[ویکی فقه] نهمین روز فروردین ماه ۱۲۸۷ش. سپیده حیات طفلی پاک طینت از خانواده ای مذهبی سر زد. شور و اشتیاق آن روز با جشن ولایت و عید غدیر سال ۱۳۲۷ قمری همراه بود و این میلاد، شادی افزونتری برای اطرافیان کودک به ارمغان آورد.
نام فرزند را «سید رضا» نهادند تا به برکت این نام و نورانیت آن ایام برای همیشه «بهاء الدین» باشد. نسب نیاکان ارجمند وی به امام سجاد ـ علیه السلام ـ میرسد و اجداد و پدران والا مقام او هر یک بسان گوهر تابناکی در دوران ظلمت درخشش خاصی داشتهاند. برخی از آنان عهدهدار تولیت حرم فاطمه معصومه ـ علیها السلام ـ بودند و تنی چند از خادمان مخلص بارگاه آن پاک بانوی بلند اختر محسوب میشدند.
پدر سید رضا، سید صفی الدین بود که افتخار خدمتگزاری آستان مقدس حضرت معصومه را داشت. انس فراوان او با قرآن، عشق وافر به قرائت آیات الهی و حافظه چشمگیر وی موجب اعتماد علما به اندوختههای ذهنی سید صفی الدین شده بود، به طوری که او را «کشف الآیات علما» مینامیدند. آن چه صفات برجستهای به وی بخشید مناعت طبع، بلند نظری و اشتیاق خدمت به جامعه بود.
مادر سید رضا، فاطمه سلطان ـ معروف به زن آقا ـ بانویی مؤمن و مخلص بود که همسری مهربان و زیرک برای سید صفی الدین محسوب میشد. وی از نوادگان اندیشمند والا مقام ملا صدرا شیرازی بوده است. بانویی که صفا و صمیمیت در زندگانی، قناعت و ساده زیستی در دوران حیات و عشق و علاقه به همسر و فرزندان وی را از دیگران ممتاز ساخته بود و انسی فراگیر با قرآن و الفتی چشمگیر با دعاهای معصومان ـ علیهم السلام ـ داشت و هماره دامن وجود خود را لبریز از معنویت و نورانیت مینمود.
اوان کودکی سید رضا همراه با نشانههایی چون حافظه فوق العاده، استعداد بسیار و درک جهان اطراف بود به طوری که خود درباره آن دوران این چنین میفرماید: «یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقهای قلبی به آنان پیدا میکردم. خیر و شر را میفهمیدم و بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق میگذاشتم.» سید رضا چون به دو سالگی رسید به مکتب خانه پای گذاشت. حمد و سوره، اذان و اقامه و سپس قرائت قرآن را یاد گرفت و آن گاه خواندن و نوشتن را آغاز کرد. در شش سالگی دوره مکتب تمام شد و برای آموختن درسهای دیگر به مکتب دیگری رفت تا در این محل نصاب الصبیان ـ که معانی لغات را به صورت شعر بیان میکند ـ و دیگر کتابها را بیاموزد. روزهای تابناک این ایام همراه با طلوع آفتاب بهروزی و شادکامی سید رضا بود. زیرا خبر موفقیتهای او به گوش آیة الله سید ابوالقاسم قمی رسید و ایشان که فردی فروتن و دانشمندی پارسا و مردی پر اخلاص بود، شیرینترین لحظات شوق و شادمانی را با تشویقهای پی در پی و فراگیر برای سید رضا فراهم ساخت. شوق بیپایان آن لطف خداوندی و این تلاش و پشتکار فراگیر مقدمهای خجسته برای سید رضا فراهم میکند. به طوری که شوقی فراگیر و عشقی فراوان به تحصیل پیدا نموده، کتابهای مقدمات را یکی پس از دیگری فرا میگیرد. پیش از دوازده سال نداشت که آمادگی خود را برای امتحان نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ اعلام کرد و موفقیت تحسین برانگیز وی در مقابل حاج شیخ، شروعی خجسته برای ارتباط صمیمی با ایشان گردید. در این زمان بود که همنشین این طلبه سخت کوش درس و بحث و زندگی اش کتاب می شود. به گونه ای که نوجوانی حدود شانزده ساعت تلاش علمی نموده و لحظه ای از فرصت خویش را از دست نمی دهد!! افزون بر کتابهای حوزوی، بسیاری از علوم مفیدی که برای هر طلبه ضروری است فرا گرفته، برای بهره گیری بهتر از روزها و ساعات یک سال از مدرسه بیرون نمی رود، گرچه فاصله وی از مدرسه فیضیه تا منزل بیش از هزار قدم نبوده است. مادرش که ساعت استراحت سید را می دانسته، در ساعت خاصی به فیضیه می رود تا فرزند خود را دیدار کند. روزهای پرفروغ و شبهای پرتوفیق آن ایام به گونه ای سپری می شده که پیش از طلوع آفتاب سه یا چهار مباحثه انجام داده، گاهی قبل از اذان صبح دو درس را به پایان برد. شوق بی پایان و پشتکار فراوان وی در حوزه به آن جا انجامید که مدرسی موفق و پذیرفته فراهم ساخت. درس وی در بسیاری از مدارس قم شروع گشت. چند دوره «جامع المقدمات»، «سیوطی»، «مطول» و «قوانین» و پس از آن «رسائل و مکاسب و کفایه» تدریس نمود و در پی این توفیقات، «درس خارج»، ایشان برای تربیت دانش پژوهان اجتهاد دوست آغاز گردید. و بدین سان مدرسی شصت ساله این پژوهشگر فرزانه و تدوین بسیاری از معارف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، شیرین ترین لحظه های عمر را در گذر بیان و قلم فراهم نمود تا ساعاتی سبز و پرسعادت در صحیفه دوران این فقیه فرهیخته رقم خورد و سید رضا «بهاء الدین» گردید. جلوه های جاودانه «از عواملی که باورهای اعتقادی انسان را سست می کند و مانع پیشرفت معنوی انسان می شود، شهرت بی جا و بی فایده است. علاقه به معروفیت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانه ضعف ایمان و کمبودهای روحی فرد است.» بر اساس این اعتقاد، ایشان از قبول مصاحبه های تلویزیونی، معروفیت درباره مرجعیت، خرید منزل نزدیک حرم برای شناخته شدن بیشتر یا تهیه مهر و دایرکردن دفتر مراجعات برای مرجعیت، سرباز زده و قبول نکرد. گاهی که با اصرار برخی ارادتمندان روبرو می شد، می فرمود: «بالاتر از اینها فکر کنید. گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟ ... نام بنده موضوعیت ندارد.» «رسیدگی به محرومان» عنوانی دیگر از صحیفه صفات این فقیه فرهیخته است.ایشان چون پدری مهربان، بیش از چهل سال رهگشای مستمندان و فقرای آبرومند بوده اند، گاهی که صحبت از چگونگی امداد و کمک رسانی می شد، می فرمود: «کمکها را شب انجام دهید، رعایت آبروی افراد را بکنید، به گونه ای کمک کنید که شما را نشناسند. مبادا فردا شما را ببینند و خجالت زده گردند.» پهنه توکل و عظمت معرفت وی به قدری است که چون سخن از داشتن و نداشتن می شود، می فرمایند: «هیچ گاه نمی گذارند درمانده شویم!» «آگاهی از حقایق عالم» صفحه ای دیگر از کتاب شکوه و شخصیت ارجمند حضرت آیت الله بهاء الدینی است. به گوشه ای از این حقایق می پردازیم: سالیان بسیاری که برخی از شیفتگان دانش و دانایی با حضور در محضر پرفیضش از درس ایشان بهره می گرفتند. یکی از شاگردان آقا که فردی متقی و پارسا بود اما استعداد شایانی نداشت از دنیا رفت. مدتها گذشت روزی سخن او به میان آمد. ناگاه ایشان فرمود: «فلانی در برزخ چنان رشد علمی پیدا کرده و حرفهایی میزند که اگر در حیاتش برای او گفته میشد نمیفهمید! درباره موضوعی در باب طهارت با ما بحث کرد و نظر ما را تغییر داد.» یکی از دانش پژوهان و طلبههای قم که در ایام ماه مبارک رمضان به تبلیغ رفته، پس از بازگشت به قم برای زیارت حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ به حرم مطهر مشرف میشود به هنگام خروج از حرم دوستی را دیده که با چهرهای غمگین و محزون با وی روبرو میشود. چون علت را جویا میشود خبر از تنگدستی و شدت فقر میدهد و آمدن به حرم را برای گشایش این مشکل یاد میکند، این طلبه چون وضع را این گونه میبیند مبلغی را که در ماه مبارک به او داده بودند به وی میدهد و پس از خداحافظی به سوی صحن مطهر رهسپار میشود. ناگاه یادی از حضرت آیة الله بهاء الدینی کرد. زیارت این فقیه اهل بیت را ره توشهای فردوس گونه برای خود میداند به سوی منزل ایشان حرکت میکند و پس از دیدار آقا اجازه مرخصی میطلبد. یک باره ایشان میفرماید: «صبر کن» و در پی آن از جا برخاسته، به اتاق دیگر رفته، چند لحظه بعد مبلغی پول همراه میآورند و میفرمایند: «کار امروز شما، کار بسیار پسندیدهای بود»!! و او پس از خدا حافظی رهسپار منزل شد و مبلغ اهدایی آقا را شمرد، ناگهان متوجه میشود که این پول به اندازهای است که به آن فرد در حرم داده است! قدر و سپاس قدر شناسی و روشن بینی این پیر فروتن زمینه ساز گرامی داشتن یاد و نام امام خمینی (ره) گشته و هماره خاطرههای بهجت آفرین آن مراد سبز قامت در قابِ خاطرِ این دوست والا مقام به چشم میخورد. پاس نعمت وجود انقلاب اسلامی ایران، یاد عظمت حرکت امام و برکات خجسته نهضت و تمدن شگرف سخنان ملکوتی ایشان به همراه دهها خاطره، مناسبتهای مختلفی در گفتار آن وجود ارجمند و همگی بیانگر روحیه سپاسگزار ایشان است. ... روزی صحبت از شعر و شاعری به میان آمد. با جملهای کوتاه فرمودند: «بنده اشعار زیادی درباره اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بویژه حضرت علی ـ علیه السلام ـ شنیدهام ولی برای من هیچ شعری همچون اشعار شهریار تبریزی، جذابیت نداشته است، به همین جهت او را دعا کردم، بعداً دیدم برزخ را از وی برداشتهاند». گاهی که سخن از دوران کودکی به میان میآید، به گونهای سخن میگویند که در مییابیم همه را از خدا میداند، از طفولیت تا دوران بلوغ، از تحصیل تا تدریس و از قم تا کربلا و ... روزی در ملاقات با برخی علاقهمندان و ارادتمندان فرمودند: «حالم خیلی بد بود. اهل خانه هفتاد حمد برایم خواندند، چون ختم سوره حمد آنان تمام شد، حال ما نیز خوب شد ما بارها تجربه کردهایم، غیر از خدا از هیچ کس کاری ساخته نیست، صلاح فعلی بنده در بیماری و خانه نشینی است ... تا کنون چندین نفر را برای معالجه ما آوردهاند اما ما را به زحمت انداختهاند و هیچ کاری از آنان ساخته نبوده است. از هیچ کس غیر از خدا کاری ساخته نیست.» احترام و ارادت به استادان به طور چشمگیر در سخنان آیة الله بهاء الدینی به چشم میخورد. گاهی از مرحوم بافقی و مجاهدتهای کم نظیر ایشان یاد کرده و نسبت به نیکیها و مهربانیهای وی به طلبهها سخن میگویند و چون نام حاج شیخ عبدالکریم حائری به میان میآید هالهای از عظمت در کلام ایشان نسبت به آن عالم سخت کوش موج میزند. از یک رنگی و صمیمیت، قداست و محبت و همدردی و احترام وی سخن گفته و یاد و خاطره وی را گرامی میدارند: درباره آیات بزرگ و چهرههای سترگ حوزه علمیه قم؛ آیة الله بهجت، آیة الله خوانساری و آیة الله صدر رحمت خداوند بر آنان باد ـ و انس با ایشان حکایتهای فراوانی در یاد وی وجود دارد و چون از آیة الله سید محمد تقی خوانساری صحبت میشود، اشارهای به صدور اجازه اجتهاد خود توسط آن عالم پارسا و فقیه متقی در بیست و پنج سالگی میکنند. منبعسایت اندیشه قم
اوان کودکی سید رضا همراه با نشانههایی چون حافظه فوق العاده، استعداد بسیار و درک جهان اطراف بود به طوری که خود درباره آن دوران این چنین میفرماید: «یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقهای قلبی به آنان پیدا میکردم. خیر و شر را میفهمیدم و بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق میگذاشتم.» سید رضا چون به دو سالگی رسید به مکتب خانه پای گذاشت. حمد و سوره، اذان و اقامه و سپس قرائت قرآن را یاد گرفت و آن گاه خواندن و نوشتن را آغاز کرد. در شش سالگی دوره مکتب تمام شد و برای آموختن درسهای دیگر به مکتب دیگری رفت تا در این محل نصاب الصبیان ـ که معانی لغات را به صورت شعر بیان میکند ـ و دیگر کتابها را بیاموزد. روزهای تابناک این ایام همراه با طلوع آفتاب بهروزی و شادکامی سید رضا بود. زیرا خبر موفقیتهای او به گوش آیة الله سید ابوالقاسم قمی رسید و ایشان که فردی فروتن و دانشمندی پارسا و مردی پر اخلاص بود، شیرینترین لحظات شوق و شادمانی را با تشویقهای پی در پی و فراگیر برای سید رضا فراهم ساخت. شوق بیپایان آن لطف خداوندی و این تلاش و پشتکار فراگیر مقدمهای خجسته برای سید رضا فراهم میکند. به طوری که شوقی فراگیر و عشقی فراوان به تحصیل پیدا نموده، کتابهای مقدمات را یکی پس از دیگری فرا میگیرد. پیش از دوازده سال نداشت که آمادگی خود را برای امتحان نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ اعلام کرد و موفقیت تحسین برانگیز وی در مقابل حاج شیخ، شروعی خجسته برای ارتباط صمیمی با ایشان گردید. در این زمان بود که همنشین این طلبه سخت کوش درس و بحث و زندگی اش کتاب می شود. به گونه ای که نوجوانی حدود شانزده ساعت تلاش علمی نموده و لحظه ای از فرصت خویش را از دست نمی دهد!! افزون بر کتابهای حوزوی، بسیاری از علوم مفیدی که برای هر طلبه ضروری است فرا گرفته، برای بهره گیری بهتر از روزها و ساعات یک سال از مدرسه بیرون نمی رود، گرچه فاصله وی از مدرسه فیضیه تا منزل بیش از هزار قدم نبوده است. مادرش که ساعت استراحت سید را می دانسته، در ساعت خاصی به فیضیه می رود تا فرزند خود را دیدار کند. روزهای پرفروغ و شبهای پرتوفیق آن ایام به گونه ای سپری می شده که پیش از طلوع آفتاب سه یا چهار مباحثه انجام داده، گاهی قبل از اذان صبح دو درس را به پایان برد. شوق بی پایان و پشتکار فراوان وی در حوزه به آن جا انجامید که مدرسی موفق و پذیرفته فراهم ساخت. درس وی در بسیاری از مدارس قم شروع گشت. چند دوره «جامع المقدمات»، «سیوطی»، «مطول» و «قوانین» و پس از آن «رسائل و مکاسب و کفایه» تدریس نمود و در پی این توفیقات، «درس خارج»، ایشان برای تربیت دانش پژوهان اجتهاد دوست آغاز گردید. و بدین سان مدرسی شصت ساله این پژوهشگر فرزانه و تدوین بسیاری از معارف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، شیرین ترین لحظه های عمر را در گذر بیان و قلم فراهم نمود تا ساعاتی سبز و پرسعادت در صحیفه دوران این فقیه فرهیخته رقم خورد و سید رضا «بهاء الدین» گردید. جلوه های جاودانه «از عواملی که باورهای اعتقادی انسان را سست می کند و مانع پیشرفت معنوی انسان می شود، شهرت بی جا و بی فایده است. علاقه به معروفیت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانه ضعف ایمان و کمبودهای روحی فرد است.» بر اساس این اعتقاد، ایشان از قبول مصاحبه های تلویزیونی، معروفیت درباره مرجعیت، خرید منزل نزدیک حرم برای شناخته شدن بیشتر یا تهیه مهر و دایرکردن دفتر مراجعات برای مرجعیت، سرباز زده و قبول نکرد. گاهی که با اصرار برخی ارادتمندان روبرو می شد، می فرمود: «بالاتر از اینها فکر کنید. گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟ ... نام بنده موضوعیت ندارد.» «رسیدگی به محرومان» عنوانی دیگر از صحیفه صفات این فقیه فرهیخته است.ایشان چون پدری مهربان، بیش از چهل سال رهگشای مستمندان و فقرای آبرومند بوده اند، گاهی که صحبت از چگونگی امداد و کمک رسانی می شد، می فرمود: «کمکها را شب انجام دهید، رعایت آبروی افراد را بکنید، به گونه ای کمک کنید که شما را نشناسند. مبادا فردا شما را ببینند و خجالت زده گردند.» پهنه توکل و عظمت معرفت وی به قدری است که چون سخن از داشتن و نداشتن می شود، می فرمایند: «هیچ گاه نمی گذارند درمانده شویم!» «آگاهی از حقایق عالم» صفحه ای دیگر از کتاب شکوه و شخصیت ارجمند حضرت آیت الله بهاء الدینی است. به گوشه ای از این حقایق می پردازیم: سالیان بسیاری که برخی از شیفتگان دانش و دانایی با حضور در محضر پرفیضش از درس ایشان بهره می گرفتند. یکی از شاگردان آقا که فردی متقی و پارسا بود اما استعداد شایانی نداشت از دنیا رفت. مدتها گذشت روزی سخن او به میان آمد. ناگاه ایشان فرمود: «فلانی در برزخ چنان رشد علمی پیدا کرده و حرفهایی میزند که اگر در حیاتش برای او گفته میشد نمیفهمید! درباره موضوعی در باب طهارت با ما بحث کرد و نظر ما را تغییر داد.» یکی از دانش پژوهان و طلبههای قم که در ایام ماه مبارک رمضان به تبلیغ رفته، پس از بازگشت به قم برای زیارت حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ به حرم مطهر مشرف میشود به هنگام خروج از حرم دوستی را دیده که با چهرهای غمگین و محزون با وی روبرو میشود. چون علت را جویا میشود خبر از تنگدستی و شدت فقر میدهد و آمدن به حرم را برای گشایش این مشکل یاد میکند، این طلبه چون وضع را این گونه میبیند مبلغی را که در ماه مبارک به او داده بودند به وی میدهد و پس از خداحافظی به سوی صحن مطهر رهسپار میشود. ناگاه یادی از حضرت آیة الله بهاء الدینی کرد. زیارت این فقیه اهل بیت را ره توشهای فردوس گونه برای خود میداند به سوی منزل ایشان حرکت میکند و پس از دیدار آقا اجازه مرخصی میطلبد. یک باره ایشان میفرماید: «صبر کن» و در پی آن از جا برخاسته، به اتاق دیگر رفته، چند لحظه بعد مبلغی پول همراه میآورند و میفرمایند: «کار امروز شما، کار بسیار پسندیدهای بود»!! و او پس از خدا حافظی رهسپار منزل شد و مبلغ اهدایی آقا را شمرد، ناگهان متوجه میشود که این پول به اندازهای است که به آن فرد در حرم داده است! قدر و سپاس قدر شناسی و روشن بینی این پیر فروتن زمینه ساز گرامی داشتن یاد و نام امام خمینی (ره) گشته و هماره خاطرههای بهجت آفرین آن مراد سبز قامت در قابِ خاطرِ این دوست والا مقام به چشم میخورد. پاس نعمت وجود انقلاب اسلامی ایران، یاد عظمت حرکت امام و برکات خجسته نهضت و تمدن شگرف سخنان ملکوتی ایشان به همراه دهها خاطره، مناسبتهای مختلفی در گفتار آن وجود ارجمند و همگی بیانگر روحیه سپاسگزار ایشان است. ... روزی صحبت از شعر و شاعری به میان آمد. با جملهای کوتاه فرمودند: «بنده اشعار زیادی درباره اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بویژه حضرت علی ـ علیه السلام ـ شنیدهام ولی برای من هیچ شعری همچون اشعار شهریار تبریزی، جذابیت نداشته است، به همین جهت او را دعا کردم، بعداً دیدم برزخ را از وی برداشتهاند». گاهی که سخن از دوران کودکی به میان میآید، به گونهای سخن میگویند که در مییابیم همه را از خدا میداند، از طفولیت تا دوران بلوغ، از تحصیل تا تدریس و از قم تا کربلا و ... روزی در ملاقات با برخی علاقهمندان و ارادتمندان فرمودند: «حالم خیلی بد بود. اهل خانه هفتاد حمد برایم خواندند، چون ختم سوره حمد آنان تمام شد، حال ما نیز خوب شد ما بارها تجربه کردهایم، غیر از خدا از هیچ کس کاری ساخته نیست، صلاح فعلی بنده در بیماری و خانه نشینی است ... تا کنون چندین نفر را برای معالجه ما آوردهاند اما ما را به زحمت انداختهاند و هیچ کاری از آنان ساخته نبوده است. از هیچ کس غیر از خدا کاری ساخته نیست.» احترام و ارادت به استادان به طور چشمگیر در سخنان آیة الله بهاء الدینی به چشم میخورد. گاهی از مرحوم بافقی و مجاهدتهای کم نظیر ایشان یاد کرده و نسبت به نیکیها و مهربانیهای وی به طلبهها سخن میگویند و چون نام حاج شیخ عبدالکریم حائری به میان میآید هالهای از عظمت در کلام ایشان نسبت به آن عالم سخت کوش موج میزند. از یک رنگی و صمیمیت، قداست و محبت و همدردی و احترام وی سخن گفته و یاد و خاطره وی را گرامی میدارند: درباره آیات بزرگ و چهرههای سترگ حوزه علمیه قم؛ آیة الله بهجت، آیة الله خوانساری و آیة الله صدر رحمت خداوند بر آنان باد ـ و انس با ایشان حکایتهای فراوانی در یاد وی وجود دارد و چون از آیة الله سید محمد تقی خوانساری صحبت میشود، اشارهای به صدور اجازه اجتهاد خود توسط آن عالم پارسا و فقیه متقی در بیست و پنج سالگی میکنند. منبعسایت اندیشه قم
[ویکی شیعه] سیدرضا بهاءالدّینی (۱۳۷۶ـ۱۲۸۷ش)، فقیه و معلم اخلاق و عرفان عملی و از شاگردان آیت الله حائری، سید محمد حجت، سید محمد تقی خوانساری و آیت الله حسین بروجردی بود. بیشترین اشتغال و شهرت آیت اللّه بهاءالدینی، بحث ها و درس های اخلاقی عمومی یا خصوصی وی بود که تا روزهای آخر حیاتش ادامه داشت.
سید رضا بهاءالدینی در نهم فروردین ۱۲۸۷ش در قم به دنیا آمد. پدرش سید صفی الدّین خادم حرم حضرت معصومه(س) بود و در درس شیخ عبدالکریم حائری یزدی و شیخ ابوالقاسم کبیر قمی شرکت کرده بود.
بهاءالدّینی به تشویق پدر، از کودکی به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه قم پرداخت و دروس سطح را نزد میرزا محمد علی ادیب تهرانی، میرزا محمد همدانی، آخوند ملا علی همدانی (متوفی ۱۳۵۷ ش) و سید صدرالدین صدر (متوفی ۱۳۷۳) حاضر شد.
سید رضا بهاءالدینی در نهم فروردین ۱۲۸۷ش در قم به دنیا آمد. پدرش سید صفی الدّین خادم حرم حضرت معصومه(س) بود و در درس شیخ عبدالکریم حائری یزدی و شیخ ابوالقاسم کبیر قمی شرکت کرده بود.
بهاءالدّینی به تشویق پدر، از کودکی به تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه قم پرداخت و دروس سطح را نزد میرزا محمد علی ادیب تهرانی، میرزا محمد همدانی، آخوند ملا علی همدانی (متوفی ۱۳۵۷ ش) و سید صدرالدین صدر (متوفی ۱۳۷۳) حاضر شد.
wikishia: سید_رضا_بهاءالدینی
[ویکی اهل البیت] سید رضا بهاءالدینی فقیه و عارف شیعه بود. پدرش سید صفی الدین از خدمتگزاران آرامگاه فاطمه معصومه بود.
نهمین روز فروردین ماه 1287 ش. سپیده حیات طفلی پاک طینت از خانوادهای مذهبی سر زد. شور و اشتیاق آن روز با جشن ولایت و عید غدیر سال 1327 قمری همراه بود و این میلاد، شادی افزونتری برای اطرافیان کودک به ارمغان آورد.
نام فرزند را «سید رضا» نهادند تا به برکت این نام و نورانیت آن ایام برای همیشه «بهاءالدین» باشد. نسب نیاکان ارجمند وی به امام سجاد علیه السلام میرسد و اجداد و پدران والامقام او هر یک بسان گوهر تابناکی در دوران ظلمت درخشش خاصی داشتهاند. برخی از آنان عهدهدار تولیت حرم حضرت معصومه سلام علیها السلام بودند و تنی چند از خادمان مخلص بارگاه آن پاک بانوی بلند اختر محسوب میشدند.
پدر سید رضا، سید صفی الدین بود که افتخار خدمتگزاری آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها را داشت. انس فراوان او با قرآن، عشق وافر به قرائت آیات الهی و حافظه چشمگیر وی موجب اعتماد علما به اندوختههای ذهنی سید صفی الدین شده بود، به طوری که او را «کشف الآیات علما» مینامیدند. آن چه صفات برجستهای به وی بخشید مناعت طبع، بلند نظری و اشتیاق خدمت به جامعه بود.
مادر سید رضا، فاطمه سلطان ـ معروف به زن آقا ـ بانویی مؤمن و مخلص بود که همسری مهربان و زیرک برای سید صفی الدین محسوب میشد. وی از نوادگان اندیشمند والامقام ملاصدرا شیرازی بوده است. بانویی که صفا و صمیمیت در زندگانی، قناعت و ساده زیستی در دوران حیات و عشق و علاقه به همسر و فرزندان وی را از دیگران ممتاز ساخته بود و انسی فراگیر با قرآن و الفتی چشمگیر با دعاهای معصومان علیهم السلام داشت و هماره دامن وجود خود را لبریز از معنویت و نورانیت مینمود.
اوان کودکی سید رضا همراه با نشانههایی چون حافظه فوق العاده، استعداد بسیار و درک جهان اطراف بود به طوری که خود درباره آن دوران این چنین میفرماید: «یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکوسرشت را دوست داشتم و علاقهای قلبی به آنان پیدا میکردم. خیر و شر را میفهمیدم و بین انسان های خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق میگذاشتم».
نهمین روز فروردین ماه 1287 ش. سپیده حیات طفلی پاک طینت از خانوادهای مذهبی سر زد. شور و اشتیاق آن روز با جشن ولایت و عید غدیر سال 1327 قمری همراه بود و این میلاد، شادی افزونتری برای اطرافیان کودک به ارمغان آورد.
نام فرزند را «سید رضا» نهادند تا به برکت این نام و نورانیت آن ایام برای همیشه «بهاءالدین» باشد. نسب نیاکان ارجمند وی به امام سجاد علیه السلام میرسد و اجداد و پدران والامقام او هر یک بسان گوهر تابناکی در دوران ظلمت درخشش خاصی داشتهاند. برخی از آنان عهدهدار تولیت حرم حضرت معصومه سلام علیها السلام بودند و تنی چند از خادمان مخلص بارگاه آن پاک بانوی بلند اختر محسوب میشدند.
پدر سید رضا، سید صفی الدین بود که افتخار خدمتگزاری آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها را داشت. انس فراوان او با قرآن، عشق وافر به قرائت آیات الهی و حافظه چشمگیر وی موجب اعتماد علما به اندوختههای ذهنی سید صفی الدین شده بود، به طوری که او را «کشف الآیات علما» مینامیدند. آن چه صفات برجستهای به وی بخشید مناعت طبع، بلند نظری و اشتیاق خدمت به جامعه بود.
مادر سید رضا، فاطمه سلطان ـ معروف به زن آقا ـ بانویی مؤمن و مخلص بود که همسری مهربان و زیرک برای سید صفی الدین محسوب میشد. وی از نوادگان اندیشمند والامقام ملاصدرا شیرازی بوده است. بانویی که صفا و صمیمیت در زندگانی، قناعت و ساده زیستی در دوران حیات و عشق و علاقه به همسر و فرزندان وی را از دیگران ممتاز ساخته بود و انسی فراگیر با قرآن و الفتی چشمگیر با دعاهای معصومان علیهم السلام داشت و هماره دامن وجود خود را لبریز از معنویت و نورانیت مینمود.
اوان کودکی سید رضا همراه با نشانههایی چون حافظه فوق العاده، استعداد بسیار و درک جهان اطراف بود به طوری که خود درباره آن دوران این چنین میفرماید: «یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکوسرشت را دوست داشتم و علاقهای قلبی به آنان پیدا میکردم. خیر و شر را میفهمیدم و بین انسان های خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق میگذاشتم».