خبار

لغت نامه دهخدا

خبار. [ خ ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ «خَبراء» . ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم الوسیط ) ( از متن اللغة ) ( از تاج العروس ) ( از البستان ).

خبار. [ خ َ ] ( ع اِ ) خاک فراهم آمده دربیخ درخت. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || زمین سست و نرم که پای چارپایان در آن فرو رود. ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از تاج العروس ) ( از مهذب الاسماء ).
- امثال :
«من تجنب الخبار امن العثار».
|| سوراخهای کلاکموش. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( متن اللغة ) ( از تاج العروس ).

خبار. [ خ ِ ] ( ع مص ) مخابره کردن . رجوع به مخابره شود.

خبار. [ خ َ ] ( اِخ ) محلی است نزدیک مدینه. چون پیغمبر اسلام قبل از واقعه بدر قصد قریش کرد از این محل گذشت. در کلام عرب «خبار» به زمین سستی که پرسنگ است اطلاق میشود. نام اصلی این ناحیه فیف الخبار است وآنرا «فیفاءالخبار» نیز می گویند. ابن فقیه آنرا از نواحی عتیق بمدینه و کر می آورد. ابن شهاب میگوید تنی چند از عرینه که مردمی رنج دیده و ضرر کرده بودند بر پیغمبر وارد شدند او آنان را نزد خود سکنی داد. آنها از پیغمبر درخواستند تا آنان را از مدینه بدر برداو آنها را به لقاحی برد که از آن او به فیف الخباردر پشت حمی بود. در جمادی الاولی چون پیغمبر با قریش جنگید از نقب بنی دینار از بنی نجار گذشت و سپس از «فیفاء الحیار» عبور کرد. حازمی میگوید من به خط ابوالحسن بن الفرات این کلمه را با حاء مهمله و یاء مشدده دیدم ولی مشهور اول است. ( از معجم البلدان یاقوت ).

فرهنگ فارسی

محلی است نزدیک مدینه

پیشنهاد کاربران

بپرس