[ویکی فقه] در این مقاله ضمن بیان منفور و مبغوض بودن طلاق در اسلام، ثابت شده است که به دلیل طبیعت زن و مرد راه طلاق نباید به طور مطلق بسته باشد بلکه در جایی که امکان ادامه زندگی نیست نباید به زور قانون زن و مرد را در کنار هم نگه داشت و نیز ثابت شده است که طبیعت و روانشناسی زن و مرد اقتضا می کند که حق طلاق به طور عادی و طبیعی در اختیار مرد باشد هر چند در مواردی نیز زن می تواند از دادگاه تقاضای طلاق نماید یعنی راه طلاق از ناحیه زن نیز بسته نیست هر چند محدود است.
سئوالات اصلی که این مقاله در پی پاسخگویی به آنهاست عبارتند از: ۱- چرا با آنکه طلاق، در اسلام بسیار مبغوض است، اما در عین حال حلال است؟ چرا طلاق تحریم نشده است؟ ۲- چرا حق طلاق در اسلام عمدتا در اختیار مرد است؟ انحصار حق طلاق به مردان ظلم آشکار به زنان و نشانه سلطه مردان به زنان است، چرا اسلام چنین حکمی را تشریع کرده است؟
دنیای مدرن و طلاق
با آنکه در گذشته زندگی بشر، تلاش های فکری و قانونی برای جلوگیری از طلاق، هرگز به اندازه امروز نبود و مانند امروز درباره علل پیدایش و افزایش و راه های جلوگیری از طلاق به فکر نبودند، اما طلاق در گذشته بسیار کمتر از امروز بود. طبیعی است علت افزایش طلاق در دنیای امروز وضعیت زندگی اجتماعی و روابط و اخلاق انسان مدرن است که علل طلاق و گسست خانواده را فزونی بخشیده است. مجله نیوزویک چاپ آمریکا می نویسد: «سراب طلاق نه تنها تازه پیوندها، بلکه مادران آنها و زن و شوهران دیرینه پیوند را هم به خود می کشد، به طوری که از جنگ دوم به این طرف، سطح طلاق در آمریکا به طور متوسط از سالی ۰۰۰/۴۰۰ طلاق پایین تر نرفته است. سن متوسط دو میلیون زن مطلقه آمریکایی ۴۵ سال است. با وجودی که پس از طلاق، زن آمریکایی خویشتن را آزادتر از آزاد حس می کند، ولی مطلقه های آمریکایی (چه جوان و چه میان سال) شادکام نیستند و این ناشادی را می توان از میزان روز افزون مراجعات زنان به روانکاو و روانشناس، یا از پناه بردن به الکل و یا افزایش سطح خودکشی دریافت. خلاصه اینکه زن آمریکایی همین که از دادگاه طلاق با پیروزی بیرون می آید، می فهمد که زندگی بعد از طلاق آنچنان که می پنداشته بهشت نیست.» «اکنون نرخ طلاق (شمار زوج های جدا شده در هر ۱۰۰۰ نفر) در ایالات متحده به طور قابل ملاحظه ای بالاترین نرخ در جهان است. این نرخ بین سال های ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰ به بیش از دو برابر رسید. پیش بینی می شود که نیمی از ازدواج هایی که در سال ۱۹۸۶ صورت گرفته، به طلاق بیانجامد، و نزدیک به دو سوم تمام ازدواج های منعقد شده در سال ۱۹۸۸ نیز منجر به جدایی گردد. بین سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۱، تعداد خانواده هایی که سرپرستی آنان را زنان طلاق گرفته بر عهده داشتند، از ۹۵۶۰۰۰ به ۷/۲ میلیون رسید. از سال ۱۹۷۲، هر ساله بیش از یک میلیون کودک درگیر مسئله طلاق شده اند؛ در سال ۱۹۸۴، از هر پنج کودک آمریکایی یک کودک در خانواده تک سرپرست زندگی می کرد، و در سال ۱۹۸۶، ۲۴ درصد تمام کودکان زیر هیجده سال در خانواده های تک سرپرست زندگی می کردند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۶۰، ۹ درصد بود. » «در زمان هایی نه چندان دور، طلاق رویدادی غمبار و یا یک رسوایی تلقی می شد. افراد اندکی جرات می کردند از لزوم طلاق آسان سخن بگویند، زیرا با واکنش اکثر مردم مواجه می گردیدند، اما در فاصله سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۸۵، میزان طلاق دو برابر شد، به طوری که تقریبا نیمی از ازدواج ها به دادگاه طلاق ختم می شد. در حدود سال ۱۹۸۵، دیگر کسی طلاق را رسوایی به حساب نمی آورد. حمایت از طلاق از دهه ۱۹۷۰ آغاز شد. امروزه سرزنش زن و مرد به خاطر طلاق، نه تنها از فرهنگ عامه مردم حذف شده، بلکه در کتاب های حقوقی نیز دیگر نشانی از آن وجود ندارد. اگر یکی از طرفین ازدواج مرتکب زنا شده باشد، هیچ مجازاتی در انتظارش نیست. زن و مرد به طور مساوی از حق طلاق، حق مشارکت در استفاده از دارایی ها، حق سرپرستی کودکان و حق دریافت نفقه برخوردار هستند. » «بین سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میزان طلاق در بریتانیا به طور ثابت هر سال ۹ درصد افزایش یافت و در طی آن دهه دو برابر شد. تا سال ۱۹۷۲، تا اندازه ای در نتیجه قانون سال ۱۹۶۹، که برای بسیاری طلاق را آسان تر کرد که در بند ازدواج های از مدت ها پیش مرده مانده بودند، میزان طلاق مجددا دو برابر شده بود. »
علل افزایش طلاق در عصر حاضر
دنیای مدرن، انسانی را پرورانده است که اصل در زندگی او لذت و بهره مندی فرد و ارضاء خواسته های شخصی اوست. مجله نیوزویک می نویسد: «علت طلاق در ازدواج های ده یا بیست ساله ناسازگاری نیست، بلکه بی میلی به تحمل ناسازگاری های دیرین و هوس برای درک لذت بیشتر و کامجویی های دیگر است. در عصر قرص های ضد حاملگی و دوران انقلاب جنسی و اعتلای مقام زن، این عقیده در میان بسیاری از زنان قوت گرفته که خوشی و لذت، مقدم بر استواری و نگهداری کانون خانوادگی است. زن آمریکایی امروز، کامجوتر از زن دیروزی بوده و در برابر نارسایی آن کم تحمل تر از مادر بزرگ خویش است» نکته نگران کننده ای که باید به آن توجه داشت این است که اکثر طلاق ها ناشی از درگیری و عدم همفکری زوجین نیست. مطالعات نشان می دهد که تنها حدود یک سوم زوج های طلاق گرفته، گفته اند که آزار، بحث های مکرر و دعواهای جدی، علت طلاق آنان بوده است. این روزها آستانه تحمل افراد، برای مواجهه با ناراحتی ها بسیار پایین تر از گذشته شده و به همین دلیل ازدواج ها به طلاق منجر می گردد. اگر اعتقاد داشته باشیم که طلاق کاری دشوار و نادرست است، زندگی مشترک را به خاطر فرزندان تحمل می کنیم، اما اگر باور کنیم که طلاق آسان و قابل قبول است، رابطه زناشویی را به خاطر خودخواهی خودمان قطع می کنیم. متاسفانه این معضل در کشورهای اسلامی و در ایران نیز به تدریج گسترش یافته و گروهی از زنان و مردان مسلمان امروزی نیز متاثر از دنیای مدرن با ترجیح لذات فردی خویش و کاهش آستانه سازگاری، به آسانی تن به طلاق می دهند. طلاق در شهرهایی که تاثیرپذیری بیشتری از فرهنگ جدید غرب داشته اند، آمار بالاتری دارد. عامل دیگر مهم افزایش طلاق در غرب، بی بند و باری جنسی و فراهم بودن کامجویی های جنسی برای مردان و زنان در سطح وسیع و دامن زدن به بی بند و باری است و این کامجویی های خارج از خانواده، میل به خانواده را کاهش داده و خانواده را در معرض سقوط و فروپاشی قرار داده است. به گفته شهید مطهری پیشقراولان قرن ما، روز به روز عوامل اجتماعی طلاق و انحلال کانون خانوادگی را افزایش می دهند و با یکدیگر در این راه مسابقه می دهند و آنگاه فریاد می کشند که چرا طلاق اینقدر زیاد است؟ این ها از طرفی عوامل طلاق را افزایش می دهند و از طرف دیگر می خواهند با قید و بند کانون جلو آن را بگیرند.
واژه طلاق
...
سئوالات اصلی که این مقاله در پی پاسخگویی به آنهاست عبارتند از: ۱- چرا با آنکه طلاق، در اسلام بسیار مبغوض است، اما در عین حال حلال است؟ چرا طلاق تحریم نشده است؟ ۲- چرا حق طلاق در اسلام عمدتا در اختیار مرد است؟ انحصار حق طلاق به مردان ظلم آشکار به زنان و نشانه سلطه مردان به زنان است، چرا اسلام چنین حکمی را تشریع کرده است؟
دنیای مدرن و طلاق
با آنکه در گذشته زندگی بشر، تلاش های فکری و قانونی برای جلوگیری از طلاق، هرگز به اندازه امروز نبود و مانند امروز درباره علل پیدایش و افزایش و راه های جلوگیری از طلاق به فکر نبودند، اما طلاق در گذشته بسیار کمتر از امروز بود. طبیعی است علت افزایش طلاق در دنیای امروز وضعیت زندگی اجتماعی و روابط و اخلاق انسان مدرن است که علل طلاق و گسست خانواده را فزونی بخشیده است. مجله نیوزویک چاپ آمریکا می نویسد: «سراب طلاق نه تنها تازه پیوندها، بلکه مادران آنها و زن و شوهران دیرینه پیوند را هم به خود می کشد، به طوری که از جنگ دوم به این طرف، سطح طلاق در آمریکا به طور متوسط از سالی ۰۰۰/۴۰۰ طلاق پایین تر نرفته است. سن متوسط دو میلیون زن مطلقه آمریکایی ۴۵ سال است. با وجودی که پس از طلاق، زن آمریکایی خویشتن را آزادتر از آزاد حس می کند، ولی مطلقه های آمریکایی (چه جوان و چه میان سال) شادکام نیستند و این ناشادی را می توان از میزان روز افزون مراجعات زنان به روانکاو و روانشناس، یا از پناه بردن به الکل و یا افزایش سطح خودکشی دریافت. خلاصه اینکه زن آمریکایی همین که از دادگاه طلاق با پیروزی بیرون می آید، می فهمد که زندگی بعد از طلاق آنچنان که می پنداشته بهشت نیست.» «اکنون نرخ طلاق (شمار زوج های جدا شده در هر ۱۰۰۰ نفر) در ایالات متحده به طور قابل ملاحظه ای بالاترین نرخ در جهان است. این نرخ بین سال های ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰ به بیش از دو برابر رسید. پیش بینی می شود که نیمی از ازدواج هایی که در سال ۱۹۸۶ صورت گرفته، به طلاق بیانجامد، و نزدیک به دو سوم تمام ازدواج های منعقد شده در سال ۱۹۸۸ نیز منجر به جدایی گردد. بین سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۱، تعداد خانواده هایی که سرپرستی آنان را زنان طلاق گرفته بر عهده داشتند، از ۹۵۶۰۰۰ به ۷/۲ میلیون رسید. از سال ۱۹۷۲، هر ساله بیش از یک میلیون کودک درگیر مسئله طلاق شده اند؛ در سال ۱۹۸۴، از هر پنج کودک آمریکایی یک کودک در خانواده تک سرپرست زندگی می کرد، و در سال ۱۹۸۶، ۲۴ درصد تمام کودکان زیر هیجده سال در خانواده های تک سرپرست زندگی می کردند، در حالی که این رقم در سال ۱۹۶۰، ۹ درصد بود. » «در زمان هایی نه چندان دور، طلاق رویدادی غمبار و یا یک رسوایی تلقی می شد. افراد اندکی جرات می کردند از لزوم طلاق آسان سخن بگویند، زیرا با واکنش اکثر مردم مواجه می گردیدند، اما در فاصله سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۸۵، میزان طلاق دو برابر شد، به طوری که تقریبا نیمی از ازدواج ها به دادگاه طلاق ختم می شد. در حدود سال ۱۹۸۵، دیگر کسی طلاق را رسوایی به حساب نمی آورد. حمایت از طلاق از دهه ۱۹۷۰ آغاز شد. امروزه سرزنش زن و مرد به خاطر طلاق، نه تنها از فرهنگ عامه مردم حذف شده، بلکه در کتاب های حقوقی نیز دیگر نشانی از آن وجود ندارد. اگر یکی از طرفین ازدواج مرتکب زنا شده باشد، هیچ مجازاتی در انتظارش نیست. زن و مرد به طور مساوی از حق طلاق، حق مشارکت در استفاده از دارایی ها، حق سرپرستی کودکان و حق دریافت نفقه برخوردار هستند. » «بین سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میزان طلاق در بریتانیا به طور ثابت هر سال ۹ درصد افزایش یافت و در طی آن دهه دو برابر شد. تا سال ۱۹۷۲، تا اندازه ای در نتیجه قانون سال ۱۹۶۹، که برای بسیاری طلاق را آسان تر کرد که در بند ازدواج های از مدت ها پیش مرده مانده بودند، میزان طلاق مجددا دو برابر شده بود. »
علل افزایش طلاق در عصر حاضر
دنیای مدرن، انسانی را پرورانده است که اصل در زندگی او لذت و بهره مندی فرد و ارضاء خواسته های شخصی اوست. مجله نیوزویک می نویسد: «علت طلاق در ازدواج های ده یا بیست ساله ناسازگاری نیست، بلکه بی میلی به تحمل ناسازگاری های دیرین و هوس برای درک لذت بیشتر و کامجویی های دیگر است. در عصر قرص های ضد حاملگی و دوران انقلاب جنسی و اعتلای مقام زن، این عقیده در میان بسیاری از زنان قوت گرفته که خوشی و لذت، مقدم بر استواری و نگهداری کانون خانوادگی است. زن آمریکایی امروز، کامجوتر از زن دیروزی بوده و در برابر نارسایی آن کم تحمل تر از مادر بزرگ خویش است» نکته نگران کننده ای که باید به آن توجه داشت این است که اکثر طلاق ها ناشی از درگیری و عدم همفکری زوجین نیست. مطالعات نشان می دهد که تنها حدود یک سوم زوج های طلاق گرفته، گفته اند که آزار، بحث های مکرر و دعواهای جدی، علت طلاق آنان بوده است. این روزها آستانه تحمل افراد، برای مواجهه با ناراحتی ها بسیار پایین تر از گذشته شده و به همین دلیل ازدواج ها به طلاق منجر می گردد. اگر اعتقاد داشته باشیم که طلاق کاری دشوار و نادرست است، زندگی مشترک را به خاطر فرزندان تحمل می کنیم، اما اگر باور کنیم که طلاق آسان و قابل قبول است، رابطه زناشویی را به خاطر خودخواهی خودمان قطع می کنیم. متاسفانه این معضل در کشورهای اسلامی و در ایران نیز به تدریج گسترش یافته و گروهی از زنان و مردان مسلمان امروزی نیز متاثر از دنیای مدرن با ترجیح لذات فردی خویش و کاهش آستانه سازگاری، به آسانی تن به طلاق می دهند. طلاق در شهرهایی که تاثیرپذیری بیشتری از فرهنگ جدید غرب داشته اند، آمار بالاتری دارد. عامل دیگر مهم افزایش طلاق در غرب، بی بند و باری جنسی و فراهم بودن کامجویی های جنسی برای مردان و زنان در سطح وسیع و دامن زدن به بی بند و باری است و این کامجویی های خارج از خانواده، میل به خانواده را کاهش داده و خانواده را در معرض سقوط و فروپاشی قرار داده است. به گفته شهید مطهری پیشقراولان قرن ما، روز به روز عوامل اجتماعی طلاق و انحلال کانون خانوادگی را افزایش می دهند و با یکدیگر در این راه مسابقه می دهند و آنگاه فریاد می کشند که چرا طلاق اینقدر زیاد است؟ این ها از طرفی عوامل طلاق را افزایش می دهند و از طرف دیگر می خواهند با قید و بند کانون جلو آن را بگیرند.
واژه طلاق
...
wikifeqh: طلاق_از_نگاه_اسلام