[ویکی فقه] امروزه به صورت یک دانش مستقلی می باشد که تعاریف مختلفی برای آن ارائه شده است. این اصطلاح، در زبان انگلیسی دو ریشه دارد: نخست «Epistemology» و دوم «Theory of knowledge».
واژه «Epistemology» از دو ریشه یونانی «Episteme» به معنی «علم و معرفت » (knowledge) و دیگری «Logos» به معنی « نظریه » (Theory) گرفته شده است که در مجموع به معنی «نظریه شناخت» به کار می رود. (با نگاه دقیق به کاربرد دو واژه Episteme و knowledge درانگلیسی، اختلاف آنها بدین صورت روشن می شود که اولی در علم به «کلیات» و دومی در علم به امور «جزئی» استعمال می شود.)واژه دیگر «Theory of knowledge» که معادل عربی آن «نظریه المعرفه» است با وجود آن که از عمر آن بیش از یک قرن نمی گذرد ولی بیش از واژه نخست استعمال دارد. (علاوه بر دو واژه فوق، واژه دیگری که برای معرفت شناسی استعمال می شد، Gnostology (گناستولوژی) بود. سه واژه مذکور برای معرفت شناسی هر کدام ناسخ دیگری بودند بطوریکه تا اوایل قرن بیستم واژه Gnostology و سپس واژه Episteme و در سه دهه اخیر هم واژه Theory of knowledge استعمال می شود.)
تعریف معرفت شناسی
«علم» به عنوان یک حقیقت وجودی، از دو حیث مورد بررسی واقع می شود؛ نخست جنبه وجودی و هستی شناختی آن، که مربوط به خود علم بوده و به بحث از سنخیت علم و... می پردازد و هیچ ارتباطی با واقع ندارد و دوم جنبه حکایت گری علم و معرفت است که در این حالت ارتباط علم با واقع (واقع نمایی آن) و امکان رسیدن به واقعیت و مطابقت با آن و... مورد نظر است. بخش نخست بر عهده «هستی شناسی معرفت» و بخش بعدی -که محل بحث ماست- بر عهده «معرفت شناسی» می باشد.
← دیدگاه معرفت شناسان اسلامی
در معرفت شناسی به دنبال پاسخ به سؤالاتی هستیم که مجموع این سؤالات و پاسخ ها مسائل معرفت شناسی را تشکیل می دهند از قبیل اینکه:آیا واقعیتی وجود دارد؟ برفرض وجود، آیا قابل دست یافتن است؟ بر فرض دستیابی، آیا این دستیابی قطعی و یقینی است؟ بر فرض دستیابی یقینی، ابزار آن چیست؟ آیا این معرفت یقینی، مطابق با واقع است؟ ملاک مطابقت و معنای صحیح آن چیست؟
موضوع معرفت شناسی
...
واژه «Epistemology» از دو ریشه یونانی «Episteme» به معنی «علم و معرفت » (knowledge) و دیگری «Logos» به معنی « نظریه » (Theory) گرفته شده است که در مجموع به معنی «نظریه شناخت» به کار می رود. (با نگاه دقیق به کاربرد دو واژه Episteme و knowledge درانگلیسی، اختلاف آنها بدین صورت روشن می شود که اولی در علم به «کلیات» و دومی در علم به امور «جزئی» استعمال می شود.)واژه دیگر «Theory of knowledge» که معادل عربی آن «نظریه المعرفه» است با وجود آن که از عمر آن بیش از یک قرن نمی گذرد ولی بیش از واژه نخست استعمال دارد. (علاوه بر دو واژه فوق، واژه دیگری که برای معرفت شناسی استعمال می شد، Gnostology (گناستولوژی) بود. سه واژه مذکور برای معرفت شناسی هر کدام ناسخ دیگری بودند بطوریکه تا اوایل قرن بیستم واژه Gnostology و سپس واژه Episteme و در سه دهه اخیر هم واژه Theory of knowledge استعمال می شود.)
تعریف معرفت شناسی
«علم» به عنوان یک حقیقت وجودی، از دو حیث مورد بررسی واقع می شود؛ نخست جنبه وجودی و هستی شناختی آن، که مربوط به خود علم بوده و به بحث از سنخیت علم و... می پردازد و هیچ ارتباطی با واقع ندارد و دوم جنبه حکایت گری علم و معرفت است که در این حالت ارتباط علم با واقع (واقع نمایی آن) و امکان رسیدن به واقعیت و مطابقت با آن و... مورد نظر است. بخش نخست بر عهده «هستی شناسی معرفت» و بخش بعدی -که محل بحث ماست- بر عهده «معرفت شناسی» می باشد.
← دیدگاه معرفت شناسان اسلامی
در معرفت شناسی به دنبال پاسخ به سؤالاتی هستیم که مجموع این سؤالات و پاسخ ها مسائل معرفت شناسی را تشکیل می دهند از قبیل اینکه:آیا واقعیتی وجود دارد؟ برفرض وجود، آیا قابل دست یافتن است؟ بر فرض دستیابی، آیا این دستیابی قطعی و یقینی است؟ بر فرض دستیابی یقینی، ابزار آن چیست؟ آیا این معرفت یقینی، مطابق با واقع است؟ ملاک مطابقت و معنای صحیح آن چیست؟
موضوع معرفت شناسی
...
wikifeqh: معرفت_شناسی
[ویکی اهل البیت] معرفت شناسی (یا شناخت شناسی) دانش و فنی است که به مطالعه شناخت، امکان، شیوه ها، ابزار، منابع و منافع و دیگر مباحث مربوط به آن و یا به بررسی شاخه های مختلف دانش بشری را پس از تولد و رشدشان و با هویت جمعی و تاریخی شان می پردازد. از این رو می توان معرفت شناسی را به دو دسته کلی تقسیم نمود:
الف. معرفت شناسی پیشینی: (پرتوم) (a priori) این نوع مربوط به پیش از تجربه و قبل از مقام تحقق و معرفتی درجه اول و فیلسوفانه است که بحث در وجود ذهنی و ادراکات و قالب های ذهنی می کند و در آن عنایتی به این که علم در خارج چگونه به وجود آمده و رشد کرده است، نمی کند و فقط به بررسی ذهن آدمی می پردازد.
ب. معرفت شناسی پسینی: (افدوم) (a posteriori) این نوع مربوط به پس از تجربه و در مقام تحقق و معرفتی درجه دوم است که پس از تولد معارف بشری شکل می گیرد و وجودش مسبوق به وجود رشته های علمی مختلف است. درجه دوم بودن معرفت شناسی پسینی، به این معنا است که از بیرون بر معارف به عنوان یک عین (Object) نظر می کند و آنها را با توجه به سیر تاریخی، سیال و تدریجی آنها و نیز دانشمندان و حاملانشان را مورد شناسایی و بررسی و نقد بی طرفانه قرار می دهد. در حقیقت معرفت شناسی یک فلسفه نقدی (Critical Philosophy) بوده و در پی بیان علل تحولات تاریخی یک معرفت درجه اول است و بنابراین آنچه «هست» را می بیند، فارغ از آن که این آرای موجود حق باشد یا باطل، و از آن خبر داده و تحلیلی علل شناسانه بدست می دهد، برخلاف معرفت های درجه اول که از درون هر علم به آن و متعلقاتش نگریسته و در باب آن سخن جانبدارانه می گویند و درپی رد و یا قبول آرای ابراز شده در آن می باشند. همچون علم تفسیر، علم فقه، علم اصول و یا علوم تجربی و نیز فلسفه.
آرای معرفت شناسانه تنها در حوزه معارف درجه دوم معنی دار است و با آرای درجه اول ـ نفیاً و اثباتاً ـ نمی تواند نسبتی برقرار کند. چرا که این دو متعلق به دو نگاه و دو فضا و از دو منظر متفاوت اند.
نکته مهم دیگر آن که در ادبیات جاری علمی، معمولا ً هرگاه به معرفت شناسی اشاره می شود، منظور معرفت شناسی پسینی است، مگر آن که به قید پیشینی بودن آن به شکلی اشاره شود. معرفت شناسی دینی نیز شاخه ای از معرفت شناسی است که با اوصاف مذکور از بیرون به معرفت دینی و تحولات آن با دیدی نقادانه می نگرد.
با توجه به تفکیک دو شاخه اصلی معرفت شناسی، هر کدام از این شاخه ها دارای موضوع مستقلی می باشند. موضوع معرفت شناسی پیشینی، یعنی معرفت شناسی سابق بر تجربه، تقریباً در ذهن شناسی و ادراک شناسی منحصر می شود. بخشی از کارهای کانت را این نوع معرفت شناسی تشکیل می دهد. فیلسوفان ما نیز در همین زمینه سخن گفته اند.
اما معرفت شناسی پسینی، نگاه تام و تمام به سیر دانش ها در عالم خارج دارد و از چگونگی تولد و رشدشان به طور مستمر خبر می گیرد و گذشته و حال آنها را همواره با هم می سنجد. به علاوه به رفتار گروهیِ عالمان و نحوه داد و ستد پرجنجال آنها نیز توجه می کند. در حقیقت، موضوع و متعلق معرفت شناسی پسینی، شاخه های دانش و مجموعه ای از تصدیقات و تصوراتی است که بر روی هم علمی از علوم را می سازد.
الف. معرفت شناسی پیشینی: (پرتوم) (a priori) این نوع مربوط به پیش از تجربه و قبل از مقام تحقق و معرفتی درجه اول و فیلسوفانه است که بحث در وجود ذهنی و ادراکات و قالب های ذهنی می کند و در آن عنایتی به این که علم در خارج چگونه به وجود آمده و رشد کرده است، نمی کند و فقط به بررسی ذهن آدمی می پردازد.
ب. معرفت شناسی پسینی: (افدوم) (a posteriori) این نوع مربوط به پس از تجربه و در مقام تحقق و معرفتی درجه دوم است که پس از تولد معارف بشری شکل می گیرد و وجودش مسبوق به وجود رشته های علمی مختلف است. درجه دوم بودن معرفت شناسی پسینی، به این معنا است که از بیرون بر معارف به عنوان یک عین (Object) نظر می کند و آنها را با توجه به سیر تاریخی، سیال و تدریجی آنها و نیز دانشمندان و حاملانشان را مورد شناسایی و بررسی و نقد بی طرفانه قرار می دهد. در حقیقت معرفت شناسی یک فلسفه نقدی (Critical Philosophy) بوده و در پی بیان علل تحولات تاریخی یک معرفت درجه اول است و بنابراین آنچه «هست» را می بیند، فارغ از آن که این آرای موجود حق باشد یا باطل، و از آن خبر داده و تحلیلی علل شناسانه بدست می دهد، برخلاف معرفت های درجه اول که از درون هر علم به آن و متعلقاتش نگریسته و در باب آن سخن جانبدارانه می گویند و درپی رد و یا قبول آرای ابراز شده در آن می باشند. همچون علم تفسیر، علم فقه، علم اصول و یا علوم تجربی و نیز فلسفه.
آرای معرفت شناسانه تنها در حوزه معارف درجه دوم معنی دار است و با آرای درجه اول ـ نفیاً و اثباتاً ـ نمی تواند نسبتی برقرار کند. چرا که این دو متعلق به دو نگاه و دو فضا و از دو منظر متفاوت اند.
نکته مهم دیگر آن که در ادبیات جاری علمی، معمولا ً هرگاه به معرفت شناسی اشاره می شود، منظور معرفت شناسی پسینی است، مگر آن که به قید پیشینی بودن آن به شکلی اشاره شود. معرفت شناسی دینی نیز شاخه ای از معرفت شناسی است که با اوصاف مذکور از بیرون به معرفت دینی و تحولات آن با دیدی نقادانه می نگرد.
با توجه به تفکیک دو شاخه اصلی معرفت شناسی، هر کدام از این شاخه ها دارای موضوع مستقلی می باشند. موضوع معرفت شناسی پیشینی، یعنی معرفت شناسی سابق بر تجربه، تقریباً در ذهن شناسی و ادراک شناسی منحصر می شود. بخشی از کارهای کانت را این نوع معرفت شناسی تشکیل می دهد. فیلسوفان ما نیز در همین زمینه سخن گفته اند.
اما معرفت شناسی پسینی، نگاه تام و تمام به سیر دانش ها در عالم خارج دارد و از چگونگی تولد و رشدشان به طور مستمر خبر می گیرد و گذشته و حال آنها را همواره با هم می سنجد. به علاوه به رفتار گروهیِ عالمان و نحوه داد و ستد پرجنجال آنها نیز توجه می کند. در حقیقت، موضوع و متعلق معرفت شناسی پسینی، شاخه های دانش و مجموعه ای از تصدیقات و تصوراتی است که بر روی هم علمی از علوم را می سازد.
wikiahlb: معرفت_شناسی