عصا

/~asA/

مترادف عصا: چوبدستی، خیزران

برابر پارسی: چوبدستی، چوپ، دستواره

معنی انگلیسی:
cane, stick, stave, walking stick, wand

لغت نامه دهخدا

عصا. [ ع َ ] ( ع مص ) عصا به دست گرفتن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عصا برگرفتن. || مانند چوب دستی گرفتن شمشیر را، و به شمشیر زدن کسی را به ضرب چوب دستی. ( از منتهی الارب ). گرفتن شمشیر را مانند عصا، یا زدن با شمشیر مانند زدن به عصا. ( از اقرب الموارد ). ریشه آن هم واوی و هم یایی آمده است ، و برخی گویند واوی آن در ضرب شمشیر، و یائی آن در ضرب عصا بکار رود، و بعضی عکس آن را ذکر کرده اند، و برخی هر دو حالت را در هر دو معنی مستعمل دانسته اند. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

عصا. [ ع َ ] ( ع اِ ) چوب. ( منتهی الارب ). عود. ( اقرب الموارد ). || چوب دستی ، مؤنث آید. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). نوعی از چوبدستی متوسط در سطبری و باریکی که بعضی از آن سرکج بود، و در فارسی بزیادت یاء ( عصای ) نیز استعمال کنند. ( ازآنندراج ) چوبدستی که در موقع راه رفتن بدان تکیه کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). چوبی که بر آن تکیه کنند و بوسیله آن بزنند، و تثنیه آن عَصَوان شود. ( از اقرب الموارد ). از آلات سلاح است ، و آن چوبی باشد سودمند در کارزار و فایده آن چون فایده دبوس و چماق است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 135 ). ج ، أعص ، أعصاء، عُصی ، عَصی . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پاده. پاشو. تختله. تخله. ختور. دستوار. دستواره. سنان. قرضوف. کتک.منساءة. منساة. هادیة. هرباس : اضرب بعصاک الحجر ( قرآن 60/2 و 160/7 )؛ با چوبدست خود آن سنگ را بزن. فأوحینا اًلی موسی أن اضرب بعصاک البحر ( قرآن 63/26 )؛ و به موسی وحی کردیم که با چوبدست خود دریا را بزن. قال هی عصای أتوکاء علیها ( قرآن 18/20 )؛ گفت آن چوبدست من است که بر آن تکیه میکنم. و ألق عصاک ( قرآن 117/7 و 10/27 )؛ و بینداز عصا و چوبدست خود را. فألقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین ( قرآن 107/7و 32/26 )، پس عصای خود را انداخت و ناگهان آن به اژدهائی آشکار تبدیل شد. فألقی موسی عصاه فاذا هی تلقف ما یأفکون ( قرآن 45/26 )؛ و موسی عصای خود را انداخت و ناگهان آنچه را آنان به دروغ می نمودند؛ ربود.
بشد پیرمردی عصائی به دست
بدو گفت کای شاه یزدان پرست.
فردوسی.
زمام او طریق او و راهبر
ستام او و دست او عصای او.
منوچهری.
باز بر پشت و قفا و سفت سیلی و عصا.
عسجدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

چوبدستی که هنگام راه رفتن به آن تکیه کنند، درفارسی دستوارودستواره وتخله هم گفته شده
۱ - چوب دستی که در موقع راه رفتن بدان تکیه کنند دستواره . ۲ - استخوان جناح . ۳ - آلت تناسل . ۴ - آلتی که در گرفتن ارتفاع به کار می برند . یا عصا ی پیری . فرزند خلف . یا عصا غورت دادن . ۱ - فرو بردن عصا به دهان . ۲ - شق و رق راه رفتن
نام اسب جذیمه الابرش است نام اسبی است از آن جذیمه الابرش که آنقدر از او عصیه مادر آن اسب باشد و در مثل گویند ان العصامن العصیه یعنی عصا از مادیان عصیه زاده است و منظور اینکه امور زاده یکدیگرند

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) چوبدستی ، دستواره . ،~قورت دادن کنایه از: بسیار جدی و خشک بودن ، نرمش نداشتن . ، ~ی دست کسی بودن کنایه از: تکیه گاه کسی بودن ، نگه دار و مددکار کسی بودن .

فرهنگ عمید

۱. چوب دستی که هنگام راه رفتن به آن تکیه می کنند، دستوار، دستواره، تخله.
۲. [قدیمی، مجاز] آلت تناسلی مرد.
* عصا زدن: در حال راه رفتن با عصا، ته عصا را بر زمین زدن.

واژه نامه بختیاریکا

داک؛ کلاک

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عصا وسیله ای چوبی یا فلزی دارای سر خمیده و بر گشته می باشد که مورد استفاده افراد پیر یا ناتوان در هنگام راه رفتن قرار می گیرد.
از آن به مناسبت در بابهای طهارت ، صلات و حج سخن گفته اند.
در نماز جمعه
مستحب است خطیب جمعه هنگام ایراد خطبه بر چیزی همچون عصا و شمشیر (به عنوان سلاح ) تکیه کند.
در سفر
از مستحبات سفر همراه داشتن عصا از چوب بادام تلخ است.
در نماز
...

دانشنامه عمومی

عصا چوبی است که به دست گیرند و در راه رفتن بدان تکیه کنند. [ ۱] چوبدست و چوبدستی نوع نتراشیده آن است که بینوایان و قلندران به دست می گرفته اند. [ ۲]
همچنین یکی از نمادهای قدرت استفاده از عصا و تعلیمی است. تعلیمی شلاق کوچک و چرمی است که صاحب منصبان ارنشی در دست داشتند.
عصا و چوبدست در گذشته بسیار دور به عنوان سلاح نیز به کار می رفته است. [ ۳] همچنین ورزش پرتاب چوبدست، که امروزه به شکل پرتاب نیزه درآمده است، ورزشی است به قدمت تاریخ بشر. [ ۴] ویل دورانت در تاریخ تمدن می نویسد: " عصا با آنکه ابداعی بسیار ساده بود به اندازه ای به درد انسان می خورد که رفته رفته رمز نیرومندی و قدرت گردید و مظاهر مختلف آن در عصای جادویی پریان و عصای موسی و عصای عاجی کنسولها، در حکومت روم قدیم، و عصایی که قاضی یا پادشاه به دست می گیرد هنوز جلوه گر است. این عصا در کشاورزی به کار بذر افشانی می خورد و در کارزار عنوان نیزه و پیکان و شمشیر و سرنیزه را دارد "[ ۵]
برخی از چهره های تاریخی نیز عصاهای مشهوری داشته اند. توت عنخ آمون، یازدهمین فرعون بزرگ مصر باستان، علاقه ای افراطی به عصای دستی داشت. به طوری که پس از مرگ، ۱۳۲ عصای مختلف به همراه او در مقبره ی مشهورش دفن شد. هزاران سال بعد، لوئی چهاردهم پادشاه فرانسه که به لوئی کبیر مشهور بود، عصای معروفی در دست می گرفت که با ۲۴ قطعه الماس تزئین شده بود. هنری هفتم، پادشاه انگلستان نیز از عصای طلایی مشهوری استفاده می کرد که مجهز به انواع امکانات و ویژگی های خاص بود، از جمله عطرپاش، موچین، قطب نما، سوهان و چاقو.
عصا قرن ها است که به عنوان وسیله کمکی برای نابینایان، به کار می رود. امروزه عصای نابینایان به رنگ سفید است و رنگ سفید عصا، نمادی برای نابینایان است. استفاده از این رنگ عصا برای نابینایان برای اولین بار در سال ۱۹۲۱ در کشور انگلستان متداول شد. اندکی بعد و در پانزدهم اکتبر ( ۲۳ مهر ) قانونی به نام قانون عصای سفید به تصویب رسید و این روز نیز به نام روز نابینایان نامگذاری شد. [ ۶] [ ۷]
بقراط حکیم، پدر طب جهان عصای معروفی داشته است که امروزه نقش آن بر روی نشانه مرکز فوریت های پزشکی ایران به چشم می خورد. [ ۸]
از عصا برای حفظ تعادل در پیاده روی استفاده می شود. در هنگام پیاده روی باید عصا را همزمان با پای مخالف حرکت داد و به زمین گذاشت. استفاده از عصا در هنگام پیاده روی و راه رفتن، همچنین باعث تحرک عضلات سینه و دست شده و از فشار وارده بر زانو می کاهد.
عکس عصاعکس عصاعکس عصاعکس عصاعکس عصا
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

وسیله ای چوبی یا فلزی یا از جنسی دیگر به شکل چوبدست با سری خمیده و برگشته معمولاً برای تکیه کردن اشخاص پیر و ناتوان یا بیماران به آن در هنگام ایستادن یا راه رفتن. این وسیله ستبر و باریک است و گاهی در قسمت فوقانی کج می شود تا به راحتی در دست جای گیرد. عصا اندازه های مختلف دارد و بلندی آن گاهی تا زیر بغل شخص می رسد و در قدیم حتی به قد انسان نیز بوده است. بیماران، کهنسالان و نابینایان برای راه رفتن از آن کمک می گیرند. همچنین چوپان ها برای سهولت در حرکت و هدایت گَله از آن استفاده می کنند و مصارف دیگر نیز دارد. جنس عصا به کاربرد آن بستگی دارد. این وسیله در گذشته جنبۀ تشریفاتی یا تجملاتی نیز داشته و دارای تزئینات، کنده کاری و نقش و نگار بوده است.

مترادف ها

stick (اسم)
وقفه، وضع، چسبندگی، چسبناک، چوب، چماق، عصا، چوب دستی، تاخیر، باهو، شلاق، پیچ درکار

bat (اسم)
خشت، خفاش، چوب، چوگان، چماق، شبکور، شب پره، عصا، گل اماده برای کوزه گری، لعاب مخصوص ظروف سفالی، چوگاندار، نیمهیاپارهاجر، ضربت

rod (اسم)
میل، میله، قدرت، چوب، عصا، ترکه، برق گیر

ferule (اسم)
چوب خیزران، عصا، گرز، تنبیه با چوب، خط کش، خط کش پهن برای زدن بچه

cane (اسم)
عصا، چوب دستی، نای، نی، نیشکر

wand (اسم)
عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه

walking stick (اسم)
عصا، چوب دستی، حشره راست بال امریکایی

baton (اسم)
عصا، چوب میزانه، باتون یا چوب قانون، عصای افسران، عصا یا چوپ صاحب منصبان

truncheon (اسم)
چماق، عصا، چوب قانون، باتون، چوب پاسبان

فارسی به عربی

عصا , قصب , مضرب

پیشنهاد کاربران

به زبان لکی میگیم : گو چو
Cane
Staff
آیا نوشتن کلمه ( اصا ) اینطوری غلط نگارشی هست یا درسته
عصا : چوب رو ، چوب بَر، چودار در زبان آذری مخفف ، چوبدار. در زبان ترکی چلییک گفته می شود که کوتاه شده چوبلوق می باشد. و وام واژه هست از زبانهای ایرانی اما در زبان ترکی چماق می گفته اند کاشغری نوشته است
...
[مشاهده متن کامل]
که ترکان مروجان دینی مسلمان را /چماق اری/ می گفته اند . به خاطر عصایی که اغلب آنها در دستشان داشتند

چوبدستی ؛ عصا :
شبانان که آهوپرستی کنند
ز تیرش همه چوبدستی کنند.
نظامی.
باتون
Walking stick
نوعی عصا = واکر در حل جدول
معنی کلمه نوعی عصا= چاکر .
چَمیک: در زبان ترکی به عصا چَمیک گفته می شود.
همه لغاتی که به عصا میچسبد وبا عصا یک معنی واحد میدهد مانند شق عصای مسلمین یا شق عصای قوم یاطایفه
چوب دستی
crutche
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس