[ویکی فقه] در صبح روز عاشورا پس از آنکه امام حسین (علیه السّلام) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند حوادثی رخ داده است از جمله چیدن سپاه توسط امام و نصیحت امام به لشکر دشمن و شهادت جمعی از یاران حضرت، که در این مقاله به بررسی آنها می پردازیم.
با فرا رسیدن صبح عاشورا، امام (علیه السّلام) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند. پس از اقامه نماز، حضرت (علیه السّلام) صفوف نیروهای خود را که سی و دو نفر سواره و چهل تن پیاده بودند (تعداد اصحاب امام (علیه السّلام) در روز عاشورا سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بوده است. و از محمد بن ابیطالب نقل شده که پیادگان هشتادو دو نفر بودند. و سید بن طاووس از امام باقر (علیه السّلام) نقل کرده است که تعداد یاران امام (علیه السّلام) چهل و پنج نفر سواره و صدنفر پیاده بودند.) منظم کرد ایشان زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را بر میسره سپاه خود امیر کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس (علیه السّلام) سپرد. به دستور امام (علیه السّلام) اصحاب خیمه ها را در پشت سر خود قرار داده، اطراف آن را که پیش از آن خندق حفر کرده بودند از هیزم و نی پر نموده آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر گردند. در آن سوی میدان نیز، عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را معین نمود، پس عمرو بن حجاج زبیدی را فرمانده جناح راست و شمر بن ذی الجوشن را فرمانده جناح چپ و عزرة بن قیس احمسی را فرمانده سواران و شبث بن ربعی را به فرماندهی پیادگان گماشت. او همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه و عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد و قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده و حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و همدان امارت داد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد و آماده نبرد با اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) و یارانش گردید.
دعا کردن امام
نقل شده که چون چشم امام (علیه السّلام) به انبوه سپاه دشمن افتاد دستانشان را به دعا بلند کردند و فرمودند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شدة، و انت لی فی کل امر نزل بی ثقة وعدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو بک و شکوته الیک رغبة منی الیک عمن سواک ففرجته و کشفته فانت ولی کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهی کل رغبة؛ خداوندا تویی تکیه گاهم در هر سختی، و امیدم در هر گرفتاری. و در گرفتاریها امیدم تنها به توست چه بسیار غم که تاب از دل می برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم هایی که در آن دوستان رهایمان می کنند و دشمن، شماتت می کند و من از سر رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده ام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده ای و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولی هر نعمت و از آن توست همه ی خوبی ها و تویی نهایت هر مقصودی.» سپاه عمر بن سعد آماده نبرد شد گروهی از سواران دشمن اسبهای خود را در اطراف خیمه های امام حسین (علیه السّلام) به جولان درآورده از پشت به خیام امام (علیه السّلام)نزدیک شدند؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله ور آن افتاد یکی از آنان که غرق در سلاح بود نزدیک آمد و نگاهی به خیمه ها و سپس نگاهی به آتش افکند پس چاره ای جز بازگشت ندید در این هنگام با صدای بلند فریاد زد: «ای حسین (علیه السّلام) پیش از فرا رسیدن قیامت سوی آتش شتافته ای.» امام (علیه السّلام) فرمود: «این کیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است» گفتند: « خداوند کارت را به صلاح آورد خود اوست.» فرمود: «ای پسر زن بزچران، تو به جای گرفتن در آتش سزوارتری» در این هنگام مسلم بن عوسجه تیری در کمان گذاشت و به حضرت (علیه السّلام) عرض کرد: «این فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است »؛ اما امام (علیه السّلام) او را از این کار باز داشتند و فرمودند: «چنین مکن که دوست ندارم من آغازگر جنگ باشم».
سخنرانی بریر
پیش از آغاز جنگ امام حسین (علیه السّلام) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن، پیش آمد بریر بن خضیر جلوی ایشان بود، امام (علیه السّلام) به او فرمود: «ای بریر با اینان، سخن بگو وآنان را نصیحت کن» (در کتاب انساب الاشراف تنها آمده که بریر سخنرانی کرد.) پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و خطاب به ایشان چنین گفت:«یا هؤلاء اتقوا الله فان نسل محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) قد اصبح بین اظهرکم و هؤلاء ذریته و عترته و بناته و حریمه فهاتوا ما الذی عندکم و ما تریدون ان تصنعوا بهم.... ؛ ای مردم از خدا بترسید اینک خاندان محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) به میان شما آمده اند واینان، فرزندان و خاندان و دختران و حرم (نزدیکان) او هستند. آنچه در دل دارید بر زبان آورید و بگویید که می خواهید با آنان، چه کنید؟» گفتند: «می خواهیم که آنان را در اختیار امیر عبیدالله بن زیاد بگذاریم تا در باره ایشان، نظر دهد.»بریر گفت: «آیا راضی نمی شوید که ایشان به همان جایی که از آن آمده اند باز گردند؟ وای بر شما، ای کوفیان! آیا نامه هایی را که برای آنان فرستادید وتعهدهایی را که از جانب خود به ایشان دادید و خدا را بر آن گواه گرفتید، فراموش کرده اید، و خدا برای گواهی دادن، کافی است. وای بر شما! خاندان پیامبرتان را دعوت کردید و پنداشتید که جانتان را در راهشان فدا می کنید؛ اما چون نزد شما آمدند، آنان را به عبیدالله تسلیم کردید و بین آنان و آب جاری فرات که یهود و نصارا و مجوس از آن می نوشند، و سگها و خوکها در آن می غلتند، فاصله انداختید. پس از محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم)، چه بد رفتاریها که با خاندانش نکردید. شما را چه شده است؟ خداوند، روز قیامت شما را سیراب نکند چه بد مردمانی هستید.»در این هنگام عده ای از میان لشکر به او گفتند: «ای فلان! ما نمی فهمیم تو چه می گویی»بریر گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که از آنان غضبناک باشی ملاقات کنند»پس سپاه عمر بن سعد به سوی او تیراندازی کردند و بریر مجبور شد به عقب باز گردد.
سخنرانی امام حسین
...
با فرا رسیدن صبح عاشورا، امام (علیه السّلام) به همراه یارانش نماز صبح خود را اقامه کردند. پس از اقامه نماز، حضرت (علیه السّلام) صفوف نیروهای خود را که سی و دو نفر سواره و چهل تن پیاده بودند (تعداد اصحاب امام (علیه السّلام) در روز عاشورا سی و دو نفر سواره و چهل نفر پیاده بوده است. و از محمد بن ابیطالب نقل شده که پیادگان هشتادو دو نفر بودند. و سید بن طاووس از امام باقر (علیه السّلام) نقل کرده است که تعداد یاران امام (علیه السّلام) چهل و پنج نفر سواره و صدنفر پیاده بودند.) منظم کرد ایشان زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را بر میسره سپاه خود امیر کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس (علیه السّلام) سپرد. به دستور امام (علیه السّلام) اصحاب خیمه ها را در پشت سر خود قرار داده، اطراف آن را که پیش از آن خندق حفر کرده بودند از هیزم و نی پر نموده آتش زدند تا مانع تهاجم دشمن از پشت سر گردند. در آن سوی میدان نیز، عمر بن سعد نماز صبح خود را به جای آورد و فرماندهان سپاهش را معین نمود، پس عمرو بن حجاج زبیدی را فرمانده جناح راست و شمر بن ذی الجوشن را فرمانده جناح چپ و عزرة بن قیس احمسی را فرمانده سواران و شبث بن ربعی را به فرماندهی پیادگان گماشت. او همچنین عبدالله بن زهیر اسدی را فرمانده شهریان کوفه و عبدالرحمن بن ابی سبره را فرمانده قبایل مذحج و بنی اسد و قیس بن اشعث بن قیس را فرمانده قبایل ربیعه و کنده و حر بن یزید ریاحی را بر قبایل بنی تمیم و همدان امارت داد و پرچم را نیز به دست غلام خود زوید (درید) سپرد و آماده نبرد با اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) و یارانش گردید.
دعا کردن امام
نقل شده که چون چشم امام (علیه السّلام) به انبوه سپاه دشمن افتاد دستانشان را به دعا بلند کردند و فرمودند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب و رجائی فی کل شدة، و انت لی فی کل امر نزل بی ثقة وعدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو بک و شکوته الیک رغبة منی الیک عمن سواک ففرجته و کشفته فانت ولی کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهی کل رغبة؛ خداوندا تویی تکیه گاهم در هر سختی، و امیدم در هر گرفتاری. و در گرفتاریها امیدم تنها به توست چه بسیار غم که تاب از دل می برد و برای زدودنش راهی نیست. چه غم هایی که در آن دوستان رهایمان می کنند و دشمن، شماتت می کند و من از سر رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آورده ام و تو در آن، برایم گشایش قرار داده ای و آن را بر من هموار نمودی. پس تویی ولی هر نعمت و از آن توست همه ی خوبی ها و تویی نهایت هر مقصودی.» سپاه عمر بن سعد آماده نبرد شد گروهی از سواران دشمن اسبهای خود را در اطراف خیمه های امام حسین (علیه السّلام) به جولان درآورده از پشت به خیام امام (علیه السّلام)نزدیک شدند؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعله ور آن افتاد یکی از آنان که غرق در سلاح بود نزدیک آمد و نگاهی به خیمه ها و سپس نگاهی به آتش افکند پس چاره ای جز بازگشت ندید در این هنگام با صدای بلند فریاد زد: «ای حسین (علیه السّلام) پیش از فرا رسیدن قیامت سوی آتش شتافته ای.» امام (علیه السّلام) فرمود: «این کیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است» گفتند: « خداوند کارت را به صلاح آورد خود اوست.» فرمود: «ای پسر زن بزچران، تو به جای گرفتن در آتش سزوارتری» در این هنگام مسلم بن عوسجه تیری در کمان گذاشت و به حضرت (علیه السّلام) عرض کرد: «این فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است »؛ اما امام (علیه السّلام) او را از این کار باز داشتند و فرمودند: «چنین مکن که دوست ندارم من آغازگر جنگ باشم».
سخنرانی بریر
پیش از آغاز جنگ امام حسین (علیه السّلام) برای اتمام حجت با لشکر کوفه، سوار بر اسب شده همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن، پیش آمد بریر بن خضیر جلوی ایشان بود، امام (علیه السّلام) به او فرمود: «ای بریر با اینان، سخن بگو وآنان را نصیحت کن» (در کتاب انساب الاشراف تنها آمده که بریر سخنرانی کرد.) پس بریر در برابر سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و خطاب به ایشان چنین گفت:«یا هؤلاء اتقوا الله فان نسل محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) قد اصبح بین اظهرکم و هؤلاء ذریته و عترته و بناته و حریمه فهاتوا ما الذی عندکم و ما تریدون ان تصنعوا بهم.... ؛ ای مردم از خدا بترسید اینک خاندان محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم) به میان شما آمده اند واینان، فرزندان و خاندان و دختران و حرم (نزدیکان) او هستند. آنچه در دل دارید بر زبان آورید و بگویید که می خواهید با آنان، چه کنید؟» گفتند: «می خواهیم که آنان را در اختیار امیر عبیدالله بن زیاد بگذاریم تا در باره ایشان، نظر دهد.»بریر گفت: «آیا راضی نمی شوید که ایشان به همان جایی که از آن آمده اند باز گردند؟ وای بر شما، ای کوفیان! آیا نامه هایی را که برای آنان فرستادید وتعهدهایی را که از جانب خود به ایشان دادید و خدا را بر آن گواه گرفتید، فراموش کرده اید، و خدا برای گواهی دادن، کافی است. وای بر شما! خاندان پیامبرتان را دعوت کردید و پنداشتید که جانتان را در راهشان فدا می کنید؛ اما چون نزد شما آمدند، آنان را به عبیدالله تسلیم کردید و بین آنان و آب جاری فرات که یهود و نصارا و مجوس از آن می نوشند، و سگها و خوکها در آن می غلتند، فاصله انداختید. پس از محمد (صلی الله علیه و آله وسلّم)، چه بد رفتاریها که با خاندانش نکردید. شما را چه شده است؟ خداوند، روز قیامت شما را سیراب نکند چه بد مردمانی هستید.»در این هنگام عده ای از میان لشکر به او گفتند: «ای فلان! ما نمی فهمیم تو چه می گویی»بریر گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آنها بیفکن که تو را در حالی که از آنان غضبناک باشی ملاقات کنند»پس سپاه عمر بن سعد به سوی او تیراندازی کردند و بریر مجبور شد به عقب باز گردد.
سخنرانی امام حسین
...
wikifeqh: صبح_روز_عاشوراء