[ویکی فقه] کافر کسى است که دین حق را نپذیرد و به اصول دین اسلام، ایمان نیاورد.فقها برای نجاست کافر به آیه «انما المشرکون نجس...»
ابتدا واژه های کفر و نجس را مورد بررسی قرار می دهیم:
← کفر
فقیهان شیعه واژه کفر را در پنج معنا به کار برده اند و در مجموع، هفت گروه – با توجه به اختلاف فتاوا – در اصطلاح و کلمات فقها کافر شمرده شده اند:۱. منکران خداوند.۲. مشرکان (یعنی کسانی که برای خداوند متعال شریک و همتا قرار می دهند).۳. پیروان دیگر ادیان آسمانی؛ مثل: اهل کتاب (البته در این مورد اختلاف نظر است که اشاره می شود).۴. منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن.۵. کسانی که پیغمبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) را قبول ندارند.۶. کسانی که به امام معصوم (علیه السّلام) دشنام دهند یا دشمنش باشند؛ مثل خوارج و ناصبیان.۷. غلاة (یعنی آنهائی که یکی از ائمه (علیه السّلام) را خدا خوانده یا بگوید خدا در او حلول کرده است).
راشدی، لطیف و راشدی، سعید، توضیح المسائل نه مرجع، ص۷۱ - ۷۳، انتشارات پیام عدالت، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
برای نجاست کافر به آیه شریفه «انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا...؛
توبه/سوره۹، آیه۲۸.
...
ابتدا واژه های کفر و نجس را مورد بررسی قرار می دهیم:
← کفر
فقیهان شیعه واژه کفر را در پنج معنا به کار برده اند و در مجموع، هفت گروه – با توجه به اختلاف فتاوا – در اصطلاح و کلمات فقها کافر شمرده شده اند:۱. منکران خداوند.۲. مشرکان (یعنی کسانی که برای خداوند متعال شریک و همتا قرار می دهند).۳. پیروان دیگر ادیان آسمانی؛ مثل: اهل کتاب (البته در این مورد اختلاف نظر است که اشاره می شود).۴. منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن.۵. کسانی که پیغمبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) را قبول ندارند.۶. کسانی که به امام معصوم (علیه السّلام) دشنام دهند یا دشمنش باشند؛ مثل خوارج و ناصبیان.۷. غلاة (یعنی آنهائی که یکی از ائمه (علیه السّلام) را خدا خوانده یا بگوید خدا در او حلول کرده است).
راشدی، لطیف و راشدی، سعید، توضیح المسائل نه مرجع، ص۷۱ - ۷۳، انتشارات پیام عدالت، چاپ اول، ۱۳۸۵ ش.
برای نجاست کافر به آیه شریفه «انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا...؛
توبه/سوره۹، آیه۲۸.
...
wikifeqh: نجاست_مشرک
[ویکی فقه] نجاست کافر (دیدگاه اجماع). پیش از ورود به بحث اجماعها و مقدار دلالت محصّل و منقول آنها، نخست، شایسته است ارزش خود اجماع، روشن شود.
خداوند، برای انسان ، تنها یک حجت ذاتی قرارداده است که با آن باید حق را از باطل و درست را از نادرست تشخیص دهد و آن یگانه حجت، عقل است.عقل حجتی ذاتی و درونی است که همه چیز انسان به عهده آن است و عقاب و ثواب به خاطر آن.با استفاده از عقل، انسان باید راه حق را از راه باطل، دین حق را از دین باطل تشخیص دهد؛ از این روی می گویند اصول دین، تقلیدی نیست. وقتی عقل، دلیل محکمی بر حق بودن دینی یافت ؛ مثلا، با تعقل و تدبر خدا را شناخت و از راه معجزه ، پیامبر او را شناخت و آن پیامبر کتابی آورد که بشر از آوردن یک سوره همانند آن، عاجز بود و آن کتاب همگان را به مبارزه طلبید، ولی هیچ کس در این مبارزه پیروز نشد، پس با این معجزه هم حق بودن کتاب ثابت می شود و هم حق بودن رسول خدا؛ زیرا این کتاب را تنها رسول و فرستاده خدا آورد و کتاب، بر حق بودن رسول گواهی داد و پیامبر با آوردن این کتاب، ادعای رسالت خویش را ثابت کرد.در نتیجه دو حجت دیگر، به نام: قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله برای مردم پیدا شد، تا امور جزئی را که عقل توان تشخیص آن ها را ندارد، مشخص کند، از این روی، اینها نیز به نوبه خود، حجت خداوند برای بشرند. اگر چه عقل دلیل بر حجت بودن این دوست، ولی پس از دلالت عقل بر حجت بودن این دو، اینها بدون، بدون گفت وگو، حجت خواهند بود.قرآن کلام خدا و (لاریب فیه)
بقره/سوره۲، آیه۲.
فقیهان، پس از باطل اعلام کردن ثبوت و تحقق گونه های اجماع، که نام برده شد، راه دیگری برای ثابت کردن تحقق و حجیّت اجماع مطرح می کنند.می گویند: ما می دانیم که علمای شیعه و فقیهان این مکتب ، پیوسته مواظب بوده اند که بدون دلیل فتوا ندهند. امور برخاسته از گمان ، مانند: قیاس و استحسان را در فتواهای خود دخالت ندهند و حتی علمای پیشین، تا زمان شیخ طوسی ، سعی ورزیده اند از واژگان روایات هم بیرون نروند، به گونه ای که اهل سنت ، به شیعیان طعن می زده اند و علمای شیعه را سرزنش می کرده اند که شما اهل اجتهاد نیستید و پیوسته از پیشینیان خود تقلید می کنید. شیخ طوسی برای رفع این اتهام و نشان دادن قدرت استنباط شیعه، کتاب مبسوط را نوشت.
شیخ طوسی، مبسوط، مقدمه، ص۱-۲، المکتب المرتضویه.
در این جا مناسب است به گونه خلاصه ، سخن آیت اللّه بروجردی را درباره اجماع نقل کنیم؛ زیرا ایشان کسی است که بیش از دیگران، به اجماع و شهرت فقهای قدیم تکیه می کند و به آن اعتبار می دهد: (گروهی اجماع را از باب حدس حجت می دانند و می گویند: اگر علما با تمام اختلافاتی که در مبنا و روش استنباط دارند، باز در مسأله ای از مسائل اتفاق کنند، برای انسان بی گمان حدس قطعی به دست می آید که اینان این کلام را از کسی می دانند که سخن وی، نزد همه اینان حجت بوده است).
← اشکال
...
خداوند، برای انسان ، تنها یک حجت ذاتی قرارداده است که با آن باید حق را از باطل و درست را از نادرست تشخیص دهد و آن یگانه حجت، عقل است.عقل حجتی ذاتی و درونی است که همه چیز انسان به عهده آن است و عقاب و ثواب به خاطر آن.با استفاده از عقل، انسان باید راه حق را از راه باطل، دین حق را از دین باطل تشخیص دهد؛ از این روی می گویند اصول دین، تقلیدی نیست. وقتی عقل، دلیل محکمی بر حق بودن دینی یافت ؛ مثلا، با تعقل و تدبر خدا را شناخت و از راه معجزه ، پیامبر او را شناخت و آن پیامبر کتابی آورد که بشر از آوردن یک سوره همانند آن، عاجز بود و آن کتاب همگان را به مبارزه طلبید، ولی هیچ کس در این مبارزه پیروز نشد، پس با این معجزه هم حق بودن کتاب ثابت می شود و هم حق بودن رسول خدا؛ زیرا این کتاب را تنها رسول و فرستاده خدا آورد و کتاب، بر حق بودن رسول گواهی داد و پیامبر با آوردن این کتاب، ادعای رسالت خویش را ثابت کرد.در نتیجه دو حجت دیگر، به نام: قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله برای مردم پیدا شد، تا امور جزئی را که عقل توان تشخیص آن ها را ندارد، مشخص کند، از این روی، اینها نیز به نوبه خود، حجت خداوند برای بشرند. اگر چه عقل دلیل بر حجت بودن این دوست، ولی پس از دلالت عقل بر حجت بودن این دو، اینها بدون، بدون گفت وگو، حجت خواهند بود.قرآن کلام خدا و (لاریب فیه)
بقره/سوره۲، آیه۲.
فقیهان، پس از باطل اعلام کردن ثبوت و تحقق گونه های اجماع، که نام برده شد، راه دیگری برای ثابت کردن تحقق و حجیّت اجماع مطرح می کنند.می گویند: ما می دانیم که علمای شیعه و فقیهان این مکتب ، پیوسته مواظب بوده اند که بدون دلیل فتوا ندهند. امور برخاسته از گمان ، مانند: قیاس و استحسان را در فتواهای خود دخالت ندهند و حتی علمای پیشین، تا زمان شیخ طوسی ، سعی ورزیده اند از واژگان روایات هم بیرون نروند، به گونه ای که اهل سنت ، به شیعیان طعن می زده اند و علمای شیعه را سرزنش می کرده اند که شما اهل اجتهاد نیستید و پیوسته از پیشینیان خود تقلید می کنید. شیخ طوسی برای رفع این اتهام و نشان دادن قدرت استنباط شیعه، کتاب مبسوط را نوشت.
شیخ طوسی، مبسوط، مقدمه، ص۱-۲، المکتب المرتضویه.
در این جا مناسب است به گونه خلاصه ، سخن آیت اللّه بروجردی را درباره اجماع نقل کنیم؛ زیرا ایشان کسی است که بیش از دیگران، به اجماع و شهرت فقهای قدیم تکیه می کند و به آن اعتبار می دهد: (گروهی اجماع را از باب حدس حجت می دانند و می گویند: اگر علما با تمام اختلافاتی که در مبنا و روش استنباط دارند، باز در مسأله ای از مسائل اتفاق کنند، برای انسان بی گمان حدس قطعی به دست می آید که اینان این کلام را از کسی می دانند که سخن وی، نزد همه اینان حجت بوده است).
← اشکال
...
wikifeqh: ناپاکی_کفار_از_دیدگاه_اجماع