فرهنگ اسم ها
معنی: پرنده شکاری از خانواده باز
برچسب ها: اسم، اسم با ط، اسم پسر، اسم ترکی، اسم پرنده
لغت نامه دهخدا
الا تا بانگ درّاج است و قمری
الا تانام سیمرغ است و طغرل .
منوچهری.
دل تیهو از چنگ طغرل بداغ رباینده باز از دل میغ ماغ.
اسدی.
|| در لغات شاهنامه تألیف ولف ، بمعنی شاهین نیز آمده است.رشیدی در فرهنگ خود آورده که این لفظ ترکی است ( به استناد نسخه میرزا ) و مولانا سروری گفته که از ترکان پرسیده شد، گفتند ترکی نیست ، و ظاهراً ترکی مغولستان است. ( رشیدی ). بعضی گویند باز است و بعضی شاهین ، ومیرزا ابراهیم گفته که این لفظ ترکی است. ( فرهنگ خطی ). پرنده ای است شکاری از جنس زردچشم. مؤلف بازنامه ناصری گوید: هرچند من با همه گردش و احتیاط طغرل را ندیده ام ، اما از صفاتی که شنیده و در کتب دیده شده از نوع زردچشم است. بعد حکایت یک طغرل را نقل میکند که از چین برای بهرام گور آورده بودند. ( فرهنگ نظام ج 3 ص 643 ). صاحب مجمعالفرس و حافظ اوبهی و مؤلف برهان و صاحب غیاث اللغات و آنندراج در فرهنگ خود لفظطغرل را بضم راء ضبط کرده اند. مؤلف آنندراج در فرهنگ خود آورده که : طغرل ؛ جانور شکاری و پادشاهی است واین ترکی است و بعضی گویند از ترکان تحقیق شده ترکی نیست. ظاهراً ترکی مغولستانی است. حکیم زلالی : ز بیمش اشک سیمابند در گل
طغان و سنجر و بهرام وطغرل.
خواجه سلمان :
در جاه گرفتم که شدی طغرل و سنجر
بنگر که کجایند کنون سنجر و طغرل.
( از بهار عجم ).
و در غیاث نوشته که طغرل نام پادشاهی از پادشاهان سلجوقی و بر وزن بلبل جانوری است شکاری طائر مثل باز وعقاب. ( از برهان و مدار و سراج ). و در چهار شربت نوشته که تغرل به تای فوقانی در ترکی بهری را گویند که طائر شکاری معروف است. مؤلف گوید که طغرل مبدل همین است. ( آنندراج ). ولف در فرهنگ شاهنامه گوید: ماکان در شاهنامه که طبع کرده همه جا طغرل را بفتح راء ضبط کرده است : بزد طبل و طغرل شد اندر هوا
شکیبا نشد مرغ فرمانروا.
فردوسی.
که طغرل به شاخی برآویخته ست کنون بازدارش بگیرد به دست.
فردوسی.
ز دیدارشان چشم او خیره گشت ز باز و ز طغرل دلش تیره گشت.
فردوسی.
به برزین چنین گفت شاه جهان که امروز طغرل ز ما شد نهان.
فردوسی.
ابا بازداران صدوشصت بازبیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مرغی است شکاری نوعی قوش از جنس طغان . ۲ - از اعلام ترکان .
غلام . وی غلام محمود و یوسف پسران ناصرالدین بود .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
طغرل (نسطوری). طغرل یا وانگ خان ( مغولی: Тоорил хан؛ c. ۱۱۳۰ – ۱۲۰۳ ( ۷۲−۷۳ سال ) ) از خان های کرائیت ها بود. او برادر خونی ( آندا ) رئیس مغول یسوکای بهادر بود و به عنوان حامی و متحد مهم اولیه تموجین پسر یسوگی، که بعدها به نام چنگیز خان شناخته شد، خدمت کرد. منبع اصلی زندگی او تاریخ سری مغولان است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: طغرل (نسطوری)
پیشنهاد کاربران
به احتمال قریب به یقین نام طغرل به زبان پدر و مادر یا والدین به شکل تک رُل تلفظ و بیان میشده به معنای تک نقش. طغرل بَیگ ( big به زبان انگلسی ) به معنای تک نقش بزرگ. نام سلجوق هم به احتمال قوی به زبان والدین به شکل سال جوَک تلفظ و بیان میشده به معنای جوینده ی کوچک سال. پیشوند سال در این نام که به سَل تحول یافته، شاید به زبان والدین به شکل زال تلفظ و بیان میگردیده. لذا نام سلجوق در مراحل اولیه پیدایش یعنی اول در اندیشه و فکر و خیال و احساس و سپس جاری شدن آن بر زبان والدین و پژواک آوا یا صدای آن در گوش های سر آنان با طنین زیر بوده : زال جوَک. یعنی جوینده و یا ره رو و یا پیرو رسم و روش و یا سنت آل یا خواندان زال پدر رستم و پدر بزرگ سهراب. از زمان جنگ بین توران ( توی یا درون و یا بین دو ران ) و ایران گرفته و بسوی گذشته تا زال و نریمان ( ناریِ مان : به زبان والدین به معنای آتشیِ ما، گرم کننده کوره نان پزی در آشپزخانه و کرسی ما در فصل سرما و زمستان ) و تا سام و پیش از آن تا رسیدن به نوح ( Noah در اصل و ریشه با تلفظ نوآه به معنای آه یا دَم نو در مقایسه با دَم قدیمی یعنی آدم ) . عنوان سلجوقیان هم در اصل و ریشه به شکل زال جو گیان تلفظ و بیان میشده. پسوند گیان در زبان قوم ماد و کردهای امروز معادل واژه جان به زبان پارسی و فارسی بوده و میباشد. لذا این عنوان در اصل و ریشه به معنای زیر بوده : جانِ جوینده ی زال و یا جانِ پیرو زال.
... [مشاهده متن کامل]
نام سنجر هم در اصل و ریشه یعنی به زبان پدر و مادر یا والدین به شکل سان جار تلفظ و بیان میشده. پیشوند سان به معنای شبیه، مثل و یا مانند ( در میدان رزمی : سان و سان دیدن به معنای رژه و رژه رفتن ) و پسوند جار به معنای ساقه ها و ریشه های خشک باقیمانده پس از درو کردن مزارع جو و گندم ( منجمله عدس و گاودانه و نخود و لوبیا و . . ) در اواخر و اوایل فصول بهار و تابستان که حیوانات اهلی روی آن به چراندن برده میشوند. منظور والدین از انتخاب این نام برای فرزند خود این بوده که این نوزاد پس از رسیدن به مقام سلطانی به خوان یا سفره ( مائده ) گسترده تبدیل خواهد شد و گله های انس و جنس در پهنه فرمانروایی وی از آن تغذیه خواهند نمود و با مشکلات بی نانی و بی آبی مواجه نخواهند شده و مانند قوم یهود پس از بازگشتن ( پسا : پس آ یعنی پس آمدن یا بازگشتن ) از مصر بسوی سرزمین وعده داده شده کنعان ( kanaan با تلفظ کانا آن به زبان های غربی که در اصل و ریشه به شکل کانه یا خانه ی آن تلفظ و بیان میشده و ضمیر سوم شخص مفرد آن، نام خدای پدر بوده در زبان و فرهنگ قوم فارسی زبان سومر ) و گم کردن راه اولیه از کنعان بسوی مصر در عصر یعقوب ( در اصل و ریشه با تلفظ جاکوب ) و فرزندانش به شکل ایل ( Israel : ایس را اِل : این است را ؛ این است اِل : ra با تلفظ را در زبان و فرهنگ قوم مصر نام خدای خورشید و el با تلفظ اِل نام خدا در زبان دو قوم کنعانی یکی اُگاریت و دیگری فینیقی بوده ) و سرگردانی آنان به مدت چهل سال در صحرای بی آب و علف سینا ( سینا به زبان فارسی فرا باستان به معنای شنود و کوه سینا به معنای کوه شنود ) دست به دامان خدا نشوند که برایشان نان از آسمان به باراند ( manna با تلفظ مانا به زبان های غربی در اصل و ریشه از دو کلمه به زبان فارسی ساخته شده : nan ma به معنای نانِ ما: ای آقا، ای سرور دنیا، خدایا سپاس نام ترا ( تورا ) ، امروز و فردا نان ما را بده در این بیابان خشکیده و بی آب و علف و مقدست. دعای آغشته با اعتراض به موسا : ای موسا، ما در مصر علیرغم همه بدبختی ها و بردگی ها حداقل یک دیزی آبگوشت داشتیم برای نهار و شام، چرا مارا به این وادی هدایت و رهبری کردی که نه تنها در آن یک گنجشگ هم پر نمیزند، بلکه نه نان و نه آب در آن یافت نمیشود. پس ببخش مارا که در غیاب چهل شبانه روزی تو روی قله این کوه با وعده دریافت دستور العمل از آقا ، سرور و خالق و فرمانروای مطلقه دنیا ها، در پای کوه یک گوساله طلائی به امر برادرت آّرون، آفریدیم و در زیر تابش نور آن پس از خوردن و آشامیدن غذا های لذیذ و گوارا مشغول رقصیدن و آواز خواند شدیم. ) .
عنوان سلسله قاجار هم در اصل و ریشه به شکل کاه جار بوده به معنای جارِ کاه. نتیجه اینکه تبدیل این نام های فارسی و حروف ت به ط ؛ ک به غ و ق و کلمات زال و سال به سل ؛ سان به سن؛ جار به جر ؛ گیان و جان به قیان توسط مسلمانان عرب زمان عهد عباسی با این نیت و هدف صورت پذیرفته که ایرانیان آن اعصار و آیندگانشان نتوانند هم ریشه بودن زبان آن ایل با زبان خود را کشف کنند تا در زیر پرچم و در رکاب مرکب اسلام و به نفع تبلیغ و ترویج دین نوپای اسلام بر علیه بقیه اقوام و بینش و باور های آنها جانانه بجگند از قبیل : دین و یوغ سنگین شریعت موسا ( موسی ) تحت عنوان قانون ( در اصل و ریشه به شکل Kanon و Canon با تلفظ کانون به زبان فارسی بوده به معنای مرکز ) و دین و یوغ سبک شریعت ایسا ( عیسی ) تحت عناوین نجات و شفا ؛ دین و آئین هندوان و بودائیان و مصریان و باور آنان به چرخه تولد و مرگ به روش گردش روان یا تناسخ و حتا بر علیه آئین و دین زرتشت و یوغ سنگین شریعت مزدیسنای وی و هرگونه بینش و بار دیگری غیر از دین محمّد و یوغ سنگین شریعت مصطفوی وی، تا به امروز و شاید تا آینده های دور دست.
... [مشاهده متن کامل]
نام سنجر هم در اصل و ریشه یعنی به زبان پدر و مادر یا والدین به شکل سان جار تلفظ و بیان میشده. پیشوند سان به معنای شبیه، مثل و یا مانند ( در میدان رزمی : سان و سان دیدن به معنای رژه و رژه رفتن ) و پسوند جار به معنای ساقه ها و ریشه های خشک باقیمانده پس از درو کردن مزارع جو و گندم ( منجمله عدس و گاودانه و نخود و لوبیا و . . ) در اواخر و اوایل فصول بهار و تابستان که حیوانات اهلی روی آن به چراندن برده میشوند. منظور والدین از انتخاب این نام برای فرزند خود این بوده که این نوزاد پس از رسیدن به مقام سلطانی به خوان یا سفره ( مائده ) گسترده تبدیل خواهد شد و گله های انس و جنس در پهنه فرمانروایی وی از آن تغذیه خواهند نمود و با مشکلات بی نانی و بی آبی مواجه نخواهند شده و مانند قوم یهود پس از بازگشتن ( پسا : پس آ یعنی پس آمدن یا بازگشتن ) از مصر بسوی سرزمین وعده داده شده کنعان ( kanaan با تلفظ کانا آن به زبان های غربی که در اصل و ریشه به شکل کانه یا خانه ی آن تلفظ و بیان میشده و ضمیر سوم شخص مفرد آن، نام خدای پدر بوده در زبان و فرهنگ قوم فارسی زبان سومر ) و گم کردن راه اولیه از کنعان بسوی مصر در عصر یعقوب ( در اصل و ریشه با تلفظ جاکوب ) و فرزندانش به شکل ایل ( Israel : ایس را اِل : این است را ؛ این است اِل : ra با تلفظ را در زبان و فرهنگ قوم مصر نام خدای خورشید و el با تلفظ اِل نام خدا در زبان دو قوم کنعانی یکی اُگاریت و دیگری فینیقی بوده ) و سرگردانی آنان به مدت چهل سال در صحرای بی آب و علف سینا ( سینا به زبان فارسی فرا باستان به معنای شنود و کوه سینا به معنای کوه شنود ) دست به دامان خدا نشوند که برایشان نان از آسمان به باراند ( manna با تلفظ مانا به زبان های غربی در اصل و ریشه از دو کلمه به زبان فارسی ساخته شده : nan ma به معنای نانِ ما: ای آقا، ای سرور دنیا، خدایا سپاس نام ترا ( تورا ) ، امروز و فردا نان ما را بده در این بیابان خشکیده و بی آب و علف و مقدست. دعای آغشته با اعتراض به موسا : ای موسا، ما در مصر علیرغم همه بدبختی ها و بردگی ها حداقل یک دیزی آبگوشت داشتیم برای نهار و شام، چرا مارا به این وادی هدایت و رهبری کردی که نه تنها در آن یک گنجشگ هم پر نمیزند، بلکه نه نان و نه آب در آن یافت نمیشود. پس ببخش مارا که در غیاب چهل شبانه روزی تو روی قله این کوه با وعده دریافت دستور العمل از آقا ، سرور و خالق و فرمانروای مطلقه دنیا ها، در پای کوه یک گوساله طلائی به امر برادرت آّرون، آفریدیم و در زیر تابش نور آن پس از خوردن و آشامیدن غذا های لذیذ و گوارا مشغول رقصیدن و آواز خواند شدیم. ) .
عنوان سلسله قاجار هم در اصل و ریشه به شکل کاه جار بوده به معنای جارِ کاه. نتیجه اینکه تبدیل این نام های فارسی و حروف ت به ط ؛ ک به غ و ق و کلمات زال و سال به سل ؛ سان به سن؛ جار به جر ؛ گیان و جان به قیان توسط مسلمانان عرب زمان عهد عباسی با این نیت و هدف صورت پذیرفته که ایرانیان آن اعصار و آیندگانشان نتوانند هم ریشه بودن زبان آن ایل با زبان خود را کشف کنند تا در زیر پرچم و در رکاب مرکب اسلام و به نفع تبلیغ و ترویج دین نوپای اسلام بر علیه بقیه اقوام و بینش و باور های آنها جانانه بجگند از قبیل : دین و یوغ سنگین شریعت موسا ( موسی ) تحت عنوان قانون ( در اصل و ریشه به شکل Kanon و Canon با تلفظ کانون به زبان فارسی بوده به معنای مرکز ) و دین و یوغ سبک شریعت ایسا ( عیسی ) تحت عناوین نجات و شفا ؛ دین و آئین هندوان و بودائیان و مصریان و باور آنان به چرخه تولد و مرگ به روش گردش روان یا تناسخ و حتا بر علیه آئین و دین زرتشت و یوغ سنگین شریعت مزدیسنای وی و هرگونه بینش و بار دیگری غیر از دین محمّد و یوغ سنگین شریعت مصطفوی وی، تا به امروز و شاید تا آینده های دور دست.
طغرل نامی ترکی است برای پرنده ای گوشت خوار و افسانه ای که آنرا با �عنقا� مقایسه می نمایند و آتیلا فرمانروای هونها در پرچمش از نقش این پرنده استفاده نموده است .
این پرنده در کشور مجارستان با نام �تورول� مشهور بوده ( شاهین و یا باز سیاه چشم ) و نشان ملی این کشور می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
همچنین به شکل �ارطغرل� نام بنیانگذار سلسله سلجوقیان می باشد .
این پرنده در کشور مجارستان با نام �تورول� مشهور بوده ( شاهین و یا باز سیاه چشم ) و نشان ملی این کشور می باشد .
... [مشاهده متن کامل]
همچنین به شکل �ارطغرل� نام بنیانگذار سلسله سلجوقیان می باشد .
واژه طغرل
معادل ابجد 1239
تعداد حروف 4
تلفظ toqro ( e ) l
نقش دستوری اسم خاص اشخاص
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ( زیست شناسی ) [قدیمی]
مختصات ( طُ غْ رِ یا رُ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی toqrol
... [مشاهده متن کامل]
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
معنیطغرل . [ طُ رِ/ رُ ] ( ترکی ، اِ ) نام مرغی است شکاری :
الا تا بانگ درّاج است و قمری
الا تانام سیمرغ است و طغرل .
منوچهری .
دل تیهو از چنگ طغرل بداغ
رباینده باز از دل میغ ماغ .
اسدی .
|| در لغات شاهنامه تألیف ولف ، بمعنی شاهین نیز آمده است . رشیدی در فرهنگ خود آورده که این لفظ ترکی است ( به استناد نسخه ٔ میرزا ) و مولانا سروری گفته که از ترکان پرسیده شد، گفتند ترکی نیست ، و ظاهراً ترکی مغولستان است . ( رشیدی ) . بعضی گویند باز است و بعضی شاهین ، ومیرزا ابراهیم گفته که این لفظ ترکی است . ( فرهنگ خطی ) . پرنده ای است شکاری از جنس زردچشم . مؤلف بازنامه ٔ ناصری گوید: هرچند من با همه ٔ گردش و احتیاط طغرل را ندیده ام ، اما از صفاتی که شنیده و در کتب دیده شده از نوع زردچشم است . بعد حکایت یک طغرل را نقل میکند که از چین برای بهرام گور آورده بودند. ( فرهنگ نظام ج 3 ص 643 ) . صاحب مجمعالفرس و حافظ اوبهی و مؤلف برهان و صاحب غیاث اللغات و آنندراج در فرهنگ خود لفظطغرل را بضم راء ضبط کرده اند. مؤلف آنندراج در فرهنگ خود آورده که : طغرل ؛ جانور شکاری و پادشاهی است واین ترکی است و بعضی گویند از ترکان تحقیق شده ترکی نیست . ظاهراً ترکی مغولستانی است . حکیم زلالی :
ز بیمش اشک سیمابند در گل
طغان و سنجر و بهرام وطغرل .
خواجه سلمان :
در جاه گرفتم که شدی طغرل و سنجر
بنگر که کجایند کنون سنجر و طغرل .
( از بهار عجم ) .
و در غیاث نوشته که طغرل نام پادشاهی از پادشاهان سلجوقی و بر وزن بلبل جانوری است شکاری طائر مثل باز وعقاب . ( از برهان و مدار و سراج ) . و در چهار شربت نوشته که تغرل به تای فوقانی در ترکی بهری را گویند که طائر شکاری معروف است . مؤلف گوید که طغرل مبدل همین است . ( آنندراج ) . ولف در فرهنگ شاهنامه گوید: ماکان در شاهنامه که طبع کرده همه جا طغرل را بفتح راء ضبط کرده است :
بزد طبل و طغرل شد اندر هوا
شکیبا نشد مرغ فرمانروا.
فردوسی .
که طغرل به شاخی برآویخته ست
کنون بازدارش بگیرد به دست .
فردوسی .
ز دیدارشان چشم او خیره گشت
ز باز و ز طغرل دلش تیره گشت .
فردوسی .
به برزین چنین گفت شاه جهان
که امروز طغرل ز ما شد نهان .
فردوسی .
ابا بازداران صدوشصت باز
دوصد چرخ و شاهین گردن فراز
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی تر آن بود در چشم شاه
سیاهش دو چنگ و به منقار زرد
چو زرّدرخشنده بر لاجورد
همی خواندندیش طغرل بنام
دو چشمش چنان چون پر از خون دو جام .
فردوسی .
دوصد باز و افزون ز سیصد خشین
صدوشصت طغرل همه به گزین .
اسدی ( گرشاسب نامه ص 304 ) .
سرش طغرل و تنش یکسر ز زر
ز یاقوت چشم از زبرجدش پر.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 313 ) .
بلی خجل شود آن باشه ای که ناگاهان
به آشیانه ٔ او میهمان رسد طغرل
ز جاه صاحب عادل ملک بگرداناد
گزند چشم بدو طعن حاسد و عاذل .
سوزنی .
و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 165 شود.
معادل ابجد 1239
تعداد حروف 4
تلفظ toqro ( e ) l
نقش دستوری اسم خاص اشخاص
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ( زیست شناسی ) [قدیمی]
مختصات ( طُ غْ رِ یا رُ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی toqrol
... [مشاهده متن کامل]
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
معنیطغرل . [ طُ رِ/ رُ ] ( ترکی ، اِ ) نام مرغی است شکاری :
الا تا بانگ درّاج است و قمری
الا تانام سیمرغ است و طغرل .
منوچهری .
دل تیهو از چنگ طغرل بداغ
رباینده باز از دل میغ ماغ .
اسدی .
|| در لغات شاهنامه تألیف ولف ، بمعنی شاهین نیز آمده است . رشیدی در فرهنگ خود آورده که این لفظ ترکی است ( به استناد نسخه ٔ میرزا ) و مولانا سروری گفته که از ترکان پرسیده شد، گفتند ترکی نیست ، و ظاهراً ترکی مغولستان است . ( رشیدی ) . بعضی گویند باز است و بعضی شاهین ، ومیرزا ابراهیم گفته که این لفظ ترکی است . ( فرهنگ خطی ) . پرنده ای است شکاری از جنس زردچشم . مؤلف بازنامه ٔ ناصری گوید: هرچند من با همه ٔ گردش و احتیاط طغرل را ندیده ام ، اما از صفاتی که شنیده و در کتب دیده شده از نوع زردچشم است . بعد حکایت یک طغرل را نقل میکند که از چین برای بهرام گور آورده بودند. ( فرهنگ نظام ج 3 ص 643 ) . صاحب مجمعالفرس و حافظ اوبهی و مؤلف برهان و صاحب غیاث اللغات و آنندراج در فرهنگ خود لفظطغرل را بضم راء ضبط کرده اند. مؤلف آنندراج در فرهنگ خود آورده که : طغرل ؛ جانور شکاری و پادشاهی است واین ترکی است و بعضی گویند از ترکان تحقیق شده ترکی نیست . ظاهراً ترکی مغولستانی است . حکیم زلالی :
ز بیمش اشک سیمابند در گل
طغان و سنجر و بهرام وطغرل .
خواجه سلمان :
در جاه گرفتم که شدی طغرل و سنجر
بنگر که کجایند کنون سنجر و طغرل .
( از بهار عجم ) .
و در غیاث نوشته که طغرل نام پادشاهی از پادشاهان سلجوقی و بر وزن بلبل جانوری است شکاری طائر مثل باز وعقاب . ( از برهان و مدار و سراج ) . و در چهار شربت نوشته که تغرل به تای فوقانی در ترکی بهری را گویند که طائر شکاری معروف است . مؤلف گوید که طغرل مبدل همین است . ( آنندراج ) . ولف در فرهنگ شاهنامه گوید: ماکان در شاهنامه که طبع کرده همه جا طغرل را بفتح راء ضبط کرده است :
بزد طبل و طغرل شد اندر هوا
شکیبا نشد مرغ فرمانروا.
فردوسی .
که طغرل به شاخی برآویخته ست
کنون بازدارش بگیرد به دست .
فردوسی .
ز دیدارشان چشم او خیره گشت
ز باز و ز طغرل دلش تیره گشت .
فردوسی .
به برزین چنین گفت شاه جهان
که امروز طغرل ز ما شد نهان .
فردوسی .
ابا بازداران صدوشصت باز
دوصد چرخ و شاهین گردن فراز
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی تر آن بود در چشم شاه
سیاهش دو چنگ و به منقار زرد
چو زرّدرخشنده بر لاجورد
همی خواندندیش طغرل بنام
دو چشمش چنان چون پر از خون دو جام .
فردوسی .
دوصد باز و افزون ز سیصد خشین
صدوشصت طغرل همه به گزین .
اسدی ( گرشاسب نامه ص 304 ) .
سرش طغرل و تنش یکسر ز زر
ز یاقوت چشم از زبرجدش پر.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 313 ) .
بلی خجل شود آن باشه ای که ناگاهان
به آشیانه ٔ او میهمان رسد طغرل
ز جاه صاحب عادل ملک بگرداناد
گزند چشم بدو طعن حاسد و عاذل .
سوزنی .
و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 165 شود.
حسن یوسفی
طغرل: پرنده بزرگ شکاری با ابهت و با وقار که فقط برای خوردن شکار می کند نه بیشتر. نام دیگرش قوش است از لفظ ترکی مغولی می باشد. طوغ رول
اسمی برای پسر آن و لقبی برای مردان نامدار
طغرل: پرنده بزرگ شکاری با ابهت و با وقار که فقط برای خوردن شکار می کند نه بیشتر. نام دیگرش قوش است از لفظ ترکی مغولی می باشد. طوغ رول
اسمی برای پسر آن و لقبی برای مردان نامدار
طغرل:پرنده بزرگ شکاری با ابهت و با وقار که فقط برای خوردن شکار می کند نه بیشتر، نام دیگرش قوش می باشد و لفظ ترکی مغولی است، طوغ رول
نامی برای پسرا ، و لقبی برای مردان نامدار
نامی برای پسرا ، و لقبی برای مردان نامدار
طغرل به شخصی که اتحاد ایجاد می کند گویند یک کاسه نمودن هم طغار شدن در ریاضیات هم انتگرال از همین مفهوم گرفته شده است یعنی یکپارچه سازی یعنی هم آیند یعنی مجموع گسسته.
اطو یا اوتو یک کلمه ترکی است از مصدر اوتمک، "، سوزاندن موهای ریزپرندگان ازجمله مرغ و. . . را اوتمک گویند. همچنین سوزاندن یاخواباندن پرزهای پارچه راهم اوتمک گفته اند. گویا "اوتو" را نخستین بار ما"تورکان" برای صاف کردن لباس ساخته ا یم.
... [مشاهده متن کامل]
🔸اوتوهای قدیمی بازغال چوب داغ می شده اند، یعنی داخل اوتو زغال ریخته و به آن شکل داغ می کردند، همچنین طریقه نشستن اوتو روی پارچه و خود اوت "آتش" هم درساخت این کلمه نقش داشته.
... [مشاهده متن کامل]
🔸اوتوهای قدیمی بازغال چوب داغ می شده اند، یعنی داخل اوتو زغال ریخته و به آن شکل داغ می کردند، همچنین طریقه نشستن اوتو روی پارچه و خود اوت "آتش" هم درساخت این کلمه نقش داشته.
در زبان ترکی تورل بیه سلجویی اما در پارسی طغرل بیک سلجوقی در زبان ترک عزیز واژه خ وق نیست
از پادشاهان سلجوقی