زهد

/zohd/

مترادف زهد: پارسایی، پرهیزگاری، تعبد، تقدس، تقوا، تورع، ورع

متضاد زهد: فسق، ناپارسایی

برابر پارسی: پارسایی، پرهیزکاری

معنی انگلیسی:
asceticism, austerity, devotion, piety, piousness, abstemiousness

لغت نامه دهخدا

زهد. [ زَ] ( ع مص ) اندازه کردن چیزی را. || ( اِ ) قدر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). یقال : خذ زهد ما یکفیک ؛ بگیر به قدر کفایت خود. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

زهد. [ زَهََ ] ( ع اِ ) زکوة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، زِهاد. ( اقرب الموارد ).

زهد. [ زُ ] ( ع مص ) بی رغبت شدن. ( ترجمان القرآن ) ( از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن. پارسا شدن. ( دهار ). ناخواهانی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زهادة. ( ناظم الاطباء ). روی بازگردانیدن از چیزی است بواسطه حقیر شمردن آن چیز. ( از اقرب الموارد ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). خلاف رغبت کردن و خواهش ننمودن به لذات دنیا. ( غیاث ). || ( اِمص ) پارسایی. ( دهار ). ناخواهانی. خلاف رغبت و طیب کسب و قصر امل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). پارسایی. ترک دنیا. اعراض. تقوی. ناخواهانی. گرفتن اقل کفایت از حلال و ترک زاید، رضای خدای را. ضد رغبت. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).پارسائی. پرهیزگاری. اعراض از دنیا. ( فرهنگ فارسی معین ). در لغت ترک میل به چیزی و در اصطلاح اهل حقیقت دشمن داشتن دنیا و روی گرداندن از آن و گفته اند ترک راحت دنیاست بخاطر راحت آخرت و گفته اند آنکه دل خود را از آنچه دست تو از آن تهی است خالی داری. ( از تعریفات جرجانی ). به اصطلاح سالکان ، زهد بیرون آمدن از دنیا و آرزوهایی که بدان تعلق دارد مثل مال و جاه و ملک و ناموس و غیره. و قیل زهد آن را گویند که از زن و فرزند بیزار شود بلکه خود را و ماسوای حق را گم کند. ( آنندراج ). زهد در حلال است ، ابویوسف غسولی چون درغزواتی که در آن انبازی می کرد شهری یا ناحیتی می گشادند مسلمین از ذبایح و میوه های آن شهر می خوردند و ابویوسف هیچ نمی گرفت بدو گفتند آیا در حلیت اینها بدگمانی. گفت : نی لیکن زهد در حلال است یعنی زهد نگاه داشتن خود از حلال است نه از ارتکاب حرام. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زهد در لغت اعراض از اشیاء است از جهت کوچک دانستن آنها. و در «مزهودفیه » اختلاف است. بعضی گویند دینار و درهم است که زهد ترک دینار و درهم است. بعضی گویند مطعم و مشرب است که زهد ترک مطعم و مشرب است. و بعضی گویند که : «الزهد ترک نعمة الدنیا و الاَّخرة»؛ یعنی بی رغبت بودن به دنیا و آخرت و گفته شده است که زهد این است که توجه به مألوفات دنیا نداشته باشی و در خبر است کسی که از دنیا اعراض کند قلب او محل ورود انوار و تجلیات الهی گردد. جنید گوید زهد آن است که دست از ملک خالی دارد و دل از تبع. حضرت امیر ( ع ) فرمودند زاهد کسی است که باک نداشته باشد که دنیا را که خورد از مؤمن و کافر. ابن مسروق گویدزاهد کسی است که هیچ امری بر او تسلط نداشته باشد مگر خدای تعالی. کاشانی گوید زهد عبارت است از اعراض از چیزی که خارج از ذات اوست از اعراض و اغراض ظاهره اولاً و از اغراض باطنه ثانیاً و از هرچه غیر حق است ثالثاً و متضمن رجا و رغبت است. در حاشیه شرح رساله قشیریه است که «الجوع طعام الزاهدین ». غزالی گوید زهد انزوا از دنیا از روی میل و رغبت است با قدرت برآن. ( فرهنگ مصطلحات عرفا صص 210 - 211 ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نخواستن چیزی یاترک کردن، اعراض کردن ازدنیا
( اسم ) پارسایی پرهیزگاری اعراض از دنیا .
بی رغبت شدن پارسا شدن

فرهنگ معین

(زُ ) [ ع . ] (اِمص . ) پرهیزکاری .

فرهنگ عمید

۱. نخواستن چیزی و ترک کردن آن.
۲. اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن، بی اعتنایی به دنیا، پرهیزکاری، پارسایی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زهد، یکی از بارزترین محسنات اخلاقی است و هرکس این صفت را دارا باشد زاهد می گویند.
از نظر ارباب لغت زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن شی و به مقدار اندکی از آن رضایت دادن است. در فرهنگ عالمان اخلاق «زهد» عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد.به عبارت دیگر زهد یعنی روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن. از این تعریف برمی آید که اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد. ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد. هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـ مانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آن ـ به آن «زهد» گفته نمی شود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معنای میل به چیزی است.
معنای اصطلاحی زهد
البته زهد در ترک دنیا خلاصه نمی شود. زهد کامل و تام عبارت است از روی گردانی دل، از آنچه انسان را از خدا غافل کرده، از توجه به او باز می دارد. از این رو، طبق روایتی، جبرئیل در پاسخ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) که تفسیر زهد را از او پرسیده بود، گفت: «زاهد، آنچه را آفریدگارش دوست دارد، دوست می دارد و آنچه را آفریدگارش ناخوش دارد، ناخوش می دارد و در حلال دنیا بر خود سخت می گیرد (و از آن در حدّ ضرورت استفاده می کند) و به حرام آن توجه نمی کند؛ زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش کیفر». در روایات بسیاری به زهد در دنیا ترغیب و تشویق شده و آثار بزرگ و ارزشمندی برای آن بیان گشته است؛ از جمله: امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: هر کس در دنیا زهد پیشه کند، خداوند قلب او را کانون حکمت قرار می دهد و زبانش را بدان گویا می سازد و او را به عیوب دنیا؛ هم درد و هم درمان آن بینا می گرداند و وی را با سلامت از دنیا به بهشت می برد». در حدیثی دیگر از آن حضرت آمده است: «همه خیر در خانه ای نهاده، و کلید آن، دل کندن از دنیا قرار داده شده است»؛ سپس افزود: رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «مرد، شیرینی ایمان را نمی چشد تا اینکه برایش اهمیتی نداشته باشد که چه کسی از دنیا بهره می برد». آنگاه امام فرمود: «قلب های شما از چشیدن شیرینی ایمان محروم است تا آنکه در دنیا زهد بورزد». مراد از زهد در اصطلاح، روی گردانی قلب از دنیا و توجه به آخرت است.
ارزش زهد
نگاهی گذرا به تعابیری که نسبت به زهدورزی در آیات و روایات وارد شده است و آثاری که برای این صفت نفسانی بیان گردیده همگی بیان گر جایگاهی رفیع برای وارستگی و زهدورزی نسبت به دنیا در نظام اخلاقی اسلام است.از جمله پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «زهدورزی در دنیا موجب راحتی دل و بدن است.» و فرمود: «کسی که نسبت به دنیا زهد ورزد مصیبت ها بر او آسان گردد». امام صادق (علیه السّلام) نیز فرمود: «بی رغبتی به دنیا باعث فراغت قلب جهت پرداختن به آخرت می گردد». و سرانجام آن که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) اعلام می دارد: «بدون بی رغبتی به دنیا، چشیدن شیرینی ایمان بر دل های شما حرام خواهد بود».
درجات زهد
...

[ویکی شیعه] مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنْیَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیَا سَالِماً إِلَی دَارِ السَّلَام (ترجمه: امام صادق(ع) فرمود: کسی که بدنیا زاهد و بی رغبت باشد، خدا حکمت را در قلبش بر جا دارد و زبانش را به آن گویا سازد، و او را به عیب های دنیا و درد و دوایش بینا گرداند، و او را از دنیا سالم بیرون کند و به بهشت دار السلام در آورد.)
زهد، از فضایل اخلاقی به معنای بی رغبتی به دنیا. زهد حالتی نفسانی است که موجب توجه به آخرت، بریدن از غیر خدا و روی آوری به خداوند می شود. در قرآن آراسته ترین افراد زاهدان معرفی شده و در روایات شیعه، برای زهد آثاری چون نورانیّت قلب، گشایش زبان به حکمت، متوجه شدن به عیوب دنیا و عزیمت سالم از دنیا به آخرت ذکر شده است.
زهد در لغت ضد رغبت و حرص به دنیاست، ولی در اصطلاح به معنای پشت کردن به دنیا و توجه به آخرت و بلکه بریدن و قطع نظر کردن از غیر خدا و روی آوری به خداوند است. در قرآن از آن تعبیر به فرار به سوی خداوند شده است (فَفرّوا الی الله).

[ویکی اهل البیت] کلید واژه: زهد، دنیا، ساده زیستی
زهد در لغت به معانی «بی­رغبت شدن، روی بازگدانیدن از چیزی، پارسایی و ترک دنیا می­باشد»
و در اصطلاح به معنی «بی­رغبتی و دل نبستن به ظاهر دنیا به خاطر بدست آوردن آخرت و خشنودی و رضوان خداوند می­باشد».
«در فرهنگ اسلام زهد به این معنا نیست که انسان از مال و منال دنیوی برخوردار نباشد، بلکه رکن اساسی و حقیقت زهد آن است که آدمی اسیر دنیا و مظاهر آن نگشته و در عین بهره مندی از آن، امیر و حاکم بر آن باشد؛ زهد دل کندن از دنیا و پرهیز از آمال و آرزوهایی است که تعلق به آنها انسان را زمین گیر می­سازد».
«زهد غبار روبی دل است. صحنه دل، چون آیینه، مایل به سوی حق است و هر علاقه­ای به غیر خدا غباری است بر آیینه دل و چنان غبارآلوده و گرد گرفته، راهی به حریم خدا ندارد و غبار روبی ضریح دل و گردگیری رواق جان، شرط لازم تابش نور حق در آیینه دل است».
با مطالعه فرازهایی از حکمت های گهرنشان اولیای اسلام و پیشوایان معصوم دین بیش از پیش نسبت به ارزش زهد و فضیلت پارسایی آگاه خواهیم شد و چراغ راهمان خواهد شد تا به مقصود نائل شویم.
امام صادق علیه السلام می­فرمایند: «همه خوبی­ها در خانه­ای استقرار یافته و کلیدش زهد و بی­رغبتی به دنیا قرار داده شده است»

[ویکی الکتاب] معنی زَّاهِدِینَ: بی رغبتان (زهد به معنای روگردانی و بی رغبتی از هر چیز است )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
بی اعتنائی (اقرب) . در «بخس» کذشت که در نقص کمّی و کیفی هر دو به کار می‏رود شاید مراد از ان در آیه نقص کبفی باشد در این صورت «دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ» نقص کمّی آن را می‏رساند. و ایضاً به نظر می‏آید ضمیر «فیه» به یوسف بر گردد نه به «ثمن» یعنی: او را به قیمت معیوب و درمی چند فروختند و درباره وی بی اعتنا بودند همین قدر می‏خواستند که پولی به کف آرند و اگر بی اعتنا نبودند به قیمت ارزان نمی‏فروختند. این کلمه فقط یک دفعه در قرآن مجید آمده است و زهد که این همه تعریف دارد همان بی اعتنائی به دنیا است که فرموده . زاهد کسی است که به امدن و رفتن دنیا بی اعتنا باشد. کار کند، تلاش نماید، استفاده کند ولی در عین حال به دنیا بی اعتنا باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

زُهد (abstinence)
وارستگی از لذّات جسمانی و نفسانی، برای رسیدن به حال روحانی عالی تر یا تمرکز کامل تر بر واردات قلبی قدسی. زهد جزء لاینفک ریاضت (ممارست در جهت تهذیب نفس برای اعتلای حالات روحانی) است که در ادیان بودایی و هندو و بعضی مذهب های منشعب از مسیحیت رواج دارد. زهد در فرهنگ اسلامی، از مفاهیمی است که به صراحت در کتاب و سنّت وارد شده است. از این رو، در شمار نخستین اصطلاحاتی است که در زبان صوفیان، رواج یافت، تا آن جا که تصوّف را در دوره های نخستین، معادل زهد و صوفی را همان زاهد می دانسته اند. زهد در فرهنگ روایات اسلامی به معنای بی رغبتی به دنیا و در پیش گرفتن ساده زیستی است که البته ملازم با تارک دنیایی و دست کشیدن از مواهب مادی نیست امّا در دوره های تکاملِ عرفان، زهد را به معنیِ «وانهادنِ میل به تمامی اشیاء و مفاهیم» تعبیر کرده اند.

جدول کلمات

تقوا

پیشنهاد کاربران

زاهد یعنی پاکی ، فرد زاهد به داشته های خود در زندگی مثل همسر ، ثروت ، روابط و غیره قانع است .
بی اعتنائی به دنیا
طیب کسب . [ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زهد. ( منتهی الارب ) .
می صوفی افکن کجا می فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
زهد:پارسایی
زهد ریایی:پارسای ریاکار.
به فتح ز و ه ( زَهَد ) به معنای نشو و نما و رشد
خوداری و پرهیز کردن
زاهدی به نوعی ریاضت کشیدن در راه خدا است .
اما عارف بواسطه ی اینکه به ادراکات و الهاماتی رسیده است ، تمام کارهایش در راه خدا با عشق است و عارف اگر هم پرهیز و خوداری میکند به زور نیست و به طمع بهشت و جهنم نیست .
...
[مشاهده متن کامل]

قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش
که در این ملک حصاری به سواری گیرند
( طعنه ی عارف به زاهد پیشه )
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراح نیست
( پرهیزکاریِ زاهد ظاهریست و ظاهر دین را برداشت کرده و آن را عمل میکند ، نه باطن دین را )
ما ز قرآن مغز را برداشتیم
پوست آن را بر خران بگذاشتیم .
مغز = باطن ، پوست = ظاهر
در زهد هیچ پیشترفت و ارتقاءی نیست . بخاطر اینکه انسان تا با سرمنشاء هستی که خداوند هست ارتباط و اتصال برقرار نکند و مورد عنایت و رحمت خداوند قرار نگیرد و از آب یا می یا شراب معرفت الهی ( آگاهی ) ننوشد ، هیچ چیزی عایدش نمیشود و این مسئله را عرفای ما خوب فهمیده بودند.
ساقی بده آن شراب گلرنگ
مطرب بزن آن نوای بر چنگ
کز زهد ندیده ام فتوحی
تا کی زنم آبگینه بر سنگ
خون شد دل من ندیده کامی
الا که برفت نام با ننگ
عشق آمد و عقل همچو بادی
رفت از بر من هزار فرسنگ
ای زاهد خرقه پوش تا کی
با عاشق خسته دل کنی جنگ
گرد دو جهان بگشته عاشق
زاهد بنگر نشسته دلتنگ
من خرقه فکنده ام ز عشقت
باشد که به وصل تو زنم چنگ
سعدی همه روز عشق می باز
تا در دو جهان شوی به یک رنگ

دل نبستن به دنیا و کار برای اخرت

بپرس