مخابره

/moxAbere/

مترادف مخابره: اخبار، ارسال، اعلام، خبررسانی، ابلاغ کردن، تلگراف کردن، خبر دادن، پیامی را با تلفن یا تلگرام ابلاغ کردن

برابر پارسی: پیام رسانی، بی سیم گری، بی سیم گویی

معنی انگلیسی:
despatch, message, communication, wigwag, signal

لغت نامه دهخدا

( مخابرة ) مخابرة. [ م ُ ب َ رَ ] ( ع مص ) کشاورزی کردن و کشاورزی کردن بر نصف خراج و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از تعریفات جرجانی ). کشاورزی کردن بر ثلثی یا ربعی. ( تاج المصادر بیهقی ). ضیعتی را به برزگری فاکسی دادن. ( زوزنی ). مزارعة وکشاورزی کردن بر نصف خراج و جز آن. ( ناظم الاطباء ).
مخابره. [ م ُ ب َ رَ ] ( ع اِمص ) اخبار و اطلاع بهمدیگر رساندن. ( از ناظم الاطباء ). ارسال و دریافت خبر. خبری که بوسیله تلگرام یا تلفن به دست آید و یا ارسال گردد. ج ، مخابرات. و رجوع به همین کلمه شود.
- مخابره کردن ؛ بهم دیگر خبر دادن. ( ناظم الاطباء ). ارسال خبری به وسیله تلگراف یا تلفن.

فرهنگ فارسی

خبردادن، خبرگرفتن، مکالمه بوسیله تلگراف یاتلفن
۱ - ( مصدر ) خبر دادن . ۲ - خبری را بوسیل. تلگراف و تلفن ابلاغ کردن . ۳ - ( اسم ) ابلاغ خبری بوسیل. تلگراف و تلفن . توضیح این کلمه در عربی قدیم بمعنی کشاورزی کردن آمده .
کشاورزی کردن

فرهنگ معین

(مُ بَ رِ ) [ ع . مخابرة ] (مص م . ) ۱ - خبر دادن و خبر گرفتن . ۲ - مکالمه به وسیلة تلفن یا تلگراف .

فرهنگ عمید

۱. خبر دادن.
۲. خبر گرفتن.
۳. مکالمه به وسیلۀ تلگراف یا تلفن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مخابره در چند معنی به کار به رفته است.
لفظ مخابره مشتق است از خبار (به فتح خاء) یعنی زمین اسست و نرم.
و یا از خبر (به فتح خاء) به معنی کشت و زرع.
چنان که خبیر به معنی أکار و کشاورز می باشد.
و احتمال دیگر آن است که از خیبر مشتق باشد بدان جهت که نبی اکرم(ص) اراضی خیبر را در مقابل نصف محصول آن به مردم خیبر واگذاشت پس مخابره به معنی معامله اهل خیبر است.
معنای اصطلاحی مخابره
فقهاء در معنی مخابره به مانند مبدء آن اختلاف کرده اند:
برخی معتقدند که مخابره مرادف مزارعه و از لحاظ معنی با آن متحد می باشد.
در تذکرة الفقهاء این قول را مشهور معرفی می کند و جوهری در صحاح می نویسد: «والخبیر الاکار (کشاورز) و منه المخابرة و هی المزارعة ببعض ما یخرج من الارض».
فرق مخابره و مزارعه
و برخی بین آنها فرق گذاشته و گفته اند:
هرگاه شخص زمین خود را به دیگری دهد تا وی در آن زراعت نماید و محصول بین آنها مشترک باشد، اگر بذر از عامل باشد مخابره نامیده می شود و اگر بذر از مالک باشد مزارعه نام دارد.
تذکرة الفقهاء، ج۲، کتاب مزارعه.
و در شرح زرقانی و بدایة المجتهد آورد: «المخابرة کراء الارض بما یخرج منها».

مترادف ها

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

transmission (اسم)
ارسال، سخن پراکنی، مخابره، انتقال، سرایت، عبور، فرا فرستی

dispatch (اسم)
شتاب، ارسال، مخابره، اعزام، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع

traffic (اسم)
کالا، کسب، مخابره، رفت و آمد، ترابری، ترافیک، عبور و مرور، وسائط نقلیه، امد و شد، شد و آمد

communication (اسم)
علاقه، ارتباط، معاشرت، مخابرات، مکاتبه، مخابره، ابلاغیه، تماس

contact (اسم)
اتصال، برخورد، مخابره، تماس، قباله

فارسی به عربی

مرور

پیشنهاد کاربران

بپرس