قبر
/qabr/
مترادف قبر: آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار
برابر پارسی: گور، آرامگاه، مزار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قبر. [ ق َ ] ( اِخ ) ( خیف ذی الَ... ) شهری است نزدیک عُسفان و آن خیف سلام است و ابوبکر همدانی گوید: به خیف ذی القبر مشهور شده است زیرا قبر احمدبن رضا آنجا است. ( معجم البلدان ).
قبر. [ ق ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) چکاوک. قبرة. ( منتهی الارب ). رجوع به قبرة شود.
قبر. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از مرغان که چکاوک نامندش. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بالا و رجوع به قبرة شود. || نوعی از انگور دراز سپید جید و نیکو. ( منتهی الارب ).
قبر. [ ق ِ ] ( ع اِ ) جای کرم خورده از چوب ِ اَگَر. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) چکاوک جل .
جای کرم خورده از چوب
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] در مورد قبر مطالب متنوعی در آموزه های دینی مطرح شده است که به اهم آن ها در این مقاله اشاره می شود.
واژه قبر در بسیارى از روایات به معناى برزخ است و منظور از فشار قبر یا سؤال و جواب نکیر و منکر در شب اول قبر شب اول انتقال انسان از این دنیا به عالم برزخ است.در نتیجه اول شبى که انسان از دنیا رفته شب اول برزخ (قبر) او حساب مى شود و آن چه که مربوط به فشار قبر و سؤال و جواب و عذاب برزخی است، مربوط به شب اول مرگ آدمى است در نتیجه اگر کسى را حیوانات درنده بخورند یا در دریا غرق شود و… از شب اول قبر معاف نمى شود.لازم به توضیح است که این توجیه (قبر به معنای برزخ) از واژۀ قبر در تضاد با روایاتی مانند نماز لیلة الدفن نخواهد بود؛ چرا که این گونه روایات ناظر به جنبه های حداکثری مسائل و حوادث و رخدادها است؛ زیرا که هم در گذشته و هم در دنیای کنونی اکثر قریب به اتفاق انسان هایی که از دنیا می رفتند و می روند با فاصله کوتاهی به خاک سپرده می شوند و شب اول قبر آنها با شروع عالم برزخ فاصله چندانی ندارد.
احساس انسان در قبر
دنیای بعد از مرگ، دنیای ناشناخته ای است؛ زیرا آنانی که به این سفر رفته اند، به طور عادی مجال بازگشت و یا ارائه آن چه دیده اند را ندارند. بر این اساس، اصلی ترین راه شناخت ما از مرگ و بعد از آن، گفتار خداوند و یا پیشوایانی است که به درستی سخن آنان اعتماد داریم.پیامبر اکرم (ص)، در مورد وضعیت انسان بعد از مرگ و جای گرفتن در قبر می فرماید: قبر یا باغی از باغ های بهشت است و یا گودالی از گودال های جهنم.
بحار الانوار،ج۶،ص۲۷۵
انسانی که از دنیا می رود به عالمی به نام برزخ وارد می شود و او را در خانه ای به نام قبر وارد می کنند و در قبر از عقاید و اعمال کلی پرسیده می شود. به میّت می گویند: خدایت که بود، پیغمبرت که بود، چه دینی داشتی؟ این را از هر فردی خواه مؤمن و خواه کافر و غیر مسلمان می پرسند، مگر از بچه های نابالغ، دیوانه و کم عقل؛
دستغیب، سید عبدالحسین، ۱۰۰۰ سؤال، ص ۳۳ و ۳۴
...
واژه قبر در بسیارى از روایات به معناى برزخ است و منظور از فشار قبر یا سؤال و جواب نکیر و منکر در شب اول قبر شب اول انتقال انسان از این دنیا به عالم برزخ است.در نتیجه اول شبى که انسان از دنیا رفته شب اول برزخ (قبر) او حساب مى شود و آن چه که مربوط به فشار قبر و سؤال و جواب و عذاب برزخی است، مربوط به شب اول مرگ آدمى است در نتیجه اگر کسى را حیوانات درنده بخورند یا در دریا غرق شود و… از شب اول قبر معاف نمى شود.لازم به توضیح است که این توجیه (قبر به معنای برزخ) از واژۀ قبر در تضاد با روایاتی مانند نماز لیلة الدفن نخواهد بود؛ چرا که این گونه روایات ناظر به جنبه های حداکثری مسائل و حوادث و رخدادها است؛ زیرا که هم در گذشته و هم در دنیای کنونی اکثر قریب به اتفاق انسان هایی که از دنیا می رفتند و می روند با فاصله کوتاهی به خاک سپرده می شوند و شب اول قبر آنها با شروع عالم برزخ فاصله چندانی ندارد.
احساس انسان در قبر
دنیای بعد از مرگ، دنیای ناشناخته ای است؛ زیرا آنانی که به این سفر رفته اند، به طور عادی مجال بازگشت و یا ارائه آن چه دیده اند را ندارند. بر این اساس، اصلی ترین راه شناخت ما از مرگ و بعد از آن، گفتار خداوند و یا پیشوایانی است که به درستی سخن آنان اعتماد داریم.پیامبر اکرم (ص)، در مورد وضعیت انسان بعد از مرگ و جای گرفتن در قبر می فرماید: قبر یا باغی از باغ های بهشت است و یا گودالی از گودال های جهنم.
بحار الانوار،ج۶،ص۲۷۵
انسانی که از دنیا می رود به عالمی به نام برزخ وارد می شود و او را در خانه ای به نام قبر وارد می کنند و در قبر از عقاید و اعمال کلی پرسیده می شود. به میّت می گویند: خدایت که بود، پیغمبرت که بود، چه دینی داشتی؟ این را از هر فردی خواه مؤمن و خواه کافر و غیر مسلمان می پرسند، مگر از بچه های نابالغ، دیوانه و کم عقل؛
دستغیب، سید عبدالحسین، ۱۰۰۰ سؤال، ص ۳۳ و ۳۴
...
wikifeqh: آرامگاه
[ویکی اهل البیت] قبر در فرهنگ دینی، در دو معنا بکار رفته است:
مرحوم مجلسی می نویسد: پس از مرگ، روح به جسد مثالی لطیف تعلق می گیرد که در ظاهر، شباهت کامل به بدنهای اصلی دنیایی دارد و تنعّم و عذاب روح در همین بدن مثالی خواهد بود و بعید نیست که روح بر اثر پاره ای از آلامی که بر بدن اصلی وارد می شود نیز متألّم گردد، زیرا قبل از مرگ به آن بستگی و تعلق داشته است و ثواب قبر، عذاب قبر، گسترش و تنگی قبر، طیران روح در هوا، دیدن خانواده، مشاهده ائمّه طاهرین علیهم السلام به شکل خودشان، مشاهده دشمنان ائمّه که در عذابند، بر همین اساس است.
پس مراد از قبر که در اکثر اخبار آمده جایگاه روح در عالم برزخ است و این مطلبی است کامل، خواه روح را جسم لطیف بدانیم و خواه به تجرد روح قائل شویم. (البته واژه قبر در بسیاری از روایات به معنای برزخ است.)
در تعبیری دیگر، مرحله قبر دوره آرامش پیش از نشر و بروز کامل و طَور دیگر وجود است، خواه در زیر خاک دفن شود یا در دریا غرق گردد یا بدنش بسوزد و دود شود.
این واژه به صورت جمع (قبور)، در پنج آیه از قرآن آمده است: 4 انفطار، 7 حج، 22 فاطر، 13 ممتحنه، 9 عادیات،
همچنین یک بار به صورت مفرد : وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست اینان به، خدا و رسولش کافر شده اند و نافرمان مرده اند (84 توبه).
و یک بار به صورت فعل به کار رفته است:ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ آنگاه بمیراندش و در گور کند(21 عبس).
مرحوم مجلسی می نویسد: پس از مرگ، روح به جسد مثالی لطیف تعلق می گیرد که در ظاهر، شباهت کامل به بدنهای اصلی دنیایی دارد و تنعّم و عذاب روح در همین بدن مثالی خواهد بود و بعید نیست که روح بر اثر پاره ای از آلامی که بر بدن اصلی وارد می شود نیز متألّم گردد، زیرا قبل از مرگ به آن بستگی و تعلق داشته است و ثواب قبر، عذاب قبر، گسترش و تنگی قبر، طیران روح در هوا، دیدن خانواده، مشاهده ائمّه طاهرین علیهم السلام به شکل خودشان، مشاهده دشمنان ائمّه که در عذابند، بر همین اساس است.
پس مراد از قبر که در اکثر اخبار آمده جایگاه روح در عالم برزخ است و این مطلبی است کامل، خواه روح را جسم لطیف بدانیم و خواه به تجرد روح قائل شویم. (البته واژه قبر در بسیاری از روایات به معنای برزخ است.)
در تعبیری دیگر، مرحله قبر دوره آرامش پیش از نشر و بروز کامل و طَور دیگر وجود است، خواه در زیر خاک دفن شود یا در دریا غرق گردد یا بدنش بسوزد و دود شود.
این واژه به صورت جمع (قبور)، در پنج آیه از قرآن آمده است: 4 انفطار، 7 حج، 22 فاطر، 13 ممتحنه، 9 عادیات،
همچنین یک بار به صورت مفرد : وَلاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان مایست اینان به، خدا و رسولش کافر شده اند و نافرمان مرده اند (84 توبه).
و یک بار به صورت فعل به کار رفته است:ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُ آنگاه بمیراندش و در گور کند(21 عبس).
wikiahlb: قبر
[ویکی الکتاب] معنی مَّرْقَدِنَا: خوابگاهمان - قبرمان (کلمه مرقد اسم محل رقاد (خواب )است ، و مراد از آن قبر است )
معنی مَقَابِرَ: قبرها (جمع مقبره است ، که - به کسره میم و فتحه آن - به معنای محل قبر است )
تکرار در قرآن: ۸(بار)
مدفن انسان. در قاموس و اقرب گفته: مدفن الانسان. در مفردات گفته: مَقَرُالْمَیِتِ.در نهج البلاغه حکمت 5 فرموده: «اَلْاِحْتِمالُ قَبْرُالْعُیُوبِ» . بر احدی از منافقان نماز مخوان و بالای قبرش نایست طبرسی فرموده: رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» چون بر مؤمنان نماز میخواند مدتی بالای قبرش میایستاد و بر آنها دعا میکرد ولی از نماز خواندن و ایستادن بر قبر منافقان نهی شد. . سپس او را بمیراند و در قبرکرد. جمع آن قبور است . *مقبره (به فتح وکسرمیم) محل قبر را گویند جمع آن مقابر است . ظاهرا مراد از «زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» مرگ است یعنی رقابت در کثرت مال سرگرمتان کرد تا مردید و به مقابر رسیدید به عبارت دیگر غفلت همه عمر شما را گرفت. بعضی آن را اظهار فخر با شمردن اموات دانستهاند که انشاالله در «کثر» خواهدآمد. * . رجوع شود به «بعثر». * . مراد از «مَنْ فِی الْقُبُورِ» کسانی اند که گوش شنوا ندارند و از شنیدن کلام خدا معرض اند اینجاست که قرآن کفار عنود و لجوج را مرده و دفن شده تعبیرکرده است. یعنی: خدا آنکه را خواهد میشنواند (مومنیکه خدا قلبش را زنده کرده) و تو چیزی را به مردگان قبور نمیشنوانی.
معنی مَقَابِرَ: قبرها (جمع مقبره است ، که - به کسره میم و فتحه آن - به معنای محل قبر است )
تکرار در قرآن: ۸(بار)
مدفن انسان. در قاموس و اقرب گفته: مدفن الانسان. در مفردات گفته: مَقَرُالْمَیِتِ.در نهج البلاغه حکمت 5 فرموده: «اَلْاِحْتِمالُ قَبْرُالْعُیُوبِ» . بر احدی از منافقان نماز مخوان و بالای قبرش نایست طبرسی فرموده: رسول خدا«صلی اللَّه علیه و آله» چون بر مؤمنان نماز میخواند مدتی بالای قبرش میایستاد و بر آنها دعا میکرد ولی از نماز خواندن و ایستادن بر قبر منافقان نهی شد. . سپس او را بمیراند و در قبرکرد. جمع آن قبور است . *مقبره (به فتح وکسرمیم) محل قبر را گویند جمع آن مقابر است . ظاهرا مراد از «زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» مرگ است یعنی رقابت در کثرت مال سرگرمتان کرد تا مردید و به مقابر رسیدید به عبارت دیگر غفلت همه عمر شما را گرفت. بعضی آن را اظهار فخر با شمردن اموات دانستهاند که انشاالله در «کثر» خواهدآمد. * . رجوع شود به «بعثر». * . مراد از «مَنْ فِی الْقُبُورِ» کسانی اند که گوش شنوا ندارند و از شنیدن کلام خدا معرض اند اینجاست که قرآن کفار عنود و لجوج را مرده و دفن شده تعبیرکرده است. یعنی: خدا آنکه را خواهد میشنواند (مومنیکه خدا قلبش را زنده کرده) و تو چیزی را به مردگان قبور نمیشنوانی.
wikialkb: ریشه_قبر
جدول کلمات
مترادف ها
خاک، حفره، گودال، قبر
خاک، مقبره، مزار، ارامگاه، قبر، گور
مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن
مزار، دفن، قبر، مرقد، گور
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه یِ {قَبر} برگرفته از همان ریشه ای است که {گور}ِ پارسی از آن است.
پس شایسته است آن را واژه ای با ریشه ای پارشی خوانیم و به جایِ آن از {گور/گَبر} بکار بَریم.
بِدرود!
پس شایسته است آن را واژه ای با ریشه ای پارشی خوانیم و به جایِ آن از {گور/گَبر} بکار بَریم.
بِدرود!
خانه ٔ گور . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن. گور :
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
خانه ٔ بیکسی . [ ن َ / ن ِ ی ِ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. گور. مدفن.
خانه ٔ وحدت . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قبر. گور. مدفن.
تحت التراب . [ ت َ تَت ْ / تُت ْ ت ُ ] ( از ع ، اِ مرکب ) زیر خاک . || کنایه از قبر : زآنک این مشتی دغل باز سیه گر، تا نه دیرهمچو بید پوده میریزند در تحت التراب . عطار ( دیوان چ نفیسی ص 326 ) .
چه خاک . [ چ َ هَِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً قبر. گور : برکشید آن غریق را بشتاب در چه خاک بردش از چه آب . نظامی .
قبر اشتباه " گور " درست
واژه گور یعنی عوض
گورستان = جای که عوض شدن جهان
گوران = تغییر
گوران کاری = تغییرات
گورین = عوض کردن
گوراو = عوض شده
گوری = عوض کرد
، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
منبع زبان کردی جاف
واژه گور یعنی عوض
گورستان = جای که عوض شدن جهان
گوران = تغییر
گوران کاری = تغییرات
گورین = عوض کردن
گوراو = عوض شده
گوری = عوض کرد
، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ،
منبع زبان کردی جاف
پیوست دیدگاهِ پیشین:
برایِ اینکه بدانید واژه ( گوفرَ ) در زبانِ اوستایی با واژگانِ ( گور، گبر، قبر ) از یک ریشه هستند، تنها این نکته بسنده می کند که در زبانِ سانسکریت نیز واژگان ( gabhira ، gabhara ) به چمِ ( گود، ژرف، عمیق ) بوده اند. ( در زبان اوستایی ( گوفرَ ) به چمِ ( ژرف، گود، عمیق ) بوده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
ن. ک. تاربرگِ واژه یِ ( گور ) .
پَسگشت: در رویه یِ559 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) - پوشینه یکم - آمده است:
برایِ اینکه بدانید واژه ( گوفرَ ) در زبانِ اوستایی با واژگانِ ( گور، گبر، قبر ) از یک ریشه هستند، تنها این نکته بسنده می کند که در زبانِ سانسکریت نیز واژگان ( gabhira ، gabhara ) به چمِ ( گود، ژرف، عمیق ) بوده اند. ( در زبان اوستایی ( گوفرَ ) به چمِ ( ژرف، گود، عمیق ) بوده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
ن. ک. تاربرگِ واژه یِ ( گور ) .
پَسگشت: در رویه یِ559 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) - پوشینه یکم - آمده است:
واژه ( قبر ) در زبان پهلوی به گونه یِ ( گَبر ) و به چمِ ( گودی، چاله ) بوده است.
چنانکه در رویه هایِ 118 و 201 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
چنانکه در رویه هایِ 118 و 201 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
واژه ( کَبارَگ ) در زبان پهلوی به چمِ ( ظرف، گنجانه، محتوی، کانتینر ) بوده است و باید گفت پسوندِ ( اَگ/اَک ) در زبان پهلوی همان پسوندِ ( ه ) در زبان پارسیِ دری است ( یعنی: کَباره ) . با دگرگونیِ آواییِ ( ک ) به ( ق ) ، واژگانِ ( قواره ) و ( قبر ) نیز به آسانی دیده می شوند ( دگرگونیِ آوایی ( ک به ق ) از زبان پارسی به عربی بسیار رواگمند ( رایج ) بوده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
چنانکه در رویه هایِ 47 و 176 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
... [مشاهده متن کامل]
چنانکه در رویه هایِ 47 و 176 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
خاک فراموشان . [ ک ِ ف َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . خاک . زندان خاموشان . کوچه ٔخموشان . فرجامگاه . ( مجموعه ٔ مترادفات ) :
نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش را
که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم .
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
مرا از دل غباری نیست از خاک فراموشان
که بی مانع در آنجا می توان خاکی بسر کردن .
شفیع اثر ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
نیم من دانه ای صائب بساط آفرینش را
که در خاک فراموشان کند دنیا فراموشم .
... [مشاهده متن کامل]
صائب ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
مرا از دل غباری نیست از خاک فراموشان
که بی مانع در آنجا می توان خاکی بسر کردن .
شفیع اثر ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
خانه گور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن. گور :
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .
فرجامگاه. [ ف َ ] ( اِ مرکب ) گور است که قبر باشد و آن جایی است که آدمی را بعد از رحلت از دنیا در آنجا نهند. ( برهان ) :
بسی دشمن و دوست کردی تباه
کنون بازگشتت به فرجامگاه.
فردوسی.
|| سرای دیگر. آخرت :
چنان دان که ریزنده خون شاه
جز آتش نبیند به فرجامگاه.
فردوسی.
بسی دشمن و دوست کردی تباه
کنون بازگشتت به فرجامگاه.
فردوسی.
|| سرای دیگر. آخرت :
چنان دان که ریزنده خون شاه
جز آتش نبیند به فرجامگاه.
فردوسی.
ب نام الله
قبر: محل دفن جسد، بی آنکه نشانه ای بر آن قرار گیرد.
مقبره: نشان دار کردن قبر، چ با سنگ و یا بنا و گنبد.
قبر: محل دفن جسد، بی آنکه نشانه ای بر آن قرار گیرد.
مقبره: نشان دار کردن قبر، چ با سنگ و یا بنا و گنبد.
گور. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)