رابطه فقیهان شیعه با دولت ها

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در این مقاله رابطه فقیهان شیعی با دولتها پس از سقوط آل بویه تا برآمدن سربداران (سده پنجم تا نهم هجری) بررسی می شود.
در مقاله پیشین (فصل اول از کتاب) به پاره ای از چالشهایی که شیعیان در آغاز غیبت کبری بدان دچار آمدند اشاره کردیم و این که چگونه بنیادهای فکری شیعه در پیوند با قدرت سیاسی حاکم شکل گرفت. در این دوره فقیهان شیعی تجربه کردند، تا چگونه میان نصوص شیعی و واقعیتها و بوده و هست زمانه هماهنگی پدید آرند. از این زاویه، موضوع پیوند و پیوستگی با قدرت سیاسی حاکم نمونه ای از کارکرد فقیهان شیعی است که چگونه مسأله سیاسی را با نگاه دینی توانستند حل کنند. با ژرف کاوی در دیدگاههای این فقیهان می توان نمای کلّی از دولت را در عصر غیبت دریافت.نزدیک بود تا دولت شیعی آل بویه، اثرها و ردپاهای ژرف تر و ماندگارتری بر اندیشه شیعه امامی برجای گذارد که شورشهای سیاسی مذهبی این سده در برابر چیرگی و دامن گستری آل بویه سدّی بزرگ پدید آوردند.سلجوقیان (۴۴۷هـ. تا ۵۹۰ هـ. ) با پذیرفتن مذهب فقهی شافعی به رهبری طغرل بیگ در سال ۴۴۷ هجری بغداد را فتح و به گونه رسمی مخالفت خود را با مذهب شیعه اعلام کردند.در پایان نیمه نخست سده پنجم هجری، عمیدالملک کندری، از وزیران سلجوقی، کارهای ضد شیعی فراوانی انجام داد و فرمان لعن آنان را در مسجدها صادر کرد.
نتیجه دگردیسی سیاسی
این دگردیسی سیاسی: فروپاشی دولت آل بویه، بر اندیشه فقهی شیعی بازتاب ژرفی داشت. راه و اندیشه های نوین فقهی سید مرتضی و مفید و طوسی دنبال نشد و گوشه گیری سیاسی و اجتماعی اثر خود را بر فقه و آراء فقیهان نیز بر جای گذاشت. حتی فقیه نامداری چون شیخ طوسی دیدگاههایی را در نجف ارائه کرد که در بغداد آنها را قبول نداشت و بیش تر وقت خود را بر حفظ اندیشه ها و آرای شیعی صرف کرد و گاه گاهی نیز، به نقد دیدگاههای پیشین خود در هنگام حضور در بغداد و حکمروایی آل بویه روی آورد، با این عبارت:(بسیاری از اصحاب ما و اصحاب اصول، شیوه های فرقه های فاسد و گمراه را در پیش گرفته اند اگر چه کتابهای آنها معتبر است. ) امری که خود پیش از این، ابائی از آن نداشت. در چنین فضایی، دوباره دیدگاههای منفی درباره قدرت سیاسی رشد کرد و فقیه شیعی، حمزه بن عبدالعزیز سلار، (م:۴۶۳هـ. ) که از شاگردان مفید و نزدیکان سید مرتضی بود، به حرام بودن اقامه نماز جمعه پس از سقوط دولت آل بویه، فتوا داد و نخستین فقیهی شد که نظریه حرام بودن اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت، بنیاد نهاد. شیعیان نیز، اقامه نماز جمعه را در مسجد براثا ترک گفتند. بیش از یک سده، هر نوع اندیشه نوین فقهی و فکری در میان شیعه راهی نداشت و بحثهای مطرح شده در قالب تقلید از پیشینیان باقی ماند و بازار گفتاگوییهای کلامی و فقهی میان شیعه و سنی رواج یافت که بر اثر آن، کشاکشهای گوناگونی میان دوسوی رخ داد و علمای بزرگی از هر دو سو کشته شدند و به خاک درافتادند.در چنین فضای پر از تاب و سوز و تعصبی، دو گروه شیعه و سنّی به جمع آوری اندیشه ها و آرای خود پی گیرانه همّت گماردند و بیش ترین کار علمی آنان نوشتن حاشیه و شرح بر اندیشه های پیشینیان بود تا هرچه بیش تر بتوانند هویّت مستقلّ خود را به حریف نشان دهند.چنین فضایی اثر و درایش خود را بر روند دانش فقه و اجتهاد در میان شیعه به روشنی گذاشت و کسانی جانشین مفید و مرتضی و طوسی شدند که در اندیشه بسیار با آنان ناسان بودند. ابوعلی طوسی (م:۵۱۵هـ. ) پسر شیخ طوسی تنها راوی حدیث بود و پسر او، ابونصر محمد (م:۵۴۰هـ. ) نیز محدّث بود، چنانکه شیخ طبرسی (م:۵۸۸ هـ. ) مسلکی اخباری داشت و این گروه که جانشین مفید، مرتضی و طوسی شده بودند، همه همّت خود را صرف جمع آوری روایات و برکشیدن جایگاه محوری آن کردند و اجتهاد و اندیشه های عقلی را از آنها جدا ساختند.می توان ادعا کرد: از هنگام وفات شیخ طوسی، جوّ سکون و ایستایی بر فقه شیعی حاکم گردید و فقیه، وظیفه خود را در نقل حدیث می دید و روحیه تقلید دوباره بر فقیهان این دوره حاکم گشت. تعبّد به دیدگاه پیشینیان شیوه ای شد برای جماعت شیعی و تعالیم و آموزشهای شیعی به کتابهای چهارگانه: کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار، ویژه شد و همانها که مصدر و منبع مستقیم برگیری احکام شرعی شد و حوزه نهایی را برای کارکرد فتوایی فقیه شیعی. زیرا اعتقاد این گروه آن بود که مردم، نیازی به گونه گونی روایتها و عمل براساس دلایل عقلی ندارند. این دوره از فوت زمان شیخ طوسی آغاز و تا ظهور علاّمه حلّی ادامه یافت.
دگرگونی نوین فقهی
سایه دیدگاههای تقلیدی بر اندیشه شیعی در ایران و عراق و دیگر جایها و سرزمینها، تا دهه های پایانی سده ششم ادامه یافت، تا این که محمد بن منصور ادریس حلی (م: ۵۹۸هـ. ) ظهور کرد و پرده تقلید را درید و سکونی و سکوت و ایستایی را به دگرگونی و خیزش بدل ساخت. او با مخالفت با آرای شیخ طوسی، سیطره دراز مدت آنها را بر هم زد و در (السرائر) دیدگاههای فقهی شیخ طوسی، را که در (العُدّه) او آمده بود، به چالش گرفت. او، بر این باور بود که بیش از دو سده است که شخصیت شیخ طوسی، جانشین دلیلها و ملاکهای علمی در میان فقیهان شیعی شده است. وی در آغاز کتاب خود، به روشنی خود را پیرو دلیل خواند، نه پیرو کسان:(من بر اساس دلیل عمل می کنم و بر اساس آن فتوا می دهم و به نوشته ها و نظریه های دور از صواب نمی نگرم و تنها دلایل روشن را می پذیرم. ) بی گمان، فضای سیاسی تازه در جهان اسلام، اثر و درایش روشنی بر شادابی و بالندگی عملی ابن ادریس داشته است. یعنی فروپاشی دولت سلجوقیان و استقلال خلافت عباسی در سال ۵۹۰ هـ۱۱۹۳/م. بویژه که خلیفه الناصر لدین اللّه عباسی (۵۷۵ ـ ۶۲۲ هـ. ) به دست خود فروپاشی دولت آل سلجوقیان را امضاء کرد و خود گرایش به تشیع داشت، بدان اندازه که ابن طقطقی درباره اش نوشت: (او دیدگاه امامیه را پذیرفته بود. ) نهضت ابن ادریس را نهضت برگشت اعتبار اخبار آحاد نهاده اند و اعتبار دوباره عقل، که پس از شیخ طوسی به سرعت رو به افول رفته بود.آنچه برای ما روشن می شود دفاع ابن ادریس از محور بودن و اعتبار عقل است جایی که مصادر تشریع را در فقه شیعی در چهار مصدر و منبع ویژه کرده است و می گوید:(حق جز از چهار راه به دست نمی آید. یا از راه کتاب خدا یا سنّت رسول و امامان، یا اجماع یا دلیل عقل که اگر سه منبع نخستین نبودند، در مسائل شرعی فقط باید به دلیل عقل کمک کرد…. ) این دیدگاه، خارج شدن فقه شیعی را از حصار تقلید هموار ساخت. در آغاز واژه های استفاده شده در فتاوا و احکام دگرگونی یافت و سپس مضمون و محتوای آنها. این نشانه ای بود از تغییر زمانه. در این دوره، حضور امام معصوم برای انجام بعضی از احکام (که ویژه او شمرده می شد) کم کم اهمیت خود را به سبب درک مصلحت مبتنی بر بود و هست و واقعیتهای زمانه از دست داد. محمد بن ادریس حلّی و یحیی بن سعید حلی (۶۰۱ ـ ۶۹۰هـ) پست قضاء را بسته بر وجود و حضور امام ندانستند، بلکه واجب بودن آن را بسته به پدیدار شدن زمینه های آن اعلام کردند که از نظر ابن ادریس عبارت بودند از: عقل، اندیشه، دوراندیشی، علم، سعه صدر، بصیرت و قدرت افتاء و عدالت و قدرت اداره منصب قضا. بر اساس دیدگاه یحیی بن سعید، عبارت بودند از: عقل، بصیرت، کمال، علم، تقوا، شایستگی قضا. ابن ادریس،بالاتر از این پیشنهاد کرد و آن جانشینی فقیه از امام معصوم بود:(در میان فقیهان شیعه، ناسانی میان حدود شرعی و غیر آن از احکام شرعی نیست. در این که حاکم نایب از سوی امام، مانند شخص ایشان می تواند متولّی باشد؛ زیرا تمام دلیلهایی که ولایت امام را ثابت می کند، ولایت او را ثابت می کند. )
بازتاب نهضت فکری ابن ادریس
...

پیشنهاد کاربران

بپرس