عبید

/~abid/

مترادف عبید: برده، بنده، عبد، غلام

معنی انگلیسی:
masculine proper name, little servant

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

عبید. [ ع َ ] ( ع اِ ) ج ِ عَبد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
بنده زاده آن خداوند مجید
زاده از پشت جواری و عبید.
( مثنوی ).

عبید. [ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 130هزارگزی شمال خاوری طبس. ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و خشک و37 تن سکنه دارد آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات و ذرت است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارندراه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

عبید. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن ابرص بن عوف بن جشم الاسدی از مضر. شاعر و از بزرگان و حکمای زمان جاهلیت بوده. وی یکی از اصحاب مجمهرات است که در طبقه دوم از معلقات است. معاصر امراء القیس بود و او را مناظرات و مناقضاتی با وی است. عمری دراز کرد. وی در حدود سال 25 هَ. ق. بدست نعمان بن منذربه قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ) ( از ریحانة الادب ).

عبید. [ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن خردادبه. رجوع به به ابن خرداذبه ابوالقاسم و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبید. [ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن بکربن کلاب از بنی عامربن صعصعه از عدنانیه. جدی جاهلی است. ( از الاعلام زرکلی ).

عبید. [ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن حصین بن معاویةبن جندل نمیری. از مردم مضر است و شاعر و از فحول محدثین است. وی از شترچرانان و بادیه نشین های بصره بود. با جریر و فرزدق معاصر بود و فرزدق را برتر میدانست و جریر او را سخت هجو کرد. وی در حدود سال 90 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبید. [ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن شریة الجرهمی در حکمت و خطابت و ریاست در شمار قدما است و نخستین کس است از اعراب که کتاب تصنیف کرد. اصلش از یمن است و در صنعاء اقامت گزیده جاهلیت را درک کرده معاویه درخلافت خود او را بشام خواند و از اخبار عرب و پادشاهان آن قوم از وی جویا شد وی پاسخ گفت از طرف معاویه او را مأمور تدوین اخبار ساخت و او دو کتاب نوشت یکی کتاب الملوک و الاخبار الماضین و دیگری کتاب الامثال. وی به سال 67 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).

عبید. [ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن عبرةبن زهران از شنوءة الازد از قحطان. جدی جاهلی و از نسل جنادةبن ابی امیه است. ( از الاعلام زرکلی ).

عبید. [ ع ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن عدی بن کعب از بنی سلمه از خزرج از قحطان جد جاهلی است. از نسل او است بعضی از صحابه. ( از الاعلام زرکلی ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زاکانی . نظام عبدالله شاعر و نویسنده قر. ۸ ه.( ف. حدود ۷۷۲ ه.ق . ). وی اصلا از مردم قزوین بود ولی در رسایل خود غالبا اهالی آن شهر را نکوهش کرده . عبید چندی در شیراز میزیسته ( در زمان شیخ ابواسحاق اینجو ) و بدان شهر علاقه مند بوده . طبع وی بهزل و مسخره تمایل داشته و این رشته را دنبال کرد تا نوشته ها و گفته های او با ذوق بزرگان زمان مناسب افتد . از اشعار او پیداست که غالبا بتهیدستی و وامداری روزگار می گذرانید . عبید مدتی تحت حمایت سلطان اویس جلایر در بغداد و تبریز بسر میبرد . از جمله آثار اوست : دیوان اشعار که در تهران بطبع رسیده اخلاق الاشراف ( بنثر ) ریش نامه ( نظم و نثر ) رساله صد پند ( بنثر ) تعریفات یاده فصل ( بنثر ) اشعاری بانواع مختلف از هزل و تقلید از اساتید دیگر رساله دلگشا که قسمتی بعرب و قسمت دیگر بفارسی است مشتمل بر نوادر حکایات و لطایف مثنوی فکاهی موش و گربه ( که بسیار معروف است ) فالنامه عشاق نامه .
مصغرعبد، بنده کوچک
( اسم ) بنده کوچک .
ابن مالک بن سوید از جذام از قحطانیه جدی جاهلی است از اعقاب او هستند بنو اسیر و طائفه ای از ایشان در حوف باف بودند

فرهنگ معین

(عُ بَ یا بِ ) [ ع . ] بندة کوچک .
(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عبد، بندگان .

فرهنگ عمید

بندۀ کوچک.
۱. = عبد
۲. فرمان بردار، مطیع.

دانشنامه آزاد فارسی

عُبید
مرکز استان کوردوفان شمالی، در سودان، با ۲۲۸,۱۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۳). در مرکز سودان، در فلات کوردوفان، واقع شده است و با راه آهن به خارطوم، در فاصلۀ ۳۰۰کیلومتری جنوب غربی، و پورت سودان متصل می شود.

پیشنهاد کاربران

شهید مطهری در مورد واژه عبید در آیه زیر می نویسد :
آیه 51 سوره انفال. ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ .
این عقوبت اعمال زشتی است که به دست خویش فرستادید و خدا به هیچ یک از بندگان هرگز کمترین ستم نخواهد کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

( ( خدا هرگز به بندگان خود ظلم نمی‏کند . اینجا دو تا نکته است‏ که باید عرض بکنم . یکی اینکه کلمه " عبید " آورده که علامت استرحام‏ است . یعنی خدا چگونه به بنده. خودش ظلم می‏کند ؟ ! یعنی بنده از آن جهت که بنده است مستحق استرحام‏ است . بنده در مقابل حق چیزی نیست که خدا بخواهد به او ظلم کند و حقش‏ را العیاذ بالله پایمال نماید . بنده چه ارزش و شخصیتی در مقابل خدا دارد که خدا به او ظلم کند ؟ ! اینکه کسی به دیگری ظلم می‏کند علامت این‏ است که برای او شخصیت قائل است . انسان با کسی کینه می‏ورزد که برای او شخصیت قائل باشد . انسان اگر برای کسی و چیزی شخصیت قائل نباشد هیچگاه‏ احساساتش علیه او تحریک نمی‏شود و نسبت به وی کینه نمی‏ورزد . آیا شما اگر پایتان به یک سنگ بخورد و مجروح بشود ممکن است کینه آن سنگ در دلتان راه پیدا کند و در صدد انتقام از آن برآیید ؟ ابدا . یک حیوان اگر به شما لگد بزند ، آیا ممکن است شما کینه او را به دل بگیرید و منتظر فرصت باشید که از او انتقام بگیرید ؟ ! نه . چون برایش شخصیتی قائل‏ نیستید . البته به همان اندازه که او جان دارد اندکی شخصیت دارد و ممکن‏ است یک شلاق به او بزنید . اما اگر یک انسان همان لگدی را که مثلا اسب‏ به شما زده بزند ، یک کینه‏ای از او در دل شما پیدا می‏شود که خدا می‏داند. منتظرید هر طور هست انتقام خودتان را بگیرید ، چون او انسان است و برایش شخصیت قائل هستید . خدا به بندگان خودش ظلم بکند ؟ ! اصلا بنده‏ کی هست در مقابل خدا ؟ ! نسبت بنده با خدا از نظر ناچیزی و ناقابل بودن‏ برای انتقام گرفتن ( جزای عمل غیر از انتقام است ) و العیاذ بالله برای‏ ظلم و تجاوز ، از نسبت یک سنگ با انسان خیلی کوچکتر است . آیا خدا عبید خودش را ظلم کند ؟ ! ) )
( آشنائی با قرآن ، جلد سوم ، ( تفسیر آیاتی از سوره‏های انفال و توبه ) ، متفکر شهید ، استاد مرتضی مطهری ، چاپ چهارم : بهار 1370 ، ناشر : انتشارات صدرا ، شهید مرتضی مطهری صص 123 - 122. )

کلمه ( عبید ) مانند کلمه ( عباد ) جمع کلمه ( عبد ) است با این تفاوت که ( عباد ) بیشتر در مورد بندگی خدا و ( عبید ) بیشتر در مورد بردگی انسان ها استعمال می شود و غالبا گفته نمی شود عباد فلان شخص ، بلکه گفته می شود: عبید او. ( تفسیر المیزان )
عبید خان، به حضرتعالی پیشنهاد می کنم ابتدا زبان مادری یا زبان دیار خود را فرا بگیر که واژه "چطوری" را "چتوری" ننویسی، آنگاه برای دانستن نحوه نوشتار انگلیش و فنگلیش نام خود، اقدام فرما.
شگفتا. .

بپرس