکن دعوی نخست این دیوانی را
بکش یا بند کن یا کار فرما یا برون رانش
چو جان کار فرمایت به باغ خلد خواهد شد
حواس کار کن در حبس تن مگذار و برهانش
که خوش نبود که شاهنشه ز غربت باز ملک آید
به مانده خاصگان در بند او فارغ در ایوانش
سفر بیرون ازین عالم کن و بالای این عالم
که دل زین هر دو مستغنی است برتر زین وزان دانش
دو عالم چیست دو کفه است میزان مشیت را
وزین دو کفه بیرون است هر کو هست وزانش
زنی باشد نه مردی کز دو عالم خانه ای سازد
که ناهید است نی کیوان که باشد خانه میزانش
ز خاک پای مردان کن چو بخت حاسبان تاجت
وگر تاج زرت بخشند سر درد زد و مستانش
نه درویش است هرکش تاج سلطانی کند سغبه
که درویش آنکه سلطانی و درویشی است یکسانش
دگر صف خاص تر بینی در او درویش سلطان دل
که خاک پای درویشان نماید تاج سلطانش
نه خود سلطان درویشان خاص است احمد مرسل
که از نون والقلم طغر است بر منشور فرقانش
چو درویشی به درویشان نظر به کن که قرص خور
به عریانان دهد زربفت و خود بینند عریانش
سخا هنگام درویشی فزون تر کن که شاخ زر
چو درویش خزان گردد پدید آید زر افشانش
سخا بهر جزا کردن ربا خواری است در همت
که یک بدهی و آنگه ده جزا خواهی زیز دانش
ز بدگر نیکوی ناید تو عذرش ز آفرینش نه
که معذور است مار ار نیست چون نحل عسل شانش
و گرچه نحل وقتی نوش بارد نیش هم دارد
تو آن منگر که اوحی ربک آمد وحی در شانش
میالای ار توانی دست ازین آلایش گیتی
که دنیا سنگ استنجاست و آلوده است شیطانش
رقمهائی که مرموز است اندر خرقه از بخیه
رقوم لوح محفوظ است اگر خوانی به ایقانش
همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم ایرا
غم معشوق سگ دل هست بر عشاق سگ جانش
بدین اقبال یک هفته که بفزاید مشو غره
که چون ماه دو هفته است آن کز افزونی است نقصانش
به چالاکی به بید انجیر منگر در مه نیسان
بدان افتادگی بنگر که بینی ماه آبانش
ز چرخ اقبال بی ادبار خواهی او ندارد هم
که اقبال مه نو هست با ادبار سرطانش
بقائی نیست هیچ اقبال را چند آزمودستی
خود اینک لابقا مقلوب اقبال است برخوانش
بترس از تیرباران ضعیفان در کمین شب
که هر کو هست نالان تر قوی تر زخم پیکانش
حذر کن ز آه مظلومی که بیدار است و خون باران
تو شب خفته به بالین تو سیل آید ز بارانش
ز تعجیل قضای بد، پناهی ساز کاندر پی
به خاک افکنده ای داری که لرزد عرش ز افغانش
چون بیژن داری اندر چه مخسب افراسیاب آسا
که رستم در کمین است و کمندی زیر خفتانش
تو همچون کرم قزمستی و خفته و آنکش آزردی
چو کرمی کن به شب تابد ببین بیدار و سوزانش
سگی کردی کنون العفو می گو گر پشیمانی
که سگ هم عفو می گوید مگر دل شد پشیمانش
اگر پیری گه مردن چرا بیفتد نالانت
که طفل آنک گه زادن همی بینند گریانش
تو را از گوسفند چرخ دنیا می نهد دنبه
توبر گاو زمین برده اساس قصر و بنیانش
زمین دایه است و تو طفلی، تو شیرش خورده او خونت
همه خون تو زان شیری که خوردستی ز پستانش
مخور باده که آن خونی است کز شخص جوانمردان
زمین خورده است و بیرون داده از تاک رز ستانش
زمین از شخص جباران چو نفس ظالم رعنا
درون سو هست گورستان و بیرون سوست بستانش
خراسان گر حرم بود و بهین کعبه ملک شاهش
سمرقند ار فلک بود و مهین اختر قدخانش
قدر خان مرد چون روزی نگرید خود سمرقندش
ملک شه رفت چون وقتی نموید خود خراسانش
ملک شه آب و آتش بود رفت آن آب و مرد آتش
کنون خاکستر و خاکی است مانده در سپاهانش
نه بر سنجر شبیخون برد ز اول گورخان و آخر
شبیخون کرد اجل تا گور خانه شد شبستانش
زهی دولت که امکان هدایت یافت خاقانی
کنون صد فلسفی فلسی نیرزد پیش امکانش
تویی خاقانیا طفلی که استاد تو دین بهتر
چه جای زند و استا هست بازر دشت و نیرانش
هدایت ز اهل دین آموز و قول فلسفی مشنو
که طوطی کان ز هند آید نجوید کس به خزرانش
فرایض ورز و سنت جوی، اصول آموز و مذهب خوان
محبسطی چیست و اشکالش قلیدس کیست و اقرانش
نمازت را نمازی کن به هفت آب نیاز ارنه
نمازی کاین چنین نبود جنب خوانند اخوانش
نمازی نیست گرچه هفت دریا اندرون دارد
کسی کاندر پرستش هست هفت اندام کسلانش
نمازی کز سه علم آرد فلاطون پیر زن بینی
که یک دم چار رکعت کرد حاصل شد دو چندانش
فقیهی به ز افلاطون که آن کش چشم درد اید
یکی کحال کابل به ز صد عطار کرمانش
دو کون امروز دکانی است کحال شریعت را
که خود کحل الجواهر یافتند انصار و اعوانش
ببند ار کحل دین خواهی کمر چون دستهٔ هاون
به پیش آنکه ارواحند هاون کوب دکانش
همه گیتی است بانگ هاون اما نشنود خواجه
که سیماب ضلالت ریخت در گوش اهل خذلانش
فلک هم هاونی کحلی است کرده سرنگون گوئی
که منع کحل سائی را نگون کردند این سانش
نیسان واژه ای بابلی و آکدی برای نامیدن ماه در تقویم سالیانه می باشد که وارد زبانهای آرامی و سریانی وعبری و عربی شده است .
نیسان در ترکی باران های موسمی اطلاق میشه که 25 مین روز سال شروه و 55مین روز تمام میشود
فامیل من نیسنی هست و دقیقا همه این موارد صحیح هست . فامیل ما تک هست و هیچ کسی جز خانواده من فامیلش نیسنی نیست .
نیسان اسم رودخانه ای منشعب از کرخه در بخشی بهمین نام به مرکزیت شهر رفیع شهرستان هویزه جنوب غربی ایران مرز عراق
یکی از ماه های تقویمِ رومی، دربر گیرنده ی پایان فروردین و آغاز اردیبهشت ایرانی.
من اسمم آیسان هستش ودوست دارم اسم خواهرم رونیسان بزارم اما…بعضی ازآدمای بی فرهنگ میترستم که اسمش روبعدها بگن نیسان!…منظورم ازنیسان ماشین نیسان هستش که به اشتباه تلفظ شده اسم زیبای نیسان هستش
سُریانی
( منسوب به سوریه ) از لهجه های آرامی شرقی در سرزمین عراق و بلاد شام. مرکز آن شهر اِدِسا بود که در سریانی آن را �اُرهای� و در کتب اسلامی �الرها� و امروزه �اورفا� می نامند که در جنوب شرقی ترکیه واقع است. زبان سریانی در شمال بین النهرین مهم ترین لهجۀ آرامی بود که با مهاجرت مردم مقدونیه و یونان به آن منطقه، رنگ و روی خاصی به خود گرفت. سریانی به عنوان زبان نیایشی در کلیسای مارونی، کلیسای یعقوبی، کلیسای آشوری و کلیسای نسطوری به کار می رود. ترجمه ای از قانون مدنی زمان ساسانیان به سریانی دردست است که مترجم آن یشوع بخت ایرانی نسطوری است. امروزه آشوری ها و کلدانی های سوریه و عراق و ترکیه و ایران به این زبان سخن می گویند. سریانی کنونی با زبان های عربی و فارسی و ترکی درآمیخته �سریانی نو� نام گرفته است. سریانی مانند عبری، ۲۲ حرف دارد. سریانی غربی مصوت های خود را از یونانی وام گرفت و به شیوه ای نه چندان مشخص آن را به کار برد، درحالی که سریانی شرقی از یک رشته نقطه استفاده کرد تا بتواند با آن نظام آوایی کارآمدی ایجاد کند. رابطۀ نزدیک سریانی با عبری از آن جا معلوم می شود که واژه های هم ریشه در این سه زبان، مصوت های بنیادی یکسانی دارند، اگرچه نظام آوایی سریانی بسیار ساده تر از عبری است. سریانی فاقد جنس دستوری است و تنها دو صیغۀ مفرد و جمع دارد. افعال با قاعده در سریانی بیش از عبری است، اما وجه ممیزۀ آن نبود فعل مجهول است. نیز ← آرامی
... [مشاهده متن کامل]
( منسوب به سوریه ) از لهجه های آرامی شرقی در سرزمین عراق و بلاد شام. مرکز آن شهر اِدِسا بود که در سریانی آن را �اُرهای� و در کتب اسلامی �الرها� و امروزه �اورفا� می نامند که در جنوب شرقی ترکیه واقع است. زبان سریانی در شمال بین النهرین مهم ترین لهجۀ آرامی بود که با مهاجرت مردم مقدونیه و یونان به آن منطقه، رنگ و روی خاصی به خود گرفت. سریانی به عنوان زبان نیایشی در کلیسای مارونی، کلیسای یعقوبی، کلیسای آشوری و کلیسای نسطوری به کار می رود. ترجمه ای از قانون مدنی زمان ساسانیان به سریانی دردست است که مترجم آن یشوع بخت ایرانی نسطوری است. امروزه آشوری ها و کلدانی های سوریه و عراق و ترکیه و ایران به این زبان سخن می گویند. سریانی کنونی با زبان های عربی و فارسی و ترکی درآمیخته �سریانی نو� نام گرفته است. سریانی مانند عبری، ۲۲ حرف دارد. سریانی غربی مصوت های خود را از یونانی وام گرفت و به شیوه ای نه چندان مشخص آن را به کار برد، درحالی که سریانی شرقی از یک رشته نقطه استفاده کرد تا بتواند با آن نظام آوایی کارآمدی ایجاد کند. رابطۀ نزدیک سریانی با عبری از آن جا معلوم می شود که واژه های هم ریشه در این سه زبان، مصوت های بنیادی یکسانی دارند، اگرچه نظام آوایی سریانی بسیار ساده تر از عبری است. سریانی فاقد جنس دستوری است و تنها دو صیغۀ مفرد و جمع دارد. افعال با قاعده در سریانی بیش از عبری است، اما وجه ممیزۀ آن نبود فعل مجهول است. نیز ← آرامی
... [مشاهده متن کامل]
نیسان نام پسرانه و نام دومین ماه بهار از ماه های سُریانی است همچنین بارانی که در اردیبهشت می بارد نیز نیسان نام دارد . باران بهاری . سریانی یکی از زبانهای خانوادی سامی و هم ریشه با عربی است . این زبان در سوریه پیش از اسلام به کار می رفت و در زمان هخامنشیان زبان اداری ایران بود.
نیسان در زبان ترکی به اولین باران اردیبهشت. که بسیار آب زلال وتمیزی میباشد تعلق دارد.
اسم نیسان اشاره به زلالی وجود شخص میباشد.
اسم نیسان اشاره به زلالی وجود شخص میباشد.
نیسان به زبان ترکی به معنی بهار باران است
معنی نیسان
باران بهاری
اردیبهشت بارانی میشه
این اسم. اسم ترکی. عربی. لری باهمه بنظرمه اسمه قشنگیه این اسمو رویه دخترم گذاشتم
باران بهاری
اردیبهشت بارانی میشه
این اسم. اسم ترکی. عربی. لری باهمه بنظرمه اسمه قشنگیه این اسمو رویه دخترم گذاشتم
معنی نیسان از نیستی و نابودی می آید به گمانم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)