فرهنگ اسم ها
معنی: شکوهمند، یاری، از شخصیت های شاهنامه و از پهلوانان ایرانی در زمان کیکاووس، نام چند تن از پادشاهان اشکانی، عاشق ناکام شیرین، در بعضی منابع فرهاد را «یاری» معنی کرده اند، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی دوران کیکاووس و کیخسرو، که رستم او را برای رهاندن بیژن از زندان افراسیاب با خود به توران برد، ) عاشق ناکام شیرین همسر خسرو پرویز، در داستان های ملی، ) نام پنج تن از شاهان اشکانی، فرهاد اول: شاه [حدود، حدود پیش از میلاد]، که آماردها را مطیع ساخت و آنان را به پاسداری دروازه ی خزر گماشت، فرهاد دوم: شاه [حدود، حدود پیش از میلاد] که دست سلوکیان را از خاک ایران کوتاه کرد، در جنگ با سکاها کشته شد، فرهاد سوم: شاه [حدود، پیش از میلاد]، که به دست پسرانش مسموم شد، فرهاد چهارم: شاه [حدود، که پدر، برادران ( تن ) و جمعی از بزرگان دربارش را در آغاز سلطنت کشت، بر اثر شورش مردم به مشرق ایران گریخت و برای بازگشت به سلطنت، از سکاها یاری گرفت [پیش از میلاد] سرانجام به دست همسر رومی خود و پسرش فرهادک ( فرهاد پنجم ) کشته شد، فرهاد پنجم، معروف به فرهادک: شاه [ پیش از میلاد – میلادی]، که پدرش را کشت و مادرش را به زنی گرفت، مردم بر او شوریدند و او را همراه با مادرش کشتند، ( در اعلام ) سنگ تراشی معاصر خسرو پرویز که داستان عشق او و شیرین معشوق خسرو معروف است، نامِ پنج تن از شاهنشاهان اشکانی، نام یکی از پهلوانانِ ایران در زمان کاووس، در بعضی منابع فرهاد را ' یاری' معنی کرده اند، از شخصیتهای شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون.
آغاجی.
تا چند کنی کوهی کو را نبود گوهردر کندن کوه آخر فرهاد نخواهی شد.
خاقانی.
که هست اینجا مهندس مردی استادجوانی نام او فرزانه فرهاد.
نظامی.
هوسکاری آن فرهاد مسکین نشان جوی شیر و قصر شیرین.
نظامی.
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم.
سعدی.
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکنی فرهادم.
حافظ.
ترکیب ها:- فرهادصفت . فرهادکش. فرهادوار. رجوع به این مدخل ها شود.
فرهاد. [ ف َ ] ( اِخ ) نام یکی از نجبای ایران. ( ولف ) :
دگر مهر برزین خراد را
سوم مهر برزین فرهاد را.
فردوسی.
فرهاد. [ف َ ] ( اِخ ) نام یک پهلوان ایرانی. ( ولف ). وی معاصر کیکاوس و در سفر مازندران همراه وی بود :
بخواند آن زمان شاه فرهاد را
گراینده گرز پولاد را.
فردوسی.
فرهاد. [ ف َ ]( اِخ ) نام سردار لشکر انوشروان. ( ولف ) :
چپ لشکرش را به فرهاد داد
بسی پندها بر دلش کرد یاد.
فردوسی.
فرهاد. [ ف َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان ساوه. جدیدالاحداث و دارای 6 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
فرهاد. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور، واقع در 12هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه ای است معتدل و دارای 132 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصول عمده اش غله و شغل مردم آن زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور .
دانشنامه عمومی
فرهاد (نیشابور). فرهاد روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان نیشابور واقع در استان خراسان رضوی است. [ ۱]
فرهاد روستایی در دهستان ریوند، بخش مرکزی شهرستان نیشابور که در ۱۰ کیلومتری جنوب این شهر واقع شده است. [ ۲] طبق سرشماری سال ۱۳۳۲ این روستا ۱۳۲ سکنه دارا بوده است ولی اکنون خالی از سکنه می باشد. در جوار آن روستاهای آهنگران و نوکاریز و ملکنده و شفیع آباد واقع شده است. ضمناً زمین هایی در اطراف این روستا بنام سیاووش وجود دارد. این روستا دارای چاه عمیق می باشد و در گذشته دارای مدرسه هم بوده است. در زمین های کشاورزی آن محصولاتی مثل جو، پسته، زعفران، ذرت، هندوانه و آلو کشت می شود. همچنین، زیست بوم حیواناتی مانند عقاب، روباه و موش صحرایی نیز می باشد.
در زمان محمد بن طاهر، آخرین امیر حکومت نیمه مستقل طاهری، طبرستان به وسیلهٔ حسن بن زید علوی از دست طاهریان خارج شد و یعقوب لیث به نیشابور حمله کرد. دربارهٔ انتقال قدرت از محمد بن طاهر به یعقوب لیث گفته شده که چون یعقوب به فرهادان ( روستای فرهاد امروزی ) در سه منزلی نیشابور رسید، محمد برایش پیام فرستاد که اگر چنانچه ادعای امارت دارد، باید فرمان امیرالمؤمنین - خلیفه بغداد - با منشور امارت و لوا را دریافت کرده باشد، یعقوب درپاسخ شمشیرش را از نیام کشیده به فرستاده محمد بن طاهر نشان داد و گفت «حجت و لوای من اینست. »[ ۳]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلففرهاد روستایی در دهستان ریوند، بخش مرکزی شهرستان نیشابور که در ۱۰ کیلومتری جنوب این شهر واقع شده است. [ ۲] طبق سرشماری سال ۱۳۳۲ این روستا ۱۳۲ سکنه دارا بوده است ولی اکنون خالی از سکنه می باشد. در جوار آن روستاهای آهنگران و نوکاریز و ملکنده و شفیع آباد واقع شده است. ضمناً زمین هایی در اطراف این روستا بنام سیاووش وجود دارد. این روستا دارای چاه عمیق می باشد و در گذشته دارای مدرسه هم بوده است. در زمین های کشاورزی آن محصولاتی مثل جو، پسته، زعفران، ذرت، هندوانه و آلو کشت می شود. همچنین، زیست بوم حیواناتی مانند عقاب، روباه و موش صحرایی نیز می باشد.
در زمان محمد بن طاهر، آخرین امیر حکومت نیمه مستقل طاهری، طبرستان به وسیلهٔ حسن بن زید علوی از دست طاهریان خارج شد و یعقوب لیث به نیشابور حمله کرد. دربارهٔ انتقال قدرت از محمد بن طاهر به یعقوب لیث گفته شده که چون یعقوب به فرهادان ( روستای فرهاد امروزی ) در سه منزلی نیشابور رسید، محمد برایش پیام فرستاد که اگر چنانچه ادعای امارت دارد، باید فرمان امیرالمؤمنین - خلیفه بغداد - با منشور امارت و لوا را دریافت کرده باشد، یعقوب درپاسخ شمشیرش را از نیام کشیده به فرستاده محمد بن طاهر نشان داد و گفت «حجت و لوای من اینست. »[ ۳]
wiki: فرهاد (نیشابور)
دانشنامه آزاد فارسی
در شاهنامۀ فردوسی، پهلوان ایرانی که پس از دلاوری های فراوان همراه کیکاوس به بند دیو سپید افتاد و سرانجام به دست رستم از بند رهید. فرهاد همراه کِیکاوس به هاماوَران رفت و در نبرد هفت دلاوران در توران و در کین خواهی سیاوش همراه رستم بود. او همچنین کِیخسرو را در نبرد با افراسیاب با هفتاد تن از خاندان خود یاری داد.
wikijoo: فرهاد
فرهاد (مستعار). رجوع شود به:اشتری، علی (تهران ۱۳۰۱ـ۱۳۴۰ش)
wikijoo: فرهاد_(مستعار)
پیشنهاد کاربران
فرهاد
پره هاته، پره آته، پره آتر، پره آدر، پره آذر
فرهاد به معنی پاره آتش، شمشیر آتشین، تیغه آتشین
پاره آتش به کسی که باهوش، قوی، سریع، تیز و چابک باشد می گویند
پره هاته، پره آته، پره آتر، پره آدر، پره آذر
فرهاد به معنی پاره آتش، شمشیر آتشین، تیغه آتشین
پاره آتش به کسی که باهوش، قوی، سریع، تیز و چابک باشد می گویند
فرهاد در پهلوی با دو واژه آمده است: فره آته پهلوی: fraāte و فره هات frahāt و هر دو به معنی یاریگر، یاری دهنده، کمک کننده می باشند.
دوستی که گفتید یه ریشه کردی هم داره به نظرتون ، لغتی که گفتید فارسیه بالاتر خودش گفته قبلش میخوندید صفحه رو و اطلاعات رو یک َ توی حرف دوم لغت گذاشتید بعد میگید یه ریشه کردی هم داره به نظرتون؟!
نام پادشاهان اشکانی
باشکوه - باعظمت
فر:شکوه - باعظمت_زیبایی
هاد:خودجوش_هدایت
معنای دیگر�جنبشی با شکوه - پویش - انقلاب�
فرهاد کوهکن از معماران کهن
فر:شکوه - باعظمت_زیبایی
هاد:خودجوش_هدایت
معنای دیگر�جنبشی با شکوه - پویش - انقلاب�
فرهاد کوهکن از معماران کهن
به احتمال بسیار ریشه کُردی هم داره؛ توی زبان کُردی، فِرَ ۳ معنی داره: بسیار فراوان، شکوه، فرستادن.
هات هم به کردی معنی آمدن میده، که احتمالا کردها روزگارانی هاد میگفتن و کم کم به هات تبدیل شده. مثلا امروزه کردهای جنوبی مثل کردهای میانی نمیگن ماشینکت، میگن ماشینگد.
... [مشاهده متن کامل]
و اینکه شرفخان بدلیسی توی کتاب جامع تاریخ اَکراد یعنی شرفنامه خودش ( ۱۵۹۷میلادی ) فرهاد را از طایفه کلهُرها نوشته است.
هات هم به کردی معنی آمدن میده، که احتمالا کردها روزگارانی هاد میگفتن و کم کم به هات تبدیل شده. مثلا امروزه کردهای جنوبی مثل کردهای میانی نمیگن ماشینکت، میگن ماشینگد.
... [مشاهده متن کامل]
و اینکه شرفخان بدلیسی توی کتاب جامع تاریخ اَکراد یعنی شرفنامه خودش ( ۱۵۹۷میلادی ) فرهاد را از طایفه کلهُرها نوشته است.
فرهاد در کنار فواد به بالاترین درجه میرسند از نظر معنی و مفهوم و در مسیر زندگی هم همینطور خواهد بود .
فرهاد در ترکی استانبولی فرهات تلفظ میشه
فرهاد یعنی پاکدل و یکرنگ
فرهاد = فر هاد
فر = شکوه و فراوانی
هاد = هادائن ( در زبان مازندرانی = دادن ) / گویا در زبان کوردی هم به چم دادن است
افسوسانه واژه هدائن یا هادائن به دادن هیخته ( تبدیل ) شده
فرهاد = بسیار داده شده
فر = شکوه و فراوانی
هاد = هادائن ( در زبان مازندرانی = دادن ) / گویا در زبان کوردی هم به چم دادن است
افسوسانه واژه هدائن یا هادائن به دادن هیخته ( تبدیل ) شده
فرهاد = بسیار داده شده
قلب من
فرهاد یعنی من باشکوه
فرهاد از فره ای زرتشت اوله
به معنی یاری و یاری رسان هست یکی از اسم های اصیل ایرانی هست
در زبان کوردی
فرهاد به صورت فَر آ~د تلفظ میشه
فَر یعنی سودو ثمر ، عطا و بخشش از سمت خوا ( خدا ، بالا ) برعکس فر ( با ر درشت ) سود از سمت خوار ( پایین ، جهان مادی )
آ~د یعنی او مذکر که منظور آفریدگار ست
فرهاد یعنی بخشش خدا
فرهاد به صورت فَر آ~د تلفظ میشه
فَر یعنی سودو ثمر ، عطا و بخشش از سمت خوا ( خدا ، بالا ) برعکس فر ( با ر درشت ) سود از سمت خوار ( پایین ، جهان مادی )
آ~د یعنی او مذکر که منظور آفریدگار ست
فرهاد یعنی بخشش خدا
فرهاد سلیمانی
فرهاد پهلوان زمان کیکاوس و کیخسرو است که هم در جنگ مازندران هم در کین سیاوش و هم در اوردن بیژن به همراه رستم است شگفت که اینهمه چیزی از او نمیدانیم
درفشی کجا پیکرش گاومیش
سپاه از پس و نیزه داران ز پیش
... [مشاهده متن کامل]
چنان دان که آن شهره فرهاد راست
که گویی مگر با سپهرست راست
چو طوس و فریبرز و گودرز و گیو
چو رهام و گرگین و فرهاد نیو
چو بشنید فرهاد ازو داوری
بلندی و تندی و کندآوری
چو فرهاد و خراد و برزین و گیو
برفتند با نامداران نیو
برآمد ز ایران سپه بوق و کوس
برون رفت گرگین و فرهاد و طوس
بکردار گلگون گودرز موی
چو خنگ شباهنگ فرهاد روی
ز گردان چو گودرز و رهام و گیو
چو گرگین و شیدوش و فرهاد نیو
وزان پس چو گودرز و چون طوس و گیو
چو گستهم و شیدوش و فرهاد نیو
درفشی کجا پیکرش گاومیش
سپاه از پس و نیزه داران ز پیش
... [مشاهده متن کامل]
چنان دان که آن شهره فرهاد راست
که گویی مگر با سپهرست راست
چو طوس و فریبرز و گودرز و گیو
چو رهام و گرگین و فرهاد نیو
چو بشنید فرهاد ازو داوری
بلندی و تندی و کندآوری
چو فرهاد و خراد و برزین و گیو
برفتند با نامداران نیو
برآمد ز ایران سپه بوق و کوس
برون رفت گرگین و فرهاد و طوس
بکردار گلگون گودرز موی
چو خنگ شباهنگ فرهاد روی
ز گردان چو گودرز و رهام و گیو
چو گرگین و شیدوش و فرهاد نیو
وزان پس چو گودرز و چون طوس و گیو
چو گستهم و شیدوش و فرهاد نیو
بنظرم یکی ازخوش آواترین و زیباترین نامهاست
فرهاد یعنی یاری رسان واقعأ بسیار اسم خود را دوست دارم
فَرهاد به معنی شکوهمند ( باشکوه )
در کردی فرهاد به دو بخش فره ( زیاد یا بسیار ) هات ( خوش اقبال ) یکی ازنام های ایرانی با کاربردی بسیار کهن است. این نام در میان مردم ایرانی تبار بیشتر به عنوان نام کوچک پسر و گاه به عنوان نام خانوادگی و گاه در ترکیباتی نام مکان های جغرافیایی کاربرد دارد.
... [مشاهده متن کامل]
افراد مشهور که در ایران نامشان فرهاد بود :
فرهاد یکم ( ح۱۷۶ - ح۱۷۱ ق. م )
فرهاد دوم ( ح۱۳۸ یا ۱۳۷ - ح۱۲۸ ق. م )
فرهاد سوم ( ۷۰ یا ۶۹ - ۵۸ یا ۵۷ ق. م )
فرهاد چهارم ( ح۳۷ - ۲ ق. م )
فرهاد پنجم ( فرهادک ) ( ۲ ق. م - ۴ م )
فرهاد ( کوهکن ) ( در داستان خسرو و شیرین )
فرهاد نام شخصیتی در منظومه بانوگشسب نامه است.
فرهاد مهرادمعروف به فرهاد، خواننده ی صاحب نام ، آهنگ ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران
فرهاد اصلانی ( هنرپیشه ایرانی )
فرهاد فخرالدینی ( موسیقی دان ایرانی )
فرهاد قائمیان ( هنرپیشه ایرانی )
نام پسر رهام، پهلوان ایرانی شاهنامه ( در شاهنامه )
فرهاد مجیدی ( فوتبالیست ایرانی )
فرهاد قائمی بازیکن والیبال
فرهاد توکلی بازیکن فوتسال
فرهاد دانشجو استاد دانشگاه
در کردی فرهاد به دو بخش فره ( زیاد یا بسیار ) هات ( خوش اقبال ) یکی ازنام های ایرانی با کاربردی بسیار کهن است. این نام در میان مردم ایرانی تبار بیشتر به عنوان نام کوچک پسر و گاه به عنوان نام خانوادگی و گاه در ترکیباتی نام مکان های جغرافیایی کاربرد دارد.
... [مشاهده متن کامل]
افراد مشهور که در ایران نامشان فرهاد بود :
فرهاد یکم ( ح۱۷۶ - ح۱۷۱ ق. م )
فرهاد دوم ( ح۱۳۸ یا ۱۳۷ - ح۱۲۸ ق. م )
فرهاد سوم ( ۷۰ یا ۶۹ - ۵۸ یا ۵۷ ق. م )
فرهاد چهارم ( ح۳۷ - ۲ ق. م )
فرهاد پنجم ( فرهادک ) ( ۲ ق. م - ۴ م )
فرهاد ( کوهکن ) ( در داستان خسرو و شیرین )
فرهاد نام شخصیتی در منظومه بانوگشسب نامه است.
فرهاد مهرادمعروف به فرهاد، خواننده ی صاحب نام ، آهنگ ساز و نوازندهٔ پاپ راک اهل ایران
فرهاد اصلانی ( هنرپیشه ایرانی )
فرهاد فخرالدینی ( موسیقی دان ایرانی )
فرهاد قائمیان ( هنرپیشه ایرانی )
نام پسر رهام، پهلوان ایرانی شاهنامه ( در شاهنامه )
فرهاد مجیدی ( فوتبالیست ایرانی )
فرهاد قائمی بازیکن والیبال
فرهاد توکلی بازیکن فوتسال
فرهاد دانشجو استاد دانشگاه
فرهاد:
دکتر حسن انوری در مورد " فرهاد" می نویسد: ( ( فرهاد سنگ تراشی معاصر خسرو پرویز ساسانی ( ۶۲۸ - ۵۹۱ م ) که داستان عشق او و "شیرین" معروف است. شیرین معشوق و همسر خسرو پرویز بود که طبق داستان ها فرهاد نیز به او عشق می ورزید. داستان عشق مثلث خسرو و شیرین و فرهاد از داستان های پیش از اسلام ایران است که در شاهنامه فردوسی و در المحاسن و الضداد جاحظ و غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی از آن یاد شده است. نظامی گنجوی آن را به نظم درآورد و شاعران بسیاری از او تقلید کرده، این داستان را به گونه هایی دیگر منظوم ساختند . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده است ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۲۷. )
دکتر حسن انوری در مورد " فرهاد" می نویسد: ( ( فرهاد سنگ تراشی معاصر خسرو پرویز ساسانی ( ۶۲۸ - ۵۹۱ م ) که داستان عشق او و "شیرین" معروف است. شیرین معشوق و همسر خسرو پرویز بود که طبق داستان ها فرهاد نیز به او عشق می ورزید. داستان عشق مثلث خسرو و شیرین و فرهاد از داستان های پیش از اسلام ایران است که در شاهنامه فردوسی و در المحاسن و الضداد جاحظ و غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی از آن یاد شده است. نظامی گنجوی آن را به نظم درآورد و شاعران بسیاری از او تقلید کرده، این داستان را به گونه هایی دیگر منظوم ساختند . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده است ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۲۷. )
کلمه فر کاملا واضح است که به معنی قدرت ( فر ) و ابهت است و هم به معنی فراوانی البته از حیث امر مثبت. هنوز در زبانهای ایرانی و زبان کوردی فر این معنا را دارد و به آدم بد، بدفر می گویند وبه آدم نیکو و دانا،
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
فرزانه یعنی بسیار دانا. کلمه هاد نیز تغییر یافته هات است یعنی رسیدگی و بالندگی و خیر و برکت. جالبه فرهاد یا فرهات با واژه فرات یک معنی دارند.
فرهاد یعنی فر برگرفته از کلمه ی فرمان هاد بر گرفته شده از کلمه ی هادی
فر هاد >>>فرمان هادی = یعنی همان امر کننده ی هدایت گر به طور خلاصه یعنی همون امیر
متاسفم برای دهخدا و متاسم برای معین و . . . که نتونستن این اسم رو ریشه یابی بکنند
... [مشاهده متن کامل]
اسم خود من فرهاد هستش خیلی تحقیق کردم و از چند زبان شناس زبانهای مختلف ساختار اسم ها رو بررسی کردم و که مشخص شد فرهاد یک اسم تکی نیست یک اسم تشکیل شده از دو کلمه ی ساده و با مفهوم ( ( فرمان و هادی ) ) میباشد.
والسلام.
فر هاد >>>فرمان هادی = یعنی همان امر کننده ی هدایت گر به طور خلاصه یعنی همون امیر
متاسفم برای دهخدا و متاسم برای معین و . . . که نتونستن این اسم رو ریشه یابی بکنند
... [مشاهده متن کامل]
اسم خود من فرهاد هستش خیلی تحقیق کردم و از چند زبان شناس زبانهای مختلف ساختار اسم ها رو بررسی کردم و که مشخص شد فرهاد یک اسم تکی نیست یک اسم تشکیل شده از دو کلمه ی ساده و با مفهوم ( ( فرمان و هادی ) ) میباشد.
والسلام.
فرهاد از فره و اد تشکیل شده است.
فره یا پره همان تیغه و شمشیر است.
اد نیز آذر و اتر است به معنی آتشین.
پس فرهاد کسی است که شمشیر آتشین دارد.
فره یا پره همان تیغه و شمشیر است.
اد نیز آذر و اتر است به معنی آتشین.
پس فرهاد کسی است که شمشیر آتشین دارد.
فر=برکت، مبارک
هات، هاد=ٱمد، شانس، بخت، سال پر محصول
زبان کوردی
هات، هاد=ٱمد، شانس، بخت، سال پر محصول
زبان کوردی
یعنی باشکوه مهربان عاشق پاک
فرهاد از اسمش معلومه که شجاع و دلیر و قوی. . . : )
خیلی جالبه ما ایرانی ها هنوز فرهنگی واژگانی که ریشه شناسی داشته باشد نداریم. حتی دهخدا
فرهاد میتونه به معنی باشکوهترین باشه
فرهاد با شکوه عاشق و پاک اسم شوهرم فرهاد هستش❤
من که آخرشم ندونستم معنی اسمم چیه
چیزی که فهمیدم بیشتر به معنایی شکوهمند، یاری، پهلوان، عاشق، کوه کهن و. . . است
من میگم فرهاد یعنی اولین شکوفه، خبر رسان بهار، نماد کسی که سختی ها را شکست میده حتی اگر اون ساختی ها کندن کوه باشد.
... [مشاهده متن کامل]
چون اولین شکوفه است شکوهمند هست چون نشانه پایان زمستان سرد و آغاز بهار است
فکر کنم تا آخرش به همین شکل ادامه بدم
چیزی که فهمیدم بیشتر به معنایی شکوهمند، یاری، پهلوان، عاشق، کوه کهن و. . . است
من میگم فرهاد یعنی اولین شکوفه، خبر رسان بهار، نماد کسی که سختی ها را شکست میده حتی اگر اون ساختی ها کندن کوه باشد.
... [مشاهده متن کامل]
چون اولین شکوفه است شکوهمند هست چون نشانه پایان زمستان سرد و آغاز بهار است
فکر کنم تا آخرش به همین شکل ادامه بدم
باعظمت باشکوه
فرهاد یعنی: شجاع مغرور عاشق
به نظر مرموز هستند
به نظر مرموز هستند
1 - در بعضی منابع فرهاد را �یاری� معنی کرده اند؛ 2 - ( اَعلام ) 1 ) ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی دوران کیکاووس و کیخسرو، که رستم او را برای رهاندن بیژن از زندان افراسیاب با خود به توران برد؛ 2 ) عاشق ناکام
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
شیرین همسر خسرو پرویز، در داستانهای ملی؛ 3 ) نام پنج تن از شاهان اشکانی، فرهاد اول: شاه [حدود 176 - حدود 171 پیش از میلاد]، که آماردها را مطیع ساخت و آنان را به پاسداری دروازه ی خزر گماشت؛ فرهاد دوم: شاه [حدود 136 - حدود 128 پیش از میلاد] که دست سلوکیان را از خاک ایران کوتاه کرد. در جنگ با سکاها کشته شد؛ فرهاد سوم: شاه [حدود 70 - 58 پیش از میلاد]، که به دست پسرانش مسموم شد؛ فرهاد چهارم: شاه [حدود 37 - 2 پیش از میلاد]، که پدر، برادران ( 30 تن ) و جمعی از بزرگان دربارش را در آغاز سلطنت کشت. بر اثر شورش مردم به مشرق ایران گریخت و برای بازگشت به سلطنت، از سکاها یاری گرفت [30پیش از میلاد] سرانجام به دست همسر رومی خود و پسرش فرهادک ( فرهاد پنجم ) کشته شد؛ فرهاد پنجم، معروف به فرهادک: شاه [2 پیش از میلاد – 4 میلادی]، که پدرش را کشت و مادرش را به زنی گرفت. مردم بر او شوریدند و او را همراه با مادرش کشتند.
فه رهاد ( عاشق، عاشق گلاله )
فرهاد یعنی عشق پاک و یاری دهنده و همراه
فرهاد یعنی فرولی
فرهاد یعنی عاشق و قدرتمند
یاری دهنده ، یاری رسان
فره یعنی شکوه و عظمت و اد حرف ربطه درکل میشه باشکوه باعظمت
بهترین اسم پسر . باشکوه ترین اسم اسم عاشق
فرهاد یعنی با شکوه باوفا مرد عشق پاک. . . 😉
فرهاد یعنی خوشحالی
میتونم بگم فرهاد به معنی دلیر جسور باهوش عاشق مهربون گاه خشمگین خندون گاه گریون متفکر باوقار در آخر منجی و یاری دهنده پس کم کم باید عاشق خودم شم چون نمیبینم کسی با این خصلت ها : - )
جوانمردی
مفنی فارسیش یاری و کمنک رسان و در عربی به معنی النصرة میاد، به هر حال هر معنی داشته باشه برام جالبه، نظریه همه دوستان هم جتلب بود
بمعنای سروش هدایت. . .
باشکوه و عظمت
ارامش دهنده . همراه با عشق. عشقی پاک.
فر: عظمت و شکوه. . . . . هاد ( هات ) آمدن و وارد شدن و . . .
فرهاد اوج زیبایی و عاشق شیرین باشی همه چی فرهاد شیرین من کجایی
فرهادیکی از پهلوانان ایران بوده ومعنیش در لغت به معنی شجاع ودلیره
خیلی باشکو
تمام فرهاد ها سخت و سفت هستن
فرهاد از دو بخش فرح و اد تشکیل شده که به معنای شادی اورنده است من تصور میکنم تغییر کردن فرحاد به فرهاد بعد از وارد شدن الفبای عربی به زبان پارسی باعث گمراه شدن ما نسبت به معنای اسم شده است
فرهاد یعنی بی ریا، یاری رسان، شبیه نورزیباوپاک
فرهاد یعنی سخت کوش، شجاع، دلیر، عاشق، قوی، یاری دهنده و. . .
منجی
saviour
پاکی عشق
فرهاد. فر . نیکو خجسته و هاد . . اتفاق مهم . . فرهود بچه شیر به زبان ایران باستان فرهاد پسر داریوش نوه اول کورش هخامنش
فر = فره - فرا - پر _زیاد
هاد= هات، هد، آد، امدن
فرهاد =زیادی امدن _به معنی رزق و روزی زیاد یا وفور نعمت در هر چیزی
هاد= هات، هد، آد، امدن
فرهاد =زیادی امدن _به معنی رزق و روزی زیاد یا وفور نعمت در هر چیزی
فرهاد یعنی عاشق
یعنی عشقی که از
چشمه آب هم
زلال تر و پاک تره
یعنی عشقی که از
چشمه آب هم
زلال تر و پاک تره
( فر ) به معنی برتر بودن و ( هاد ) به عنوان شانس، بخت و اقبال معرفی شده است.
معنی فرهاد: فَ. ( رها ) د
ینی رها و پاک از بدی
ینی نورانی. .
ینی رها و پاک از بدی
ینی نورانی. .
فرهاد یعنی با شکوه و عظمت. اسم های ایرانی خیلی قشنگ هستند از جمله اسم خودم 😉
فرهاد یعنی مردی ساده و صادق درهمه چیز نه فقط عشق
عاشق پاک
بی پروا دلیر شجاع یاری دهنده احساسی تکیگاه
فرهاد ینی ایثار و فداکاری فرهاد یعنی من.
از قصه شیرین و فرهاد میتوان دریافت مرد اگر عاشق شود کوهی نمیماند دگر
فرهاد ینی ایثار و فداکاری فرهاد یعنی من.
از قصه شیرین و فرهاد میتوان دریافت مرد اگر عاشق شود کوهی نمیماند دگر
شکوهمند
عاشق حقیقی
شجاع وعاشق
یعنی یاری دهنده کمک رسان . جسور غیور
فرهاد یعنی باشکوه نیرومند امید بخش. آرامش دهنده. .
کوه کن و عاشق پاک
فرهاد یعنی:
پایبند به عشق
فرهاد یعنی یاری رسان به نیاز مندان
پایبند به عشق
فرهاد یعنی یاری رسان به نیاز مندان
باشکوه
یعنی یاری دهنده
فر و شکوه پادشاهی ماد
فرماد
فرماد
وقتی اسم فرهاد به گوش میرسه
فکر ادم به سوی
مرد دلیر و شجاع و مغرور
که عشقی پاک داره
میره
فکر ادم به سوی
مرد دلیر و شجاع و مغرور
که عشقی پاک داره
میره
زیبا و باشکوه
این اسم ریشه قدیمی دارد و بی خود نیست که شاهنامه فردوسی و نظامی این اسم ( شخصیت داستانش ) را فرهاد گذاشتند!
فر: فَرّه، خُرّه - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می یابد و از پرتو همین فروغ است که شخص به پادشاهی و بزرگی می رسد و در کمالاتِ نفسانی و روحانی کامل می شود.
شکوه، حِشمت، عظمت - مُجلل، پُر زرق و برق، پُر برکت - برجسته، ممتاز، نامی، سرشناس، سَرآمد، شاخص
هاد: جنبشِ مردمی، حرکتِ خودجوش، پویش! - آوازِ ِخُروشان، غُرّشِ مقتدر، فریادِ مَهیب
برخی هم آن را فره با پسوند نسبت فارسی باستان ( آد ) می دانند!
مانند: هفتاد، هشتاد و. . .
معنی: شکوهمند، با شوکت، والا، گرانمایه، ارزنده -
سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره ی چشمگیر و تماشایی ( کاریزمادار ) -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن ) -
جنبشی با شکوه، حرکتی بزرگ و پُر سر و صدا، پویشی عظیم و مؤثر ( کارساز ) - آوازِ خُروشانِ دلپذیر ( دل انگیز ) ، غُرّشِ مَهیبِ قشنگ ( باحال ) - تحوّل، دگرگونی، انقلاب، هزاهز!
فر: فَرّه، خُرّه - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می یابد و از پرتو همین فروغ است که شخص به پادشاهی و بزرگی می رسد و در کمالاتِ نفسانی و روحانی کامل می شود.
شکوه، حِشمت، عظمت - مُجلل، پُر زرق و برق، پُر برکت - برجسته، ممتاز، نامی، سرشناس، سَرآمد، شاخص
هاد: جنبشِ مردمی، حرکتِ خودجوش، پویش! - آوازِ ِخُروشان، غُرّشِ مقتدر، فریادِ مَهیب
برخی هم آن را فره با پسوند نسبت فارسی باستان ( آد ) می دانند!
مانند: هفتاد، هشتاد و. . .
معنی: شکوهمند، با شوکت، والا، گرانمایه، ارزنده -
سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره ی چشمگیر و تماشایی ( کاریزمادار ) -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن ) -
جنبشی با شکوه، حرکتی بزرگ و پُر سر و صدا، پویشی عظیم و مؤثر ( کارساز ) - آوازِ خُروشانِ دلپذیر ( دل انگیز ) ، غُرّشِ مَهیبِ قشنگ ( باحال ) - تحوّل، دگرگونی، انقلاب، هزاهز!
من که آخر معنی اسمم رو متوجه نشدم
ولی فکر میکنم به بهترین روزها معنی میده
ولی فکر میکنم به بهترین روزها معنی میده
با شکوه زاده شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨٣)