[ویکی فقه] عقل ، در لغت فرانسه معادل Raisonو معادل انگلیسی آنIntellect است. عقل از لحاظ لغوی، معانی متعددی دارد؛ از جمله فهمیدن، قید و بند زدن. از این جهت به این نام خوانده شده است که شبیه افسار شتر است؛ زیرا عقل صاحب خود را از عدول از راه درست باز می دارد، همانطور که عقال (افسار)، شتر را از بدی ها بازمی دارد.
عقل ضد جهل و ضد حماقت است. از نظر فلسفی، عقل، جوهری است که هم ذاتا مجرد است و هم فعلا؛ یعنی نه خودش جوهری مادی و جسمانی است و نه برای انجام دادن کارهایش احتیاج به ارتباط با بدن یا جسمی همانند بدن دارد تا آن را به منزله ابزاری به کار گیرد. عقل، چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی، کارهایش را انجام می دهد. به این نوع مجرد «مجرد تام» می گویند. در نتیجه، عقل در موجودات طبیعت تاثیر می گذارد ولی خود به هیچ وجه از آنها تاثیر نمی گیرد. اساسا مجرد تام ، ثابت محض است و هیچ نوع تغییر و حرکتی در آن راه ندارد.
اقسام عقل
در اصطلاح فلسفی، مراد از عقل فاعل، همان عقل مجرد فعال است و بالاخره عقل فیاض که عقول منفعله انسانی از آن بهره می گیرند. ابن رشد می گوید: در عالم کون و وجود، ماده و عقل وجود دارد؛ و عقل بر دو نوع است: ۱. عقل فاعل: این عقل، جوهری است منفصل از انسان ، که قابلیت فنا شدن و امتزاج با ماده را ندارد، بلکه بمنزله آفتابی است که تمام عقول از آن کسب نور می کنند؛ ۲. عقل منفعل: عبارت است از عقل انسانی . این عقل که از عقل عام مدد می گیرد، از آن جهت که از عقل فاعل استمداد می گیرد دائما خواهان اتصال به عقل فعال است. به اعتراف او، این تقسیم بندی از آن ارسطو است. عقل فاعلی که از عقل هیولانی شرافتش بیشتر است، فی نفسه موجودی است که دائما عقل بالفعل است و بالفعل بودن آن ربطی به تعقل ما ندارد یعنی خواه ما آن را تعقل بکنیم یا نکنیم، دائما بالفعل است. این مرتبه از عقل، اشیایی که در پیرامون ما وجود دارد را از جهت شرافت وجودی شان تعقل می کند.
اقسام علوم
از نظر فعلی بودن یا منفعل بودن فاعل و عاقل، علوم به سه دسته تقسیم می شوند: ۱. علم فعلی: علمی است که مبدا و منشا حصول معلوم در خارج می شود؛ مانند علم ذاتی خداوند به اشیای دیگر و علم سایر علل به معلولهای خود. ۲. علم انفعالی: علمی است که وجود معلوم در خارج، مبدا حصول علم به آن معلوم گشته است. مانند علم موجودات (غیر از خداوند) به آنچه معلول آن نیست. ۳. علمی که نه انفعالی است نه فعلی: مانند علم ذاتهای مجرد و تعقل کننده به خودشان و به آنچه از آنها غائب نیست.
عقل ضد جهل و ضد حماقت است. از نظر فلسفی، عقل، جوهری است که هم ذاتا مجرد است و هم فعلا؛ یعنی نه خودش جوهری مادی و جسمانی است و نه برای انجام دادن کارهایش احتیاج به ارتباط با بدن یا جسمی همانند بدن دارد تا آن را به منزله ابزاری به کار گیرد. عقل، چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی، کارهایش را انجام می دهد. به این نوع مجرد «مجرد تام» می گویند. در نتیجه، عقل در موجودات طبیعت تاثیر می گذارد ولی خود به هیچ وجه از آنها تاثیر نمی گیرد. اساسا مجرد تام ، ثابت محض است و هیچ نوع تغییر و حرکتی در آن راه ندارد.
اقسام عقل
در اصطلاح فلسفی، مراد از عقل فاعل، همان عقل مجرد فعال است و بالاخره عقل فیاض که عقول منفعله انسانی از آن بهره می گیرند. ابن رشد می گوید: در عالم کون و وجود، ماده و عقل وجود دارد؛ و عقل بر دو نوع است: ۱. عقل فاعل: این عقل، جوهری است منفصل از انسان ، که قابلیت فنا شدن و امتزاج با ماده را ندارد، بلکه بمنزله آفتابی است که تمام عقول از آن کسب نور می کنند؛ ۲. عقل منفعل: عبارت است از عقل انسانی . این عقل که از عقل عام مدد می گیرد، از آن جهت که از عقل فاعل استمداد می گیرد دائما خواهان اتصال به عقل فعال است. به اعتراف او، این تقسیم بندی از آن ارسطو است. عقل فاعلی که از عقل هیولانی شرافتش بیشتر است، فی نفسه موجودی است که دائما عقل بالفعل است و بالفعل بودن آن ربطی به تعقل ما ندارد یعنی خواه ما آن را تعقل بکنیم یا نکنیم، دائما بالفعل است. این مرتبه از عقل، اشیایی که در پیرامون ما وجود دارد را از جهت شرافت وجودی شان تعقل می کند.
اقسام علوم
از نظر فعلی بودن یا منفعل بودن فاعل و عاقل، علوم به سه دسته تقسیم می شوند: ۱. علم فعلی: علمی است که مبدا و منشا حصول معلوم در خارج می شود؛ مانند علم ذاتی خداوند به اشیای دیگر و علم سایر علل به معلولهای خود. ۲. علم انفعالی: علمی است که وجود معلوم در خارج، مبدا حصول علم به آن معلوم گشته است. مانند علم موجودات (غیر از خداوند) به آنچه معلول آن نیست. ۳. علمی که نه انفعالی است نه فعلی: مانند علم ذاتهای مجرد و تعقل کننده به خودشان و به آنچه از آنها غائب نیست.
wikifeqh: عقل_فعلی