[ویکی فقه] در قرآن با دو گونه بینایی ظاهری و باطنی ( قلبی یا به تعبیری عقلی) مواجه می شویم که در روایات و تفاسیر از آن به بصر و بصیرت تعبیر شده است. زمخشری، بصر را نور چشم و قوه بینایی و بصیرت را نور قلب و ابزار تأمل و تفکر می داند.
در برخی آیات دو گونه بینایی ظاهری و باطنی در کنار هم قرار گرفته اند: «تَرهُم یَنظُرونَ اِلَیکَ و هُم لایُبصِرون». آیات فراوانی، بینایی ظاهری را کنایه از بینایی عقلی یا باطنی گرفته است. دانشمندان مسلمان با استناد به آیات قرآنی بر این عقیده اند که در قلب انسان، نیرویی برای دریافت نور الهی وجود دارد و برای اثبات این مدعا به آیه ۲۲ زمر استناد می کنند: «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلمِ فَهُوَ عَلی نُور مِن رَبِّهِ»؛ همچنین به روح الهی نیز از آن تعبیر شده است: «فَاِذا سَوَّیتُهُ و نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی» و عقل نظری، بصیرت باطنی، نور ایمان و یقین نیز نامیده می شود که توانایی آن در شناخت مفاهیم عقلی همچون شناخت و ادراک خداوند و نیازمندی عالم به مدبری حکیم است. عُرفا بیش تر آن را نور یا روح الهی می نامند و آن را نیرویی می دانند که دل را به نیرویی قدسی منوّر می کند و به وسیله آن حقایق امور شناخته شده، حق و باطل از هم تمیز داده می شود و آن در مقام چشم برای قلب است. در فلسفه نیز از آن به قوه عاقله یا قوه قدسیه تعبیر می شود ؛ همچنین گفته شده که بصیرت، عقلی است منوّر به نور قدس و بصیر برای درک معانی محتاج به دلیل نیست و دلش به نور هدایت روشن است. حق را به عیان می بیند و از حیرت رهایی یافته است ، بر این اساس میان مفهوم بصیرت با مفاهیم بصر، نور، عقل و حکمت ارتباط محکمی وجود دارد.
ارتباط بصیرت و بصر
بصر در قرآن بیش تر جنبه غیر حسی یافته و در موارد فراوانی به جای بصیرت به کار رفته است؛ از آن جمله آیاتی است که مؤمن را بصیر (بینا) و کافر را کور خوانده است: «قُل هَل یَستَوِی الاَعمی والبَصیر». بصیر دراینجا فردی است که به آیات و نشانه های خداوند بصیرت یافته و از نور آن ها بهره برده است. همین تمثیل در سوره هود با تفصیل بیش تر دیده می شود: «مَثَلُ الفَریقَینِ کالاَعمی والاَصَمِّ والبَصیرِ والسَّمیعِ هَل یَستَویانِ مَثَلاً». برخی در تفسیر این آیه گفته اند:نابینای حقیقی کسی است که نه دیده عبرت دارد تا از روی استدلال به آیات آفاق نظر کند، نه دل فکرت دارد تا در آیات انفس تأمل کند و نه بصیرت حقیقت دارد تا به نور فراست مکاشفات اسرار غیبی بیند. تعبیر «اُولی الأبصار» دیگر نمونه در این زمینه است. مفسران این تعبیر را که در آیات فراوانی به کار رفته است به معنای «اولی البصائر» می دانند: «فَاعتَبِروا یاُولِی الاَبصر». تعبیر از بصیرت به بصر در این آیات برای این است که کنایه ای باشد از روشنی و بروز حقیقتی که بدان دعوت می شود؛ گویا وجود خارجی دارد و با چشم ظاهری می توان آن را دید. در قرآن هرگاه از کوری یا تاریکی سخن می رود، بیشتر ناظر به کوری دل و بهره نبردن از نور هدایت الهی است، چنان که در توبیخ ستمگران گفته شده: «اَفَلَم یَسیروا فِی الاَرضِ فَتَکونَ لَهُم قُلوبٌ یَعقِلونَ بِها اَو ءاذانٌ یَسمَعونَ بِها». سپس در ادامه چنین آمده که این چشمان آن ها نیست که نابینا می شود، بلکه قلبهایشان است که در سینه ها قرار دارد: «فَاِنَّها لا تَعمَی الاَبصرُ و لکِن تَعمَی القُلوبُ الَّتی فِی الصُّدور». در جایی دیگر کافران، افرادی قلمداد می شوند با چشمانی که نمی بیند: «و لَهُم اَعیُنٌ لا یُبصِرونَ بِها» و گوشهایی که نمی شنود: «ولَهُم ءاذانٌ لا یَسمَعونَ بِها». همین تعبیرها برای منافقان نیز به کار رفته و آنان کر، گنگ و کور معرفی شده اند: «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعون». این موارد بیش تر ناظر به جنبه معنوی اعضاست، چنان که برخی بر این باورند که همه اعضای بدن نظایری معنوی دارند. روایاتی نیز در تأیید این سخن نقل شده است؛ همچنین در روایاتی به کور شدن چشمان قلب اشاره شده است. در جایی دیگر از قرآن، خداوند از محو کردن چشمان کافران سخن می گوید که به معنای محروم کردن آن ها از ادراک حقایق است: «و لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی اَعیُنِهِم...». در حقیقت کافران هرچند استعداد شناخت راه درست را دارند؛ اما به سبب انکار آیات الهی، بصیرت باطنی آن ها کور می شود. همچنین در وصف احوال انسان در روز قیامت خطاب به وی چنین آمده: تو از این صحنه غافل بودی و ما پرده از چشم تو برداشتیم و امروز چشمت کاملا تیزبین است:«فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید». بینایی انسان در روز قیامت نافذ و دقیق خواهد شد و نسبت به آنچه در دنیا از آن غافل بوده، آگاهی و شناخت می یابد و این خود بهترین و عادل ترین گواه و شاهد بر اوست. این بصیرت به قلب است و انسان با شهود قلبی، سیئات و حسنات خود را می بیند. در آیه دیگری غافلان در آن جهان کور توصیف می شوند: «و مَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیمَةِ اَعمی». این نابینایی به معنای متعارف جسمی آن تفسیر شده است. با این حال در آیات دیگری مانند ۱۲ سجده و ۱۴ اسراء از مشاهده اموری حسّی مانند عذاب و نامه اعمال یاد شده است که برخی مفسران را به این نظر کشانده است که کوری و بینایی انسانها در قیامت نسبی است و در خصوص لذتها و زیباییها که تجسم همان آیات الهی در این دنیاست کور و نابینا و نسبت به عذابها و رنجهای آن جهان که تجسّم همان اعمال بد آنهاست بینا هستند.
ارتباط بصیرت و نور
بصیرت چون بصر برای دیدن نیازمند نور است ، با این تفاوت که نور بصیرت، متفاوت از نور ظاهری است و به «نور اللّه» یا «نور حق» و همچنین «نور تجلی»، «نور الهام»، «نور وحی» و «نور کشف» نامیده شده است، بر همین اساس دانشمندان مسلمان گاه از بصیرت به نور الهی اشاره شده در قرآن تعبیر می کنند که بر قلب مؤمن می تابد: «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلمِ فَهُوَ عَلی نُور مِن رَبِّه». خداوند هرکه را بخواهد به سوی نور خود هدایت کرده، چشم دلش را به نور معرفت خود روشن می کند که این، سعادت جاودان را برای او در پی دارد : «یَهدِی اللّهُ لِنورِهِ مَن یَشاءُ». از آیات بعد چنین برمی آید که کسانی از نور الهی بهره مند می شوند که هیچ تجارت و داد و ستد مادی آن ها را از یاد خدا باز نمی دارد: «رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجرَةٌ ولا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللّه» همچنین قرآن در جایی دیگر از مفهوم بصیرت با تعبیر فرقان یاد کرده و تنها کسانی را شایسته آن دانسته است که تقوای الهی پیشه کنند: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا». فرقان هدایت و نوری در قلب است که موجب تشخیص حق از باطل می شود. برخی در تفسیر این آیه گفته اند که اگر انسان تقوای الهی پیشه کرده، به مقتضای دین و سنت الهی عمل کند، خداوند برای او ملکه ای از علم و حکمت پدید می آورد که میان حق و باطل، نور و ظلمت، سود و زیان و... تفاوت ببیند. هر دو تفسیر ارائه شده به گونه ای بیانگر بصیرت قلبی برای مؤمن است. البته احتمالهای دیگری نیز در تفسیر فرقان داده شده؛ مانند متمایز ساختن کافران از مؤمنان در دنیا و آخرت که برخی مجموع این اقوال را در بیان معنای فرقان پذیرفته اند. از سوی دیگر خداوند گاه چشمان بصیرت افرادی را کور کرده، نور هدایت خود را از آن ها می ستاند که منافقان از این دسته اند. قرآن آنان را به کسانی تشبیه می کند که نوری یافته و پیرامون خود را روشن ساخته اند؛ اما سپس نور آن ها گرفته می شود و در تاریکی مطلق رها می شوند :«مَثَلُهُم کَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنورِهِم وتَرَکَهُم فی ظُلُمت لایُبصِرون». کافران نیز هیچ گاه چشم بصیرتشان با نور الهی روشن نمی شود :«و مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ نورًا فَما لَهُ مِن نور»، زیرا گناهان بسیار، قلبهایشان را مهر و موم کرده است :«خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم و...».
ارتباط بصیرت و حکمت و عقل
...
در برخی آیات دو گونه بینایی ظاهری و باطنی در کنار هم قرار گرفته اند: «تَرهُم یَنظُرونَ اِلَیکَ و هُم لایُبصِرون». آیات فراوانی، بینایی ظاهری را کنایه از بینایی عقلی یا باطنی گرفته است. دانشمندان مسلمان با استناد به آیات قرآنی بر این عقیده اند که در قلب انسان، نیرویی برای دریافت نور الهی وجود دارد و برای اثبات این مدعا به آیه ۲۲ زمر استناد می کنند: «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلمِ فَهُوَ عَلی نُور مِن رَبِّهِ»؛ همچنین به روح الهی نیز از آن تعبیر شده است: «فَاِذا سَوَّیتُهُ و نَفَختُ فیهِ مِن رُوحی» و عقل نظری، بصیرت باطنی، نور ایمان و یقین نیز نامیده می شود که توانایی آن در شناخت مفاهیم عقلی همچون شناخت و ادراک خداوند و نیازمندی عالم به مدبری حکیم است. عُرفا بیش تر آن را نور یا روح الهی می نامند و آن را نیرویی می دانند که دل را به نیرویی قدسی منوّر می کند و به وسیله آن حقایق امور شناخته شده، حق و باطل از هم تمیز داده می شود و آن در مقام چشم برای قلب است. در فلسفه نیز از آن به قوه عاقله یا قوه قدسیه تعبیر می شود ؛ همچنین گفته شده که بصیرت، عقلی است منوّر به نور قدس و بصیر برای درک معانی محتاج به دلیل نیست و دلش به نور هدایت روشن است. حق را به عیان می بیند و از حیرت رهایی یافته است ، بر این اساس میان مفهوم بصیرت با مفاهیم بصر، نور، عقل و حکمت ارتباط محکمی وجود دارد.
ارتباط بصیرت و بصر
بصر در قرآن بیش تر جنبه غیر حسی یافته و در موارد فراوانی به جای بصیرت به کار رفته است؛ از آن جمله آیاتی است که مؤمن را بصیر (بینا) و کافر را کور خوانده است: «قُل هَل یَستَوِی الاَعمی والبَصیر». بصیر دراینجا فردی است که به آیات و نشانه های خداوند بصیرت یافته و از نور آن ها بهره برده است. همین تمثیل در سوره هود با تفصیل بیش تر دیده می شود: «مَثَلُ الفَریقَینِ کالاَعمی والاَصَمِّ والبَصیرِ والسَّمیعِ هَل یَستَویانِ مَثَلاً». برخی در تفسیر این آیه گفته اند:نابینای حقیقی کسی است که نه دیده عبرت دارد تا از روی استدلال به آیات آفاق نظر کند، نه دل فکرت دارد تا در آیات انفس تأمل کند و نه بصیرت حقیقت دارد تا به نور فراست مکاشفات اسرار غیبی بیند. تعبیر «اُولی الأبصار» دیگر نمونه در این زمینه است. مفسران این تعبیر را که در آیات فراوانی به کار رفته است به معنای «اولی البصائر» می دانند: «فَاعتَبِروا یاُولِی الاَبصر». تعبیر از بصیرت به بصر در این آیات برای این است که کنایه ای باشد از روشنی و بروز حقیقتی که بدان دعوت می شود؛ گویا وجود خارجی دارد و با چشم ظاهری می توان آن را دید. در قرآن هرگاه از کوری یا تاریکی سخن می رود، بیشتر ناظر به کوری دل و بهره نبردن از نور هدایت الهی است، چنان که در توبیخ ستمگران گفته شده: «اَفَلَم یَسیروا فِی الاَرضِ فَتَکونَ لَهُم قُلوبٌ یَعقِلونَ بِها اَو ءاذانٌ یَسمَعونَ بِها». سپس در ادامه چنین آمده که این چشمان آن ها نیست که نابینا می شود، بلکه قلبهایشان است که در سینه ها قرار دارد: «فَاِنَّها لا تَعمَی الاَبصرُ و لکِن تَعمَی القُلوبُ الَّتی فِی الصُّدور». در جایی دیگر کافران، افرادی قلمداد می شوند با چشمانی که نمی بیند: «و لَهُم اَعیُنٌ لا یُبصِرونَ بِها» و گوشهایی که نمی شنود: «ولَهُم ءاذانٌ لا یَسمَعونَ بِها». همین تعبیرها برای منافقان نیز به کار رفته و آنان کر، گنگ و کور معرفی شده اند: «صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لایَرجِعون». این موارد بیش تر ناظر به جنبه معنوی اعضاست، چنان که برخی بر این باورند که همه اعضای بدن نظایری معنوی دارند. روایاتی نیز در تأیید این سخن نقل شده است؛ همچنین در روایاتی به کور شدن چشمان قلب اشاره شده است. در جایی دیگر از قرآن، خداوند از محو کردن چشمان کافران سخن می گوید که به معنای محروم کردن آن ها از ادراک حقایق است: «و لَو نَشاءُ لَطَمَسنا عَلی اَعیُنِهِم...». در حقیقت کافران هرچند استعداد شناخت راه درست را دارند؛ اما به سبب انکار آیات الهی، بصیرت باطنی آن ها کور می شود. همچنین در وصف احوال انسان در روز قیامت خطاب به وی چنین آمده: تو از این صحنه غافل بودی و ما پرده از چشم تو برداشتیم و امروز چشمت کاملا تیزبین است:«فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدید». بینایی انسان در روز قیامت نافذ و دقیق خواهد شد و نسبت به آنچه در دنیا از آن غافل بوده، آگاهی و شناخت می یابد و این خود بهترین و عادل ترین گواه و شاهد بر اوست. این بصیرت به قلب است و انسان با شهود قلبی، سیئات و حسنات خود را می بیند. در آیه دیگری غافلان در آن جهان کور توصیف می شوند: «و مَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنکًا ونَحشُرُهُ یَومَ القِیمَةِ اَعمی». این نابینایی به معنای متعارف جسمی آن تفسیر شده است. با این حال در آیات دیگری مانند ۱۲ سجده و ۱۴ اسراء از مشاهده اموری حسّی مانند عذاب و نامه اعمال یاد شده است که برخی مفسران را به این نظر کشانده است که کوری و بینایی انسانها در قیامت نسبی است و در خصوص لذتها و زیباییها که تجسم همان آیات الهی در این دنیاست کور و نابینا و نسبت به عذابها و رنجهای آن جهان که تجسّم همان اعمال بد آنهاست بینا هستند.
ارتباط بصیرت و نور
بصیرت چون بصر برای دیدن نیازمند نور است ، با این تفاوت که نور بصیرت، متفاوت از نور ظاهری است و به «نور اللّه» یا «نور حق» و همچنین «نور تجلی»، «نور الهام»، «نور وحی» و «نور کشف» نامیده شده است، بر همین اساس دانشمندان مسلمان گاه از بصیرت به نور الهی اشاره شده در قرآن تعبیر می کنند که بر قلب مؤمن می تابد: «اَفَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلاِسلمِ فَهُوَ عَلی نُور مِن رَبِّه». خداوند هرکه را بخواهد به سوی نور خود هدایت کرده، چشم دلش را به نور معرفت خود روشن می کند که این، سعادت جاودان را برای او در پی دارد : «یَهدِی اللّهُ لِنورِهِ مَن یَشاءُ». از آیات بعد چنین برمی آید که کسانی از نور الهی بهره مند می شوند که هیچ تجارت و داد و ستد مادی آن ها را از یاد خدا باز نمی دارد: «رِجالٌ لا تُلهیهِم تِجرَةٌ ولا بَیعٌ عَن ذِکرِ اللّه» همچنین قرآن در جایی دیگر از مفهوم بصیرت با تعبیر فرقان یاد کرده و تنها کسانی را شایسته آن دانسته است که تقوای الهی پیشه کنند: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقانًا». فرقان هدایت و نوری در قلب است که موجب تشخیص حق از باطل می شود. برخی در تفسیر این آیه گفته اند که اگر انسان تقوای الهی پیشه کرده، به مقتضای دین و سنت الهی عمل کند، خداوند برای او ملکه ای از علم و حکمت پدید می آورد که میان حق و باطل، نور و ظلمت، سود و زیان و... تفاوت ببیند. هر دو تفسیر ارائه شده به گونه ای بیانگر بصیرت قلبی برای مؤمن است. البته احتمالهای دیگری نیز در تفسیر فرقان داده شده؛ مانند متمایز ساختن کافران از مؤمنان در دنیا و آخرت که برخی مجموع این اقوال را در بیان معنای فرقان پذیرفته اند. از سوی دیگر خداوند گاه چشمان بصیرت افرادی را کور کرده، نور هدایت خود را از آن ها می ستاند که منافقان از این دسته اند. قرآن آنان را به کسانی تشبیه می کند که نوری یافته و پیرامون خود را روشن ساخته اند؛ اما سپس نور آن ها گرفته می شود و در تاریکی مطلق رها می شوند :«مَثَلُهُم کَمَثَلِ الَّذِی استَوقَدَ نارًا فَلَمّا اَضاءَت ما حَولَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنورِهِم وتَرَکَهُم فی ظُلُمت لایُبصِرون». کافران نیز هیچ گاه چشم بصیرتشان با نور الهی روشن نمی شود :«و مَن لَم یَجعَلِ اللّهُ لَهُ نورًا فَما لَهُ مِن نور»، زیرا گناهان بسیار، قلبهایشان را مهر و موم کرده است :«خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم وعَلی سَمعِهِم و...».
ارتباط بصیرت و حکمت و عقل
...
wikifeqh: مفهوم شناسی_بصیرت