[ویکی فقه] اگر تاریخچه علوم مختلف را به دقت مطالعه کنیم متوجه می شویم هر علم، زمانی که برای اولین بار مطرح می شود، بسیار ناقص و غیر قابل اتکاست و به مرور زمان ، کم کم رشد کرده و تکمیل می شود؛ اما به نظر می رسد در میان علوم، "منطق صوری" یک استثناء باشد؛ منطق ظاهرا آنچنان متین و استوار توسط " ارسطو طالیس " تدوین شده است که پس از وی دیگر کسی نتوانست مطلب مهم و قابل اعتنایی بدان بیفزاید.
گفته می شود منطق دانان پس از ارسطو همگی شارح آثار وی بوده و از خود چندان ابتکاری نداشته اند تا آنجا که بعضی معتقد شدند " منطق یک علم تمام شده و غیر پویا است و دیگر امکان ابداع و نوآوری در منطق وجود ندارد. " بحث از درستی یا نادرستی این ادعا خارج از موضوع این نوشتار است اما می توان گفت مطالعه دقیق سیر منطق ارسطویی و تقسیمات به وجود آمده در منطق بعد از وی، تنها راهی است که به وسیله آن می تواند صحت و سقم این ادعا مورد بررسی قرار داد.
از آتن تا اسکندریه
پس از مرگ " اسکندر مقدونی "، ارسطو که معلم اسکندر بود نیز مورد بی مهری واقع شد و نزدیک به یک سال بعد در انزوا از دنیا رفت؛ بعد از این اتفاق و همزمان با آشفتگی سیاسی اجتماعی در آتن، "مدرسه مشائی" که ارسطو آن را پایه گذاری کرده بود، رو به افول گذاشت و تقریبا از رونق افتاد، گرچه هنوز شاگردان و استادان بنامی در آن حضور داشتند اما از نوزایی و تولید تفکرات جدید در آن خبری نبود و به نظر می رسید در طول چندین قرن مهمترین اتفاقی که در این مدرسه می افتاد تنها شرح دقیق و مبسوط آثار ارسطو بود؛ در میان این شارحان نیز"اسکندر افرودیسی" مشهورترین شارح آتنی آثار ارسطو بود که از منطق ارسطو نیز به طور جدی دفاع کرد و شرح های وی بعد ها تاثیر زیادی بر منطق دانان "اسکندرانی" و"اسلامی" به جا گذاشت.
مدرسه اسکندریه
اسکندریه اولین بار توسط اسکندر پایه گذاری شد و پس از مرگ او به وسیله یکی از سردارانش به نام " بطلمیوس سوتر " اداره می شد؛ "سوتر" دوستدار دانش بود و از حضور دانشمندان در اسکندریه بسیار استقبال می کرد. بر همین اساس بیشتر متفکرانی که آتن را پس از مرگ اسکندر و به خصوص بعد از تصرفش توسط رومیان، مشوش و بحران زده می یافتند به سمت حکومت های آرام تری مثل اسکندریه سرازیر شدند.اولین مدرسه اسکندریه را خود “بطلمیوس سوتر” تاسیس کرد و پسرش که جانشین وی بود نیز کتابخانه بزرگی برای آن فراهم آورد. بعد از آن کم کم مدرسه های مختلفی در این شهر به وجود آمد و اسکندریه به عنوان پایگاه دانشمندان و جایگزین شهر آتن بر سر زبان ها افتاد؛ این رونق علمی تقریبا از دو قرن پیش از میلاد در اسکندریه شروع شد و تا اوایل قرن چهارم میلادی نیز ادامه داشت و منجر به تربیت دانشمندان بنامی در علوم گردید. در طول دو قرن نخست از این دوران، منطق دانان اسکندرانی چندان فعالیت قابل توجهی از خود به جا نگذاشتند، اما با ظهور مکتب فکری "نو افلاطونی" توسط "افلوطین" و تلاش این مکتب برای ایجاد نوعی تلفیق میان آراء گذشتگان، پویایی علمی در مدارس اسکندریه به صورت قابل توجهی رشد کرد واز این حرکت علمی منطق نیز بهرمند گردید؛ " فرفوریوس " اصلی ترین شاگرد " افلوطین " شرح های جدید و عمیقی را بر آثار منطقی ارسطو نوشت، همچنین کتاب " ایساغوجی " یا " کلیات خمس " را تالیف کرد و به عنوان مقدمه کتاب " مقولات عشر " ارسطو قرار داد. پس از "فرفوریس" دیگر منطق دانان اسکندرانی نیز شرح های بر کتاب های ارسطو نوشتند و سعی در تبویب و تنظیم دوباره رساله های منطقی ارسطو کردند؛ این تلاش ها به صورت متمادی ادامه داشت تا پس از بحث های فراوان در حدود دو قرن پس از میلاد مسیح رساله های منطقی ارسطو با نام " ارغنون " در یک مجلد قرار گرفت. پس از این مرحله بیشتر متفکران مانند منطق دانان مسلمان و سریانی که افکار ارسطو را مطالعه می کردند تحت تاثیر نگاه "شارحان اسکندرانی" بودند و منطق ارسطویی را از زاویه دید همین شارحان درس می گرفتند. اما این رونق علمی و آرامش سیاسی در اسکندریه نیز دوام نیاورد. حکومت اسکندریه دچار حاکمان ظالم و شورش های داخلی شد و در حدود سی سال قبل از میلاد مسیح توسط رومیان به تصرف درآمد؛ همچنین طولی نکشید که دین مسیحیت در اسکندریه رواج یافت و کشمکش های مذهبی نیز به ناآرامی های سیاسی افزوده شد؛ در سال ۳۱۳ میلادی حاکم رم دین مسیحیت را در تمام امپراطوری رم به عنوان دین رسمی اعلام کرد در پی این امر وضع مدارس بدتر شد؛ زیرا اسقفان و کشیشان مسیحی به دلیل تعصبات مذهبی که داشتند از تدریس و تعلیم فلسفه و منطق به کلی جلوگیری کردند و تا سالها تدریس این علوم ممنوع اعلام شده بود. فارابی این شرایط را اینگونه توصیف می کند:"پس از این واقعه (فتح اسکندریه توسط رومیان) برای تعلیم و تعلم دو مرکز مهم به هم رسید. این دو مرکز همچنان بر قرار بود تا وقتی که نصرانیت در روم شایع و فائق شد و تعلیم را در آنجا باطل ساخت. "ادامه این شرایط باعث شد بسیاری از دانشمندان به مراکز علمی دیگر و سرزمین های مجاور از جمله ایران و ترکیه پناهنده شوند. در سال ۴۵۱ میلادی نیز عده ای از مسیحیان، یکی از دانشمندان نوافلاطونی را به قتل رساندند و این اتفاق ضربه نهایی را بر پیکر نیمه جان مدارس علمی اسکندریه زد.
از اسکندریه تا انطاکیه
...
گفته می شود منطق دانان پس از ارسطو همگی شارح آثار وی بوده و از خود چندان ابتکاری نداشته اند تا آنجا که بعضی معتقد شدند " منطق یک علم تمام شده و غیر پویا است و دیگر امکان ابداع و نوآوری در منطق وجود ندارد. " بحث از درستی یا نادرستی این ادعا خارج از موضوع این نوشتار است اما می توان گفت مطالعه دقیق سیر منطق ارسطویی و تقسیمات به وجود آمده در منطق بعد از وی، تنها راهی است که به وسیله آن می تواند صحت و سقم این ادعا مورد بررسی قرار داد.
از آتن تا اسکندریه
پس از مرگ " اسکندر مقدونی "، ارسطو که معلم اسکندر بود نیز مورد بی مهری واقع شد و نزدیک به یک سال بعد در انزوا از دنیا رفت؛ بعد از این اتفاق و همزمان با آشفتگی سیاسی اجتماعی در آتن، "مدرسه مشائی" که ارسطو آن را پایه گذاری کرده بود، رو به افول گذاشت و تقریبا از رونق افتاد، گرچه هنوز شاگردان و استادان بنامی در آن حضور داشتند اما از نوزایی و تولید تفکرات جدید در آن خبری نبود و به نظر می رسید در طول چندین قرن مهمترین اتفاقی که در این مدرسه می افتاد تنها شرح دقیق و مبسوط آثار ارسطو بود؛ در میان این شارحان نیز"اسکندر افرودیسی" مشهورترین شارح آتنی آثار ارسطو بود که از منطق ارسطو نیز به طور جدی دفاع کرد و شرح های وی بعد ها تاثیر زیادی بر منطق دانان "اسکندرانی" و"اسلامی" به جا گذاشت.
مدرسه اسکندریه
اسکندریه اولین بار توسط اسکندر پایه گذاری شد و پس از مرگ او به وسیله یکی از سردارانش به نام " بطلمیوس سوتر " اداره می شد؛ "سوتر" دوستدار دانش بود و از حضور دانشمندان در اسکندریه بسیار استقبال می کرد. بر همین اساس بیشتر متفکرانی که آتن را پس از مرگ اسکندر و به خصوص بعد از تصرفش توسط رومیان، مشوش و بحران زده می یافتند به سمت حکومت های آرام تری مثل اسکندریه سرازیر شدند.اولین مدرسه اسکندریه را خود “بطلمیوس سوتر” تاسیس کرد و پسرش که جانشین وی بود نیز کتابخانه بزرگی برای آن فراهم آورد. بعد از آن کم کم مدرسه های مختلفی در این شهر به وجود آمد و اسکندریه به عنوان پایگاه دانشمندان و جایگزین شهر آتن بر سر زبان ها افتاد؛ این رونق علمی تقریبا از دو قرن پیش از میلاد در اسکندریه شروع شد و تا اوایل قرن چهارم میلادی نیز ادامه داشت و منجر به تربیت دانشمندان بنامی در علوم گردید. در طول دو قرن نخست از این دوران، منطق دانان اسکندرانی چندان فعالیت قابل توجهی از خود به جا نگذاشتند، اما با ظهور مکتب فکری "نو افلاطونی" توسط "افلوطین" و تلاش این مکتب برای ایجاد نوعی تلفیق میان آراء گذشتگان، پویایی علمی در مدارس اسکندریه به صورت قابل توجهی رشد کرد واز این حرکت علمی منطق نیز بهرمند گردید؛ " فرفوریوس " اصلی ترین شاگرد " افلوطین " شرح های جدید و عمیقی را بر آثار منطقی ارسطو نوشت، همچنین کتاب " ایساغوجی " یا " کلیات خمس " را تالیف کرد و به عنوان مقدمه کتاب " مقولات عشر " ارسطو قرار داد. پس از "فرفوریس" دیگر منطق دانان اسکندرانی نیز شرح های بر کتاب های ارسطو نوشتند و سعی در تبویب و تنظیم دوباره رساله های منطقی ارسطو کردند؛ این تلاش ها به صورت متمادی ادامه داشت تا پس از بحث های فراوان در حدود دو قرن پس از میلاد مسیح رساله های منطقی ارسطو با نام " ارغنون " در یک مجلد قرار گرفت. پس از این مرحله بیشتر متفکران مانند منطق دانان مسلمان و سریانی که افکار ارسطو را مطالعه می کردند تحت تاثیر نگاه "شارحان اسکندرانی" بودند و منطق ارسطویی را از زاویه دید همین شارحان درس می گرفتند. اما این رونق علمی و آرامش سیاسی در اسکندریه نیز دوام نیاورد. حکومت اسکندریه دچار حاکمان ظالم و شورش های داخلی شد و در حدود سی سال قبل از میلاد مسیح توسط رومیان به تصرف درآمد؛ همچنین طولی نکشید که دین مسیحیت در اسکندریه رواج یافت و کشمکش های مذهبی نیز به ناآرامی های سیاسی افزوده شد؛ در سال ۳۱۳ میلادی حاکم رم دین مسیحیت را در تمام امپراطوری رم به عنوان دین رسمی اعلام کرد در پی این امر وضع مدارس بدتر شد؛ زیرا اسقفان و کشیشان مسیحی به دلیل تعصبات مذهبی که داشتند از تدریس و تعلیم فلسفه و منطق به کلی جلوگیری کردند و تا سالها تدریس این علوم ممنوع اعلام شده بود. فارابی این شرایط را اینگونه توصیف می کند:"پس از این واقعه (فتح اسکندریه توسط رومیان) برای تعلیم و تعلم دو مرکز مهم به هم رسید. این دو مرکز همچنان بر قرار بود تا وقتی که نصرانیت در روم شایع و فائق شد و تعلیم را در آنجا باطل ساخت. "ادامه این شرایط باعث شد بسیاری از دانشمندان به مراکز علمی دیگر و سرزمین های مجاور از جمله ایران و ترکیه پناهنده شوند. در سال ۴۵۱ میلادی نیز عده ای از مسیحیان، یکی از دانشمندان نوافلاطونی را به قتل رساندند و این اتفاق ضربه نهایی را بر پیکر نیمه جان مدارس علمی اسکندریه زد.
از اسکندریه تا انطاکیه
...
wikifeqh: سیر_منطق_ارسطویی