نقد تشیع از تصوف

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گروهی از علمای شیعه، ریشه غیراسلامی یا غیرشیعی برای تصوف قائل بوده اند و به همین دلیل با آن مخالفت می کردند؛ در مقابل این گروه، علمایی که از اندیشه های ابن عربی متأثرند، میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می نهند.
اگرچه غالب صوفیان سلسلۀ خود را به یکی از امامان شیعه (ع) می رسانند، اما کتاب های حدیث شیعه از طعن و ردِّ ائمه نسبت به آنان خالی نیست. از جمله رد علی (ع) بر حسن بصری ــ که صوفیه معمولاً از طریق او سلسلۀ خود را بـه امـام اول شیعیان می رسـانند ــ معـروف است که شیطان را برادر او خواند و او را سامری این امت نامید. همچنین، با آن که صوفیه امام صادق (ع) را از خود شمرده اند، اما از او نقل شده است که صوفیان را دشمنان اهل بیت خواند و از آنان بیزاری جست. البته صوفیان برخی از این روایات را ضعیف و از اخبار موضوعه دانسته اند.
علمای منقد
از سدۀ ۷ق برخی از عالمان شیعۀ امامیه با تلفیق اندیشه های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی ریزی عرفان شیعی کوشیدند؛ اما هم سویی فکری میان صوفیه و دیگر فرقه های شیعه، به خصوص اسماعیلیه و زیدیه، از سده های ۳ و ۴ق آغاز شده بود. از جمله المؤید بالله احمد بن حسین ابوالحسن هارونی (د ۴۱۱ق)، امام زیدی شمال ایران، کتابی با عنوان سیاسة المریدین در تصوف نوشت و در آن مشایخ صوفیه را از جملۀ حکما به شمار آورد. اولین کوشش برای پایه گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی کمال الدین میثم بن علی بحرانی (د ۶۸۹ق) صورت گرفت. گفته اند که شرح نهج البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است. شاگرد او حسن بن یوسف بن مطهّر، معروف به علامۀ حلی (د ۷۲۶ق) نیز در کتاب نهج الحق و کشف الصدق از برخی عقاید و اعمال صوفیه مانند حلول، اتحاد، سقوط تکلیف، سماع و رقص انتقاد کرد، اما در عین حال، امام علی (ع) را سرسلسلۀ فتوت شمرد. کوشش برای تحکیم این پیوند در سده های بعد نیز ادامه داشت. محمد بن مکی جزینی عاملی، شهید اول (د ۷۸۶ق) در کتاب الدروس الشرعیة در بحث وقف، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است و دربارۀ فقیه بزرگ سدۀ ۱۰ق، زین الدین بن نورالدین علی بن احمد، شهید ثانی (د ۹۶۵ق) نیز گرایش های عرفانی گزارش شده است. اما از برجسته ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، سید حیدر آملی (د پس از ۷۸۲ق) است که در جامع الاسرار خود به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آن که صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت. به نظر او تشیع استمرار ظاهر حقایق الاهی، و تصوف استمرار باطن آن است. آملی اساس تصوف را ولایت می داند و ارتباط مشایخ تصوف با امامان (ع) را سبب اثبات ولایت و درستی توحید صوفیه می شمارد. همچنین بارها به سخنان ابن عربی اشاره می کند و او را می ستاید، اما در برخی مسائل، از جمله تعیین مصداق خاتم الاولیاء با او مخالف است.
دوره صفویه و قاجاریه
...

پیشنهاد کاربران

بپرس