[ویکی فقه] نفس ناطقه نفسی است که هر کس بالوجدان به وجود آن پی می برد و با تعبیر «انا» از آن حکایت می کند، داستانی دراز و خواندنی دارد به طوری که برخی از طایفه
فکر و نظر به
جسم بودن آن
فتوا دادند و گروهی
حکم به جسم لطیف بودنش صادر کردند و دسته ای دیگر به مجرّد بودن آن قائل شدند.
نفس ناطقه که هر کس بالوجدان به وجود آن پی می برد و با تعبیر «انا» از آن حکایت می کند، داستانی دراز و خواندنی دارد به طوری که برخی از طایفه فکر و نظر به جسم بودن آن فتوا دادند و گروهی حکم به جسم لطیف بودنش صادر کردند و آن را همچون آب گل جاری در برگ دانستند و دسته ای دیگر به مجرّد بودن آن قائل شدند. علاوه بر اختلاف نظر مذکور در باب نحوه وجود نفس؛ در مورد نحوه پیدایش آن نیز نزاعِ دیرینه ای میان
فیلسوفان و اهل نظر وجود دارد. برخی بر این باور بودند که نفس قبل از ورود به این جهان خاکی در عالمی برتر وجود داشته است و با حقایقی چون «مُثُل» زیست می کرده است؛ و بعضی دیگر معتقد بودند که نفس با
حدوث بدن حادث می شود ولی حدوثش روحانی است. یعنی وقتی بدنی مناسب برای خدمت به نفس حادث شود در این هنگام به توسط مبادی عالیه، نفس، حادث می شود و در مملکت تن به پادشاهی می پردازد و بالاخره برخی از حکیمان
جهان اسلام به این نتیجه رسیدند که نفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاست. حال در اینجا به بحث پیرامون نحوه پیدایش نفس می پردازیم و موضوع تجرد نفس را به کتب فلسفی مربوط به نفس ارجاع می دهیم و در این باب تنها به این نکته اشاره می کنیم که امروزه، حکیمان اسلام مسئله تجرّد نفس را اثبات شده و مسلّم می گیرند؛ لذا ما نیز در اینجا همین شیوه را بر می گزینیم.
حدوث و یا قدم نفس
به طور کلّی در میان فیلسوفانی که به تجرّد نفس ناطقه معتقدند در باب حدوث یا قدم نفس ناطقه دو نظر وجود دارد.
افلاطون بر این عقیده بود که نفس، غیر مادی و مقدّم بر جسم است. مقصود او این بود که تن، خدمتگزار نفس می باشد و بدن در واقع مملکت نفس زمانی بوده که نفس با
خدا در عالم مُثُل می زیسته ولی به خاطر تمایلش به عالم حس هبوط کرده و در بدن مادی محبوس گشته است. ارسطوئیان و حکمای مشّاء بر این باور بودند که نفس آدمی قدیم نمی باشد؛ بلکه با حدوث بدن حادث می شوند ولی نه به صورتی که
صدرالمتالهین می گوید بلکه عقیده آنها این است که نفس حادث است نه قدیم، ولی حادث از
ماده و منطبع در ماده نیست بلکه نفس موجود مجرّدی است که وقتی بدن حادث شد آن نیز به فرمان
پروردگار خلق می شود و به بدن تعلّق می گیرد. عبارت
شیخ الرئیس در این زمینه چنین است:«نفس وقتی حادث می شود که بدن مناسبی جهت خدمت به آن حادث گردد و این بدن، مملکت و وسیله آن باشد».
دلیل ابطال قول بقدم نفس ناطقه
مشهورترین دلیلی که این بزرگان بر ابطال قول به قدم نفس و تقدم آن بر بدن اقامه کرده اند و از این راه به اثبات نظر خود (قول به حدوث نفس) رسیده اند این است که نفوس آدمی در نوع متّفق هستند حال اگر این نفوس پیش از بدن موجود شوند یا متکثرالذات خواهند بود یا فقط با یک ذات؛ و چون هر دو شق محال است لذا ممکن نیست که نفس قبل از بدن موجود باشد. دلیل اینکه محال است نفس پیش از بدن متکثّر و متعدّد باشد این است که اگر نفس پیش از بدن و قبل از تعلّق به بدن، متعدد و متکثّر بوده باشد؛ به ناچار هر نفس از نفس دیگر متمایز خواهد بود. حال امتیاز هر نفس از دیگری یا به علت امتیاز در اصل
ذات و
ماهیّت آنهاست و یا به واسطه لوازم مختلف و یا به واسطه عوارض مختلف.امتیاز آنها به ذات و ماهیّت و همچنین به لوازم ذات و ماهیّت، محال است زیرا کلیّه افراد نفوس، در اصل ذات و ماهیّت متعددند و بنابراین، امتیاز در اصل ذات و ماهیّت و همچنین امتیاز در لوازم ذات و ماهیت ممکن نیست زیرا اتحّاد افراد در ماهیّت مستلزم اتّحاد افراد، در لوازم است.امتیاز به واسطه عوارض نیز ممکن نمی باشد. زیرا حدوث عوارض، به سبب وجود ماده و خصوصیات آن است و ماده نفس، از جهتی بدن است و قبل از بدن، ماده ای وجود ندارد، بنابراین امتیاز به واسطه عوارض ممکن نیست.از طرف دیگر محال بودن وحدت عددی نفس پیش از تعلّق به بدن، به این خاطر است که وقتی دو بدن به وجود آیند دو نفس در دو بدن حاصل می شود؛ حال یا این است که این دو نفس حاصل در بدن، دو قسم آن نفس واحد می باشند و در اینصورت
شیء واحدی که وزن و استخوانی ندارد بالقوه منقسم می شود و این به واسطه اصول مطرح شده در طبیعیات، ظاهر البطلان است و یا اینکه نفسی که بالعدد واحد است در دو بدن باشد و این نیز بطلانش نیاز به تکلّف زیاد ندارد.
← قول خواجه نصیر
...