رافع بن هرثمه

لغت نامه دهخدا

رافعبن هرثمه. [ ف ِ ع ِ ن ِ هََ ث َ م َ ] ( اِخ ) وی از خدمتگزاران قدیم امیر محمدبن طاهر طاهری ( آخرین از سلسله طاهریان 248-259 هَ. ق. ) بودو سپس به یعقوب لیث پیوست ، اما یعقوب او را که ریشی دراز و منظری بسیار زشت و کریه داشت از خود راند. وی آنگاه که احمدبن عبداﷲ خجستانی در غیاب یعقوب و هنگام لشکرکشی این امیر سیستانی به خوزستان ، سر بشورش برداشته و از هرات تا بلخ و نشابور و گرگان بتاخت و تاز و قتل و غارت مشغول گردیده بود با او همدست شد وتا زمانی که یعقوب درگذشت و عمرولیث برادر او دومین امیر صفاری به سیستان برگشت در همین حال بود. پس ازکشمکشی که میان عمرو و خجستانی درگرفت و تاخت و تازو غارت و کشتاری که خجستانی در نواحی هرات و سیستان و خراسان کرد و سپس در شوال 268 هَ. ق. در حال مستی بدست دوتن از غلامانش کشته شد، اصحاب خجستانی گرد رافعبن هرثمه را گرفتند عمرولیث که از فتنه انگیزی خجستانی تازه راحت شده بود گرفتار قیام رافع گشت و تا مدتی اوقات او صرف تعقیب این مدعی جدید بود. در این هنگام عمرولیث بفارس لشکر برد. رافع با استفاده از غیاب وی بر ابوطلحه منصور که از جانب عمرو سپهسالار خراسان بود تاختن کرد و پس از مغلوب ساختن او بر سیستان تاخت اما چون دید که از عهده ستیز بر نمیآید بهرات بازگشت و تا مراجعت عمرو از فارس بر سیستان در آنجابود. عمرو در سال 270 هَ. ق. بمحاصره هرات پرداخت و رافع بمرو منهزم شد و از عمرو تقاضای بخشش کرد، لیکن در راه به ابوطلحه که از دست رافع به طخارستان گریخته بود برخورد و این دو امیر با هم قرار گذاردند که متحداً بجنگ عمرولیث بروند اما پیش از آغاز نقشه ٔخود، ابوطلحه به رافع شبیخون برد و بیشتر سپاهیان او را کشت و در مرو مستقر گردید و بنام محمدبن طاهر طاهری خطبه خواند. عمرولیث بیک حمله ابوطلحه را از مرو راند و بحمله دیگر در 271 هَ. ق. نیشابور را از دست رافع گرفت. در همین سال ( 271 ) یکی از عمال عمرولیث به بغداد رفت و پیش موفق خلیفه به شکایت و سعایت از عمرو پرداخت ؛ خلیفه هم عمرو را خلع کرد و نامه ها بخراسان در عزل و لعن او فرستاد و محمدبن طاهر را که در بغداد بود بجای وی نصب کرد. محمدبن طاهر نیز ماوراءالنهر را از جانب خود به نصربن احمد سامانی برادراسماعیل سامانی داد و خراسان را به رافعبن هرثمه. این مخالفت امیر سیستان را در زحمت انداخت ، اما بنیروی اراده بر مشکلات فایق آمد و فارس را از مدعیان مصفاکرد. در سال 276 هَ. ق. برادر عمرو ( علی ) که در بند و حبس قلعه کرمان بود گریخت و به رافعبن هرثمه پیوست ؛ اما عمرو که مصمم به یکسره ساختن تکلیف خود با دارالخلافه بود به این امر اعتنایی نکرد و لشکر بفارس برد و سردار خلیفه را شکست سختی داد و چون خلیفه دراین هنگام درگذشت خلیفه جدید با او از در دوستی درآمد و نام او را در خطبه داخل کرد، و عمرولیث پس از مراجعت به سیستان مصمم به رفع قطعی رافع شد. رافع ازسال نصب خود بحکومت خراسان از جانب محمد طاهری و خلیفه تا تاریخ 279 هَ. ق. که عمرولیث از فارس به سیستان برگشت در خراسان و گرگان و طبرستان و ری به تاخت و تاز مشغول بود چنانکه در 274 محمدبن زید داعی را مغلوب ساخت و بر جرجان و طبرستان مسلط شد،اما مقارن مراجعت عمرولیث ، محمدبن زید علوی ، عامل رافع را از طبرستان بیرون کرد ولی حریف خود او نشد. رافع عاقبت چون دید که دشمنانی قوی از اطراف در قصد او هستند و به تنهایی تاب مقاومت ندارد صلاح خود را در آن دید که با محمدبن زید علوی و احمدبن عبدالعزیز والی اصفهان از جانب خلیفه ، صلح کند و یکسره متوجه عمرولیث گردد که قوی ترین حریفان او بود. از اینرو در 280 با آن دو تن صلح کرد و داعی نیز وعده داد که چهار هزار دلاوراز دیلم بیاری او بفرستد، عمرو که از این مصالحه اطلاع یافت رسولی پیش داعی فرستاد و او را از سرانجام همکاری و همدستی با رافع ترساند، داعی نیز از دادن کمک خودداری کرد. رافع در 283 بنشابور آمد تا عمرولیث را که پس از فتح هرات بنشابور آمده بود براند لیکن از امیر صفاری شکستی سخت خورد و بسیاری از یارانش اسیر شدند و خود او به ابیورد گریخت ، عمرو به تعقیب او رفت. رافع از آنجا به سرخس گریخت و سپس در غیاب عمروبه نشابور بازگشت اما عمرو بار دیگر او را شکست داد. رافع برادر خود را به استمداد نزد محمدبن زید فرستاد ولی داعی اعتنا نکرد و رافع شکست فاحش دیگری در سبزوار از عمرو خورد و به خوارزم گریخت ، والی خوارزم سر او را برید و نزد عمرو فرستاد ( 284 هَ. ق. )و عمرو آن را با هدایا به بغداد فرستاد و خلیفه برای عبرت دستور داد نیمی از روز سر او را در جانب شرقی و نیمی دیگر را در جانب غربی دارالخلافه آویختند. رجوع به تاریخ مرحوم اقبال ص 192 تا 196 و مجمل التواریخ و القصص ص 367 و حبیب السیر چ سنگی تهران ص 221، 323، 344، 346 و تاریخ گزیده ص 376 و تاریخ بخارای نرشخی صص 93 -98، 99 و تاریخ بیهقی ص 147 و کامل ابن اثیر فهرست ج 7 و اشعار و احوال رودکی فهرست ج 3 و فهرست تاریخ سیستان چ مرحوم ملک الشعراء بهار و نزهة القلوب ج 3 ص 141و سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 138 شود.

فرهنگ فارسی

وی از خدمتگزاران قدیم امیر محمد بن طاهر طاهری بود و سپس به یعقوب لیث پیوست اما او را که ریشی دراز و منظری بسیار زشت و کریه داشت از خود راند . وی آنگاه که احمد بن عبد الله خجستانی در غیاب یعقوب و هنگام لشکر کشی این امیر سیستانی به خوزستان سر به شورش برداشته و از هرات تا بلخ و نیشابور و گرگان بتاخت و تاز و قتل و غارت مشغول گردیده بود با او همدست شد و تا زمانی که یعقوب درگذشت و عمرو لیث برادر او دومین امیر صفاری به سیستان بر گشت در همین حال بود پس از کشمکشی که میان عمر و خجستانی درگرفت و تاخت و تاز و غارت و کشتاری که خجستانی در نواحی هرات و سیستان و خراسان کرد و سپس در شوال ۲۶۸ ق . در حال مستی به دست دو تن از غلامانش کشته شد .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رافع بن هرثمة، یا ابن نومَرْد، یکی از سرداران آل طاهر و حاکم خراسان من جانب محمد بن طاهر سال ۲۷۱ ه، بود. وی بر طبرستان در سال ۲۷۷ دوران موفق عباسی چیره شد.
رافع، در آن هنگام که یعقوب بن لیث بر نیشابور استیلا یافت، و هنگام زوال دولت طاهریان، در شمار یاران او درآمد، و با او به سجستان رفت. پس یعقوب او را از خود براند و او به دیار خود در نواحی جی «تامین» (تامین از قراء بادغیس.) رفت، چون در سال ۲۶۸ احمد بن عبدالله خجستانی کشته شد، اصحاب او به رافع بن هرثمه، که از سرداران محمد بن طاهر بود، پیوست. او در آن هنگام در هرات بود و مردم او را به امارت برگذیدند. ابو طلحة بن شرکب از جرجان به نیشابور رفته بود. رافع او را در محاصره گرفت. ابو طلحة بن شرکب از نیشابور به مرو راند و در آنجا و در هرات به نام محمد بن طاهر، خطبه خواند. عمرو بن لیث بر سر او لشکر کشید و مرو را از او گرفت و محمد بن سهل بن هاشم را بر آن شهر امارت داد و باز گردید و ابو طلحه را نزد اسماعیل بن احمد سامانی فرستاد و از او یاری خواست. اسماعیل نیز لشکری به یاری او فرستاد. او نیز با آن لشکر به مرو رفت و محمد بن سهل بن هاشم را از آنجا بیرون کرد و به نام عمرو بن لیث خطبه خواند. این واقعه در ماه شعبان سال ۲۷۱ بود. در این احوال المعتمد علی الله، عمرو بن لیث را از همه اعمال خراسان عزل کرد و آن اعمال از سوی موفق به محمد بن طاهر داده شد. محمد بن طاهر در این هنگام در بغداد بود. محمد، رافع بن هرثمه را از جانب خود فرمانروایی خراسان داد، جز ماوراءالنهر که هم چنان در قلمرو نصر بن احمد سامانی باقی ماند. رافع نزد اسماعیل پیک فرستاد و از او برای دفع ابو طلحه یاری طلبید. اسماعیل با چهار هزار سپاهی به یاری او آمد. هم چنین رافع علی بن الحسین المرورودی را به یاری خود خواند و همه به نبرد ابو طلحه رفتند. ابوطلحه در مرو بود. این واقعه در سال ۲۷۲ اتفاق افتاد، ابو طلحه را در مرو مغلوب کردند. وی به عمرو پیوست و رافع به خوارزم روانه شد و خراج آنجا را گرفت و به نیشابور باز گردید.
وفاداری رافع به احمد خجستانی
خجستانی از هرات به قصد جنگ با ابو طلحه (برادر یعمر) دوازده هزار سوار فراهم کرد و به سه منزل مانده از نیشابور رسید و برادر خود عباس را با عده ای فرستاد ابو طلحه به مقابله او فرستاد و عباس را کشت و سواران او منهزم شدند. چون احمد فرار آنها را دانست به هرات بازگشت؛ ولی از کشتن برادرش خبر نداشت برای پیدا کردن او اموال بسیار داد و کسی نتوانست او را پیدا کند. رافع بن هرثمه از ابو طلحه امان خواست و ابو طلحه به او امان داد و نزد او مقرب و محترم شد و اطمینان یافت او به احمد خجستانی خبر قتل برادرش عباس را خواهد داد. ابو طلحه رافع را به شهر بیهق و بست فرستاد که مالیات را دریافت کند. رافع رفت و قائد دو شهر را گرفت و قصد داشت که با خجستانی همراه شود. ابو طلحه خبر (خیانت) و فرار رافع را شنید سوار شد و با عده چابک شبیخون زد و حلی و اتباع او را تار و مار کرد که گمان برده بود، رافع است رافع چون آن وضع را دید گریخت و نجات یافت.
استیلای رافع بر گرگان
در آن سال رافع بن هرثمه به گرگان لشکر کشید و به حکومتمحمد بن زید در آن سامان پایان داد. محمد به استرآباد پناه برد و رافع او را محاصره کرد و مدت دو سال محاصره را دوام داد. نرخ خوار و بار در آن دیار گران شد و وضع و حال بجائی رسید که دیگر هیچ نوع خوراک باقی نماند. قیمت هر یک مثقال نمک به دو مثقال سیم رسید. محمد بن زید با عده ی کمی شبانه از آن جا بیرون رفتند و به ساری پناه بردند. رافع برای دفع او لشکری فرستاد و جنگ رخ داد و سرانجام محمد ساری و طبرستان را ترک کرد. رستم بن قارن از رافع امان خواست و فرزند «قوله» داماد رافع شد. هنگامی که رافع در طبرستان بود، علی بن لیث برادر عمرو بن لیث به او پناه برد، زیرا برادرش عمرو او را در کرمان بازداشت کرده بود. او حیله به کار برد و خود را نجات داد و فرزندان خود معد و لیث را همراه خود نزد رافع برد. رافع محمد بن هارون را به نیابت از خود به حکومت چالوس فرستاد، علی بن کالی امان خواست و به محمد بن هارون پیوست ناگاه محمد بن زید رسید و هر دو را محاصره کرد و راه چالوس را بر آنها بست که خبر آنها به رافع نرسد. چون خبر از آن دو نرسید جاسوسی فرستاد که خبر بیاورد، جاسوس بازگشت و خبر داد که محمد بن زید هر دو را محاصره کرده و آن دو در چالوس مانده اند. این خبر برای او بسیار ناگوار بود، فورا لشکرکشی کرد که محمد بن زید از محاصره آنها صرف نظر کرد و به دیلمان پناه برد. رافع هم به دنبال او داخل مرز دیلمان شد. سراسر کشور دیلم را فتح کرد تا به مرز قزوین رسید و از آنجا به شهر ری بازگشت و در آنجا اقامت گزید.
عزل رافع از ایالت خراسان
...

دانشنامه آزاد فارسی

رافِعِ بنِ هَرْثَمه ( ـ۲۸۳ق)
شورشگر عرب تبار ایرانی در خراسان. رافع که لقب «هرثمه» را از شوهر مادرش یافته بود . نخست در خدمت محمد بن طاهر، آخرین امیر طاهری خراسان ، به سر می برد. در ۲۵۹ق، بعد از فتح نیشابور، به یعقوب لیث صفاری پیوست . در ۲۶۱ق، که احمد بن عبدالله خجستانی بر یعقوب بشورید، رافع که یعقوب او را از پیش خود رانده بود به خدمت احمد درآمد. در ۲۶۸ق، که خجستانی به دست دو تن از بندگانش کشته شد، یاران او رافع را به سرکردگی خود برگزیدند. رافع هرات و نیشابور را گرفت و نام طاهریان را در خطبه باز آورد. در ۲۶۸ق، که عمرولیث ، برادر و جانشین یعقوب ، در فارس به سر می برد، رافع به سیستان تاخت و تا فراه پیش رفت ، اما چون نتوانست بر سیستان استیلا یابد به هرات بازگشت . در ۲۷۱ق، موفق، برادر و سپهسالار معتمد خلیفۀ عباسی ، حکومت خراسان را به رافع داد. رافع تا ۲۷۹ق، که عمرو لیث از فارس به سیستان بازگشت در خراسان ، گرگان ، طبرستان و ری به تاخت و تاز سرگرم بود. در ۲۷۴ق، محمد بن زید علوی را شکست داد و بر گرگان و طبرستان استیلا یافت . در همان روزها علی بن لیث ، برادر عمرو، با دو پسر خود به رافع پیوستند. در ۲۸۳ق، وقتی رافع قصد داشت نیشابور را از عمرو بازگیرد شکست خورد به خوارزم گریخت . والی خوارزم او را دستگیر کرد و سرش را برای عمرو فرستاد. عمرو نیز سر رافع را با هدایی به بغداد فرستاد و به امر معتضد عباسی سر او را بر دروازۀ شهر آویختند.

پیشنهاد کاربران

بپرس