[ویکی فقه] بابیّه ، فرقه ای دینی که در نیمه دوم سده ۱۳ق /۱۹م به دست سیدعلی محمد شیرازی ( محرم ۱۲۳۵ - شعبان ۱۲۶۶/نوامبر ۱۸۱۹- ژوئیه ۱۸۵۰) در ایران پدید آمد.
علی محمد شیرازی که در آغاز خود را «باب ِ» امام غایب می دانست - و مریدانش به همین سبب بابیه نامیده شده اند - پس از چندی، خود را حجت و مهدی موعود خواند و آنگاه شریعتی نونهاد و سخنانی گفت و نوشت که بی شباهت به دعوی الوهیت نیست . منشأ برخی عقاید و دعوی های او را باید در بعضی عقاید اسماعیلیه و صوفیه و نقطویه و به ویژه آراء شیخ احمد احسایی (ه م )، و شاگرد و جانشین او سیدکاظم رشتی جست و جو کرد. گرچه جانشینان سیدکاظم و شیخیه پس از او، به ویژه شاخه کریم خانی به کلی از عقاید بابیه بیزاری می جویند و از سرسخت ترین مخالفان این گروه و فرق ِ منشعب از آن به شمار می روند ، ولی عقاید ایشان راه علی محمد را در طرح چنان ادعاهایی هموار ساخت . مثلاً آنان معتقد بودند که امامان اثنا عشر مظاهر الهی ، و دارای صفات و نعوت باریند و علل اربعه موجودات و مشیت خدا و دست خدا در اجرای جمیع امور وجودیه و کونیه و شرعیه به شمار می روند، و در عصر غیبت به مقتضای حکمت و رحمت کامله خدا همواره کسی حضور دارد که بلاواسطه با امام غایب مرتبط بوده ، و واسطه فیض میان امام و امت باشد، ( توحید )، معرفت نبی ( نبوت )، معرفت امام ( امامت )، و معرفت شیعه کامل یا رکن رابع که همان باب یا واسطه فیض است ، دست مایه خوبی برای دعوی های وی گردید، خاصه که شاگردان احسایی و سیدکاظم و سپس بابیه ، این دو را همان شیعه کامل و «باب » و رکن رابع می دانستند که ظهور امام غایب را نزدیک دانسته ، مردم را به قرب ظهورش بشارت می دادند.
درباره احوال علی محمد
به هر حال ، درباره احوال علی محمد پیش از دعوی بابیت اطلاع وسیع و دقیقی در دست نیست ، جز آنکه معلوم است مدتی در آغاز جوانی در صفحات جنوب ایران به تجارت مشغول بوده ، و سپس به نجف رفته ، و نزد سیدکاظم شاگردی کرده ، و با عقاید او خوگر شده است . البته بابیان ، منکر شاگردی او نزد سیدکاظمند تا او را «امّی » قلمداد کنند . پس از مرگ سیدکاظم (۱۲۵۹ق /۱۸۴۳م ) که برخلاف شیخ احمد احسایی ، جانشینی برای خود تعیین نکرد، علی محمد بی درنگ مدعی بابیت شد و گروهی از شیخیه نیز به او گرویدند اما اندکی بعد در ۱۲۶۰ق علی محمد دعوی گران تری کرد و خود را قائم منتظر خواند. ظاهراً نخستین گروندگان به او را شیخیان متعصبی تشکیل می دادند که بنابر آموزه های شیخ احمد و سیدکاظم منتظر ظهور امام بودند، کسانی مانند ملاحسین بشرویه ای که در مسجد کوفه در انتظار ظهور اعتکاف گزیده بود و چون خبر به او رسید، نزد علی محمد رفت و با او گفت و گو کرد و دعویش را پذیرفت . علی محمد نیز او را «باب » خواند و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورد و با درفش های سیاه خروج کنند. علی محمد خود نیز برای اینکه به مقتضای حدیثی که می گوید: امام زمان از مکه ظهور خواهد کرد و رایاتش از خراسان بیرون می آید، روی به حجاز نهاد، ولی در آن جا دلیری طرح دعوی نیافت و به بوشهر بازگشت . بابیان معتقدند که وی در مکه «اظهار امر» کرد و به شریف مکه و شاه ایران و امپراتور عثمانی نامه نوشت و آن ها را به اطاعت خواند.
دستگیر شدن وی
در ایامی که علی محمد در مکه بود، بر اثر فعالیت ملاحسین و دیگر گروندگان ، کار او شهرتی گرفت و از این رو، چون به ایران بازگشت ، بی درنگ دستگیر شد و علما در شیراز مجلسی آراستند و او را در معرض امتحان آوردند. اعتضادالسلطنه آورده است که وی در این مجلس صریحاً نوشته های خود را وحی الهی ، و افصح از قرآن ، و دین خود را ناسخ اسلام دانست و چون نتوانست دعوی خود را اثبات کند و بلکه اطوار نابخردانه داشت ، چوبش زدند و وی نیز بر سر منبر از آن دعوی توبه کرد و آنگاه همانجا بازداشت شد. مدتی بعد به سفارش و کوشش منوچهرخان معتمدالدوله گرجی ، والی اصفهان ، علی محمد وارد این شهر شد و چند ماهی به آسودگی سپری کرد تا والی مرد. آنگاه علمای اصفهان به دربارنامه نوشتند و خواهان تنبیه علی محمد شدند. حاج میرزا آقاسی که خود مشرب صوفیانه داشت و نمی خواست نسبت به این دعاوی سخت گیری کند، دستور داد او را به ماکو تبعید کنند، اما به درخواست وزیر مختار روس ، کینیاز دالگورکی - که از بروز آشوب در قفقاز بیم داشت - علی محمد را به قلعه چهریق در حدود اورمیه بردند. بر اثر کوشش های بابیانی چون ملاحسین بشرویه ای و ملامحمدعلی بارفروشی و سپس قرةالعین ، کار باب بالا گرفت . آنگاه علاوه بر کسانی چون ملاعبدالخالق یزدی و ملاعلی اصغر مجتهد نیشابوری و ملامحمدتقی هراتی و ملامحمدعلی زنجانی ، جمع قابل توجهی گرد آمده ، آماده شورش گشتند. پس به دستور دولت علی محمد را به تبریز بردند و مجلسی تشکیل دادند و علما و از جمله چند تن از علمای شیخی با او به گفت و گو پرداختند. از گزارشی که ناصرالدین میرزای ولیعهد در این باره به محمدشاه نوشته ، پیداست که علی محمد به رغم تکرار دعوی از پاسخ فروماند و در آخر هم خود را مسلمان و موحد و اهل ولایت ائمه خواند و توبه کرد و بخشایش خواست .
قیام و آشوب پیروان بابیت و اعدام علی محمد
...
علی محمد شیرازی که در آغاز خود را «باب ِ» امام غایب می دانست - و مریدانش به همین سبب بابیه نامیده شده اند - پس از چندی، خود را حجت و مهدی موعود خواند و آنگاه شریعتی نونهاد و سخنانی گفت و نوشت که بی شباهت به دعوی الوهیت نیست . منشأ برخی عقاید و دعوی های او را باید در بعضی عقاید اسماعیلیه و صوفیه و نقطویه و به ویژه آراء شیخ احمد احسایی (ه م )، و شاگرد و جانشین او سیدکاظم رشتی جست و جو کرد. گرچه جانشینان سیدکاظم و شیخیه پس از او، به ویژه شاخه کریم خانی به کلی از عقاید بابیه بیزاری می جویند و از سرسخت ترین مخالفان این گروه و فرق ِ منشعب از آن به شمار می روند ، ولی عقاید ایشان راه علی محمد را در طرح چنان ادعاهایی هموار ساخت . مثلاً آنان معتقد بودند که امامان اثنا عشر مظاهر الهی ، و دارای صفات و نعوت باریند و علل اربعه موجودات و مشیت خدا و دست خدا در اجرای جمیع امور وجودیه و کونیه و شرعیه به شمار می روند، و در عصر غیبت به مقتضای حکمت و رحمت کامله خدا همواره کسی حضور دارد که بلاواسطه با امام غایب مرتبط بوده ، و واسطه فیض میان امام و امت باشد، ( توحید )، معرفت نبی ( نبوت )، معرفت امام ( امامت )، و معرفت شیعه کامل یا رکن رابع که همان باب یا واسطه فیض است ، دست مایه خوبی برای دعوی های وی گردید، خاصه که شاگردان احسایی و سیدکاظم و سپس بابیه ، این دو را همان شیعه کامل و «باب » و رکن رابع می دانستند که ظهور امام غایب را نزدیک دانسته ، مردم را به قرب ظهورش بشارت می دادند.
درباره احوال علی محمد
به هر حال ، درباره احوال علی محمد پیش از دعوی بابیت اطلاع وسیع و دقیقی در دست نیست ، جز آنکه معلوم است مدتی در آغاز جوانی در صفحات جنوب ایران به تجارت مشغول بوده ، و سپس به نجف رفته ، و نزد سیدکاظم شاگردی کرده ، و با عقاید او خوگر شده است . البته بابیان ، منکر شاگردی او نزد سیدکاظمند تا او را «امّی » قلمداد کنند . پس از مرگ سیدکاظم (۱۲۵۹ق /۱۸۴۳م ) که برخلاف شیخ احمد احسایی ، جانشینی برای خود تعیین نکرد، علی محمد بی درنگ مدعی بابیت شد و گروهی از شیخیه نیز به او گرویدند اما اندکی بعد در ۱۲۶۰ق علی محمد دعوی گران تری کرد و خود را قائم منتظر خواند. ظاهراً نخستین گروندگان به او را شیخیان متعصبی تشکیل می دادند که بنابر آموزه های شیخ احمد و سیدکاظم منتظر ظهور امام بودند، کسانی مانند ملاحسین بشرویه ای که در مسجد کوفه در انتظار ظهور اعتکاف گزیده بود و چون خبر به او رسید، نزد علی محمد رفت و با او گفت و گو کرد و دعویش را پذیرفت . علی محمد نیز او را «باب » خواند و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورد و با درفش های سیاه خروج کنند. علی محمد خود نیز برای اینکه به مقتضای حدیثی که می گوید: امام زمان از مکه ظهور خواهد کرد و رایاتش از خراسان بیرون می آید، روی به حجاز نهاد، ولی در آن جا دلیری طرح دعوی نیافت و به بوشهر بازگشت . بابیان معتقدند که وی در مکه «اظهار امر» کرد و به شریف مکه و شاه ایران و امپراتور عثمانی نامه نوشت و آن ها را به اطاعت خواند.
دستگیر شدن وی
در ایامی که علی محمد در مکه بود، بر اثر فعالیت ملاحسین و دیگر گروندگان ، کار او شهرتی گرفت و از این رو، چون به ایران بازگشت ، بی درنگ دستگیر شد و علما در شیراز مجلسی آراستند و او را در معرض امتحان آوردند. اعتضادالسلطنه آورده است که وی در این مجلس صریحاً نوشته های خود را وحی الهی ، و افصح از قرآن ، و دین خود را ناسخ اسلام دانست و چون نتوانست دعوی خود را اثبات کند و بلکه اطوار نابخردانه داشت ، چوبش زدند و وی نیز بر سر منبر از آن دعوی توبه کرد و آنگاه همانجا بازداشت شد. مدتی بعد به سفارش و کوشش منوچهرخان معتمدالدوله گرجی ، والی اصفهان ، علی محمد وارد این شهر شد و چند ماهی به آسودگی سپری کرد تا والی مرد. آنگاه علمای اصفهان به دربارنامه نوشتند و خواهان تنبیه علی محمد شدند. حاج میرزا آقاسی که خود مشرب صوفیانه داشت و نمی خواست نسبت به این دعاوی سخت گیری کند، دستور داد او را به ماکو تبعید کنند، اما به درخواست وزیر مختار روس ، کینیاز دالگورکی - که از بروز آشوب در قفقاز بیم داشت - علی محمد را به قلعه چهریق در حدود اورمیه بردند. بر اثر کوشش های بابیانی چون ملاحسین بشرویه ای و ملامحمدعلی بارفروشی و سپس قرةالعین ، کار باب بالا گرفت . آنگاه علاوه بر کسانی چون ملاعبدالخالق یزدی و ملاعلی اصغر مجتهد نیشابوری و ملامحمدتقی هراتی و ملامحمدعلی زنجانی ، جمع قابل توجهی گرد آمده ، آماده شورش گشتند. پس به دستور دولت علی محمد را به تبریز بردند و مجلسی تشکیل دادند و علما و از جمله چند تن از علمای شیخی با او به گفت و گو پرداختند. از گزارشی که ناصرالدین میرزای ولیعهد در این باره به محمدشاه نوشته ، پیداست که علی محمد به رغم تکرار دعوی از پاسخ فروماند و در آخر هم خود را مسلمان و موحد و اهل ولایت ائمه خواند و توبه کرد و بخشایش خواست .
قیام و آشوب پیروان بابیت و اعدام علی محمد
...
wikifeqh: فرقه_ضاله_بابیه