[ویکی فقه] گروه هایی از سادات طباطبایی در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران می باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قرشی است که در اوایل قرن چهارم سمت امارت و حکمرانی اصفهان و توابع آنرا عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمی به عقد ازدواج علی ملقب به «شهاب الدین» در می آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.ابو علی احمد رستمی رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه ای در تاریخ ۳۱۶ هجری بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلا بعد از نسل وقف نمود. چون بخشی از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه های دیگری برای سادات داشت، کثیری از نسل طباطبایی شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدی رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذاری شد. این گروه از سادات که در شر زواره توطن اختیار کرده اند به شاخه های مهمی تقسیم می شوند که برخی در این شهر اقامت نموده و عده ای در سنوات بعد به شهر های دیگر مهاجرت کرده اند. امیر شرف طباطبایی در زمره ساداتی است که در زواره اقامت داشت، اما دو فرزندش به نام های امیر شریف و امیر مشرف از زواره هجرت نمودند و به منطقه کوهپایه ـ از توابع اصفهان ـ آمدند؛ امیر شرف در آبادی فشارک سکونت اختیار کرد. البته در برخی منابع نام وی را که جد اعلای سید محمد طباطبایی فشارکی می باشد، میر شرف طباطبایی هم ذکر کرده اند.
«امیر مشرف» صاحب فرزندی به نام «ابوالقاسم» گردید. وی در آبادی «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکی از روزهای سال ۱۲۵۳ صاحب فرزندی شد.حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن عترت آشنایی داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه ای رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنی و روایی برخوردار سازد. مادر نیز که زنی پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویی به تربیت فرزندش همت ورزید.
«امیر مشرف» صاحب فرزندی به نام «ابوالقاسم» گردید. وی در آبادی «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکی از روزهای سال ۱۲۵۳ صاحب فرزندی شد.حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن عترت آشنایی داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه ای رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنی و روایی برخوردار سازد. مادر نیز که زنی پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویی به تربیت فرزندش همت ورزید.
[ویکی اهل البیت] فقیه گرانقدر، آیت اللّه سید محمد طباطبایی فشارکی از علمای جلیل القدر شیعه در قرن 13 قمری به شمار می رود.
سید محمد طباطبایی فشارکی فرزند حاج میرزا ابوالقاسم در سال 1253 ق. در آبادی فشارک متولد شد ولی نسب او به سادات طباطبائی شهر زواره می رسد.
سید محمد از همان سنین کودکی استعداد خارق العاده ای داشت و در یادگرفتن مطالب و به حافظه سپردن آن چه برایش می گفتند، سریع الانتقال بود.پدر و مادرش می خواستند این طفل چون ستاره ای در آسمان علم و معرفت تشیع بدرخشد و چشمه ای از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جاری سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه های آن سیراب سازد؛ محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوی عطرآگین سازد؛ بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوی ادب بر زمین زد.
حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه ای به مکتب می رود و لحظه ای از آموختن دریغ نمی کند، شادمان و مسرور بود اما به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و روح پاکش به سوی قدسیان اوج گرفت.
سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و ادبیات فارسی و عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانش اندوزی او نظارت جدی داشت.
مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طی نمودن مراحل کمال را برای نوجوان خود هموار سازد. وی همراه گروهی از زائران حسینی، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه های ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش؛ یعنی سید ابراهیم کبیر را موظف ساخت که متکفل امور وی گردد. سید محمد در کربلا تحصیلات عربی، منطق و برخی مقدمات دیگر را طی کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق) بهره مند شد.
در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل ادرکانی (متوفای 1302 ق) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکی به همراه مجتهدینی چون میرزا محمدتقی شیرازی، سید محمد کشمیری و میرزا مهدی شیرازی به حوزه درسی او رفت و ضمن فراگیری فقه و اصول، وارستگی، بی اعتنایی به دنیا و سایر مکارم اخلاقی را از وی آموخت.
آیت الله العظمی اراکی خاطر نشان نموده است: ایشان (سید محمد فشارکی) با مرحوم محمدتقی شیرازی هم بحث بودند؛ از اصفهان به کربلا می آیند و در درس فاضل اردکانی شرکت می کنند؛ فاضل اردکانی آن وقت خیلی معنون بود میرزا حسن شیرازی آن زمان، در نجف و فاضل اردکانی در کربلا بوده؛ یک روزی در اوقات زیارتی، زوار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین علیه السلام مشرف می شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکی در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع می نماید با این که لباس متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوار عرب می رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پای آقا میرزا حسن شیرازی برخورد می کند. میرزا حسن شیرازی از داخل جمعیت دستش را دراز می کند و می گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکی به آقای میرزای شیرازی ملحق گردید و از خواص ایشان گشت. از او می پرسند: شما مدتی در کربلا و در درس فاضل اردکانی بودید، چه تفاوتی دیدی بین او و بین میرزای شیرازی جواب داده بود: میرزای شیرازی در هوش و توانایی های فکری بر فاضل اردکانی برتری دارد.
سید محمد طباطبایی فشارکی فرزند حاج میرزا ابوالقاسم در سال 1253 ق. در آبادی فشارک متولد شد ولی نسب او به سادات طباطبائی شهر زواره می رسد.
سید محمد از همان سنین کودکی استعداد خارق العاده ای داشت و در یادگرفتن مطالب و به حافظه سپردن آن چه برایش می گفتند، سریع الانتقال بود.پدر و مادرش می خواستند این طفل چون ستاره ای در آسمان علم و معرفت تشیع بدرخشد و چشمه ای از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جاری سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه های آن سیراب سازد؛ محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوی عطرآگین سازد؛ بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوی ادب بر زمین زد.
حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه ای به مکتب می رود و لحظه ای از آموختن دریغ نمی کند، شادمان و مسرور بود اما به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و روح پاکش به سوی قدسیان اوج گرفت.
سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و ادبیات فارسی و عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانش اندوزی او نظارت جدی داشت.
مادرش علاقه داشت که به زیارت بارگاه مطهر امام حسین علیه السلام برود و با توسل به پیشگاه آن امام، راه تحصیل و طی نمودن مراحل کمال را برای نوجوان خود هموار سازد. وی همراه گروهی از زائران حسینی، «فشارک» را به قصد اقامت در کربلا ترک کرد و در این شهر پس از انجام آداب زیارت، زمینه های ادامه تحصیل سید محمد را فراهم ساخت و فرزند بزرگترش؛ یعنی سید ابراهیم کبیر را موظف ساخت که متکفل امور وی گردد. سید محمد در کربلا تحصیلات عربی، منطق و برخی مقدمات دیگر را طی کرد و از محضر حاج آقا حسن بن سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق) بهره مند شد.
در این زمان، حسین بن محمد اسماعیل معروف به فاضل ادرکانی (متوفای 1302 ق) که سال ها از محضر صاحب ضوابط، صاحب جواهر و دیگر بزرگان استفاده نموده و به مقام اجتهاد و اجازه روایت نائل آمده بود، در حوزه کربلا به تدریس اشتغال داشت. سید محمد فشارکی به همراه مجتهدینی چون میرزا محمدتقی شیرازی، سید محمد کشمیری و میرزا مهدی شیرازی به حوزه درسی او رفت و ضمن فراگیری فقه و اصول، وارستگی، بی اعتنایی به دنیا و سایر مکارم اخلاقی را از وی آموخت.
آیت الله العظمی اراکی خاطر نشان نموده است: ایشان (سید محمد فشارکی) با مرحوم محمدتقی شیرازی هم بحث بودند؛ از اصفهان به کربلا می آیند و در درس فاضل اردکانی شرکت می کنند؛ فاضل اردکانی آن وقت خیلی معنون بود میرزا حسن شیرازی آن زمان، در نجف و فاضل اردکانی در کربلا بوده؛ یک روزی در اوقات زیارتی، زوار عرب از اطراف کربلا به عنوان زیارت حضرت امام حسین علیه السلام مشرف می شوند، آمد و رفت این ها به صورت هروله و با لباس مخصوص بود. سید محمد فشارکی در زمان مراجعت آن ها خودش را داخل این جمع می نماید با این که لباس متفاوت با آنان داشت. در این بین که به حالت هروله بین زوار عرب می رفته است در مراجعه به کجاوه پایش به پای آقا میرزا حسن شیرازی برخورد می کند. میرزا حسن شیرازی از داخل جمعیت دستش را دراز می کند و می گوید: با من بیا! از همان ساعت اول، آقا سید محمد فشارکی به آقای میرزای شیرازی ملحق گردید و از خواص ایشان گشت. از او می پرسند: شما مدتی در کربلا و در درس فاضل اردکانی بودید، چه تفاوتی دیدی بین او و بین میرزای شیرازی جواب داده بود: میرزای شیرازی در هوش و توانایی های فکری بر فاضل اردکانی برتری دارد.
wikiahlb: سید_محمد_طباطبایی_فشارکی
[ویکی فقه] سیدمحمد طباطبایی فشارکی، از علمای جلیل القدر شیعه در قرن ۱۳ قمری می باشد.
گروه هایی از سادات طباطبایی در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران می باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قرشی است که در اوایل قرن چهارم سمت امارت و حکمرانی اصفهان و توابع آنرا عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمی به عقد ازدواج علی ملقب به «شهاب الدین» در می آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.ابو علی احمد رستمی رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه ای در تاریخ ۳۱۶ هجری بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلا بعد از نسل وقف نمود. چون بخشی از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه های دیگری برای سادات داشت، کثیری از نسل طباطبایی شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدی رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذاری شد. این گروه از سادات که در شر زواره توطن اختیار کرده اند به شاخه های مهمی تقسیم می شوند که برخی در این شهر اقامت نموده و عده ای در سنوات بعد به شهر های دیگر مهاجرت کرده اند.
آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، ج۱، ص ۱۷۳ - ۱۷۰.
«امیر مشرف» صاحب فرزندی به نام «ابوالقاسم» گردید. وی در آبادی «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکی از روزهای سال ۱۲۵۳ صاحب فرزندی شد.حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن عترت آشنایی داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه ای رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنی و روایی برخوردار سازد. مادر نیز که زنی پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویی به تربیت فرزندش همت ورزید.
تحصیل
شش بهار گذشت، سید محمد به سنی رسیده بود که می توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینی شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیری برای فراگیری حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج می زد، از همان سنین کودکی استعداد خارق العاده ای داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آن چه برایش می گفتند، سریع الانتقال بود.پدر و مادرش می خواستند این طفل چون ستاره ای در آسمان علم و معرفت تشیع بدرخشد و چشمه ای از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جاری سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه های آن سیراب سازد؛ محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوی عطر آگین سازد؛ بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوی ادب بر زمین زد.حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه ای به مکتب می رود و لحظه ای ازآموختن دریغ نمی کند، شادمان و مسرور بود اما به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و روح پاکش به سوی قدسیان اوج گرفت.این ضایعه اسفناک برای محمد بسیار ناگوار بود. ابری از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جاری شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویداد های رنج آور درس مقاومت، صلابت و استواری آموخت و از همان اوان زندگی با سختی ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و ادبیات فارسی و عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانش اندوزی او نظارت جدی داشت.
برکات کربلا
...
گروه هایی از سادات طباطبایی در قرون گذشته به ایران مهاجرت نمودند، احمد فرزند سوم «ابراهیم طباطبا» در زمره این دسته مهاجران می باشد. معاصر نامبرده در اصفهان، احمد بن محمد بن رستم مطیار قرشی است که در اوایل قرن چهارم سمت امارت و حکمرانی اصفهان و توابع آنرا عهده دار بود. فاطمه دختر احمد رستمی به عقد ازدواج علی ملقب به «شهاب الدین» در می آید که ثمره این ازدواج «طاهر» نام دارد.ابو علی احمد رستمی رقبات متعدد املاک خود را در سرزمین پهناور اصفهان ضمن وقف نامه ای در تاریخ ۳۱۶ هجری بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود، نسلا بعد از نسل وقف نمود. چون بخشی از این موقوفات در «زواره» بود و این شهر جاذبه های دیگری برای سادات داشت، کثیری از نسل طباطبایی شاعر به آن جا کوچیدند و تعداد آنان در این شهر به حدی رسید که زواره به «مدینه السادات» نامگذاری شد. این گروه از سادات که در شر زواره توطن اختیار کرده اند به شاخه های مهمی تقسیم می شوند که برخی در این شهر اقامت نموده و عده ای در سنوات بعد به شهر های دیگر مهاجرت کرده اند.
آتشکده اردستان، ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی، ج۱، ص ۱۷۳ - ۱۷۰.
«امیر مشرف» صاحب فرزندی به نام «ابوالقاسم» گردید. وی در آبادی «فشارک» تشکیل خانواده داد، در یکی از روزهای سال ۱۲۵۳ صاحب فرزندی شد.حاج میرزا ابوالقاسم که با فرهنگ قرآن عترت آشنایی داشت و با اهل علم و فضلا مراوده داشت، کوشید تا وجود فرزندش به گونه ای رشد یابد که در مسیر فضیلت و معرفت گام نهد و ضمن آراستن خویشتن به دانش و تقوا، جامعه را از نور معنویت و معارف قرآنی و روایی برخوردار سازد. مادر نیز که زنی پاکدامن بود و با عشق به خاندان عصمت و طهارت تربیت شده بود و خود از این خاندان نسب داشت، با چنین آرزویی به تربیت فرزندش همت ورزید.
تحصیل
شش بهار گذشت، سید محمد به سنی رسیده بود که می توانست قرآن بخواند و در مجالس و محافل دینی شرکت کند. اشتیاق وصف ناپذیری برای فراگیری حقایق ناب در اعماق ذهن این کودک موج می زد، از همان سنین کودکی استعداد خارق العاده ای داشت و در یاد گرفتن مطالب و به حافظه سپردن آن چه برایش می گفتند، سریع الانتقال بود.پدر و مادرش می خواستند این طفل چون ستاره ای در آسمان علم و معرفت تشیع بدرخشد و چشمه ای از فضایل و مکارم را در کوهسار وجود خویش جاری سازد و تشنگان اندیشه و فضیلت را با جرعه های آن سیراب سازد؛ محمد نیز بر آن شد که روان خویش را با بوستان معنوی عطر آگین سازد؛ بدین جهت در محضر آموزگاران فاضل و زبده، زانوی ادب بر زمین زد.حاج میرزا ابوالقاسم از این که کودکش با شوق ویژه ای به مکتب می رود و لحظه ای ازآموختن دریغ نمی کند، شادمان و مسرور بود اما به ناگاه بیماری سختی به سراغش آمد و روح پاکش به سوی قدسیان اوج گرفت.این ضایعه اسفناک برای محمد بسیار ناگوار بود. ابری از اندوه بر صفحه ذهن و دلش پرده افکند و گوهر اشک از دیدگانش جاری شد. با این وجود، از قرار گرفتن در مسیر علم و دانش باز نماند بلکه از این رویداد های رنج آور درس مقاومت، صلابت و استواری آموخت و از همان اوان زندگی با سختی ها و ناملایمت ها انس گرفت. سید محمد تا حدود یازده سالگی در وطن به فراگیری مقدمات علوم و ادبیات فارسی و عربی مشغول بود و مادرش نیز بر مسایل تربیتی و دانش اندوزی او نظارت جدی داشت.
برکات کربلا
...
wikifeqh: آیةالله_سیدمحمد_طباطبایی_فشارکی