[ویکی فقه] منطق ارسطویی تأثیر عمیقی در فرهنگ اسلامی بر جای گذاشت و مسلمانان را به دو بخش مخالف و موافق تقسیم نمود. این مقاله به دیدگاه ابن خلدون در قبال منطق ارسطویی می پردازد. لازم به ذکر است که نقد منتقدان مسلمان از منطق ارسطویی در برخی از وجوه از نقد منتقدان معاصر متفاوت بوده است.
پژوهش گران در تعیین زمان ترجمه منطق ارسطویی به زبان عربی، اختلاف نظر دارند. برخی آن را به دوران اموی بازگردانده و برخی دیگر آن را در ابتدای دوران عباسیان می دانند. در هر حال منطق ارسطویی تاثیر عمیقی در فرهنگ اسلامی بر جای گذاشت و مسلمانان را به دو بخش مخالف با هم تقسیم نمود. دسته ای آنرا با شور و تعصب برگزیده و به صورت مکمل قرآن درآورند و برخی دیگر با انتقاد از این عمل، به مقابله با آن برخاستند و آن را مرادف بی دینی قرار دادند. چنانکه شعار ایشان چنین بود: «هر کس به منطق ارسطویی روی آورد، از دین خارج است.» منطقی زندقی است.مراد ما در این نوشتار بیان جزئیات جدل بین دو گروه منطق دانان و مخالفان آن در اسلام نیست. چه آنکه بیان آن در این مجال اندک بسیار دشوار است. در اینجا اکتفا به نکاتی می نماییم که به شکلی مستقیم به موضوع ما، یعنی دیدگاه ابن خلدون در قبال منطق ارسطویی مربوط می شود. لازم به ذکر است که نقد منتقدان مسلمان از منطق ارسطویی در برخی از وجوه از نقد منتقدان معاصر متفاوت بوده است. فلاسفه معاصر به جهت فراخوانی به منطق نوین که منطق علوم تجربی و مطالعات عینی است، از منطق ارسطویی انتقاد می نمودند. اما مسلمانان منتقد، غالباً انتقاد خود را به خاطر دفاع و حفظ سلامت نفوس انجام می دادند. از بین ایشان تنها می توان ابن خلدون را استثناء نمود. او با نقد منطق در صدد بیان ناتوانی آن از فهم حیات اجتماعی واقعیت موجود بود و در این زمینه شباهتی بسیار قابل توجه به فلاسفه معاصر دارد.ابن خلدون چنان که خواهیم دید، از نقد رایج بر منطق ارسطویی پیش از خود استفاده شایانی نموده و با انجام جرح و تعدیلاتی آنرا هماهنگ با اندیشه واقع گرایانه اجتماعی اش ارتقا بخشید. به نظر من تاثیر گذار ترین ایشان بر ابن خلدون، غزالی و ابن تیمیه بوده اند. آنها در واقع بزرگ ترین منتقدان منطق ارسطویی در سده های وسطی چه در اروپا و یا غیر آن در سرزمین های اسلامی می باشند و اگر چه منطق را صرفاً بنابر هدف دینی خود نقد نمودند، اما از برخی ابعاد به دیدگاه هایی نایل گردیدند که کم اهمیت تر از نظرات فلاسفه معاصر نمی باشد. اما پیش از بررسی دیدگاه غزالی و ابن تیمیه بهتر دیدم که کمی درباره شکاکینی که در نقد منطق بر آن دو مقدم بوده اند، و نیز نظر جاحظ اشاره کوتاهی نمایم.
علی الوردی، منطق ابن خلدون فی ضوء حضاراته و شخصیته، لندن (ط۲) درا کوفان، ۱۹۹۴، ص۴۹-۵۹.
شکاکین گروه شگفتی در جهان اسلام بودند. نقش ایشان در اندیشه و تمدن تا حد زیادی شبیه نقش سوفسطایی ها در تمدن یونانی بود. آنها کتاب های بسیاری در خصوص افکار خویش نگاشتند که از میان رفته و سوزانده شده است. از میان آنها تنها کتاب هایی از منتقدانشان که محتوی عباراتی ناقص و تحریف شده از اندیشه های ایشان است، باقی مانده است. از نام و نشان شخصیت های برجسته ایشان به شکلی یقینی اطلاعی در دست نیست. گویا که از بین ایشان صالح بن عبدالقدوس زندیق معروف و ابن راوندی که علمای بغداد نکات ناپسند او را در زمینه حکمت خالق روایت نموده اند. و محمد ابن زکریای رازی پزشک مشهور از زمره ایشان باشند.شکاکین وجه منطقی را که بر اذهان متکلمان زمان شان سیطره یافته بود، بی ارزش شمرده و آن را سلاحی در دست فرقه های رقیب هم یافتند. که نه حق را اثبات کرده و نه بهقین راهبر می گشت. آنها در این زمینه می گفتند که «هر چه از طریق جدل اثبات می شود، از طریق جدل هم نقض می گردد.» و به احتمال بسیاری غزالی از اندیشه های ایشان مطلع بوده و از نظر سلبی از آنها استفاده نموده است.شکاکین می گفتند که «ما ادیان، عقاید و سخنانی را یافتیم که در آن هر طایفه ای ادعا می نمود که اعتقاد وی از ابتدا موجود است. هر یک با دیگری به مناظره پرداخته و در نهایت به دو دسته در برابر هم منقسم می گشتند و چه بسا که بهاری نیروی جدل و بیان، گاهی این و گاهی دیگری برغم پیچیدگی و ابهام گفتارشان، در نظیر اموری که با حواس خود و بدیهیات عقلی و نیز حساب و به طور کلی در امور مبرهن به براهین آشکار، اختلاف نمی کنند. محال است که حق بر مردمان آشکار گردد و بی جهت با آن مخالفت نموده و راضی به هلاکت خود در دنیا و آخرت گردند.پس باید هر طایفه ای به تحقیق در ریشه های فکری خود و در آنچه که تصور می کند که حق است ولی مورد اختلاف است، بپردازد. و بسیاری را مشاهده می کنیم که به دنبال علم فلسفه بوده و با تبحر در آن، نفوس خود را به شناخت حقیقت و به جدا شدن از تمامی عامه متمایز ساخته اند و دیگرانی را می یابیم که در اوج مهارت و تبحر در علم کلام اند و بدان فخر می ورزند آنها می پندارند که توانسته اند که حق و باطل را از طریق براهین خود نمایان سازند. اما ما همگی ایشان چه فلاسفه و متکلمان را بیش از عامه مردم و افراد نادان در جدل و اختلاف یافتیم. پس اگر این براهین حق بودند، ایشان چنین اختلافات مدیدی متبلا نمی گشتند. فیلسوف و متکلم را چنان یافتیم که به سختی اعتقاد دارد و با مخالف آن به عداوت بر می خیزد و حیات خود را در آن صرف می کند. سپس با نظری رقیب مواجه می شود. و او با دشنی بسیار به جهت پیروزی رو بدان می کند و در مناظره به فاسد کردن آن و ابطال آن می کوشد. اینها همگی دلالت بر فساد ادله و نظایر آن دارد.»
احمد امین، ضحی الاسلام، (القاهرة)، ص۳۴۹-۳۵۰.
جاحظ چنانکه پیش تر در کتاب خود بیان داشتیم، علاقمند به بکارگیری قیاس منطقی در امری و نقیض آن بود. او در هر حال از معتزل بود و ایشان به وجه عام از منطق بیشترین استفاده را نموده و بدان ایمان داشتند. اما لازم به ذکر است که جاحظ مقلد کامل معتزله نبود. او از برترین نوآوران عقل گرایی بود که در برخی از دیدگاه ها با معتزله مخالف است.جاحظ دارای نظریه ای است که در آن با معتزله مخالفت نموده است.
شفیق جبری، الجاحظ معلم العقل و الادب، (دار المعارف بمصر)، ص۱۷۱.
...
پژوهش گران در تعیین زمان ترجمه منطق ارسطویی به زبان عربی، اختلاف نظر دارند. برخی آن را به دوران اموی بازگردانده و برخی دیگر آن را در ابتدای دوران عباسیان می دانند. در هر حال منطق ارسطویی تاثیر عمیقی در فرهنگ اسلامی بر جای گذاشت و مسلمانان را به دو بخش مخالف با هم تقسیم نمود. دسته ای آنرا با شور و تعصب برگزیده و به صورت مکمل قرآن درآورند و برخی دیگر با انتقاد از این عمل، به مقابله با آن برخاستند و آن را مرادف بی دینی قرار دادند. چنانکه شعار ایشان چنین بود: «هر کس به منطق ارسطویی روی آورد، از دین خارج است.» منطقی زندقی است.مراد ما در این نوشتار بیان جزئیات جدل بین دو گروه منطق دانان و مخالفان آن در اسلام نیست. چه آنکه بیان آن در این مجال اندک بسیار دشوار است. در اینجا اکتفا به نکاتی می نماییم که به شکلی مستقیم به موضوع ما، یعنی دیدگاه ابن خلدون در قبال منطق ارسطویی مربوط می شود. لازم به ذکر است که نقد منتقدان مسلمان از منطق ارسطویی در برخی از وجوه از نقد منتقدان معاصر متفاوت بوده است. فلاسفه معاصر به جهت فراخوانی به منطق نوین که منطق علوم تجربی و مطالعات عینی است، از منطق ارسطویی انتقاد می نمودند. اما مسلمانان منتقد، غالباً انتقاد خود را به خاطر دفاع و حفظ سلامت نفوس انجام می دادند. از بین ایشان تنها می توان ابن خلدون را استثناء نمود. او با نقد منطق در صدد بیان ناتوانی آن از فهم حیات اجتماعی واقعیت موجود بود و در این زمینه شباهتی بسیار قابل توجه به فلاسفه معاصر دارد.ابن خلدون چنان که خواهیم دید، از نقد رایج بر منطق ارسطویی پیش از خود استفاده شایانی نموده و با انجام جرح و تعدیلاتی آنرا هماهنگ با اندیشه واقع گرایانه اجتماعی اش ارتقا بخشید. به نظر من تاثیر گذار ترین ایشان بر ابن خلدون، غزالی و ابن تیمیه بوده اند. آنها در واقع بزرگ ترین منتقدان منطق ارسطویی در سده های وسطی چه در اروپا و یا غیر آن در سرزمین های اسلامی می باشند و اگر چه منطق را صرفاً بنابر هدف دینی خود نقد نمودند، اما از برخی ابعاد به دیدگاه هایی نایل گردیدند که کم اهمیت تر از نظرات فلاسفه معاصر نمی باشد. اما پیش از بررسی دیدگاه غزالی و ابن تیمیه بهتر دیدم که کمی درباره شکاکینی که در نقد منطق بر آن دو مقدم بوده اند، و نیز نظر جاحظ اشاره کوتاهی نمایم.
علی الوردی، منطق ابن خلدون فی ضوء حضاراته و شخصیته، لندن (ط۲) درا کوفان، ۱۹۹۴، ص۴۹-۵۹.
شکاکین گروه شگفتی در جهان اسلام بودند. نقش ایشان در اندیشه و تمدن تا حد زیادی شبیه نقش سوفسطایی ها در تمدن یونانی بود. آنها کتاب های بسیاری در خصوص افکار خویش نگاشتند که از میان رفته و سوزانده شده است. از میان آنها تنها کتاب هایی از منتقدانشان که محتوی عباراتی ناقص و تحریف شده از اندیشه های ایشان است، باقی مانده است. از نام و نشان شخصیت های برجسته ایشان به شکلی یقینی اطلاعی در دست نیست. گویا که از بین ایشان صالح بن عبدالقدوس زندیق معروف و ابن راوندی که علمای بغداد نکات ناپسند او را در زمینه حکمت خالق روایت نموده اند. و محمد ابن زکریای رازی پزشک مشهور از زمره ایشان باشند.شکاکین وجه منطقی را که بر اذهان متکلمان زمان شان سیطره یافته بود، بی ارزش شمرده و آن را سلاحی در دست فرقه های رقیب هم یافتند. که نه حق را اثبات کرده و نه بهقین راهبر می گشت. آنها در این زمینه می گفتند که «هر چه از طریق جدل اثبات می شود، از طریق جدل هم نقض می گردد.» و به احتمال بسیاری غزالی از اندیشه های ایشان مطلع بوده و از نظر سلبی از آنها استفاده نموده است.شکاکین می گفتند که «ما ادیان، عقاید و سخنانی را یافتیم که در آن هر طایفه ای ادعا می نمود که اعتقاد وی از ابتدا موجود است. هر یک با دیگری به مناظره پرداخته و در نهایت به دو دسته در برابر هم منقسم می گشتند و چه بسا که بهاری نیروی جدل و بیان، گاهی این و گاهی دیگری برغم پیچیدگی و ابهام گفتارشان، در نظیر اموری که با حواس خود و بدیهیات عقلی و نیز حساب و به طور کلی در امور مبرهن به براهین آشکار، اختلاف نمی کنند. محال است که حق بر مردمان آشکار گردد و بی جهت با آن مخالفت نموده و راضی به هلاکت خود در دنیا و آخرت گردند.پس باید هر طایفه ای به تحقیق در ریشه های فکری خود و در آنچه که تصور می کند که حق است ولی مورد اختلاف است، بپردازد. و بسیاری را مشاهده می کنیم که به دنبال علم فلسفه بوده و با تبحر در آن، نفوس خود را به شناخت حقیقت و به جدا شدن از تمامی عامه متمایز ساخته اند و دیگرانی را می یابیم که در اوج مهارت و تبحر در علم کلام اند و بدان فخر می ورزند آنها می پندارند که توانسته اند که حق و باطل را از طریق براهین خود نمایان سازند. اما ما همگی ایشان چه فلاسفه و متکلمان را بیش از عامه مردم و افراد نادان در جدل و اختلاف یافتیم. پس اگر این براهین حق بودند، ایشان چنین اختلافات مدیدی متبلا نمی گشتند. فیلسوف و متکلم را چنان یافتیم که به سختی اعتقاد دارد و با مخالف آن به عداوت بر می خیزد و حیات خود را در آن صرف می کند. سپس با نظری رقیب مواجه می شود. و او با دشنی بسیار به جهت پیروزی رو بدان می کند و در مناظره به فاسد کردن آن و ابطال آن می کوشد. اینها همگی دلالت بر فساد ادله و نظایر آن دارد.»
احمد امین، ضحی الاسلام، (القاهرة)، ص۳۴۹-۳۵۰.
جاحظ چنانکه پیش تر در کتاب خود بیان داشتیم، علاقمند به بکارگیری قیاس منطقی در امری و نقیض آن بود. او در هر حال از معتزل بود و ایشان به وجه عام از منطق بیشترین استفاده را نموده و بدان ایمان داشتند. اما لازم به ذکر است که جاحظ مقلد کامل معتزله نبود. او از برترین نوآوران عقل گرایی بود که در برخی از دیدگاه ها با معتزله مخالف است.جاحظ دارای نظریه ای است که در آن با معتزله مخالفت نموده است.
شفیق جبری، الجاحظ معلم العقل و الادب، (دار المعارف بمصر)، ص۱۷۱.
...
wikifeqh: منطق_ارسطویی_در_جهان_اسلام