[ویکی فقه] معانی بیّن، معانی ای هستند که خود به خود روشن و معلوم اند و نیازی به تعریف یا اثبات ندارند.
معانی بیّن، معانی ای هستند که خود به خود روشن و معلوم اند و نیازی به تعریف یا اثبات ندارند. معانی بیّن بعضی عقلی محض و بعضی محسوس به حواس باطنی وبعضی هم محسوس به حواس ظاهری هستند. بنابراین معانی ای که در عقول و اذهان متصور اند یا خود به خود بیّن بوده و بی نیاز از اکتساب هستند و یا این گونه نیستند.
اقسام معانی بی نیاز از اکتساب
قسم اول سه صنف است: ۱. یا معقول محض است، مانند وجود، وجوب، امکان، امتناع؛۲. یا محسوس به حواس ظاهری می باشند، مانند حرارت، برودت، سیاهی، سفیدی، نور، ظلمت؛۳. یا به حواس باطنی و نفس ادراک می شوند، مانند: شادی، غم، ترس، سیری، گرسنگی.
فرق میان معانی معقول و محسوس
فرق میان معقول محض و دو صنف دیگر این است که در معقول محض، صورت های کلی را می جوییم که حواس نقشی در ادراک جزئیات آن صورت های کلی ندارند. و اگر چه آن جزئیات مقارن محسوسات باشند، ولی از شأن عقل این است که به نیروی تمییز ، آن صورت ها را به تنهایی و مجرد از محسوسات ملاحظه کند، و به تجرید از محسوسات، کلی می شوند. و اما مقصود از محسوس و مُدرَک، صورت های کلی ای هستند که عقل از جزئیات انتزاع کرده است. و جزئیات مُدرَک حواس ظاهر یا باطن هستند و هر چند این تصورات در مبادی فطرت به نوعی اکتساب شبیه به استقرا صورت می بندند، اما عقل بعد از آن که این صور حاصل شد، توجهی به چگونگی اکتساب آن ها نمی کند. و از این رو آن ها بیّن و اولی التصورند. هر آن چه نزد عقل، بیّن باشد نیازی به حد و رسم ندارد.
معانی غیر بیّن
...
معانی بیّن، معانی ای هستند که خود به خود روشن و معلوم اند و نیازی به تعریف یا اثبات ندارند. معانی بیّن بعضی عقلی محض و بعضی محسوس به حواس باطنی وبعضی هم محسوس به حواس ظاهری هستند. بنابراین معانی ای که در عقول و اذهان متصور اند یا خود به خود بیّن بوده و بی نیاز از اکتساب هستند و یا این گونه نیستند.
اقسام معانی بی نیاز از اکتساب
قسم اول سه صنف است: ۱. یا معقول محض است، مانند وجود، وجوب، امکان، امتناع؛۲. یا محسوس به حواس ظاهری می باشند، مانند حرارت، برودت، سیاهی، سفیدی، نور، ظلمت؛۳. یا به حواس باطنی و نفس ادراک می شوند، مانند: شادی، غم، ترس، سیری، گرسنگی.
فرق میان معانی معقول و محسوس
فرق میان معقول محض و دو صنف دیگر این است که در معقول محض، صورت های کلی را می جوییم که حواس نقشی در ادراک جزئیات آن صورت های کلی ندارند. و اگر چه آن جزئیات مقارن محسوسات باشند، ولی از شأن عقل این است که به نیروی تمییز ، آن صورت ها را به تنهایی و مجرد از محسوسات ملاحظه کند، و به تجرید از محسوسات، کلی می شوند. و اما مقصود از محسوس و مُدرَک، صورت های کلی ای هستند که عقل از جزئیات انتزاع کرده است. و جزئیات مُدرَک حواس ظاهر یا باطن هستند و هر چند این تصورات در مبادی فطرت به نوعی اکتساب شبیه به استقرا صورت می بندند، اما عقل بعد از آن که این صور حاصل شد، توجهی به چگونگی اکتساب آن ها نمی کند. و از این رو آن ها بیّن و اولی التصورند. هر آن چه نزد عقل، بیّن باشد نیازی به حد و رسم ندارد.
معانی غیر بیّن
...
wikifeqh: معانی_بین